برای بررسی وضعیت اخلاق پژوهش در دانشگاه، میزگردی با حضور مهرداد عربستانی، عضو هیئت علمی گروه مردمشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و محمدرضا کلاهی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، در استودیو مبین خبرگزاری ایکنا برگزار شد و هر یک از حاضران در این نشست به ارائه نقطه نظرات خود درباره وضعیت اخلاق در جامعه و نیز اخلاق پژوهش در دانشگاهها پرداختند. در بخش نخست میزگرد «وضعیت اخلاق پژوهش در دانشگاه» مهرداد عربستانی بر رابطه مستقیم افزایش احساس ناامنی و کاهش دگرخواهی تأکید و اخلاق را امری بدنمند میدانست و معتقد بود که حس ناامنی، دگرخواهی و شفقت انسانی را کاهش میدهد. محمدرضا کلاهی هم در این میزگرد با تأکید بر اینکه دین بر اخلاق تکیه میکند، اما وضعکننده آن نیست، بیان کرد: در کنار احساس ناامنی، امید نداشتن به آینده منجر به ضعف اخلاق میشود و این هم حاصل مقایسه خودمان با تصویری از غرب است که احساس میکنیم در مقایسه با آن عقب ماندهایم و این به معنای انفعال و ناتوانی در تحلیل واقعی و درست است.در ادامه قسمت دوم گزارش ایکنا از میزگرد «وضعیت اخلاق پژوهش در دانشگاهها» را که بیشتر درباره رعایت اخلاق پژوهش در دانشگاه و راهکارهای مقابله با تقلب و دزدیهای علمی است، میخوانید؛
مقدمه: یکی از جاهایی که انتظار میرود اخلاقیترین مکانها باشد دانشگاه است تا جایی که قبلاً دانشگاه را مکان مقدسی میدانستند، اما امروزه تا حد زیادی بی اخلاقی در دانشگاه وجود دارد و شاهد آنها هستیم که پایاننامهنویسی، تقلب و دزدی مقاله رواج دارد. این بیاخلاقیها نشئت گرفته از جامعه است و یا جامعه از دانشگاه تأثیر میگیرد؟
مهرداد عربستانی: اینکه چیزی از دانشگاه به جامعه تسری پیدا کند و مثلاً بیاخلاقی از دانشگاه شروع شود؛ نه. گمان نمیکنم که اینطور باشد. اما وقتی همه چیز به هم میریزد، دانشگاه هم از آن متاثر میشود. در مورد اخلاق دانشگاهی آن چیزی که به آن کدهای اخلاقی آکادمیک میگویند با اخلاق عمومی متفاوت است. اگر امروز آنچه به آن اخلاق علمی میگوییم آسیب دیده و یا اینکه آن چنان که باید رعایت نمیشود و نمود آن در تقلبهای علمی است، این یعنی یک جای کار ایراد دارد. فرض بر این است که خودت باید تلاش کنی و روش کار را یاد بگیری و وقتی استاد کاری را تأیید کرد و در نهایت بعد از تأیید این مراحل مدرک میگیری. اما اینکه کسی این مسیر را دور بزند و پایاننامه بخرد، نشان میدهد یک جای کار از پایه میلنگد. در مورد استادان و پژوهشگران آکادمیک هم فرض این است که باید با صداقت علمی کارشان را به انجام برسانند.
اخلاق آکادمیک بیش از آنکه به شفقت ناظر باشد، ناظر به عدالت و صداقت و انصاف است، یعنی قرار است صادقانه از روش علمی استفاده کنیم و با حفظ امانت یافتهها را منتقل کنیم، و اینکه باید وقتی از یافتههای دیگری استفاده کردیم در تحقیق خود به آن ارجاع دهیم و منبع اطلاعات را مشخص کنیم. در غیر این صورت کار ما منصفانه نیست. نمیتوانیم از یافتههای دیگران به اسم خود استفاده کنیم. سیستم استناد در کارهای آکادمیک باید خیلی سختگیرانه باشد تا راه سوءاستفاده از کار دیگران را ببندد. البته اخلاق آکادمیک در حوزههای مختلف فعالیت آکادمیک میتواند طرح شود، حوزههایی مثل تحصیل و آموزش، تولید و مصرف دانش.
اخلاق آکادمیک هم مانند اخلاق عمومی ناظر بر حفظ مبانی جامعوی یک اجتماع است و این اجتماع در اینجا اجتماع علمی است. اگر اصول را رعایت نکنید اجتماع علمی قوام خود را از دست میدهد و کارکردی را که از آن انتظار میرود نخواهد داشت. اجتماع علمی اجتماعی است که متعهد به یافتن حقیقت است، متعهد به آموزش و انتقال دانش و نیز صداقت در بهرهگیری از یافتههای دیگران، یعنی به رسمیت شناختن حق دیگران است که معادل به رسمیت شناختن حق مالکیت در جامعه کلی است. این را میتوان تعریف سردستی از اجتماع آکادمیک دانست. اعضای این اجتماع در این حالت با یکدیگر تعامل دارند و کسانی که همتراز هستند صحت این ارتباط را از طریق داوری و نقد، تأیید و بازتولید میکنند. چه چیزی این اجتماع را قوام میدهد؟ همین کدهای اخلاقی. آن وقت این اجتماع آن کارکردی را که لازم است داشته باشد دارا خواهد بود.
وقتی یک نفر ببنید علیرغم پایبندیاش به روش علمی و صداقت و امانت در کارش، دیگران این امور را رعایت نمیکنند و حتی بدتر اینکه اگر به این شیوه اخلاقی ادامه دهد ممکن است که عقب بیفتد، تشویق میشود که او هم قواعد اخلاقی را جدی نگیرد و به عبارتی او هم به چیزی که میتوان تقلب و دزدی نامید مبادرت کند. اینجا جایی است که این استدلال مشهور سرلوحه میشود که «همه دارند انجام میدهند و اگر من انجام ندهم کلاهم پس معرکه است». موضوعی که گاهی مطرح میشود این است که یک سری استانداردهایی در آکادمیها برای ارزیابی اعضا اعمال میشود که در توان اعضای هیئت علمی نیست.
سیاست زبانی نهاد علمی ما ملی است، اما انتظار ارائه در فرمهای بینالمللی دارندشاید افراد دیگری در جاهای دیگر دنیا بتوانند آن استانداردها را رعایت کنند. در واقع شاید در آن نوع از آکادمیها فرد را در ابتدا به هدف نیل به آن استانداردها تربیت میکنند و بعد از او انتظار برآوردن این معیارها را دارند که در آن صورت این امر منطقی خواهد بود، ولی در اینجا گاهی ملاحظه میکنیم که انسجام کافی بین آموزش و انتظارات وجود ندارد. مثلاً در کشور ما سیاست زبانی در دانشگاهها تاکید بر زبان ملی است و از طرفی انتظار دارند اعضای اجتماع علمی در میدانگاههای علمی بینالمللی حضور درخور داشته باشند، یعنی به زبان بینالمللی منتشر کنند و در مباحثات شرکت کنند. وقتی کسی برای این کار تربیت نشده است، اما با چنین انتظاری مواجه میشود میتوان انتظار داشت که بازار خرید و فروش مقاله خارجی و انتشارات نامعتبر خارجی و ... رونق بگیرد. نتیجه این میشود که این استاندارد فقط نصب میشود و برای رسیدن به آن راههای منحرفانه شکل میگیرد.
من نمیگویم وضعیت اخلاق آکادمیک در ایران بد یا خوب است. آن جاهایی که بد است یکی از علتهایش میتواند این عدم سیاستگذاری منسجم باشد. استانداردهایی را وضع میکنیم که فرد توانمندی لازم برای رعایتش را ندارد و از طرفی وفور کسانی را داریم که به روشهای غیرمتعهدانه به اخلاق آکادمیک به مدارج بالاتر علمی نائل میشوند.
اعطای مدارک علمی مبتنی بر بیاخلاقیهای نهادینهشده است
باید بپذیریم ارزیابیهای به اصطلاح علمی برای ارتقا و اعطای مدارک علمی در کشور ما کاملاً براساس لیاقت علمی نیست و فاکتورهای دیگری دخالت میکنند، از ملاحظات بروکراتیک گرفته تا سیاسی و ایدئولوژیک و بیاخلاقیهای نهادینه شده. آنچه دانشگاه و نهادهای علمی باید بر آن بنا شوند، یعنی تعهد به روش، حقیقت و امانت و در یک کلام اخلاق علمی در محاق قرار میگیرد.
البته مایل هستم که تأکید کنم معتقدم که باید استانداردهای ارزیابی و کار علمی را در کشور بالا برد و آن را همتراز با آکادمی جهانی قرار داد. یعنی پایین آوردن سطح استاندارد را به هیچ وجه راه چاره نمیدانم. کاملاً برعکس معتقدم که باید این استاندارد چنان به گونهای هوشمندانه و جدی نصب و اجرا شود که اگر کسی توانمندی لازم را ندارد، اصولاً مجالی برای حضور در آکادمی نیابد.
آزادگی آکادمیک هیچ کجای دنیا صددرصد وجود ندارد، اما این به آن معنا نیست که اگر در ایران وجود ندارد در جای دیگری هم وجود ندارد. نداشتنها به لحاظ کمی با هم متفاوتاند. بسیاری از کشورها از این آرمان آکادمیک چندان عدول نکردهاند و نتیجه آن پیش افتادگی و پیشرفت است. برخی دیگر هم این ارزشهای بنیادین را به حاشیه راندهاند که نتیجه آن تخریب اجتماع علمی، تفوق پوپولیزم و بوروکراتیزه شدن علم و جایگاههای علمی بوده است. ایدهآل دانشگاه و فضای دانشگاهی؛ استقلال و آزادی آکادمیک است، آزادی در تحقیق، آموزش و انتخاب موضوع تتبع علمی است. اکنون شرایط به گونهای است که اولویت در آکادمی بر چنین آرمانهایی نیست و اخلاقیات دانشگاه هم کمرنگ شده یا حتی کنار گذاشته و نهایتاً خود اجتماع علمی هم تضعیف میشود.
محمدرضا کلاهی: این موضوع خیلی مهم است که موضوع را چطور تحلیل کنیم. یکی از تحلیلها را دکتر عربستانی گفتند. بخشی از ایرادها از قوانین است که افراد را در موقعیتهای متعارض قرار میدهد و در نهایت باعث میشود که همه فعالیتها در خدمت احراز فرمها باشد، نه در خدمت خلق محتواها و آثار علمی غنی. اما میتوان عوامل دیگری هم تشخیص داد.
میتوان اینطور نگاه کرد که به جای اینکه بازار تکلیف نویسی (اعم از کارهای کلاسی تا پایاننامه و مقاله آی اس آی تا کتابهایی که استادان به بیرون سفارش میدهند) باعث شده یک صنعت و بازاری شکل بگیرد، میتوان این فرض را مطرح کرد که رابطه از سمت تقاضا به سمت عرضه نرفته و تقاضا باعث ایجاد این بازار نشده و رابطه برعکس است و وجود این صنعت باعث وجود فساد در دانشگاه شده است.
بیاهمیت شدن محتوا و مهم شدن فرم یعنی اینکه شما باید مقاله بنویسید، اما مهم نیست که درون مقاله چه چیزی وجود دارد. این اتفاق فقط در دانشگاه نیفتاده است. در خیلی از عرصههای دیگری هم افتاده که اینها به هم ربط دارند و تا کل مجموعه با هم تحلیل نشود، نمیتوان درک درستی از موضوع به دست آورد. مثلاً در رادیو و تلویزیون، حجم زیادی برنامه وجود دارد که به اسم برنامههای کارشناسی و تحلیلی پخش میشود، اما در نهایت متوجه میشوید که رپرتاژ آگهی است. تبلیغ مؤسسات و شرکتها به اسم برنامه واقعی به مخاطب ارائه میشود. در دانشگاهها مخصوصا دانشگاه آزاد این اتفاق میافتد. حیات دانشگاه وابسته است به پاس شدن دانشجو. رادیو و تلویزیون این کار را میکند، چون نیاز به درآمد و پول دارد. دانشگاه آزاد این کار را میکند، چون نیاز به درآمد دارد. مدارس هم همین وضع را دارند. مدارس تحت سیطره شرکتهای کمک آموزشی هستند. مدرسه دانشآموزان را وادار میکند که کتابهای این شرکتها را بخرند و در آزمونهای آنها شرکت کنند.
مثال دیگر در شهر است. شهر را میفروشند. در بزرگراه ستاری یک مرکز خرید بزرگی است که عملاً بزرگراه را از حیز انتفاع ساقط کرده، بدون توجه و رعایت حریم جاده یک مرکز خرید بزرگ بالا رفته! یک روند این است که هر چیزی را که میشود فروخت باید به پول تبدیل کرد. در این مسئله محتوا مهم نیست.
مدرسه شرکتی شده است. رادیو و تلویزیون شرکتی شده است. شهر و دانشگاه هم شرکتی شدهاند. در دانشگاه این شرکتهای پایاننامهنویسی هستند که دانشگاه را فاسد کردند نه برعکس. کاری که باید کرد این است که باید روند پیدایش این شرکتها را مطالعه کرد. اگر این شرکتها نبودند به این سمت کشیده نمیشدیم، اما شرکتی شدن چطور رخ داده است؟ این پرسش نیازمند مطالعه گستردهتری است. در مورد دانشگاه دستکم میتوان فرضیات زیر را طرح کرد:
شکلگیری صنعت پایاننامهفروشی از دانشگاه آزاد بود
میتوان یک فرضیه جدی را مطرح کرد و آن اینکه این صنعت از دانشگاه آزاد شکل گرفت، چون حیات آن به حضور و پاس شدن دانشجو وابسته است. دانشجویان بیکیفیت و ضعیف را به هر قیمتی پاس میکنند. وجود دانشجوی ضعیف، تقاضای اولیهای برای پایاننامهنویسی و تکیلفنویسی ایجاد کرد و پس از آن، صنعت تکلیف نویسی شکل گرفت. این صعنت پس از شکل گرفتن هم شروع به چنگ اندازی به هر جایی میکند و به دانشگاههای دولتی هم تسری پیدا میکند.
منطق پیشرفت بیش از تخصص، «لابی» بوده و ابزار آن مدرک است
علت اصلی مشکل، روند پولی شدن و شرکتی شدن همهچیز است. در این روند پولی شدن، همه چیز از جمله نظام آموزش عالی سهیم است. البته همه علت این نیست و میتوان از علل دیگری هم سخن گفت. مثلاً اینکه در جامعه ما صنعت قوی و تولید قدرتمند وجود ندارد و این یک علت دیگر است. فقدان نظام تولیدی که خریدار علم و تخصص دانشگاهی باشد، باعث میشود که آن تخصص بیاهمیت شود و آنچه باقی میماند همین مدرک است که میتوان خرید. فقط مدرک مهم است، چرا که نظام تولید وجود ندارد. به جای نظام تولید، یک سیستم عریض و طویل دولتی وجود دارد که در آن همه کارمند و حقوقبگیر هستند. در چنین سیستمی منطق پیشرفت بیش از تخصص، «لابی» است.
در چنین سیستمی پول درون شبکه روابط تولید گردش نمیکند، بلکه از منبعی در بالا بین همه توزیع میشود. در نتیجه برای کسب درآمد بیشتر باید به این مرکز ثروت خود را نزدیک کنید، نه اینکه در این شبکه تولیدی بتوانید نقشی ایفا کنید. منطق نزدیک شدن به این منبع ثروت «لابیها» و «شبکههای روابط» است. باید بتوانی شبکه این روابط را ایجاد کنی. یکی از ابزارهای لازم برای ورود به این لابی، مدرک است. برای ارتقا باید آیاسآی در رزومهات باشد، اما نیاز به داشتن سواد نیست. اساساً دانش شما به دلیل ضعف مناسبات تولیدی محلی برای استفاده ندارد. بنابراین فقط مدرک مهم میشود.
نویسندگان فروش مقاله اگر کارشان باکیفیت بود، خود عرض اندام میکردندمهرداد عربستانی: من مطمئن نیستم که این بازار باعث شده این بیاخلاقی رونق پیدا کند. فکر میکنم برعکس آن هم وجود دارد. نیاز و تقاضایی وجود دارد که عرضه میشود. باید بررسی شود این رابطه از چه نوعی است، علی و معلولی است یا خیر. در مورد شرکتهای کمک آموزشی اتفاقا من با بدایت کار یکی از اینها آشنایی دارم و دیدهام چگونه کار را شروع کردهاند و به کجا رسیدهاند. در واقع کسی که این تجارت را شروع کرده بود این کار را به خاطر تقاضای زیاد شروع کرد. فکر میکنم تقاضا مهم است. نکته دیگر این است که در دانشگاه ما در عین حال بسیاری استادان هیئت علمی و اصیل وجود دارند و فکر نمیکنم دانشجویان ما نیز همه اینطور باشند. اتفاقاً اعتبار و اهمیت این افراد اصیل در بین جامعه علمی هم معارضی ندارد. یکی از عواملی که انگیزهای برای باقی ماندن در مسیر اخلاقی علمی است، وجود همین افراد اصیل است.
همانطور که گفتم معتقد نیستم استاندارد باید پایین بیاید، ما باید خودمان را بالا بکشیم تا بتوانیم در سطح بینالمللی تعامل معناداری با بقیه دنیا داشته باشیم. اگر بخواهیم در آن سطح قرار بگیریم، باید استاندارد را بالا ببریم و توانمندیها را افزایش دهیم. تمام این کسب و کاری که برای تقلب علمی ایجاد شده هم به این معنا نیست که این کاسب کاران توانایی این را دارند که واقعاً در میدانگاههای بینالمللی معتبر عرض اندام کنند. قالب اینها حداکثر در میدانگاههای سطح پایین (مثل ژورنالهای غیر معتبر) قدرت حضور دارند. مثل جاهایی که فقط با پول مقاله چاپ میکنند. کسی واقعاً نمیتواند در این مغازهها سفارش مقاله با کیفیت بدهد. اگر اینها این توانمندی را به واقع داشتند بعید بود که الان مشغول چنین شغلی باشند. میخواهم بگویم اتفاقاً این کارهایی که این مراکز انجام میدهند تماماً بیکیفیت است و صاحبنظران هر حوزه به خوبی میتوانند این مطلب را تشخیص دهند. تولیدات اینها برای همین مصرف روزمره ممکن است کفایت کند. همه اینها البته ممکن است به طریقی سطح دانشگاه ما را هم پایین بیاورد و بلندپروازی دانشگاهیان ما را کاهش دهد. این است که علیرغم باور به وجود یک نظام معیار سطح بالا، معتقدم که این نظام باید هوشمندتر از آنچه هست عمل کند تا سره از ناسره باز شناخته شود.
راهکارهای وزارت علوم برای مقابله با بیاخلاقیهای آکادمیک چیست؟
محمدرضا کلاهی: کاملاً درست است که همه دانشگاههای ما ضعیف نیستند. در ایران دانشگاههایی داریم که در تراز بینالمللی قرار دارند و فارغالتحصیلان آنها به دانشگاههای مطرح دنیا میروند. درباره رابطه بین آن شرکتها و مسئله عرضه و تقاضا باید بگویم که بله تقاضایی وجود دارد که آن عرضه را ممکن میکند، اما در یک فرایندی، دانشگاههای ضعیف آن تقاضا را به وجود آوردهاند و عرضه براساس تقاضای آنها شکل گرفته و این عرضه بر دانشگاههای خوب هم فشار میآورد و آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
اگر بخواهم به این سؤال پاسخ دهم که وزارت علوم چه باید بکند، پاسخ این است که روند گسترش لجامگسیخته دانشگاهها را متوقف کند. وزارت علوم گویی خود را رقیب دانشگاه آزاد میداند و انواع و اقسام پردیسها و دانشکدهها را به وجود آورده است. باید خود دانشگاه آزاد را با این گسترش عجیب و غریب تعطیل کنند. دانشجو در کلاس این دانشگاه به استاد میگوید چقدر سخت میگیرید! ما آمدهایم یک مدرکی بگیریم و برویم. وزارت علوم باید جایگاه خود را بداند. البته حسنهایی در مجموع وجود داشته و آموزش عالی دموکراتیزه شده و دسترسیها بیشتر شده و این یک حسن است. عمومی شدن آموزش عالی خوب است، اما از طرفی معایبی هم دارد. چه لزومی دارد همه مدرک دانشگاهی بگیرند؟ یک بحث هم این است که معنای آموزش عالی در دوره جدید تغییر کرده و الان آموزش عمومی و نه آموزش تخصصی وظیفه دانشگاه است. باید روند گسترش بیمهار دانشگاهها را متوقف کرد و بر کیفیت تأکید کرد.
گزارش از مریم روزبهانی
انتهای پیام