سرنوشت کتابی از شهید مطهری که توزیع نشد/ نقش علامه تهرانی در انتقال عرفان به استاد مطهری+فیلم
کد خبر: 1401350
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۰:۱۸
در گفت‌وگوی مجتبی مطهری با ایکنا مطرح شد؛

سرنوشت کتابی از شهید مطهری که توزیع نشد/ نقش علامه تهرانی در انتقال عرفان به استاد مطهری+فیلم

گروه اندیشه: فرزند ارشد شهید مطهری به پرسش‌هایی درباره سرنوشت کتاب اقتصاد اسلامی استاد مطهری و جایگاه عرفان در اندیشه ایشان پاسخ داد و به ذکر خاطراتی از پدرش پرداخت.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، دکتر مجتبی مطهری که فارغ‌التحصیل رشته الهیات در مقطع دکتری است، اکنون دو پسر به نام‌های زهیر 30 ساله و محمدحسین 24 ساله دارد و همچنین صاحب نوه‌ای دوساله با نام محمدصدرا است که به گفته ایشان، انتخاب این نام، ناشی از تلاقی عشق به رسول‌الله(ص) از یک سو و احترام به علاقه شهید مطهری به صدرالمتألهین، از سوی دیگر است.

برای گفت‌وگو با دکتر مجتبی مطهری، فرزند ارشد استاد شهید مرتضی مطهری که 60 سالگی را پشت سر گذاشته است، ایشان را در خانه‌ای ملاقات کردیم که شهید مطهری سال‌ها در آن سکونت داشتند. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید.

ایکنا: ابتدا درباره رابطه خود با شهید مطهری بفرمایید. شما اختلاف سنی زیادی با پدر داشته‌اید، آیا این فاصله سنی که استاد مطهری با فرزندان داشتند، مانعی برای ارتباط شما نبود؟
ایشان در سن 32 سالگی ازدواج کردند. در سن کودکی و نوجوانی رابطه من با پدر، بیشتر عاطفی بود و تا بیست و شش سالگی که پدر شهید شدند درک ارتباطی من بیشتر شد. به یاد دارم در آن زمان، گاهی پدر کلماتی را به کار می‌بردند که در عین حال که کوتاه بود اما یک دنیا معنا داشت. به یاد دارم هنگامیکه در دبیرستان بودم یکی از موضوعاتی که من را به فکر فرو برد و همانند تیری قلب من را شکافت زمانی بود که من امتحان انگلیسی داشتم و من در آن امتحان، خیلی خوب جواب دادم. ایشان از من پرسیدند پدرتان چه کاره هستند؟ من گفتم استاد دانشگاه هستند. معلم بنده اندکی فکر کردند و گفتند احساس می‌کنم ایشان را می‌شناسم و نوشته‌ای از ایشان خوانده‌ام. به فکر فرو رفت و نمره نوزده یا بیست به من داد.

به یاد دارم که با شادی به منزل آمدم و ایشان مشغول چای خوردن بودند؛ از من پرسیدند چه اتفاقی افتاده؟ گفتم خبر خوشی برای شما دارم؛ برای اینکه هم نمره خوبی گرفتم و هم اینکه معلمم از من پرسید پدرتان چه کاره هستند و من هم منتظر بودم این را بگویم. از من پرسیدند پدرتان چه‌کاره هستند؟ من گفتم استاد دانشگاه هستند. پدرم گفتند بیخود گفتی. من تعجب کردم و گفتم مگر شما استاد دانشگاه نیستید؟ گفتند بله. پدرم سخنی گفت که من را به فکر فرو برد. ایشان گفتند: باید می‌گفتی روحانی است؛ چون استاد دانشگاه ارزشی ندارد. بعدا که فکر کردم، متوجه شدم علمی که بدون اخلاق، انسانیت، تزکیه، ذکر خدا، جهت الهی و خدمت به خلق باشد ارزشی ندارد.  ایشان معتقد بودند استادی ارزش دارد که جامعه را به پیش ببرد، جهت او الهی باشد و علم و انسانیت را باهم جمع کرده باشد.
در همان سنین دبیرستان، گاهی پدرم بی اختیار می‌گفتند من اگر جای مجتبی بودم طلبه می‌شدم. مادرم می‌گفتند البته حوزه خوب است اما دانشگاه هم بد نیست و این عوامل و مسائل باعث شد که مسیر من به دانشکده الهیات بیفتد. ایشان بسیار کم حرف بودند و سخنانشان حکیمانه بود. ایشان با یک تدبیر و حکمت، می‌گفتند: کتاب سیاحت شرق آقای نجفی قوچانی را بخوانید. به یاد دارم یکی از آقایان که منزل ما آمدند و گفتند می‌خواهم طلبه شوم؛ پدرم به ایشان گفتند اگر می‌خواهی طلبه شوی، این کتاب را حتما بخوان.

ایکنا: در طول هفته چقدر پدر را می‌دیدید؟
ایشان گاهی در دانشکده الهیات و گاهی در منزل بودند. ایشان هنگام غذا با ما صحبت و ما را نصیحت می‌کردند. هرگز از خانواده غافل نمی‌شدند و سعه وجودی خاصی داشتند. روح بزرگی داشتند و معتقد بودن روح و فکر انسان‌ها را باید ساخت. بعدها که درک من از ایشان عمیق شد، آرزو می‌کردم کنار پدر راه بروم.

ایکنا: استاد مطهری در شیوه تربیتی خود بیشتر بر چه چیزی تاکید داشتند؟
پدر راه را به ما نشان دادند و یکی از هنرهای ایشان این بود که هیچ وقت چیزی را به ما تحمیل نمی‌کردند. مثلا می‌گفتند هر رشته‌ای که مایلید تحصیل کنید، اما زندگی که از معارف الهی و از یاد خدا جدا شود، عاقبتی ندارد. ایشان به من می‌گفتند اگر بیست سال هم جامعه‌شناسی بخوانی، اگر از خدا، الهیات، سلوک، عرفان و انسانیت جدا شوی، هیچ فایده‌ای ندارد و این سخنان او دل مرا آتش می‌زد. می‌گفتند علم دانشگاهی لازم و مفید است، اما کافی نیست و علاوه بر علوم دانشگاهی، عرفان، تهذیب و معرفت نفس لازم است. پدر می‌گفتند بدون الهیات و معنویت به انسانیت نمی‌رسیم. ایشان می‌گفتند انسان، هر رشته‌ای که بخواند اگر از مسیر الهی، سلوک و تقوای الهی جدا شود راه به جایی نمی‌برد، به انسانیت نمی‌رسد و علمش هم خیلی برای بشر مفید نیست. مردهای بزرگ جهان، افرادی الهی هستند. به یاد دارم ایشان در دانشگاه شهید بهشتی سخنرانی کرده بودند و در آنجا گفته بودند: من معتقدم که بزرگان جهان همانند انیشتین، ویکتورهوگو و پاستور، یک نفرشان پایش به مکان‌های نامناسب و غیراخلاقی باز نشده است و افرادی که فکر درست دارند کسانی هستند که از فرهنگ آلوده غرب به دور و عمیقا متدین هستند.
به یاد دارم آیت‌الله مظاهری می‌فرمودند: اگر می‌خواهید به جایی برسید گناه نکنید و پاک و منزه باشید تا خدا توفیق شما را زیاد کند و پدر هم همین سخنان را به ما می‌گفتند؛ البته این‌گونه نبود که بر سر این مسائل با ما دعوا کنند و روش‌های تربیتی که باعث رمیده شدن افراد شود را نداشتند. می‌گفتند جوان را باید هدایت کرد و با تدبیر با او صحبت و به او محبت کرد؛ چون بدون هدایت فکری، راه به جایی نمی‌بریم و روش‌های غلط باعث تربیت مناسب نخواهد شد.

ایکنا: شما فرزند نخستین استاد هستید و ایشان ظاهرا علاقه خاصی به شما داشتند. درباره ارتباط روحی که با ایشان داشتید صبحت کنید.
درباره رابطه عاطفی باید بگویم هرچه زمان می‌گذشت، ارزش پدرم برایم بیشتر جلوه می‌کرد. در سنین 22 یا 23 سالگی که به دانشکده الهیات رفتم، بیشتر با آثار ایشان آشنا شدم؛ حتی کتاب را به خط خود می‌نوشتند و به من می‌دادند. این اواخر فهمیدیم که عکسی از بنده را در جیب قبای خود گذاشته بودند و ما بعد از شهادت ایشان، متوجه این علاقه شدید شدیم. بعدها که به دانشگاه الهیات رفتم و تحول عمیق روحی و عرفانی در من پدید آمد، شدت علاقه بیشتر می‌شد. یکی ـ دو سال قبل از شهادت، گاهی که پدرم را نگاه می‌کردم، چشمانم پر از اشک می‌شد. ایشان حالت عرفانی عجیبی داشتند. خاطرم هست که یک‌بار نیمه‌های شب از صدای گریه ایشان بیدار شدم و مشاهده کردم که مشغول عبادت و اقامه نماز شب هستند و این بسیار بر من اثر گذاشت.

شهید مطهری خیلی اهل سرّ بود و نمی‌گذاشت که کسی از رازش آگاه شود. یکبار به همراه پدر و یکی از برادرانم به شهرستانک در جاده چالوس رفتیم، نیمه شب صدای گریه پدرم، مرا از خواب بیدار کرد، بعد ایشان به من گفتند دیگر هیچ وقت با من نخواب. من نمی‌دانستم که علت این امر چیست. بعدها فهمیدم که پدرم نمی‌خواست سِرّش آشکار شود.


پدرم اهل کتمان سرّ بود. حضرت امام(ره) هم اهل کتمان سر بودند. پدرم گاهی می‌گفتند من معتقدم به حضرت امام(ره) الهامات غیبی می‌شود و همه فرشتگان الهی و انبیاء، پشت سر امام ایستاده‌اند. ایشان می‌گفتند گاهی برخی حرف‌های ایشان همانند «محرم و صَفَر است که اسلام را زنده نگه داشته است»، «عالَم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید» یا «آنچه از علم و معرفت بالاتر است، تزکیه نفس است». تا مرز نزدیک به روایات ناب معصوم می‌رسد.
من سال 51 در کنکور دانشگاه شرکت کردم و برای چند مدرسه عالی امتحان دادم و زیاد هم خواندم، اما قبول نشدم. به خدمت رفتم و سال 53 برگشتم . همیشه از خودم می‌پرسیدم که چرا من اینقدر درس می‌خوانم، اما قبول نمی‌شوم. پدرم نمی‌خواستند من متوجه شوم، اما من فهمیدم که ایشان در دعاهای نیمه‌شب از خدا می‌خواستند که به دلیل اوضاع فرهنگی نامناسب دانشگاه‌ها من قبول مشوم؛ چون در این مکان‌ها حجاب و حیا نبود. بالاخره دانشکده الهیات دانشگاه تهران قبول شدم که شرایط مناسب‌‌تری داشت.
پدرم همیشه می‌گفتند فرزند، جزء آثار وجودی آدم است و من از خدا خواسته‌ام و دعا کرده‌ام که همه فرزندان من صالح باشند که آثار من، پاک و پاکیزه باشد و این نقص از خود عالِم است، اگر فرزندش ناخلف باشد. نکته‌ دیگر مورد توجه ایشان، این بود که فرزندان باید همیشه رازشان را با پدر و مادر در میان بگذارد. به عقیده ایشان، فرزندانی که مسائل را از والدین مخفی می‌کنند، سقوط می‌کنند.

ایکنا: آیا استاد این رابطه نزدیک را با فرزندان داشتند که شما به راحتی مسائل را با ایشان در میان بگذارید؟
بله همین‌طور است. به یاد دارم، یک بار خانمی از انجمن پزشکان با منزل ما تماس گرفتند و من را به اسم کوچک صدا زده و خوش و بش می‌کردند. من به پدرم گفتند که ایشان چه کسی هستند که با من اینگونه صحبت می‌کنند؟ ایشان گفتند: اینها دخترهای انجمن پزشکان هستند و اسم تو را هم  می‌دانند؛ احتمالا می‌خواهند من را خراب کنند و بگویند این بچه آخوندها میدان ندیده‌اند و از این طریق به حرمت من ضربه بزنند و مرا تحسین کردند که این مطلب را با ایشان در میان گذاشتم. ایشان می‌گفتد نسل ما نیازمند هدایت و راهنمایی است، اما لازمه این کار، توجه داشتن به عزت، شخصیت و کرامت انسانی است.

ایکنا: درباره جلسات تفسیر قرآن استاد توضیح دهید و اینکه شما تا چه اندازه در این جلسات شرکت می‌کردید؟
جلسات تفسیر قرآن ایشان را که بسیار مورد علاقه من بود، مرتب می‌رفتم. این جلسات، صبح روزهای جمعه در منطقه شمیران و درّوس برگزار می‌شد و متاسفانه کسی نبود که همه صحبت‌های ایشان را ضبط کند. البته خوشبختانه حدود دو سوم این جلسات ضبط شده است، اما خودشان به خاطر تزکیه نفسی که داشتند، نمی‌گفتند این جلسات را ضبط کنید. یکی از مسائلی که برایم بسیار جالب و عجیب بود، اخلاص ایشان بود. ایشان واقعا مردی به معنای واقعی عارف، عاشق و خالص بودند و همه چیزشان برای خدا بود.
حقانیت شیعه، انقلاب و معارف اسلامی را از خون این شهدا می‌توان فهمید. ایشان جان خود را عاشقانه در این راه دادند که اثبات کنند تشیع، حقانیت دارد. البته این به معنی معصومیت ایشان نیست بلکه برخی از اندیشه‌های ایشان باید تکامل پیدا کند.

منظور من روح و عصاره اندیشه است نه اینکه در جزئیات هیچ مشکلی نیست و نقد هم به این معنا است. مثلا ممکن است شهید مطهری از جنبه‌ای غافل بوده باشد. اینکه ما روز شهادت شهید مطهری را به عنوان روز معلم انتخاب کرده‌ایم، می‌خواهیم بگوئیم شهید مطهری با شهادتش متولد شد. ایشان به جایی رسیده‌اند که عده‌ای از افراد به ایشان توسل می‌کنند. به همین دلیل است که می‌گویم این اندیشه باید تکامل پیدا کند، ما باید از ایشان الهام بگیریم و اندیشه را تکامل بخشیم. شهید مطهری به خاطر قدسیتی که داشت، خداوند او را هدایت می‌کرد.

ایکنا: نظر استاد مطهری درباره تفسیر عرفانی قرآن چه بود؟
شهید مطهری معتقد بودند که برخی تفسیرها همانند اسماعیلیه و باطنیه، تفسیر به رای است، اما به عقیده ایشان، تفسیر عرفانی تفسیر به رای نیست. تفسیر عرفانی، یعنی کمک گرفتن از قرآن و روایات و استفاده از اسرار شهودی انفسی خود عارف. شهید مطهری در تفسیر سوره «نور» و «حشر» از تفسیر عرفانی استفاده می‌کنند و از «هو» تفسیر عرفانی می‌کنند. اما در برخی موارد هم تفسیرشان عرفانی نیست. البته اینکه برخی می‌گویند حروف مقطعه، قابل تفسیر نیست را بنده در دوره دکترا با استادم بحث کردم که ایشان این را قبول نداشتند و می‌گفتند که حقیقت، اسرار و رموز آن بین خدا وپیغمبر(ص) است، اما اینگونه نیست که حروف مقطعه تفسیر نداشته باشد و ایشان در تفسیرسوره «بقره» هم این را گفته‌اند. قرآن آن قدر بطون دارد که به به قول محی‌الدین ابن عربی، هنگامی که در قیامت تجلی کند، همه می‌گویند قرآن دست نخورده و تفسیر نشده است.

ایکنا: استاد مطهری را معمولا با فلسفه می‌شناسند و حتی اینگونه مشهور است که در اواخر عمر خود به عرفان علاقه‌مند شدند. جنابعالی از نگاه عرفانی استاد مطهری سخن گفتید؛ آیا این علاقه به عرفان از اول وجود داشت یا اینکه در اواخر عمر ایشان پدید آمد؟
این علاقه از اول وجود داشت اما اواخر عمر، خیلی شدت گرفت.

ایکنا: تحت تاثیر چه موضوعی این علاقه به عرفان شدت گرفت؟
چون‌که در این اواخر با سیدمحمدحسین تهرانی، مراوده معنوی داشتند؛ حتی سیر زندگی ایشان از علوم نقلی به علوم عقلی رسید و بعد به حکمت دل بستند و بعد از حکمت، سیر و سلوک در ایشان شدت پیدا کرد و نمط نهم اشارات را درس می‌داد و سپس دلبستگی ایشان به قرآن زیادتر شد و در این مرحله، ایشان به باطن قرآن رسیدند. فهم قرآنی ایشان و مخصوصا تفسیرات آخر، با توجه به درک و فهم قرآنی، بسیار عمیق بود؛ با اینکه ایشان می‌گفتند در این تفسیر از المیزان علامه طباطبایی استفاده کرده است، اما خودش نیز صاحب‌نظر بود و باطن قرآن را بعد از این سیر و سلوکی که داشتند، تفسیر می‌کردند.

ایکنا: یعنی تفسیر ایشان، بیشتر عرفانی بود تا فلسفی؟
نه. درک باطنی از قرآن هم داشتند. چون در تفسیر قرآن، بیشتر به الفاظ، شروح و حدود قرآن و در عرفان به بطون و تاویل قرآن پرداخته می‌شود؛ به همین دلیل است که شما مشاهده می‌کنید ایشان از نکات عرفا و شعرایی همانند مولوی زیاد استفاده می‌کنند. نکته دیگر این است که ایشان معتقدند همه قرآن تفسیر و اصالت ذاتی دارد و نکته بعد اینکه قرآن از اهل بیت(ع) جدا نبوده و بدون سخنان پیغمبر(ص) قابل تفسیر نیست. مشی تفسیری ایشان به گونه‌ای نیست که از قرآن و روایات غافل بمانند. نکته مهم در تفاسیر شهید مطهری، این است که این تفاسیر همانند تفسیر نوین استاد محمد‌تقی شریعتی و تفسیر پرتوی از قرآن آیت‌الله طالقانی سبکی نو دارد و بیان و ادبیات نو، به این تفسیر سبک خاصی داده است. این بیان دلنشین و سازگاری با نسل امروز، این تفسیر را جذاب کرده است. مثلا در تفسیر سوره نور بحثی را مطرح کرده‌اند که ریشه مطرح شدن موضوعی همانند مَحرم و نامَحرم چیست؟ ایشان در پاسخ، این را مطرح کرده‌اند که عشوه‌گری، جزء ذاتی زن است و او است که باید حجاب خود را رعایت کرده و آرامش روانی جامعه را به هم نزند.
ایشان در تفسیر خود از بیان روز استفاده می‌کنند و لذا می‌گویند که اسلام به پوشش دعوت کرده است و مباحثی همانند استفاده از پالتو و مقنعه را مطرح کرده و بسیاری از بانوان متجدد را به سوی اسلام جذب می‌کنند. ایشان می‌خواهد بگویند که قرآن با زیبایی مخالفتی ندارد، بلکه با مسائلی مخالف است که باعث تحریک دیگران شود.‌
شهید مطهری سعی کرد که قرآن را مطابق با نیازهای روز و هماهنگ با عرفان تفسیر کند. ایشان عقلانیت را به تفسیر خود آوردند چون معتقد بودند که انسان امروز، باید عقل را در دایره دین به کار ببرد. شهید مطهری حکمت و عقلانیت را با دین پیوند داد و موضوع کرامت و عزت انسان و عمل را مطرح کردند؛ چون یکی از دلایل انحطاط تمدن اسلامی و عقب افتادن مسلمانان از غرب، این است که از عمل فاصله گرفته و به توکل روی آوردند. شهید مطهری در تفسیر خود با علوم انسانی جدید و علم روز توجه فراوانی دارند و این تفسیر، تفسیر تازه‌ای است و بر اساس احاطه ایشان بر علوم انسانی نوشته شده است و می‌تواند برای افراد امروزی موثر باشد. اکنون چهارده جلد آن منتشر شده که این چهارده جلد در مجموعه آثار 26 و 27 هم به صورت جداگانه منتشر شده است.

ایکنا: گویا علامه طباطبایی، شهید مطهری را از حضور در جلسات عرفان خود، منع کرده بودند، آیا شما این مطلب را تائید می‌کنید؟
درس‌های عرفان علامه طباطبایی در کتاب لب اللباب چاپ شده که مربوط به سیر و سلوک، اخلاق و عرفان است. شهید مطهری از طریق غیرمستقیم عرفان علامه را از آیت‌الله سیدمحمدحسین تهرانی گرفتند و خودشان مستقیما به این جلسات نرفتند.

ایکنا: چرا ایشان به جلسات علامه طباطبایی نرفتند؟
قصد خاصی نبوده است، ظاهرا شرایطی پیش آمده که ایشان نتوانستند در آن درس‌ها شرکت کنند؛ چون درس، خصوصی بود و این‌گونه نبود که ایشان نخواهند در این جلسات شرکت کنند یا خدای نکرده تعمدی در آن باشد. شاید تهران آمدن ایشان یک دلیل باشد و شرایط گرفتار شدن در دانشکده الهیات و مسائل دیگر باعث شد نتوانند به قم بروند. من فکر می‌کنم یکی از دلایلی که ایشان با سیدمحمدحسین تهرانی مراوده فراوانی داشتند، برای گرفتن مطالب کلاس علامه طباطبایی بود؛ واِلا معقول نیست، شهید مطهری نخواهند در جلسات درس مردی همانند علامه طباطبایی که گاهی فرشتگان را در آسمان می‌بیند، شرکت کنند و معقول هم نیست که باور کنیم علامه گفته‌اند در این جلسه من شرکت نکنید.

ایکنا: حضرت امام(ره) صد در صد آثار استاد مطهری را تائید کردند، اما کتاب اقتصاد اسلامی ایشان علی‌رغم چاپ، توزیع نشد. چرا این کتاب منتشر نشد؟
کتاب اقتصاد اسلامی متنی داشت که چاپ شد؛ قسمت بانک، ربا و بیمه هم چاپ شد. بعدها می‌خواستند اینها را به عنوان مبانی اقتصاد اسلامی در حدود 500 صفحه چاپ کنند، اما یک علت اینکه چاپ نشد، این بود که بین علمای حوزه، اختلاف پیش آمد. برخی می‌گفتند صلاح نیست این کتاب به این صورت چاپ شود؛ چون عده‌ای سوء استفاده می‌کنند؛ برخی هم می‌گفتند هیچ اشکالی ندارد که چاپ شود.

حضرت امام(ره) فرمودند: من صلاح نمی‌دانم این کتاب فعلا چاپ شود، البته امام تأکید داشتند که این‌ها به صورت مرتب تنظیم شود و حتی متن جلساتی که شهید مطهری با اساتید اقتصاد داشتند و بحث و تبادل نظراتی که شده بود، مکتوب و تدوین شود. اما برای توزیع دست نگه داشته شود. ایشان گفتند: من به شهید مطهری علاقه خاص دارم و صددرصد آثار ایشان را تأیید کرده‌ام. با چاپ و انتشار اقتصاد اسلامی ممکن است شخصیت ایشان را زیر سوال ببرند و من طاقت این را ندارم و همین باعث شد یادداشت‌ها و تقریرات ایشان چاپ نشود، زیرا ملاحظات و بررسی‌های مفصلی را می‌طلبید. اصل کتاب چاپ شد، اما پخش نشد.
به دنبال این هستیم که امسال یا سال آینده، تنظیمات آن را به صورت دقیق انجام داده و احتمالا آن را در نمایشگاه کتاب سال آینده رونمایی کنیم. این کار واقعا کار ساده‌ای نیست.

ایکنا: اقتصاد اسلامی مکتوب سخنرانی‌های استاد بوده است یا تقریرات خود ایشان؟
این اثر فقط سخنرانی نبوده است. بخشی از این کتاب، یادداشت‌هایی است که از تدریس‌های ایشان باقی مانده است و بخشی دیگر تقریرات و یادداشت‌های خود ایشان است که برای انتشار آماده کرده بودند. این تقریرات نیازمند تأملاتی است که کار با دقت بیشتری آماده انتشار شود.
این قطعا یکی از کارهای مهمی است که ما در دست انجام داریم و قطعا باید انجام شود. کار مطالب فلسفه تاریخ ایشان انجام شده و می‌توان گفت 95 درصد آثار و دست‌نوشته‌های شهید مطهری چاپ و منتشر شده است و گمان می‌کنم ظرف یک یا دو سال آینده چیزی از آثار ایشان باقی نماند که منتشر نشده باشد.

ایکنا: اگر مطلب خاصی از استاد در ذهن دارید که تاکنون گفته نشده، برای ما بیان کنید.
شهید مطهری در کودکی که به مکتب می‌رفتند، به خاطر عشق و علاقه زیادی که به درس داشتند، اندکی زودتر از معلم سر کلاس درس حاضر شده بودند و آنجا خوابشان برده بود؛ معلم ایشان را به داخل برده و از علاقه شدید ایشان به علم‌آموزی، بسیار تعجب کرده بود. مادربزرگ ما هم همین را می‌گفت که ایشان از بچگی علاقه شدیدی به علم داشتند.

خاطره دیگر این است که دایی ما به پدر ما گفته بود: الان که رضاخان حوزه را اذیت می‌کند، حوزه را رها کن و به دانشگاه برو! اما پدر من که 12 سال بیشتر نداشت، گفته بود من از رضاشاه نمی‌ترسم و باید به حوزه بروم. دایی ما بعدها تعریف می‌کرد که در آن لحظه با خودم گفتم: الان می‌فهمم که خدا چگونه می‌تواند روحانیت و این حوزه علمیه و دین خود را حفظ کند.

خاطره دیگر این‌که شخصی از اهالی بابلسر تعریف می‌کرد که شهید مطهری در مجلسی میهمان ایشان بودند. ایشان پیش از سخنرانی شهید مطهری، در حضور ایشان به تعریف و تمجید از ایشان می‌پردازد که استاد مطهری از مفاخر زمان است و چه و چه ... تا این‌که می‌گوید: «اگر همه روحانیت به لباس روحانیت افتخار می‌کنند، این لباس باید افتخار کند که به تن کسی همچون استاد مطهری پوشانده شده است».
پدر پس از شنیدن این سخنان، به دلیل برخورداری از اخلاص و تزکیه نفس، به سختی ناراحت می‌شوند، برمی‌خیزند و رو به جمع می‌گویند: «من که هستم؟ من افتخار اسلام نیستم. افتخار اسلام حسین‌بن علی(ع) است و در مراتب پایین‌تر، صدرالمتألهین، شیخ انصاری و ... هستند. این من هستم که افتخار می‌کنم لباس اسلام را بر تن دارم».

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۲
غیر قابل انتشار: ۰
نظری
|
-
|
۱۳۹۳/۰۲/۱۳ - ۱۶:۴۵
0
1
گفتگوی شیرینی بود
محسن زاده
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۶/۱۱/۰۸ - ۱۳:۲۲
0
1
سلام جالب بود نقش علامه طهرانی در به عرفان عملی رسیدن علامه شهید مطهری جالب بود برام تازه گی داشت علامه طهرانی کی هستند؟
captcha