ترجمه‌ناپذیری قرآن نادرست است
کد خبر: 1437710
تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۴
استادولی در گفت‌وگو با ایکنا:

ترجمه‌ناپذیری قرآن نادرست است

گروه ادب: مترجم قرآن و متون اسلامی در گفت‌وگو با ایکنا، به طرح دیدگاه‌های خود درباره قرآن‌های منظوم، نقد ترجمه‌‌ناپذیری قرآن، تفاوت‌های واژگانی قرآن و نهج‌البلاغه و رواج تفسیرنویسی در دوران متأخر پرداخت.

حسین استادولی از مترجمان بنام کشور است که در حوزه ترجمه قرآن و کتب دینی آثار ارزشمندی ارائه کرده است. او فراگیری علوم ادبی و دینی را همزمان با دوره متوسطه دبیرستان در حوزه علمیه حضرت آقای شیخ احمد مجتهدی تهرانی آغاز کرد و توانست در طول مدت علم‌آموزی، محضر درس اساتید بزرگی را درک نماید. استادولی کار ترجمه و تصحیح را از سال 1354 نزد استاد غفاری شروع کرد و در این مدت آثار زیادی به چاپ رساند. وی دوبار موفق به کسب جایزه کتاب سال شده است؛ یکبار در دومین دوره کتاب سال برای تصحیح کتاب «الامالی»، و بار دیگر در بیست و نهمین کتاب سال به خاطر ترجمه قرآن کریم.

گفت‌وگوی حاضر حاصل نشستی با این فرهیخته قرآنی در خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) است که بخش دوم آن را در ادامه می‌خوانید.

بخش نخست گفت‌وگو را اینجا بخوانید.

ـ در مورد ترجمه‌های منظوم دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد، شما در این باره چه نظری دارید؟
به نظر من ترجمه منظوم هم می‌تواند پیام را برساند و می‌تواند مخاطبان زیادی را جذب کند، ولی ما نباید ترجمه را در یک بیت محدود کنیم که حتماً یک قسمت از آیه در یک بیت ترجمه بشود؛ ممکن است یک آیه در دو بیت بیان شود. مترجم می‌تواند توضیحات را در قالب شعر بیاورد. حتی اشکالی هم ندارد که ضمایر را در شعر مشخص کنیم. گاه اگر ضمایر مشخص نشود اصلاً نمی‌توان ترجمه را منظوم کرد مثل آیاتی که درباره یوسف و زلیخا نازل شده است. من با ترجمه منظوم موافق هستم. به نظر من نباید جلوی ترجمه منظوم گرفته شود. ولی اینکه یک ترجمه خوب است یا خیر، مطلب دیگری است. در ترجمه منظوم می‌توان از روی یک ترجمه دقیق اقدام به نظم کشیدن کرد؛ یعنی محتوا را منظوم کرد.
زبان شعر، خود زبانی مستقل است و نظم و تخیل جزء ادبیات است و قرآن هم می‌تواند با این زبان به دیگران منتقل شود. طرفدار هم دارد و خلاف شئون دینی هم نیست. شعر یک زبان خاص است و به نظر من طرفداران خاص خود را دارد که منافاتی هم با فهم قرآن کریم ندارد، بلکه در برخی مواقع فهم قرآن را هم آسان می‌کند.

ـ جایگاه تفسیری مرحوم سیدمصطفی خمینی(ره) را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اگر بخواهم خیلی مختصر بیان کنم، باید بگویم بعضی از مطالب غیر از دلایل اثبات، دلایل شوقی و ذوقی دارند. مسائل ادبی قرآن یا بعضی از تحولات قرآن نمی‌تواند جنبه اثباتی داشته باشد.
من مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی را انسان ملایی می‌دانستم. انصافاً از نقدهایی هم که گاهی بر افراد می‌گرفت، معلوم می‌شود در ادبیات عرب بسیار بسیار قوی بود، ولی به این مباحث وارد نشد و تنها اشاراتی کرده است. بیشتر به مباحث ادبی پرداخت که در این باره مثلاً عرفا این چنین گفته‌اند و به صورت خیلی مختصر به این موضوع پرداخته است؛ والا اگر بخواهد بحث و نقد بکند، زمینه در وی بود و قوه این را داشت که در همه علوم وارد بشود و نظر خودش را بگوید؛ یعنی معلوم می‌شود که مجتهداً در این زمینه وارد است و از پس آن برمی‌آید.
ـ یکی از مترجمان نخبه قرآن به ترجمه‌ناپذیری قرآن معتقد بود و اینکه اگر کل کلمات آمده در قرآن را در قالب هزار پانصد کلمه به مردم یاد بدهیم، دیگر نیازی نیست که قرآن ترجمه بشود. نظر شما در این باره چیست؟

کسی که این 500 لغت را یاد می‌گیرد، یک چیزی از آن کلمات یاد گرفته است که این اقدام می‌شود همان ترجمه. وقتی بگوییم قرآن ترجمه‌ناپذیر است، یعنی نمی‌شود آن را ترجمه کرد. کسی می‌تواند ترجمه قرآن را بفهمد که بتواند خود متن قرآن را بفهمد. مثلاً باید بفهمد که «یعلمون» یعنی «می‌داند». «می‌داند» مگر ترجمه «یعلمون» نیست؟!
یک نفر گفت اگر قرآن به هر زبانی نازل می‌شد، قابل تدبر بود. در حالی که این حرف اشتباه است؛ چون این حرف خطاب به عرب است. خدا در قرآن می‌فرماید چون شما عرب هستید، ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم که شما ایراد نگیرید. گسترش و ریزه‌کاری زبان عربی زیاد است، اما به این معنی نیست که زبان خدا را فقط با آن بشود فهمید. برای مثال حضرت علی(ع) دعای کمیل را که دعای خضر نبی(ع) بود، از زبان وی ترجمه کرد، ولی مگر خضر عرب‌زبان بود؟ بنابراین اگر بخواهید به کسی عربی یاد بدهید، باید مثلاً با زبان فارسی یاد بدهید که می‌شود ترجمه.
من قرآن را به زبان معیار که عموم مردم بفهمند ترجمه کرده‌ام. تخصصی و ادبی ترجمه نکرد‌م که حالا فقط یک عده افراد خاص بخواهند آن را بفهمند. آن طور که مردم با هم کتابی حرفی می‌زنند، نیست.


در حوزه ترجمه کودک و نوجوان نیز زمانی که مصطفی رحماندوست می‌خواست قرآن را ترجمه کند، به او گفتم که باید گزینشی ترجمه بکند؛ وگرنه آیات نکاح به درد کودک و نوجوان نمی‌خورد؛ حالا جهاد یک مقدار حالت حماسی دارد، اما نکاح و عده طلاق به درد این گروه سنی نمی‌خورد و از این رو باید گزینشی باشد. زبان ترجمه وی از قرآن بد نبود، ولی در نهایت خودش اقرار کرد که این زبان کودک نیست.
«اذا الشمس کورت» یعنی چی؟ یعنی زمانی که خورشید بگیرد. «کورت» یعنی عمامه را وقتی دور می‌پیچند، تودرتو پیچیده می‌شود. ولی نباید این را به مخاطب گفت، همان که بگوییم «کورت» یعنی زمانی که خورشید می‌گیرد، کافی است.
ـ ترجمه نهج‌البلاغه‌ سخت‌تر بود یا قرآن؟
ترجمه نهج‌البلاغه از جنبه اینکه لغات غریب زیاد دارد، سخت است. یک نفر از مترجمان در ترجمه، لغات غریب نهج‌البلاغه را درآورده بود و از آنها به عنوان شگفتی‌های نهج‌البلاغه یا لغات نامأنوس یاد کرده بود. در این راستا باید زیاد به کتاب‌های لغت مراجعه ‌کرد. من در شروع ترجمه و تفسیر قرآن، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه و ...،  ابتدا این کتاب‌ها را کنار دستم می‌گذاشتم؛ اول خودم ترجمه می‌کردم، بعد به شروح مراجعه می‌کردم که ببینم درست ترجمه کردم یا خیر و آیا درست فهمیده‌ام؟
مثلاً در نامه امیرالمؤمنین(ع) به امام حسن(ع) (نامه 31 نهج‌البلاغه) آمده است: «والحرفه مع العفه، خیر من القناء مع الفجور»؛ همه مترجمان بدون استثناء، به جز شیخ حسین انصاریان، ترجمه کرده‌اند: «کار با عفت بهتر از غنای با فجور است»؛ در صورتی که این عبارت از جهت تقابل و تضاد این «حرفه» باید در مقابل «غنا» باشد، چنانکه عفت در مقابل فجور است. در صورتی که حرفه در مقابل غنا نیست، حرفه خودش از اسباب غناست.  بنابراین مترجم باید دقت داشته باشد و در ترجمه به شرح مراجعه بکند. در این راستا نهج‌البلاغه از نظر لغوی پیچیده‌تر است و ترکیبات گاهی اصطلاحات فراوان دارد.
امام علی(ع) در خطبه «قاصعه» می‌فرماید که من از پیغمبر پیروی می‌کردم، مثل گوساله‌ که دنبال مادرش می‌رود؛ خوب هیچ‌وقت من این را این طور ترجمه نمی‌کنم بلکه گفته‌ام «سایه به سایه پیغمبر حرکت می‌کردم».
در ترجمه لازم است که حتماً به شرح مراجعه بکنیم. من برای ترجمه اصول کافی، 12جلد «مرآت العقول» را که از اول کتاب عقل است تا پایان کتاب ایمان و کفر مطالعه کردم. من این 12 جلد را دقیقاً خواندم؛ یعنی اصول کافی را براساس «مرآت العقول» ترجمه کرده‌ام.
خوب این غیر از آن است که هر جا نفهمیدم مراجعه بکنم. اول ترجمه می‌کردم، بعد شروح را می‌خواندم که مبادا در این شروح، مطلب را نادرست فهمیده باشم. ترجمه نهج‌البلاغه چون ادیبانه است و مرحوم سیدرضی متون آن را ادیبانه انتخاب کرده، سخت است. در همین راستا تفسیر قرآن پیغمبر اکرم(ص) هم این بود که لغات را برای اعراب معنا نمی‌کرد و مرادات را بیان می‌کرد.
ـ حروف مقطعه چه کارکردی در قرآن دارند؟
درباره حروف مقطعه یک سری سلسله روایات از امام صادق(ع) در «معانی‌الخبار» داریم. آیت‌الله طباطبایی(ره) همه این موارد را رد می‌کند و می‌گوید که این موارد معنا ندارد و مثل «هیس» گفتن ماست. برخی گفتند مراد همین هیس گفتن است. بعضی از افراد نیزمی‌گویند منظور این است که آیات قرآن با همین حروف ساده و معمولی درست شده است؛ اگر این طور است، چرا بعضی از سوره‌ها حروف مقطعه دارد و بعضی ندارد.

به نظر من در ترجمه حروف مقطعه فقط باید اسم آن گفته بشود. در این راستا فقط تلفظ حروف مقطعه را در ترجمه می‌نویسیم.


ـ بعد از انقلاب تفاسیر زیادی نوشته شده است؛ دیدگاه شما در مورد رواج تفسیرنویسی در دوران متأخر چیست؟
تفاسیر فرق می‌کنند. بعضی‌ مفسران می‌خواهند کلام «من‌عندی» بگویند. اخیراً یک تفسیری را دیدم که مفسر صحبت‌هایی را بیان کرده که با لفظ قرآن نمی‌خواند؛ ظاهر امر این است که گاه می‌خواهد یک معنایی را به  قرآن تحمیل کند که این کار جایز نیست، اما گاهی بعضی از تفسیرها هستند که ممکن است مفسران قبلی مطالب را درست بیان نکرده باشند. در این راستا نفر بعد درباره مطلب ارائه شده انتقاد می‌کند. برای مثال آیت‌الله طباطبایی در تفسیر المیزان به کشّاف اعتراض می‌کند، به مجمع‌البیان اعتراض می‌کند، به تفسیر محمد عبده اعتراض می‌کند و حرف‌ها و انتقاداتش هم وارد است. گاهی اصل مطالب را مفسران قدیمی‌ گفته‌اند و تبیین آن مطالب را باقی مفسران انجام داده‌اند.
مثلاً آیت‌الله طباطبائی درباره طعام در اصطلاح قرآنی می‌گوید که اگر طعام به طور مطلق بیاید مراد گندم، جو و حبوبات است؛ وی این موضوع را در روایات مجمع‌البیان بیان کرده، اما توضیح نداده است. علامه طباطبایی در این زمینه با محمد رشید رضا، صاحب تفسیر المنار طی 10 صفحه بحث کرده است.
گاه ممکن است یک نفر مثل آیت‌الله مکارم شیرازی بیاید آن چه را که علامه طباطبایی می‌گوید به زبان عادی‌تر بیان کند؛ یعنی اگر شما بخواهید تفسیر المیزان را ترجمه کنید، مفهوم نیست. من مطالعه آن را سفارش نمی‌کنم، اما ترجمه آیت‌الله مکارم را سفارش می‌کنم. زیرا آنچه را که علامه طباطبایی گفته، آیت‌الله مکارم به زبان روشن بیان کرده است.
کثرت بعضی‌ مواقع مفید فایده است. مثلاً من معتقدم آیت‌الله جوادی‌آملی در علوم اسلامی محقق بی‌نظیری است، ولی روش تفسیر ایشان را قبول ندارم؛ به خاطر اینکه برای مثال در تفسیر یک آیه مطالب مختلفی را ذکر می‌کنند و در اثنای همان مطالب، مباحث دیگری را مطرح می‌کنند و کم کم از اصل تفسیر آیه دور می‌افتند.

من بارها گفته‌ام که تجزیه آیت‌الله جوادی آملی خیلی عالی است، اما تفسیر ایشان به درد عموم مردم نمی‌خورد و مخاطب خاص دارد. تفسیر ایشان اگر تهذیب بشود، یک تفسیر جدیدی است که شاید جای آن خالی باشد؛ می‌شود گفت بعضی از انتقادات ایشان به المیزان وارد است.

captcha