به گزارش ایکنا؛ مراسم بزرگداشت علامه اقبال لاهوری، شاعر، حکیم و فیلسوف برجسته جهان اسلام، سهشنبه، 21 اسفندماه، در تالار شهید مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
در این مراسم که با حضور جمع زیادی از علاقهمندان به حوزه فلسفه، حکمت و زبان و ادبیات فارسی برگزار شد، حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ رضاداوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم ایران؛ غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی؛ محمدبقائی ماکان، اقبالپژوه و استاد دانشگاه و اصغر دادبه، عضو هیئتمدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، به ایراد سخن پرداختند.
حسن بلخاری در ابتدای این نشست بیان کرد: اقبال لاهوری در سیاست، یقیناً از بنیانگذاران پاکستان به حساب میرود و به یک معنا نخستین کسی است که ایده یک کشور مستقل و اسلامی را در همکاری با کسانی چون مولانا محمدعلی و محمدعلی جناح در شبه قاره مطرح کرد. البته مبارزات فکری و سیاسیاش علیه استعمار و نوعی فلسفه سیاسی که استوار بر توحید الهی و رسالت محمدی بود. در فلسفه، آشنایی عمیقی با بزرگترین فلاسفه غربی چون کانت هگل داشت. او از رساله دکتریاش با عنوان «رشد مابعدالطبیعه در ایران» در دانشگاه مونیخ و به سال 1899 دفاع کرد. رسالهای که با نام «سیر فلسفه در ایران» به چاپ رسید.
وی در ادامه افزود: همچنین اقبال عشق و محبتش را به ایران و ایرانیان ابراز میکرد و البته زبان شیرین و نغز فارسی در اشعارش چنین تبلور مییافت: چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما/ ای جوانان عجم جان من و جان شما/ غوطهها زد در ضمیر زندگی اندیشهام/ تا بهدست آوردهام افکار پنهان شما/ مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت/ ریختم طرح حرم در کافرستان شما؛ تا سنانش تیزتر گردد فروپیچیدمش/ شعلهای آشفته بود اندر بیابان شما/ فکر رنگینم کند نذر تهیدستان شرق/ پاره لعلی که دارم از بدخشان شما/ میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند/ دیدهام از روزن دیوار زندان شما/ حلقه گرد من زنیدای پیکران آب و گل/ آتشی در سینه دارم از نیاکان شما.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تصریح کرد: در حوزه تجدید حیات اسلام و اندیشه اسلامی، اقبال را در عداد کسانی چون سیدجمالالدین اسدآبادی قرار میدهند. اقبال در جاویدنامه مکرر از جمالالدین نام برده و ضمن اینکه او را مؤسس اصلی رنسانس اسلامی در دوره جدید میخواند، شایستهترین فرد برای لقب نوگرا نیز میداند. در حوزه عرفان، آشنایی با آرای ابنعربی، سنایی، عطار، مولانا، عراقی، بیدل و شاه ولیالله و البته در میان همه این بزرگان، دلسپردگی تام و تمامش به مولانا محمد جلالالدین بلخی که تا آخر عمر مستمر و مداوم ادامه یافت و حتی در برخی از اشعار خود، همچنان که مولانا جان خود را افروخته از فروغ امیرالمؤمنین علی(ع) میدانست.
بلخاری دربخش دیگری از سخنان خود بیان کرد: با تأمل و تحقیق در باب حیات و آثار علامه اقبال، با شخصیتی متضلع و چندوجهی مواجهیم که در برزخ سنت و مدرنیته و با تحصیل در شرق و غرب و با اتکا به استعداد و پشتکار کمنظیرش در حوزههای متکثر فوق، سخن گفت و شعر سرود و کتاب نوشت. تأمل من بر برزخیت دوره تاریخی است که امثال او و سیدجمالالدین در آن میزیستند.
بلخاری در انتهای سخنان خود تصریح کرد: جهان اسلام و حوزه اندیشه اسلامی، رادمردی و پایمردی بزرگانی چون علامه اقبال لاهوری را قدر شناخته، بزرگ میشمارد و آنان را بر صدر جان و جهان خود مینشاند. به ویژه ما ایرانیان که از شدّت عشق و محبت او به ایران و ایرانی آگاهیم. امیدوارم راه چنین رادمردانی هرگز از رهروان نواندیش و اصیل خالی نشود.
جمع اسلام و جهان؛ مهمترین کوشش اقبال لاهوری
در ادامه این نشست نوبت به سخنرانی رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم، رسید. وی در ابتدای سخنان خود بیان کرد: اقبال را ابتدا از طریق کتاب سیر فلسفه در ایران شناختم و بیشتر از طریق آنچه دکتر شریعتی درباره او نوشته بود و بعدها از طریق آثار دکتر بقایی ماکان با او بیشتر آشنا شدم. اقبال شخصیت بزرگی است و همواره این شخصیت برای من مهم بوده و هست.
وی در ادامه افزود: اقبال مسلمانی مدرن است، هم مدرن است و هم مسلمان و کوششی که برای جمع اسلام و جهان جدید کرده شاید مهمترین کوشش او باشد و بیهوده نیست که روشنفکران به اصلاح دینی ما به او توجه دارند و متأخرین که اهل فلسفه تحلیلی هستند هم به فلسفه و اندیشه او علاقه دارند.
داوری اردکانی بیان کرد: او فیلسوفی است که از هگل و گوته آموخته، همچنین شاعر است، شاعری که فارسی را مثل ما نمیدانسته، اما شعر فارسی گفته و شاعری کرده است؛ البته به زبان اردو هم شعر گفته است، این نکته خیلی اهمیت دارد که شخص غیرایرانی یا ایرانیترین غیرایرانی به فارسی شعر بگوید و خیلی عجیب است که کسی از ایرانیان شهادت بدهد که او فارسی نمیدانسته است. در زندگینامه سیدضیا طباطبایی از قول او گفتهاند که در مجلسی نشسته بوده و قیافهای آشنا میبیند و متوجه شود که صاحب آن چهره، اقبال لاهوری است؛ سیدضیاء میگوید: با او سخن گفتم و او گفت که من نمیتوانم به فارسی سخن بگویم؛ البته بنده صدق این گفتار را نمیدانم، ولی یک چیز میدانم که در اواخر دهه 60، سمینار بزرگی برای اقبال برگزار شد و من درباره سیاست اقبال سخن گفتم، دکتر جاوید اقبال به من گفت که فارسی بلد نیستم، اما همه حرف شما را فهمیدم و من یاد سخن سید ضیاء افتادم که از قول اقبال گفته بود مکالمه فارسی نمیدانم، اما فارسی مینویسم.
رئیس فرهنگستان علوم تصریح کرد: اقبال خود را پرورده نیاکان ما و پرورشیافته فرهنگ ایران میداند، وقتی اقبال در سال 1317 از دنیا رفت، مرحوم محیط طباطبایی مقالهای درباره او نوشت که تا حدودی چهره او را بیشتر شناساند و صد حیف که ما به خوبی «اقبال» را نشناختیم و به جایگاه او پی نبردیم.
درادامه این نشست غلامعلی حدادعادل به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: اقبال، به حق از مفاخر فرهنگی ایران و جهان اسلام است و بیش از همه به پاکستان امروز تعلق دارد و همه باید او را گرامی بداریم و او را به خوبی بشناسیم. معتقدم اقبال لاهوری باید دائماً در ایران معرفی شود، نباید به این اکتفا شود که در گذشته از او تکریم کردهایم و دیگر نیازی به معرفی و تکریم او نداریم.
وی در ادامه افزود: سال ۹۶ کتابی از بنده به نام حدیث سرو و نیلوفر، حاوی ۹ مقاله درباره زبان فارسی در شبهه قاره هند منتشر شد. سه مقاله از این مقالات درباره پاکستان و اقبال لاهوری است؛ مقاله مفصلی از این کتاب با عنوان «اقبال، شاعر و برتر از شاعر» است که بنده در آن قصد داشتم بگویم که شخصیت اقبال در مقام شاعر به معنی محدود کردن و فروکاستن مقام او نیست و این سخن به معنی اهانت به شعر و شاعری هم نیست، چون خود بنده قدر شعر و شاعری را میدانم، ولی میخواهم بگویم که اقبال از شعر به عنوان وسیلهای برای تأثیر بر دیگران استفاده کرده است. او با شعر تحریک احساسات نمیکند و شعر برای شعر را نمیپذیرد، بلکه با سرودن شعر به دنبال ارائه اندیشههایی رفیع بوده است.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی تصریح کرد: اقبال لاهوری به شعر مثل مولوی، عطار و سنایی نگاه میکرد. لذا احساس رسالت میکرده و شعر میسروده؛ خود او هم تصدیق میکند که از تبار سنایی و مولاناست و به ما هم تذکر میدهد که باید دنبال پیامهای اندیشهای او در اشعارش باشیم.
حدادعادل در ادامه افزود: اقبال لاهوری جهانبینی فلسفی خود را در اشعارش بیان کرده، او مثل حافظ که «رند» را تطهیر میکند و به مقام انسان کامل میرساند، مفهوم «خودی» که در عرفان ما مذموم بوده را معنایی متعالی میبخشد.
وی بیان کرد: اقبال از یک سو میبیند که در شبه قاره هند، انسان هندی تهی از همه چیز و تحت استعمار انگلیس بیاراده زندگی میکند و عزت نفسی ندارد، اما وقتی به اروپا میرود، متوجه میشود که اندیشه فلسفی اروپا از دکارت به بعد با انسانمحوری سیر میکند، چراکه آنها هستی را فرع بر «من» میدیدند.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در پایان سخنان خود گفت: اقبال لاهوری با سیراب شدن از سرچشمه دینی مشرق زمین و دین اسلام میخواهد هویت انسان را تقویت کند و البته این حقایق و معارف را به زبان شعر بیان میکند.
شریعتی از اندیشه اقبال ذوقزده بود
محمد بقائی ماکان چهارمین استادی بود که در ادامه این نشست سخنرانی کرد. وی بیان کرد: بحثم درباره اقبال و علی شریعتی است. مرحوم شریعتی چنان تحت تأثیر اقبال بود که کتاب نسبتاً مهمی بهعنوان «ما و اقبال» را نوشت. اگرچه که این کتاب عمق آثاری که بعدها درباره اقبال نوشته شده را ندارد، اما حکایت از ذوق زدگی او درباره «اقبال» دارد.
وی در ادامه افزود: شیفتگی شریعتی به اقبال آن چنان است که ستایشهای اغراقآمیزی از او میکند و میگوید وقتی به اقبال میاندیشم، او را انسانی بر گونه علی(ع) میبینم، در این سخن، قیاسی بیان شده که هیچ شخص متدینی مصداقش را نمییابد و بسیار تعجببرانگیز است. به سبب همین ارادت بیحد و حصر است که به شدت تحت تأثیر اقبال و دیدگاههای او و متأثر از دستگاه فکری اوست، با این تفاوت که اندیشههای او همانند اقبال، جنبه جهانی ندارند.
این اقبالپژوه برجسته کشور در ادامه گفت: اقبال مطلقاندیش نیست و همه جا به دنبال حقایق میگردد و البته پایهگذار دگراندیشی حاوی تساهل هم هست، حال آنکه در تفکر دکتر شریعتی چنین اندیشه و نگاهی وجود ندارد.
وی تصریح کرد: اقبال شیفته تاریخ و فرهنگ ایران و زبان فارسی است و وقتی در این باره از او سؤال میکنند و علت این امر را جویا میشوند، میگوید هیچ زبانی چون زبان وادب فارسی شوق من را برنمیانگیزد.
بقائی ماکان در ادامه به علاقه اقبال لاهوری به اهل بیت پیامبر اکرم(ص) هم اشاره کرد و افزود: از جمله شخصیتهای اسلامی که مورد توجه اقبال است، حضرت فاطمه زهرا(س) دخت گرامی پیامبر اکرم(ص) است که وجود آن حضرت را از حضرت مریم(س) بالاتر میداند. البته دکتر شریعتی هم در کتاب فاطمه فاطمه است به این مسئله میپردازد که باز هم فاصله زیادی در این زمینه با اندیشه اقبال لاهوری دارد.
وی در ادامه سخنان خود گفت: شریعتی به خلاف «اقبال» میگوید که حلاج، پوچ و دیوانه بوده و هیچ مسئولیتی را نمیپذیرد، در حالی که عطار او را «شیربیشه تحقیق» میخواند و «ابن ندیم» آثار او را بیش از ۵۰ اثر معرفی میکند. بنابراین در این مسئله مرحوم دکتر شریعتی به احتمال زیاد از اندیشه اقبال درباره «حلاج» کاملاً بیخبر بوده است. اقبال تأکید میکند: «انا الحق» حلاج از یک فکر دینی به دست آمده و به معنای سهیم شدن «منِ دانی» در آزادی و خلاقیت «منِ الهی» است. بنابراین فکر اشتباه شریعتی درباره حلاج، کاملاً نشانگر این است که در این فقره، از اندیشه اقبال لاهوری بیخبر بوده است.
این پژوهشگر و استاد دانشگاه در بخش پایانی سخنان خود گفت: اقبال به کل تاریخ ایران مهر میورزد؛ چنانکه جان خود را با این فرهنگ و تمدن گره میزند و به آن عشق میورزد و میگوید که اگر تمدن و فرهنگ ایرانی نبود، تمدن اسلامی ناقص میماند و تا این اندازه توسعه پیدا نمیکرد.
اصغر دادبه آخرین سخنران این نشست بود که بیان کرد: سخن من درباره فرهنگ ایران است که اقبال لاهوری به حق به آن بسیار توجه داشت، فاصله اقبال و بیدل دهلوی حدود ۲۰۰ سال است. بیدل به خوبی شرایط آن دوره را میدانست و به اوضاع زمانه تسلط داشت و درک میکرد؛ با زبان فارسی هم به خوبی آشنا بود و با احساس خطری که میکرد، به احیا و ترویج زبان فارسی پرداخت؛ او متوجه بود که باید به هر نحوی از زبان و فرهنگ فارسی حمایت و حفاظت کرد.
عضو هیئتمدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در ادامه گفت: قرنهاست که دیگر سلطان محمود غزنوی نداشتیم و فقط قدرت و نیروی معنوی زبان وادب فارسی را داشتیم که باعث حفظ این فرهنگ و زبان شد و تا امروز هم نتایج این قدرت معنوی قابل درک و مشاهده است.
دادبه تصریح کرد: بیدل دهلوی سیر نزولی فرهنگ مردم آن زمان را حس کرده بود، ولی قدرت معنوی این زبان ۲۰۰ سال بعد، اقبال لاهوری را آفرید که او هم تبدیل به یک شخصیت جهانی شد. «اقبال» شیفته فرهنگی است که ما خودمان با آن دشمنی میکنیم. دیوار کشیدن میان دو بخش اسلام و ایران آن چنان افتخار نیست، چون اسلام در آن دوره به کشوری وارد شد که فرهنگی متعالی داشت و از این طریق بود که با عمق بیشتری پذیرفته شد و شرایط گسترش اندیشه دینی فراهم شد نه اینکه ایرانیان بربر بودند و بیفرهنگ که این تحلیل درستی نیست.
وی درادامه افزود: اقبال تأکید میکرد که مرکز فرهنگی جهان اسلام باید ایران باشد، چون در پی این بود تا مرکزیت فرهنگی جهان با جایی باشد که حاوی اندیشههای رفیع حافظ، مولانا و سنایی و ... باشد. کشف فرهنگی عظیم و پرداختن به دنیا و جهان و حرکتی دیگر براساس این فرهنگ و توجه به قرائت بزرگان فرهنگی ایران از اسلام، چیزیهایی است که «اقبال» به دنبال آن بود که البته در اشعار خود به آنها اشاره میکند.
این استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی بیان کرد: امیدوارم یادمان نرود که نه بیبیسی عاشق فرهنگ ایران بوده و نه خیلی از کودتاگران علیه فرهنگ ایران عشقی به این مرز و بوم و زبان آن داشتند. در حقیقت قدرت معنوی زبان و ادب فارسی بود که این فرهنگ و تمدن را گسترش داد.
در پایان این برنامه، بیرج لال دوسانی، رایزن فرهنگی سفارت پاکستان در تهران، طی سخنانی از برگزارکنندگان این جلسه تقدیر و تشکر کرد و در ادامه لوح تقدیر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در پاسداشت مقام علمی علامه اقبال لاهوری به او به عنوان نماینده فرهنگی دولت پاکستان در ایران تقدیم شد.
انتهای پیام