رابطه امور فردی، جمعی و اجتماعی در اسلام با یکدیگر/ بیداد فقدان صداقت در جامعه
کد خبر: 3811080
تاریخ انتشار : ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۳
مسئولیت اجتماعی/3

رابطه امور فردی، جمعی و اجتماعی در اسلام با یکدیگر/ بیداد فقدان صداقت در جامعه

گروه جامعه ــ حجت‌الاسلام‌ والمسلمین مهراب صادق‌نیا با تمایز قائل شدن میان سه مفهوم امر فردی، جمعی و اجتماعی، از منظر اسلام تأثیر آن‌ها را بر یکدیگر تبیین می‌کند. او زیست موفق دینی را چنین ترسیم می‌کند که مؤمنان در سطح فردی و جمعی گزاره‌های اخلاقی دین را تحقق بخشند و حاکمیت نیز به تحقق این گزاره‌ها اهتمام ورزد.

رابطه امور فردی، جمعی و اجتماعی در اسلام با یکدیگر/ عدم صداقت در جامعه ما بیداد می‌کندمواجهه مسلمانان با واقعیت‌های جدید اجتماعی در جوامع مختلف، مناسبات جدیدی را میان آن‌ها و جامعه رقم می‌زند و مسئولیت‌هایی را متوجه یک دیندار می‌کند. آنچه در پرونده خبری «مسئولیت اجتماعی» بدان می‌پردازیم، نقش‌پذیری مسلمانان در جوامع امروز است؛ پردازش اینکه دیندار در دنیای متکثر و پیچیده امروز چگونه می‌تواند مسئولیت‌های اجتماعی مورد نظر را در اسلام به درستی ایفا کند که دغدغه‌ای کاربردی و سوژه‌ای پرچالش است.

ایکنا این هفته به گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌ والمسلمین مهراب صادق‌نیا، دکترای جامعه‌شناسی فرهنگ و استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب، پرداخت؛ صادق‌نیا ضمن تمایز قائل شدن میان سه مفهوم امر فردی، جمعی و اجتماعی، رابطه آن‌ها را با یکدیگر از منظر اسلام تبیین می‌کند. آنچه از نظر می‌گذرد، حاصل این گفت‌وگوست:

ادیان توحیدی چه نگاهی به جامعه دارند و آیا میان رویکرد آن‌ها تفاوتی وجود دارد؟

سه مفهوم فرد، جمع و اجتماع را باید از یکدیگر متمایز کنیم. مفهوم جمع صرفاً روابط انسان‌ها را، وقتی کنار هم قرار می‌گیرند، تداعی می‌کند اما مفهوم اجتماع، مفهوم نسبتاً مدرنی است که صرفاً به جمع آدم‌ها در کنار هم اطلاق نمی‌شود، بلکه به یک‌سری ساختارها، سازه‌ها و مناسبت آدم‌ها با هم اشاره دارد. وجود مجموعه دستورات اخلاقی در ادیان، ناظر به بعد فردی و جمعی است، مثلاً این تعالیم که به هم دروغ نگوییم، امانت‌دار باشیم، دزدی نکنیم و ... به معنای تأکید بر جامعه و اجتماع نیست، بلکه تأکید بر جمع است. این‌ها دستورات اجتماعی اسلام و هیچ دین دیگری نیستند. این‌ها دستوراتی فردی هستند که رابطه کنشگران با دیگران را، وقتی که با هم جمع شدند، توضیح می‌دهد یا اصلاح می‌کند.

با این مقدمه آیا منظورمان این است که ادیان به مسائل اجتماعی توجهی نداشته‌اند؟ خیر، اساساً هیچ دینی نیست که به مسائل اجتماعی توجهی نداشته باشد چون دین همواره به مثابه یک نهاد اجتماعی که بخشی از نیازمندی‌های جامعه را برطرف می‌کند، مورد مطالعه و ارزیابی قرار می‌گیرد. هر سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام، علاوه بر دستوراتی که به فرد، به مثابه «فرد» و دستوراتی که به جمع داشته‌اند، دستوراتی هم صادر کرده‌اند که متوجه اجتماع و ساختارهای جامعه است، ادیان ابراهیمی به مسائل اجتماعی توجه کرده و برای بقا و مانایی اجتماع کارکردهایی داشته‌اند.

اما مسیحیت از این منظر یک تفاوتی با اسلام و یهودیت دارد؛ در مسیحیت یک دوآلیزم وجود دارد و تأکید شده است که امر خدا را به خدا واگذاریم و امر قیصر را به قیصر؛ برخی الهی‌دان‌های معاصر مسیحی معتقدند که روایت اناجیل از خدا، آغازگر سکولاریزاسیون در جامعه مذهبی مسیحی بوده است و مسیحیان را قانع کرده که مسائل مربوط به اجتماع باید به غیر خدا واگذار شود، روایات اناجیل این تلقی را به ذهن می‌آورد که مسیحیت در روایت نخست یک بدگمانی در مورد ورود دین به عرصه اجتماعی داشته است اما این ذهنیت را در اسلام و یهودیت نمی‌بینیم چون مؤلفه‌های سیاسی وجود دارد که آن‌ها را مشروط به مداخله در امور اجتماعی و حتی تأسیس و تشکیل ساختارهای مذهبی کرده است.

وقتی به فقه یهودیت مراجعه می‌کنیم می‌بینیم بخش زیادی از مجموع 613 حکم اساسی یهودیت، ناظر به روابط افراد با حاکمیت و ناظر به وضعیت‌های اجتماعی و حاکمیتی خاص است. به اسلام و به طور خاص به تشیع نیز که نگاه کنیم می‌بینیم بخشی از احکام، ناظر به مسائل اجتماعی مثل احکام حدود، دیات، قصاص، امر به معروف و نهی از منکر و ... هستند.

امروزه نگاه کلیسا به مسائل اجتماعی تغییری نکرده است؟

شاید فهم امروز کلیسا از کتاب مقدس که امر خدا را به خدا و امر قیصر را به قیصر واگذاریم با فهم نخستین کلیسا از این آموزه قدری متفاوت باشد، شاید کلیسا در گذشته، دینی را که امروز می‌فهمد و برداشت می‌کند، نمی‌فهمید. از قرن چهارم تا شانزدهم میلادی، کلیسای کاتولیک و حکومت با هم درآمیختگی خیلی عمیقی داشتند به گونه‌ای که حاکمان را کلیسا منصوب می‌کرد، از قرن شانزدهم به این سو هست که فهم جدیدی شکل گرفته است. شاید دلیلش تجربه تاریخی مسیحی‌ها باشد؛ به این معنا که کلیسای مسیحی تجربه مداخله بیش از 10 قرن کلیسا را در امر اجتماعی داشت اما نتایج مثبتی نگرفت. در نهایت آن آیه‌ای که در کتاب مقدس وجود داشت وهیچ وقت از آن ممنوعیت مداخله کلیسا در امر اجتماعی برداشت نمی‌کردند، برایشان پررنگ شد و نظر الهی‌دان‌های مسیحی را به خودش جلب کرد و در نهایت این را برداشت کردند که کلیسا نباید در امر اجتماعی مداخله کند، حتی بعضی کتاب نوشتند و اعلام کردند نخستین کسانی که باعث شدند کلیسا سکولاریزه شود، روحانیون مسیحی بودند که با وارد کردن کلیسا به مسائل اجتماعی از قدسیت آن کاستند و امر مقدس کلیسا را به امر عرفی تبدیل کردند. بر این اساس یک فهم تاریخی در پس این آیه وجود دارد. چیزی که در دنیای اسلام و شیعه نبوده است و تجربه تاریخی زیادی در این زمینه وجود ندارد. به همین دلیل مسلمان‌ها هنوز عقیده دارند که باید در امر اجتماعی مداخله کرد و اساساً امر اجتماعی را بخشی جداناپذیر از دیانت می‌دانند.

در دو سده گذشته، مسیحی‌ها در کارهای اجتماعی از نوع امور خیر فعالیت‌های چشمگیری داشته‌اند و اساساً ورود به مسائل اجتماعی را در تراز کارهای خیر تعریف کرده‌اند. چرا در جوامع اسلامی فعالیت اجتماعی به معنای مداخله در مسائل سیاسی تلقی می‌شود؟

مداخله کلیسا در امور عام‌المنفعة و کارهای خیریه همان مفهوم مداخله در کار جمعی است و نه امر اجتماعی، من وقتی از social fact صحبت می‌کنم، مفهوم مدرن است. این که مذهب در امور عام‌المنفعه مثل امور حِسبیه و کمک به فقرا وارد شود، مداخله مذهب در امر اجتماعی و ساختار قدرت و ساختار کلان نیست بلکه مداخله در امر جمعی است، به society مربوط نیست به community مربوط است. اگر مذهبی‌ها در مورد ساختار کلان قدرت در جامعه، مدل حاکمیت و روابط بین دولت و ملت اظهار نظر کنند، به امر اجتماعی وارد شده‌اند. دین ما در ذات خود هم در امر جمعی و هم در امر اجتماعی مشارکت داشته است.

امروز فرد مسلمان چگونه می‌تواند در امور جمعی و اجتماعی عملکرد موفقی داشته باشد؟

هر پارامتری برای دیندار مطرح کنیم باید آن را از دل مذهب برداشت کرده باشیم. باید ببینیم براساس متن دینی، دیندار در امور جمعی و اجتماعی چگونه مداخله کند، آنچه فهمیده‌ایم این است که پیامبر اسلام(ص) مثل هر بنیانگذار مکتب اخلاقی دیگر کار خودش را با مجموعه‌ای از شعارهای زیبا همچون عدالت و تکمیل اخلاق آغاز کرده‌اند. این شعارها را عیسی مسیح(ع) نیز در اولین موعظه سرکوه که خطبه معروفی هست، بیان کرد موسی(ع) هم وقتی از کوه طور بازگشت همین شعار را داد که آمده‌ام اخلاق را کامل کنم. طبیعتاً عقل می‌گوید این شعار‌های زیبا زمانی پذیرفته است که راهی هم برای تحقق آن مدنظر قرار بگیرد. پیامبر اسلام(ص) راه تحقق این شعارها را توجه به امر جمعی و سپس توجه به امر اجتماعی معرفی می‌کند.

یعنی اگر پیامبر(ص) می‌گوید: دروغ نگویید، امانت‌دار باشید، وفای به عهد کنید و ...، این آموزه‌ها را با برقراری یک رابطه خاص بین مردم و در تراز امر جمعی دنبال می‌کند. اینکه قرآن می‌گوید: «به نعمت خداوند به برادری دست یافتید»، این برادری یعنی امر جمعی که وجود آن، گزاره‌های اخلاقی را تضمین می‌کند و انگیزه زیست اخلاقی را فراهم می‌آورد، از آن طرف به امر اجتماعی و ساختارهای کلان جامعه هم توجه دارد. آیاتی همچون «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ» که مشروعیت الهی حکم و حاکمیت را بیان می‌کنند، ناظر به ساختارهای کلان اجتماعی است. اگر این اتفاق نیافتد، از تعالیم اخلاقی اسلام تنها چند شعار زیبا باقی می‌ماند و واقعیت اجتماعی به حال خود رها می‌شود. از نگاه منطق اسلامی، تا امور جمعی و اجتماعی اصلاح نشوند، امکان تحقق شعارهایی که در بعد فردی ارائه شده، میسر نیست. از نگاه منطق اسلام، بازی کردن در زمین گل‌آلود، آدم را گل‌آلود می‌کند، به همین دلیل اسلام ابتدا امر اجتماعی را از گل‌آلود بودن خارج می‌کند و بعد هم به کنشگران می‌گوید گل‌آلود نشوید.

آیا از این امر جمعی می‌توان به حزب و امت تعبیر کرد؟ و این امت چگونه می‌تواند بر ساختارهای کلان جامعه و امر اجتماعی تأثیر بگذارد؟

تعبیر درستی است، پیامبر(ص) اولین کاری که می‌کند امت می‌سازد، تبدیل مردم و آدم‌های پراکنده به یک گروه مذهبی‌ای که روابط خاصی با هم دارند، مبتنی بر امر به معروف، مبتنی بر دوست‌داشتن یکدیگر و ... تضمین‌کننده فضایی است که در آن اجتماع، رعایت امور اخلاقی آسان‌تر است. معیار مشروعیت یک حاکمیت هم از نگاه قرآن کریم و نصوص مذهبی میزان اهتمامی است که به رعایت اخلاق در سطح فردی و جمعی دارد. بر این اساس اگر حاکمیتی نتواند اخلاقیاتی که در امر جمعی و فردی هست را احیا یا بر آن تأکید کند، به طور طبیعی مشروعیت خود را از دست خواهد داد.

لازم است به سخنی از امام علی(ع) اشاره کنم، ابن عباس می‌گوید در ذی‌قار دیدم که علی(ع) نشسته است و کفش‌ خود را وصله می‌زند، به ایشان گفتم مردم تمایل دارند که شما حاکم شوید، چرا قبول نمی‌کنید؟ امام در همان حالت که کفش خود را وصله می‌زد، فرمود: حکومت برای من از این کفش نیز پست‌تر است. همین جا برای مخاطب سؤال پیش می‌آید که چرا وقتی ایشان حکومت را به دست می‌گیرد، سه جنگ خانمان‌سوز را به جان می‌خرد برای اینکه حکومت را از دست ندهد؟ این چه تعارضی است که از یک سو می‌گوید کم‌ارزش است ولی از طرف دیگر برای حفظ آن می‌جنگد؟ امام علی(ع)، خود این تعارض را حل کرده است، چون جمله ایشان، ادامه داشت و فرمود: مگر اینکه بتوانم اخلاق را در جامعه زنده کنم و حق یک مظلوم را به آن برگردانم. پس معیار مشروعیت حکومت از نگاه امام علی(ع) بازسازی و بازنماییِ اخلاقی است که نصوص مذهبی در بعد فردی و جمعی بر آن تأکید دارند. از اینجاست که می‌توانیم بین حاکمیت مشروع و آنچه در بعد جمعی و اخلاق فردی تأکید می‌شود، پلی بزنیم و راهی پیدا کنیم.

امروز در سطح امر فردی و جمعی در مقابل کاهش کدام یک از رذیلت‌ها و تقویت کدام یک از فضیلت‌های اخلاقی مسئولیت اجتماعی بیشتری داریم؟

فکر می‌کنم در امر جمعی بزرگترین رذیلتی که امروز بیداد می‌کند، فقدان صداقت به معنای عام است، مثلاً در مواجهه با دینداری دیگران نمی‌توانیم بفهمیم این دینداری تا چه اندازه صادقانه است، نمی‌توانیم بفهمیم دینداری آنان از سر خودآگاهی است یا از سر ریاکاری و خودنمایی برای رسیدن به منفعت و سرمایه اجتماعی؛ این نبود صداقت، که به اخلال در ارتباط جمعی منتهی می‌شود، برای کنشگران مذهبی بسیار آزاردهنده است. این رذیلتِ برجسته‌ای است که پدیدآمده و دلایل متعددی هم دارد که باید در جای خود بحث شود. راه ترویج صداقت را در وهله اول، این می‌دانم که خود و دیگران را موعظه کنیم، اما بخش عمده با حاکمیت است که باید چاره‌ای کند چرا که از کنشگران عادی و کف خیابان در این زمینه کاری برنمی‌آید.

اما از جمله فضیلت‌هایی هم که می‌توانم در جامعه امروز از آن اسم ببرم، عواطف و احساسات مردم به یکدیگر است. جامعه مذهبی ما بسیار به مسائل پیرامونش حساس است و با وجود همه مشکلات، مردم سعی می‌کنند به هم کمک کنند؛ کمک‌رسانی‌های اخیر در حادثه سیل و زلزله این فضیلت را به خوبی نشان داد.

گفت‌وگو از مجتبی اصغری

انتهای پیام

captcha