به گزارش ایکنا از استان مرکزی، تعاریفی که از افکار عمومی در میان دانشمندان ارائه شده است، نشاندهنده این موضوع میباشد که در تعریف افکار عمومی و عقیده عمومی اجماع و اتفاقنظری وجود ندارد، برخی افکار عمومی را مجموعهای از نظرها، نگرشها و باورهای فردی بخش قابل توجهی از اعضای جامعه دانستهاند.
در اینکه در اصطلاح فارسی افکار عمومی ترجمه نادرستی است شکی نیست؛ زیرا آنچه مطرح است همان عقیده و باور یا نظر عمومی مردم درباره یک موضوع است که در رفتار عمومی و کنشها و واکنشهای آنان تاثیر دارد؛ افکار به تنهایی تا زمانی که به عقیده و باور و نظر فردی یا عمومی نرسیده باشند؛ تاثیری در عملکرد و رفتار ایجاد نمیکنند بلکه زمینهساز عقیده و نظر هستند. بسیاری از مردم حتی فراتر از فکر به چیزی قطع و یقین از جهت نظری و ذهنی پیدا میکنند و به تعبیر علم منطق از امور قطعی و برهانی در نزد کسی است ولی با آن حال نظر او نیست و در مقام عملی عقیده و باور او را تشکیل نمیدهد و در رفتار و عمل به انکار آن میپردازد.(نمل، آیه ۱۴)
پس آنچه تاثیرگذار است همان نظر و رای و یا باور و عقیده فرد یا افراد جامعه است که در کنشها و واکنشهای فردی و اجتماعی بروز و ظهور میکند. پس مراد از افکارعمومی همان عقیده و باور و نظر عمومی و همگانی است که در حوزه رفتارهای اجتماعی تاثیر شگرفی به جا میگذارد.
حال سوال اینجاست که این افکار عمومی چگونه شکل میگیرند؟ اهم مواردی را که پایه شکلگیری این افکار هست را از فضای قرآنی و تاریخی سنتها میتوان چنین برداشت کرد که؛ یک واقعه یا شماری وقایع به طور متوالی از یک نوع وجود داشته باشند. تواترسازی روشی است که از دیرباز مورد توجه عقایدسازان عمومی بوده و کسانی مثل معاویه و دیگران از آن سود بردهاند. اخبار جعلی و تحریف واقعیات کاری بوده که از سوی احبار یهودی انجام میگرفت و حتی موجب قتل پیامبران به سبب تغییر در عقاید و جهتگیری عمومی مردم شد. در قرآن بیان شده که آنان چنین وانمود کردند که یکی از معجزات پیامبری قربانی است که به آتش آسمانی بسوزد. پس اگر چنین اتفاقی نیفتد پیامبر دروغین و قابل انکار و کشتن است.« الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ...»(آل عمران، آیه ۱۸۳)
دیگر ابزار مسلط شدن بر افکار عمومی را باید فضای مساعد مثل نیاز و علاقه مردم به شنیدن یک خبر را دانست. این مورد یکی از کارهایی بود که فرعون انجام داد و با توجه به گرایش عمومی مردم به سحر و جادو آنان را به میدان عمومی آورد تا در یک همایش بزرگ مردمی عقیده خود را بر افکار عمومی مسلط کند.« قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ»(شعراء/ 36) و ازسویی دیگر باید محتوای افکار با الگوهای فرهنگ جمعی مطابقت داشته و پاسخگوی نیازهای ظاهری و باطنی افراد باشد. این اصل در شیوه فرعونی به خوبی مراعات شده است. (اعراف، آیه ۱۱۱؛ شعراء، آیات ۳۶ و ۵۳) در اینجاست که افکار عمومی با دخالت مستقیم مردم اشاعه مییابد که این امر هم بستگی به برانگیختگی مردم نسبت به یک واقعه و خبر دارد.
از دیگر مجالها برای تسط بر افکار عمومی را باید رسانههای گروهی دانست. در دوران گذشته از شعر و داستانهای شفاهی و امروز از طریق ابزارهای متنوع این کار انجام میگیرد. در دوره پیامبر(ص) شاعران تلاش میکردند تا افکار ضداسلامی را گسترش دهند. از این روست که پیامبر(ص) دستور قتل یکی از این شاعران تاثیرگذار را صادر کرده که در سیرهها آمده است.
ایجاد گروههای متضاد با افکار عمومی خاص خود و کنش متقابل اجتماعی از دیگر شرایط به حرکت درآمدن افکار عمومی است. مخالفت جدی موسی(ع) با فرعون و عدم پذیرش ربوبیت و پروردگاری فرعون یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذار در رخدادی است که قرآن گزارش میکند. (اعراف، آیه ۱۱۱؛ شعراء، آیات ۳۶ و ۵۳) البته برای تحریک مردم به آنان گفته میشود که موسی(ع) ضد حقوق طبیعی و قانونی آنان یعنی زندگی در سرزمین آباء و اجدادی آنان و خواهان اخراج ایشان از قدرت و کشور و سرزمین است.« يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ»(اعراف، آیه ۱۱۰؛ طه، آیه ۶۳؛ شعراء، ایه ۳۵)
آنچه که مبرهن است رقابت شدید قدرتطلبان در طول تاریخ بر سوار شدن و تسلط به فکر و اندیشههای عموم بوده است. ولی آیا اقلیت و اکثریت سنجش معیار است؟ این چیزی است که قرآن آن را رد کرده است هر چند که از نظر قرآن، همواره اقلیت نسبت به اکثریت از ویژگیهای برتری برخوردارند، چرا که این اقلیت است که گرایش به حق، صلاح، خوبی، نیکی، اخلاص و مانند آن دارند، و اکثریت بیشتر گرایش به باطل، فساد، بدی، زشتی و مانند آن پیدا میکنند، اما هرگز اقلیت و اکثریت بودن ملاک و معیاری برای سنجش درستی و نادرستی و راستی و ناراستی نیست.
از نظر قرآن، حقانیت را در بسیاری یا اندکی مردم نمیتوان دانست. پس میتواند اکثریتی به حق گرایش داشته باشند در حالی که اقلیتی به باطل گرایش پیدا کنند، هر چند که در بسیاری از موارد این اقلیت است که هماره گرایش به حق و خوبی دارد، ولی تنها به این دلیل نمیتوان قضاوت و داوری و سنجش کرد.
البته از نظر قرآن، اقلیت میتواند نشانهای برای این موضوع باشد که حق در آن سمتوسو قرار گرفته است؛ زیرا گرایش عمومی مردم در دنیا به سوی باطل و بدی است؛ زیرا اکثریت مردم، اعتقادی به ربوبیت خدا، مالکیت خدا، حقانیت معاد و رستاخیز و مانند آنها ندارند، و اگر هم داشته باشند، به شکل باور و عقیدهای استوار نیست که در عزم و اراده جدی آنان تاثیرگذار باشد. (نگاه کنید: اعراف، آیه ۱۳۱؛ اسراء، آیه ۸۵؛ انعام، آیه ۳۷ و آیات بسیار دیگر که تعبیراتی چون أکثر النّاس و اکثرهم و مانند آن دارند)
ولی میتوان عقاید و افکار مردم را با توجه به منابع و ابزارهای شناختی از هم متمایز کرد؛ آنچنان که در آیات قرآن نیز اشارات فراوانی بر آنها شده است. گروهی عقاید معرفتی دارند که شامل عقاید کسانی میشود که در حوزه عقیده و افکار مربوطه دارای تخصص هستند. در آیات قرآنی، از این افراد به عناوینی چون اولواالعلم (آل عمران، آیه ۱۸)، اولوالالباب(آل عمران، آیه ۱۹۰؛ رعد، آیه ۱۹(، اهل الذکر)نحل، آیه ۴۳؛ انبیاء، آیه ۷)، الاحبار(مائده، آیه ۴۴)، ذی حجر(فجر، آیه ۵) و مانند آنها یاد کرده است. اینان خبیر و آگاه و دانا هستند. پس عقاید و نظر و رای ایشان مبتنی بر معرفت و تحقیق و علم است.(فصلت، آیه ۵۳ و آیات دیگر)
گروهی دیگر عقایدی آگاهانه دارند یعنی کسانی که آگاهی کلی یا آشنایی معقولی با حوزه عقاید مربوطه دارند؛ هر چند که در این کار معرفت کامل رو همچون گروه نخست ندارند ولی عقیده آنان ریشه در دانش عالمان دارد؛ یعنی خودشان اهل تحقیق و تفحص در آیات انفسی و آفاقی نیستند، ولی میتوانند بهرهگیری از دانش دیگران و تعقل در آن راه درست را بیابند و عقیدهای راستین پیدا کنند.(ملک، آیه ۱۰( و اما گروه سوم کسانی هستند که دارای تخصص نیستند و از خرد خویش برای سنجش دانش و افکار و عقاید دیگران سود نمیگیرند، بلکه همان چیزی را که شنیدهاند کورکورانه بدون بررسی و تحقیق میپذیرند و در حقیقت از خودشان نظر و عقیدهای ندارند، بلکه تنها از این عقاید تاثیر پذیرفتهاند. این گروه در قرآن به عنوان کسانی معرفی شدهاند که گرایش به عقاید باطل پیدا میکنند و اگر هم عقاید حق را بپذیرند بر آن استقامت و صبر نمیورزند. از نظر اسلام و قرآن عقیدهای که بر اساس تعقل و خردورزی نباشد ارزش و اعتباری ندارد؛ چرا که در هر دو حال ضرر و زیان دارد و سودی به فرد نمیرساند؛ حال چه گرایش به باطل پیدا کند و عقاید کورکورانه باطل را بپذیرد یا آن که گرایش به حق یافته باشد؛ چرا که فاقد ارزش است و با کوچکترین شک و شبهه آن را ترک میکند و در فشارها از آن باز میگردد و عزم جدی بر صیانت آن نخواهد داشت.(یونس، آیات ۷۵ و ۷۶؛ اعراف، آیات ۶۵ و۷۰ و آیات بسیار دیگر)
می توان چنین نتیجه گرفت که تنها زمانی عقیده عمومی و یا مطالبات آن حق است که در چارچوب دو مدل تحقیق و تعقل باشد؛ یعنی آن که خود تحقیق کرده و به عنوان عالم و خبیر به عقیدهای دست یافته باشد و مطالباتی بر اساس آن مطرح کند یا آن که از علم و تجربیات دیگران بهره گیرد و سپس با تعقل و خردورزی در آن دانش و علم به یک حقیقت برسد.
در آیات قرآنی که بدانها اشاراتی هم شد فرعون با همه تکبر و استکبار خویش میکوشد تا افکار نخبگان را در دست داشته باشد و آنان را برای تمرکز قدرت به کار گیرد. اینگونه است که جلسات خاص و مدیریتی برای جهتگیری افکار آنان برگزار میکند و آنان را واسطه میان خود و مردم میسازد. پس صاحبان زر و زور و تزویر در کنار هم قرار میگیرند و افکار و عقاید جامعه را شکل و سامان میدهند.(عنکبوت، آیه ۳۹؛ غافر، آیه ۲۴ و آیات دیگر)
البته فرعون تنها به جهتگیری و ساماندهی افکار نخبگانی و خواص بسنده نکرد، بلکه بر آن بود تا عقاید و افکار مردم را نیز مدیریت و ساماندهی کرده و جهتگیری مطالبات آنان را به سمت و سویی که خود میخواهد هدایت کند. اینگونه است که با استفاده از ساحران بر آن شد تا بر گفتمانهای مخالف و رقیب مسلط شود. این که او خواهان حشر عمومی میشود نشان میدهد که او قدرت تحلیل بالایی از نقش تودهها و عقاید و افکار آنان دارد. (اعراف، آیه ۱۱۱؛ شعراء، آیات ۳۶ و ۵۳( او به مردم میخواهد این مطلب را القا کند که رقیبی چون موسی(ع) جز دغلکاری برای رسیدن به سلطه و راندن مردم از کشور و نفی حقوق قانونی مردم، هدف دیگری ندارد.(اعراف، آیه ۱۱۰؛ طه، آیه ۶۳؛ شعراء، ایه ۳۵)
در واقع اسارت فکر ستمگران باهوش، به جای دست و بازوی اسیران خود، ذهن و فکر آنها را به بند میکشند. قرآن این سیاست را «استخفاف» مینامد و میگوید فرعون مردم را با همین روش، دنبالهرو خویش کرده بود. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ» در فضای استخفاف، «وضع مطلوب» همان «وضع موجود» است. اسیر فکری هیچگاه به وضعیت بهتر و «آزادی» نمیاندیشد، زیرا خود را در بند نمیبیند تا برای گسستن آن تکانی بخورد. اگر اعتراضی هم داشته باشد، به اصل اسارتش، اشارتی ندارد بلکه به سست بودن زنجیرها و قفلها اعتراض میکند! گویند در روزگار کهن حاکم شهری به ماموران خود دستور داده بود که هر روز بدون دلیل به هریک از مردم شهر یک «پس گردنی» بزنند! مردم بیآنکه از علت آن بپرسند، هر صبح برای دریافت این سهمیه به صف میایستادند! با طولانی شدن صفها، مردم به کمبود مامور اعتراض کردند و از حاکم خواستند که تعداد ماموران را بیشتر کند!
یادداشت از علی عقیلی
انتهای پیام