گروه چندرسانهای ــ وقتی آمده بود جبهه سالم و سرحال بود. رفت تخريب. پايش كه رفت روی مين برگشت عقب. بار دوم كه آمد جبهه، تکتيرانداز شد با یک پا. خمپاره كه خورد به سنگرش، آن يكی پايش هم كه معيوب شد، برگشت عقب. بار سوم كه آمد، رفت توی آشپزخانه برای سيبزمينی پوستكندن. آشپزخانه را كه هواپيماها بمباران كردند، تنش كه پر از تركش شد، رفت عقب درسش را خواند. [قصههای مينیماليستی جنگ از مهدی قزلی]