اعتکاف بازگشت از قبله دنیاگرایان به سمت و سوی قلب و قبله هستی و گریز از لذتگرایی و مهار حس خودمحوری و برتریجویی است؛ نیایش، نماز، تلاوت قرآن، خودسازی، محاسبه نفس، توبه، و استمداد از آستان قدس ربوبی از برکات این عمل بسیار زیباست و فرصتی برای بیرون رفتن از خانه خویش و مصمم شدن بر حضور در خانه حضرت حق است.
کمی به غروب و اذان مغرب مانده بود که به مسجد محله رسیدم. وقتی وارد حیاط مسجد شدم حس غریبی سراسر مسجد را به خود گرفته بود. گویا در آن لحظه همه ذکر خدا را میگفتند. وارد صحن مسجد که شدم هرکسی جایی را به خود اختصاص داده بود و بار این سفر سه روزهاش هم قرآن، مفاتیح، نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه بود.
هرکنجی را که نگاه میکردی عدهای جوان و پیر به چشم میخورد که یا گرم صحبت بودند و یا باهم مشغول خواندن دعا و مناجات بودند. یکی ذکرمیگفت و یکی گریه میکرد و دیگری سر در گریبان فروبرده و درحال اندیشیدن بود. بالای مسجد و گوشه منبر روحانی جوانی را دیدم که با خوش رویی و چهرهای بشاش، گرم صحبت با یکی از بزرگان محل بود.
چند دقیقهای فقط نگاه میکردم همه در حال و هوای خودشان بودند. عدهای هم انگار پای خود را از این دنیا بیرون کشیده بودند. نگاهشان و عبادتشان سنگینی خاصی داشت و من همچنان مینگریستم تا بتوانم هم صحبتی پیدا کنم.
گویا دراین مسجد همه دوست داشتند گمنام باشند! روحانی جوانی در گوشهای نشسته بود و در کنار خود چند نفری را جمع کرده و درباره تاثیرات اعتکاف به معتکفین میگفت. در گوشهای دیگر دو جوان نشسته بودند که با خود وسایل نسبتا زیادی آورده بودند. به کنار آنها رفتم و پس از معرفی خودم از آنها خواستم تا از حال و هوای اعکاف بگویند.
دوست دارم سوغاتیهای رنگارنگ از این مراسم ببرم
یکی از آنها علی نام داشت، 22 سال سن و دانشجو بود. گویا اولین بار بود که به اعتکاف میآمد و حرفهای قشنگی از ورود به مسجد و آغاز مراحل اعتکاف میزد و میگفت: دوست دارم سوغاتیهای رنگارنگ از این مراسم با خود به خانه ببرم و همین باعث میشد فارغ از اندیشیدن درباره اینکه اعتکاف چه جور جایی میتواند باشد، در کنار دلتنگی برای دوری از خانه، آنطور که میخواهم و باید عبادت کنم.
او بخواهد میشود و نخواهد نمیشود
در گوشه دیگری از مسجد مردی خوش سیما، توجهم را جلب کرد. آرام نزدیکش شدم و پس از سلام و احوالپرسی از چگونگی حضورش در مراسم اعتکاف از او سئوال کردم. چشم ازخواندن دعایش برداشت و گفت: آنکسی که مرا دعوت می کند خودش همه چیز را حل کرده. موانع برای او معنایی ندارد. او بخواهد میشود و نخواهد نمیشود. بعد هم التماس دعایی گفت که فهمیدم دوست دارد او را به حال خودش رها کنم.
دوست دارم طبقه هفتم بهشت نصیبشان شود
چند قدم جلوتر جوان دیگری نشسته بود. معلوم بود که سرباز است. خودش را معرفی کرد و مرا به کنار خودش فرا خواند. نامش حسین بود و میگفت: به خاطر مراسم اعتکاف مرخصی گرفته است. معتقد بود اعتکاف دل را به خدا نزدیکتر میکند. از او در مورد دعاها و آرزوهایش پرسیدم. بیشتر از هر چیزی برای پدر و مادر آسمانیش دعا میکرد. دوست دارم طبقه هفتم بهشت نصیبشان شود.
تاثیرات زیاد این چند روز را در زندگیام بارها مشاهده کردهام
هرچقدر که میدیدم و میچرخیدم دلم بیشتر هوایی می شد. طلبهای را دیدم که با 25 سال سن چهار سال تجربه اعتکاف و خلوت عاشقانه را در مسجد داشت. او درباره تاثیرات این مراسم معنوی گفت: اگر کسی دنبال گرفتن رنگ و بوی خدایی است باید در این مراسم شرکت کند زیرا در این هیاهو و زندگی روزمره تنها چیزی که میتواند ما را از زمین جدا کرده و آسمانی کند اعتکاف است و من تاثیرات زیاد این چند روز با خدا بودن را در زندگیام بارها مشاهده کردهام.
آنچیزی که متوجه شده بودم این بود که اعتکاف بهترین فرصت برای یک خلوت عاشقانه و محاسبه نفس است تا از همه چیز فارغ شویم و در طول سال و بیش از سیصد و چند روز، سه روز آن را برای خود و مناجات با خدا قرار دهیم.
به چهره هر کسی که نگاه میکردی تابلویی زیبا از عشق و نیاز بود که همه ایمان و یقین وتوکل خودش را در این بازار عرضه کرده و بیهیچ ترسی از ضرر، حاضر بودند همه این سرمایه را هزینه کنند تا لبخندی از جانب یارشان به آنها عنایت شود. بازار ختم قرآن و صلوات به نیت شهدا، اموات و تحقق حاجات داغ داغ بود.
همه منتظر قرار عاشقی بودند
سرگرم صحبت با جوانان معتکف بودم که آفتاب غروب کرد و به لحظه ملکوتی اذان رسیدیم. در یک لحظه هیاهوی عجیبی شکل گرفت. گویا همه منتظر قرار عاشقی خود بودند. خود را در میان عاشقانی میدیدم که یک شبانه روز به سمت درگاه خداوند بلند شده و مناجات کرده بودند.
حس و حال حضور در صفوف نماز جماعت معتکفین هم با هر نماز جماعت دیگری که تا آن زمان خوانده بودم، تفاوت داشت. بعد از نماز، دوباره برخی به ذکر و دعا مشغول شدند و عدهای هم که خستهتر بودند استراحت کردند، اما انگار که دلشان نیامده باشد زود به جمع باز میگشتند. البته در این مراسم فقط دعا و عبادت صرف نبود، در جایی مسائل و مشکلات اعتقادی دینی مطرح میشد و با همفکری پاسخی برای آنها پیدا میکردند.
اعتکاف جهاد اکبر در مهار نفس است
شرکت کنندگان این مراسم دراین سه روز ازتعلقات دنیوی دورشده و با خدای خود خلوت و راز و نیاز کرده بودند. آنگاه فهمیدم که اعتکاف میراث ارزشمند اسلامی، برای نسلهای آینده بشریت است. اعتکاف عزلت گرفتن و دست از کار کشیدن نیست بلکه انسان به دور از روزمرگی به خودسازی و خود شناسی، خدا شناسی میپردازد چراکه اعتکاف جهاد اکبر در مهار نفس است.