به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) از چندی سلسله نشستهایی با عنوان «مطالعات قرآنی، وضعیت حال، چشمانداز آینده» برگزار شد و در آنها مباحث مهمی در رابطه با وضعیت قرآنپژوهی کنونی و آسیبشناسی آن مطرح شد.
در خصوص برخی مباحث مطرحشده در این نشستها، با محمدکاظم شاکر، استاد علوم قرآن دانشگاه قم به گفتوگو نشستیم که دو بخش آن پیش از این ارائه شد و اکنون بخش سوم این گفتوگو در ادامه از نظر خوانندگان میگذرد.
در آن چه از گزارش این گفتوگو پیش از این خواندیم شاکر به تبیین این نظر پرداخت که حوزه مطالعاتی علوم و معارف قرآنی، در یک تلقی، از سنخ علم به معنای رایج آن نیست و چنین نیست که بنا به تجربه و با عارض شدن مسائل جدید متحول شود؛ چرا که موضوع علوم قرآن یک کتاب و یک امر ثابت است. وی البته به این فرض نیز اشاره کرد که علوم قرآن را اگر شامل مباحث بینرشتهای تلقی کنیم، به نحوی که در آن از زوایای علوم مختلف به قرآن نگاه شود، در این صورت ماهیت یک علم را خواهد داشت.
در نهایت موضعی که شاکر به آن گرایش دارد این است که از تعبیر مطالعات قرآنی استفاده شود و آن چه راجع به قرآن انجام میشود علم به معنای رایج نیست و علم به معنای تخصصی خود که راجع به رشتههای علمی به کار میرود در مورد مباحث مطرح درباره قرآن چندان کاربرد دقیق فنی ندارد. مبنای این تلقی از نظر شاکر، غلبه جنبه ذهنی در مباحثی است که در علوم انسانی مطرح میشود.
همچنین بر اساس آن چه در دو بخش پیشین این گفتوگو منعکس شد شاکر با این نظر که علوم قرآنی طی سدههای اخیر هیچ تحولی نداشته است موافق نیست، اما به عقیده او تحولات صورت گرفته نیز چشمگیر نبوده است و این بدین علت است که در حالی که تحول علوم وابسته به تعاملی است که با جامعه خود دارند، علوم قرآن در یک بستر مناسب قرار نداشته است.
به عقیده شاکر تلقیای خاص از قرآن موجب شده است علوم مرتبط با آن در برخی زمینههای خاص بیشتر مورد توجه قرار گیرد و همین امر مانعی برای پی گرفته شدن جدیتر برخی از مباحث و رشد علوم قرآن بوده است. به نظر وی، در دوره اخیر دیگر نمیتوان بحثهای قرآنی را محدود به بحثهای تجوید، قرائت، آموزش ترجمه و از این دست مباحث کرد.
مطالعات تطبیقی قرآن و کتاب مقدس یکی از زمینهها و محورهای پژوهشی است که به نظر شاکر باید در عرصه مطالعات قرآنی بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد؛ هر چند به عقیده وی نبود زبان دوم در ایران و بی توجهی به مطالعه متون خارجی از موانع این گونه تحقیقات و نزدیک شدن به این زمینههاست و این عامل باعث شده است که بستری مناسب برای مطالعات تطبیقی وجود نداشته باشد.
شاکر وجود منعهای شرعی و خط قرمزها در فضاهای آکادمیک را نیز از دیگر عواملی میداند که در مطالعات قرآنی اثرگذار است و موجب برنتافتن سؤالات در فضای فرهنگی جامعه، حوزههای علمیه و حتی دانشگاهها شده است.
وی البته این مسئله را مسئلهای باز دانست که باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد که تا چه حد ما میتوانیم اجازه دهیم که مسائل بیپروا طرح بشود. از نظر او در به نتیجه رسیدن در مورد این مسئله باید به این نکته نیز توجه کرد که ما فقط مسئول یک رشته علمی نیستیم، بلکه باید مراقب فرهنگ و تمدنی هم که در آن زندگی میکنیم باشیم که آسیب جدی نبیند.
در ادامه بخش سوم گفتوگوی ایکنا با محمدکاظم شاکر، استاد نمونه کشوری و برگزیده به عنوان پژوهشگر و مؤلف برتر و صاحب تألیفات قرآنی متعدد را درباره علوم و مطالعات قرآن میخوانیم.
ایکنا: چنان که مستحضر هستید اخیراً در جامعه ما رویکردی غالباً مطرح است که قرآن باید مرجعی باشد برای علوم مختلف. از سوی دیگر ما در نزد برخی از صاحبنظران میبینیم که با تصویر و تصوری روزآمدتر از شاخههای مختلف علمی، این گرایش وجود دارد که از این علوم و با اعتماد به این علوم برای مطالعه قرآن استفاده شود. این گرایش میتواند از سوی رویکرد اول با این انتقاد مواجه شود که قرآن را با علومی بشری و مشخصاً غربی مورد پژوهش و سنجش قرار میدهد. نظر شما در مورد تقابل این دو رویکرد که یکی شاید رویکردی صرفاً متنمحور به قرآن است و دیگری رویکردی است که قرآن را به عنوان مرجعی تلقی میکند که باید از آن احکامی برای دیگر علوم اخذ کرد چیست؟ شما کدام یک از این دو رویکرد را صائب میدانید؟
من شاید هیچ کدام از این دو نظر را قبول ندارم؛ یعنی ارتباط دادن علوم بشری و قرآن را با یکدیگر به صورت مصنوعی یا الزامی اصلاً نمیتوانم قبول کنم. برای مثال این که بگوئیم ما علوم مختلف را داریم، قرآن را هم به عنوان یک متن مرجع داریم و حالا بیاییم و بحثهای بینرشتهای درست کنیم و علوم انسانیمان را شکل بدهیم، من این را یک نوع برخورد تصنعی میدانم؛ برخوردی که به هر حال هر دو طرف قضیه انگار خودش را ملزم میداند برای این که علوم را بخواهد اصلاح کند باید چنین کاری را بکند.
به نظر من قرآن مباحث خاص خود را دارد و این مباحث هم در بسترهایی که پدید میآید باید پاسخگوی سؤالات باشد. علوم انسانی هم باید بستر خود و راه خود را برود.
ایکنا: پس به نظر شما باید بحث قرآن و علوم انسانی را به راهی که هر کدام میپیمایند و برآیندی که خود آنها خواهند داشت بسپاریم و چندان درگیر نزدیکسازی آنها نشویم؟
بحث قرآن و علوم انسانی میتواند مطرح باشد اما ما برای مثال میتوانیم به این بحث بپردازیم که چه ملاکهایی را بایستی در علوم انسانی داشته باشیم. به نظر من مهمترین ملاکی که خود قرآن هم بر آن تأکید میکند عقلانیت است. این عقلانیت باید محور مطالعاتی باشد که در هر زمینهای صورت میگیرد. البته این یکی از ملاکهاست و ملاکهای دیگری هم میتواند مطرح شود. این که ما قرآن را در هر علمی مرجع بدانیم و در هر بحثی بخواهیم پای قرآن را به میان بیاوریم این شکل تصنعی خواهد داشت.
ایکنا: به نظر شما چگونه میشود آن تحولی را که طبیعی و معقول است در علوم قرآن پیگیری و ایجاد کرد؟
در حوزه علوم قرآن ما باید قطعاً نگاهی به کارهایی که در غرب در مورد کتاب مقدس شده است داشته باشیم و طبیعتاً همین سؤالات در ارتباط با قرآن هم اتفاق خواهد افتاد و الان هم دارد اتفاق میافتد. بعضی از این بحثها در مورد تاریخ خود متن است، برخی هم راجع به قلمرو متن مطرح است.
بحث تاریخ متن که راجع به کتاب مقدس و راجع به کتابهای دیگر هم مطرح شده است این است که ما بایستی به نحوی بتوانیم ثابت کنیم که این متن را پیغمبر اکرم(ص) آورده است. خب عدهای همین الان در این بحث چالش کردهاند که این کتاب آیا واقعاً مربوط به آن زمان هست یا نه. این بحثهایی است که مربوط به تاریخ خود متن است و ما باید مطرح کنیم.
یک بحثهایی هم مربوط به قلمرو این متن میشود که این هم بحثهای مهمی است. باید ببینیم که آیا قلمرو این متن واقعاً همه تاریخ و همه مباحث جامعه است. ما از یک طرف زمان را میکشانیم و میبریم تا قیامت و از آن طرف هم میگوئیم که همه مباحث مورد نیاز جامعه در قلمرو این متن است. به نظر میرسد که این نگاه بیشتر در بستر سابق معنا داشت؛ بستری که محدود بود و بستری بود که یک چیزهایی را الزامی میکرد و بستری بود که میخواست یک چیزهایی را دیکته کند و برای مثال میگفت که این متن جامعیت دارد و خداوند همه چیز را در این متن گفته است و دوست داشت که این جور بگوید و یک توجیهاتی را هم میآورد.
اما واقعیت این است که ما باید یک مقدار واقعی با این مسئله برخورد کنیم و به صورت واقعی ببینیم که آیا واقعاً این متن دارد پیامهایی جاودانه برای همیشه و برای همه مسائل مطرح میکند یا این که نه این متن گوشهای از مباحث را گرفته و هدف اصلی آن چیز دیگری است؟ هدف اصلی را ما باید دریابیم. پس بحث قلمرو این متن و کارکرد این متن از مباحث واقعاً بسیار لازم و بایستهایست که مسلمانان باید تکلیف خودشان را با آن روشن کنند تا در حوزههای دیگر علوم انسانی راحتتر جلو بروند.
اگر مسلمانان تکلیفشان را با این متن روشن کردند که قلمرو این متن این نیست که ما اقتصاد و روانشناسی و جامعهشناسی را بخواهیم از این متن بگیریم، در مییابند که آنها راههای دیگری دارد که خود قرآن هم ما را هدایت میکند که به سراغ آن راهها برویم و نه این که از طریق قرآن به آنها برسیم؛ بلکه باید خودمان به سراغ آنها برویم.
بحث مطالعات تطبیقی هم بحثهای بسیار خوبی است که میتواند بسیار جالب و جذاب باشد برای اهل ادیان، مخصوصاً ادیان ابراهیمی و برخی از مباحث هم می توانند در این جهت همدیگر را تکمیل کنند. ما نباید همیشه تصور کنیم که همه باید بیایند به دنبال ما و پیرو راه ما باشند. ممکن است بعضی از مباحث در قرآن مطرح نشده باشد اما در کتابهای دیگر مطرح شده باشد و آن بحث هم کمک کند به تکمیل آن سؤالاتی که ما از متن داریم و بتواند جوابهای جامعتری را به ما بدهد. لذا واقعاً بحثهای بینرشتهای و مطالعات تطبیقی بین قرآن و کتاب مقدس هم فضای بسیار خوبی است که میتواند برای بحثهای قرآنی و ادامه مطالعات قرآنی مفید باشد.