به گزارش ایکنا ازاصفهان، در فراز آخر مناجات شعبانیه آمده است: « إِلَهِی لَمْ أُسَلِّطْ عَلَى حُسْنِ ظَنِّی قُنُوطَ الْإِیَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِی مِنْ جَمِیلِ کَرَمِکَ إِلَهِی إِنْ کَانَتِ الْخَطَایَا قَدْ أَسْقَطَتْنِی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنِّی بِحُسْنِ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ إِلَهِی إِنْ حَطَّتْنِی الذُّنُوبُ مِنْ مَکَارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِی الْیَقِینُ إِلَى کَرَمِ عَطْفِکَ إِلَهِی إِنْ أَنَامَتْنِی الْغَفْلَهُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِکَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِی الْمَعْرِفَهُ بِکَرَمِ آلائِکَ إِلَهِی إِنْ دَعَانِی إِلَى النَّارِ عَظِیمُ عِقَابِکَ فَقَدْ دَعَانِی إِلَى الْجَنَّهِ جَزِیلُ ثَوَابِکَ إِلَهِی فَلَکَ أَسْأَلُ وَ إِلَیْکَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ یُدِیمُ ذِکْرَکَ وَ لا یَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لا یَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَ لا یَسْتَخِفُّ بِأَمْرِکَ إِلَهِی وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفا وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفا وَ مِنْکَ خَائِفا مُرَاقِبا یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ سَلَّمَ تَسْلِیما کَثِیرا».
خدایا بر خوشبینىام ناامیدى و یأس را چیره نسازم،و امیدم از زیبایى کرمت نبرد.خدایا گر خطاهایم مرا از نظرت انداخته،به خاطر حسن اعتمادم بر تو از من چشمپوشى کن.خدایا،اگر گناهان از جایگاه مکارم لطفت مرا پائین آورده،اما یقین به کرم عنایتت هشیارم نموده.خدایا اگر غفلت از آماده شدن براى دیدارت به خوابم فرو برده،ولى معرفت به نعمتهاى کریمانهات مرا بیدار ساخته است.خدایا اگر بزگى مجازاتت مرا به سوى آتش فرا خوانده،هرآینه ثواب برجستهات مرا به سوى بهشت خوانده است، خدایا از تو درخواست مىکنم،و به پیشگاهت زارى نموده،و رغبت مىورزم،و از تو مىخواهم که بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى، و مرا از کسانى قرار دهى که ذکرت را همواره بر زبان دارند،و پیمانت را نمىشکنند،و از سپاست غافل نمىشوند،و فرمانت را سبک نمىشمارند،خدایا مرا به نور عزّت بسیار زیبایت برسان تا عارف به وجودت گردم،و از غیر تو روىگردان شود،و از تو هراسان و برحذر باشم،اى داراى بزرگى و بزرگوارى،و درود خدا و سلام بسیار او بر محمّد فرستادهاش، و برخاندان پاکش باد.
ساختار این مناجات به گونهای نیست که از نقطهای آغاز شود و مقدمه و اوج و سپس فرودی داشته باشد. فرم و شکل این دعا از روحی حکایت میکند که دائما در حالت خوف و رجاء در رفت و آمد است و سعی دارد تا تعادل و موازنه روحی خویش را در این بین حفظ کند. این است که هرگاه مجذوب انوار زیبای حق میشود بلافاصله از گناهانش یاد میکند و یا گاهی که خود را در آتش تصور میکند در همان آتش و با زیباترین توصیفات ازعشقش به معبودش سخن میگوید. جمع ضدینِ عشق و آتش ،زیبایی و گناه، امید و ترس و.... به منظور ایجاد برآیندِ آزادی از نفس و دریدن حتی پردههای نورانی از مقابل دیدگان، درسی است که علی در این مناجات به ما میدهد. ترکیب و اجتماع این دو ضد و تاکید فراوانش در حفظ این حالتِ آزادی از خویش، روح علی را بزرگ کرده است و ریشه همه آن اضدادیست که دراو سراغ داریم و قرنهاست که همه ما را شیفته او کرده است.
دو ضدّی که هر دو، او را به یک میزان به حرکت و تلاطم و سخن و کلام، وا میدارند و در اقیانوس آرامِ روحِ بزرگش، موجهای سهمگین به پا میکنند تا صحنهها و تصاویری بدیع و خارق العاده از مواجهه انسان در مقابل خدایش خلق شود. او با سوختِ همین دو انگیزه حرکت میکند و دوام فیض از مبداء وجود و جود نیز به همین تضاد وابسته است به گونهای که،امیدِ به الحاق و پیوستن به انوار زیبای حق و حالت خوف و مراقبت با هم میآیند واحساس شکوه وهیبت و زیبایی خداوند و حس صمیمیت با او و نگرانی و دغدغه از گناهان نیزهم زمان مشاهده میشوند. فاش گویی محبتش به خداوند و عفو خواهی از او در یک جا میآیند و چشم پوشی از خطاها و ترس از نظرِ او افتادن هم با توکل و چشم داشتن به او همراه هم قرارمیگیرند. و همچنین است دغدغه از دست دادن جایگاه خویش در نزد محبوب با یقین به عنایتهای او و یا خواب غفلت و هشیاری معرفت و ..... .
نکته دیگری که درشکل این دعا به چشم میآید، شروع فرازهاست که همه با «الهی» آغاز میشوند. صرفنظر از حس صمیمیت و نزدیکی موجود در این کلام که راه هرگونه خواسته بعدی را می گشاید و توان و جرات درخواست می دهد ، روح فردیتی است که از آن استشمام می شود .درخواستها یی هم که به دنبال می آیند ، همگی فردیست و هیچ جا سخنی از درخواست های جمعی به چشم نمی آید. این گونه مناجات کردن و سخن گفتن و درخواست از خداوند ، چه دستاوردی می تواند برای ما داشته باشد؟
در وقتی که فردیتِ اصیل و انسانیِ ما در زیر بار انواع نقشهای روزمره مان کاملا محو شده و «الینه» نقشهایمان شدهایم و هیچ اثری از آن منِ اصیل و خالص انسانی مان باقی نمانده است و همه چیز هستیم جز خودمان، و پدریم و مادریم و همسریم و فرزندیم و استادیم و دانشجوییم و کارمندیم و سیاستمداریم و رییسایم و مرئوسیم و وکیلیم و وزیریم و مدیرکل محترمیم و حتی اسممان هم پس از پستمان میآید! و همه چیز هستیم جز خودمان؛ آری در این وانفسایِ لانفسی! این تاکیدهای مکرر بر «من» آن هم، منی که در مقابل خدا قرار گرفته است و اصیل ترین منِ ماست، احیا کننده آن منِ حقیقی و گم شده ما خواهد بود. و تکرارش و طول جملاتش و ریتم سخنش و کوتاهی و بلندی جملاتش و هیجان و ضرب آهنگ کلامش، همه و همه، بیدار کننده آن منِ خواب رفته ماست.
او در ادامه این مناجاتهایش بر مداومتِ بر یاد و ذکر خداوند تاکید میکند و آن را پیش از پایبندی به عهدش با او قرار میدهد. شاید تا بگوید که «ذکر»، پیش شرطِ «عهد» است و پیش شرطِ عدم غفلت و سبک نشمردن امر خداوند، نیز، هم این چنین میتوان اهمیت و جایگاه ذکر را در منظومه معرفتی و سلوک علی(ع) بدست آورد.
فکر و ذکر و عهد و عمل و یقین و شهود و تسلیم و رضا، از مراحل مختلف سلوکِ دینی برشمرده شدهاند و به دنبال هم قرار میگیرند.« تفکرم، به معنای نتیجه گیری از دادهها و یافتن راه حل مسئله است و مسبوق به « تدبر» (جمع آوری دادههای قبلی) گفته شده است و نشانه و نیازمند آزادی! و با یافتن راههای مختلف، نوبت سنجش بین آنها فرا میرسد، و این سنجش را وظیفه عقل شمردهاند. «تعقل»، اما نیازمند ملاکها و وزنههای توزین است و نیازمند محیطی به دور از هوی و شاهینی که منحرف نشود و اینها درتعامل با وحی، تکمیل میشوند، سراجی است که در صراط، حفظ و نورانیتر میشود، و خود، این راه را هم روشن میکند. با انتخاب بین بهترینها، و به کمک فطرت کمال طلبیمان، نوبت تعیین مسیر و حرکت در آن فرا میرسد. سختیهای راه و سستیهای ما، رهزن این مرحله خواهند بود. رهزنانی که میتوانند ما را متوقف کنند و یا مسیرمان را عوض کنند، اینجاست که «عهد» با خداوند، تضمینِ ادامه حرکت بر مسیر یافته و سنجیده شده ما خواهد شد و این عهد نیازمند ذکر مداوم به آن معبود است، تا مسی گم نشود و امر خداوند که آن را یافتهایم، سبک شمرده نشود.
این عملها و قدمهایی که برای رسیدن به آن هدفها بر میداریم ما را در داد و ستد مداوم و تجربه دائمی با خداوند قرار میدهد و چراغ ایمان را هر دم بیشتر میفروزد و یقین را بارور میکند و به شهود میرساند و مگر میشود با شهود حق، به آن تسلیم نشد؟ و به امر او رضایت نداد؟ و مگر ما هر روز چندین بار پس از شهادت، سلام نمیدهیم؟ ومگر حرکتهای مان و رکوع و سجودمان را مسبوق به تفکر در آیاتش نمیکنیم ؟و مگر ذکرهایمان شرط صحت عمل هایمان و حرکتهایمان نیست؟ این همه تاکید هر روزه در فرایض و فریضه، آیا تمرین و تکرار همین راه نیست؟
در پایان او همچنان در حالت مراقبت از خویش، نور زیبای خداوند را میطلبد و بی اعتنا به هرچه غیر اوست، در حرکت به سوی آن نور به سوی آن نعیم، ما را بدرود میگوید...«كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ «18» وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ «19» كِتابٌ مَرْقُومٌ «20» يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ «21» إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ «22» عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ «23» تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ «24» يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ «25» خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ «26»(مطففین)
یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان