به گزارش ایکنا؛ نشست نقد و بررسی کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» امروز سهشنبه 20 آذرماه با حضور بیژن عبدالکریمی، قدیر نصری، نصرالله حکمت و رسول رسولیپور در دانشکده الهیات دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.
قدیر نصری به عنوان اولین سخنران به نقد اثر پرداخت و گفت: شیوه مرسوم در دنیا این است که برای نقد یک اثر، 4 پرسش را مطرح میکنند. پرسش اول این است که مسئله مرکزی و سخن کلیدی در این اثر چیست و به تعبیری، این کتاب میخواهد چه بگوید؟ پرسش دومین این است که من خواننده از این کتاب چه مطالب جدیدی فرا گرفتم که قبلا نسبت به آن ناآگاه بودم؟ پرسش سوم این است که در این مطالب جدیدی که از کتاب آموختم با کدام موارد موافق و همسخنم؟ سوال چهارم این است که در این مطالبی که آموختم با کتاب موارد مخالف هستم؟
عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی در ادامه به پرسش نخست پاسخ داد و گفت: دغدغه مرکزی این کتاب این است که آیا در قرن 21 میتوان زیست دینی داشت؟ آیا میشود برای تنظیم و بهسامان کردن زندگی فردی و اجتماعی از آموزهها و احکام دینی استفاده کرد؟ پاسخی که عبدالکریمی به این پرسش میدهد این است که در این دوران نمیتوان زیست دینی داشت. در مجموع، ژانر حاکم بر این اثر ژانر بدبینانهای است و ادبیات مؤلف به آثار مرحوم فردید نزدیک شده است که گمگشته خود را در گذشته جستوجو میکرد و به صورت مبهم به دفاع از سنت میپرداخت.
وی افزود: در گام دوم نقد اثر باید به این پرسش پاسخ دهم که از این کتاب چه چیز تازهای آموختم. من از این اثر دو مطلب جدید آموختم. یکی از آن دو مطلب عبارت است از آغاز و گسترش متأملانه نزیستن در دنیای مدرن. متأسفانه در دنیای مدرن انسانها صرفا به دنبال لذت و کامجویی هستند و به تأمل نمیپردازد. به همین خاطر امروزه در نشستهای علمی که برگزار میشود با بحران مخاطب روبرو هستیم. نکته دومی که از این کتاب آموختم عبارت است از رخت بربستن تدریجی امر قدسی و زیست دینی در زندگی بشر و مناسکی شدن روح قدسی به ویژه در کشور ایران.
وی یادآور شد: در گام سوم و چهارم باید عرض کنم با کدام مطالبی که در کتاب ذکر شده است موافقم و با کدام مخالفم. از جمله مواردی که با آن موافقم پایان فلسفه سیاسی مؤثر در جهان معاصر است. در این عصر ما فیلسوف بزرگ مؤثر نداریم؛ اما در عوض رسانههای مؤثر، سلبریتیهای مؤثر، شرکتها و احزاب سیاسی مؤثر داریم. عبدالکریمی به درستی اشاره کرده است که ما با مرگ فراروایتها و مرگ فلسفه مواجهیم. در خصوص نقاط قابل تأمل کتاب که با آن مخالفم، باید عرض کنم عبدالکریمی عادت دارد سؤالهای بزرگ بپرسد، اما به آنها جوابهای مبهم بدهد. طرح پرسش فضیلت است، اما ای کاش پاسخهای بهتری به سؤالات مطرحشده در اثر داده میشد.
دومین سخنران نشست، نصرالله حکمت بود که به بیان دیدگاههای خود پیرامون اثر پرداخت و اظهار کرد: عبدالکریمی در این اثر به یک تخریب بزرگ دست زده است و او را در حالی میبینیم که بر تلی از آوار ایستاده است؛ اما در همین جا متوقف شده و پیش نرفته است. من از ایشان آموختم که چگونه و با چه راهکاری میتوان دست به این تخریب زد و در این مطلب خود را مدیون ایشان میدانم؛ اما اگر جای ایشان بودم متوقف نمیشدم و پیش میرفتم. ایشان آخرین پناهگاه ایمانی ما را خراب کرده است، بدون آنکه کمتری گامی برای تأسیس یک اندیشه جدید در این زمینه بر دارد.
وی افزود: من به این کتاب اشکالات متعددی دارم. در گام اول به ساختار کتاب اشکال دارم. وقتی مطلع شدم بیژن عبدالکریمی کتابی با عنوان «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» نوشته است تصور کردم با کتابی مواجهم که بر اساس این پرسش شکل گرفته است؛ یعنی گمان کردم پرسش از امر دینی در جهان معاصر، مسئله محوری ایشان در این کتاب است. اگر مسئله کتاب، امکان امر دینی در جهان معاصر باشد در آن صورت لازم است اثر، ساختار ویژهای داشته باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی یادآور شد: وقتی بنده کتاب را مشاهده کردم جا خوردم؛ چراکه این اثر اصلا ساختار کتاب ندارد. ایشان یک مباحثی که قبلا بیان کرده بوده است را جمعآوری کرده و اسمش را کتاب گذاشته است. ما اگر بخواهیم مقاله بنویسیم هم باید ساختار مشخصی داشته باشیم؛ اما این اثر صرفاً یک ژورنال است و شبیه کتاب نیست. من با ساختاری که بر اساس عنوان کتاب در ذهن خودم تأسیس کردهام، پیش میروم و نقد خود را بیان میکنم.
وی افزود: به نظرم شایسته بود یک فصل به توضیح درباره عنوان کتاب اختصاص داده شود. باید به موضوع پرداخته میشد که اساسا طرح این پرسش چه ضرورتی دارد و چه زمینههایی ما را به طرح این پرسش وا داشته است. اگر کسی قائل باشد دین، امری فطری است، آنگاه پرسش تبدیل خواهد شد به سوال از انسانیت انسان. نکته دیگر اینکه اصلا موقف نویسنده در کتاب مشخص نیست. نویسنده باید موقف خود را بیان کند که در کجای عالم ایستاده است. باید روشن کند خودش اهل دین است یا خیر تا تکلیف خواننده مشخص شود. اگر نویسنده جایگاهش را به ما نشان میداد، شاید ما خیلی از نقدهایمان را مطرح نمیکردیم.
حکمت در ادامه گفت: بنده راجع به امر دینی مطالب بسیاری دارم، اما مؤلف اصلا برای ما روشن نکرده است که امر دینی چیست. من یک نمونه عرض کنم. ایشان اواخر کتاب، ذیل یکی از مقالات با عنوان «دین چیست؟ تئولوژی کدام است» چهار رهیافت درباره دین را به ما نشان داده است و به تبع آن، چهار معنی برای دین ارائه کرده است. مورد اول، دین به مثابه میراث تاریخی است. مورد دوم، دین به مثابه ایدئولوژی سیاسی و اجتماعی است. مورد سوم، دین به مثابه موضوعی برای شناسایی و پژوهش است. ایشان قبل از طرح معنای چهارم دین، یک معنای دیگر را ذکر میکند و آن دین به مثابه تئولوژی است. معنای چهارم هم دین به مثابه شیوه تحقق هستی انسانی است.
وی تأکید کرد: مؤلف یک معنای مهم دین که مؤمنان عالم با آن زیست میکنند را نادیده گرفته است. صرفا سه معنای مخدوش برای دین ذکر کرده و معنای چهارم هم که معنای درستی را امری ممتنع دانسته که در میان ما یافت نمیشود. معنای دیگر دین که معنای اصیلی است، ارتباط دوسویه میان انسان و خدا و میان انسان و حقیقت هستی است. همین الآن حقیقت ناب دین وجود دارد. متأسفانه ما بیوقفه دور حقیقت ناب دین تارهایی تنیدهایم و میخواهیم آن را نبینیم. حقیقت ناب دین که از آن یاد میکنم «قرآن کریم» است که اکنون در اختیار ماست. آقای عبدالکریمی این وجه دین که در میان متدینان عالم جاری است را نادیده انکاشته و سعی کرده بدون وقفه، دین را به تئولوژی تقلیل دهد.
در ادامه نشست، رسول رسولیپور به نقد اثر پرداخت و گفت: با توجه به محتوای مطالبی که در کتاب آمده و دغدغهای که آقای عبدالکریمی در امکان امر دینی دارد، شاید بهتر بود دو طیف رسمی از پیروان فیلسوفان تحلیلی و فیلسوفان قارهای در این نشست حضور داشتند و با هم گفتوگو میکردند. نقدهایی که دو سخنران قبل مطرح کردند، از دو پارادایم مغایر با آنچه عبدالکریمی در آن تفلسف کرده است، بیان شد. درک پارادایم و همزبانی در بحث بسیار مهم است. اگر بخواهیم به صورت حرفهای درباره مسائل فلسفی به نقد بپردازیم، باید با نویسنده همپارادایم شویم تا نقدهای ما نقدهایی منصفانه تلقی شود.
عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی ادامه داد: بنده از نقدهایی که دوستان مطرح کردند، ناراحت شدم. این نقدها ناشی از آن است که دوستان، در پارادایم دیگری تأمل میکنند. از آنجایی که بنده آقای عبدالکریمی را از دوران منازعه داوری و سروش میشناسم، درک نسبتا دقیقتری نسبت به دغدغههای ایشان دارم. این کتاب روایتی از درد عمیق یک فیلسوف قارهای است. از آنجا که بنده با مبانی فکری عبدالکریمی آشنایی دارم، لذا این کتاب، برای من کتاب پرمسئلهای نیست و سؤالات زیادی ایجاد نمیکند و اشتباهات فاحشی ندارد. من در فضای هرمنوتیکی به بررسی کتاب پرداختم، یعنی همان فضایی که عبدالکریمی، امر دینی را در آن فهم کرده است.
وی افزود: از این منظر، چند نکته به ذهنم رسید. یکی اینکه کتاب پر از مطالب تکراری است و در برخی موارد برای مخاطب ملالآور است. نکته دیگر اینکه، این اثر در حقیقت یک تز و ایده است و بر همین اساس، هیچ ارجاعی در کتاب مشاهده نمیشود. فرض بر آن است که خواننده، آبشخور این ایده را میداند و به عبارت دیگر، مخاطب آگاهی دارد که این مطالب از کجا برداشته شده است و در مجموع، این پروژه دو بخش دارد: بخش اول پایان تئولوژی و ورود به انتولوژی؛ بخش دوم، تئولوژی مرگ خدا که با عنوان پایان امر دینی و مرگ امر معنوی در کتاب بیان شده است.
وی یادآور شد: آقای عبدالکریمی دغدغه «تئو» دارد، اما با «لوژی» و منطقگرایی مشکل دارد. مشکل ایشان با خدا نیست، بلکه اشکالشان نسبت به محصور کردن خدا و امر معنوی در عقال «reason» و عقل است. این نزاع در حقیقت نزاع دو اردوگاه است. متأسفانه محل نزاع در این نشست گم شده است. در سخنان دوستان، عبدالکریمی متهم شد به اینکه چیزی از دین باقی نگذاشته است و همه چیز را نابود کرده است. اگر کسی با فلسفه قارهای آشنا باشد، میفهمد لسان این فلسفه همین لسان است. منطق فلسفه قارهای همین منطق ابهام و نادانستگی و عدم شناخت است. در یک عبارت، آقای عبدالکریمی مخالف این است که تئو در حصار عقل قرار بگیرد.
انتهای پیام