دكتر «خليل بهرامی قصرچمی» و سيد «عبدالكريم موسوی» از پژوهشگران حوزه قرآنی، در نخستين كنگره بينالمللی بزرگداشت حافظ كل قرآن كريم «محمدكاظم كريمی ساروقی» مقالهای با عنوان «شيخ بركه همدانی و مشابهت او با كربلايی كاظم» تاليف و به اين كنگره ارائه كردند كه در زير اين مقاله را میخوانيم:
از جمله اشتباهاتی كه امروزه ما از روی غفلت و عادت مرتكب میشويم ملازمهای است كه ميان عالمبودن قائليم و میپنداريم كه شرايط عالم بودن و حتی متفكر بودن، داشتن سواد و تجربه كافی و استفاده از مطالب مكتوب است. در حالیكه در تمدنهای قديم از جمله در مشرقزمين و به ويژه در تمدن اسلامی سوادداشتن، نه تنها چنين اعتباری نداشته بلكه در مواردی نيز غير لازم و حتی زائد به شمار آمده است.
در فرهنگ اسلامی، علم، ادب و فرهنگ، ارزشی فوقالعاده داشته و سواد داشتن نيز مسلما دارای ارزش و فضيلت به شمار میآمده اما ارزش آن مطلق نبوده است.
فراموش نكنيم كه پايهگذار اين فرهنگ يعنی پيامبر اكرم(ص) كه گوی سبقت از علمای عالم ربوده است خود فاقد سواد و امی بوده است.
علم را از جهات مختلف میتوان به دو قسم تقسيم كرد: علم حصولی و حضوری است، علم حصولی علمی است كه با واسطه صورتهايی از معلوم خارجی به دست میآيد و كسبی است و علم حضوری، عكس علم حصولی بیواسطه و غير مكتسب است.
علم حصولی، از راه تجربی يا تعليم و تعلم و خواندن و نوشتن حاصل نمیشود بلكه بدون دخالت معلم و كتاب و از راه سلوك و تزكيه نفس و تفكر و تعقل و بالاخره از پرتو عنايت حق تعالی به دست میآيد، بنابراين در اين نوع علم كه آن را شهودی و كشفی و لدنی نيز میخوانند، سواد شرط لازم و حتمی نيست بلكه حتی نسبت به اين علم سواد در برخی موارد بیفايده و زائد به شمار آمده است و گاهی پارهای از مشايخ خواندن و نوشتن را مزاحم سلوك نيز میدانستهاند.
مورخان فرهنگ و تمدن اسلامی در يكی دو قرن اخير، هم خود را منحصراً مصروف تحقيق درباره بزرگانی كردهاند كه در مكتبها و مدرسهها تحصيل كرده و صاحب قلم بوده و آثاری مكتوب از خود به جای گذاشتهاند و اين كار برای تدوين تاريخ فرهنگ اسلامی بلاشك لازم و ضروری بوده است.
اما غفلت از اشخاص كه امی بودهاند و در مدرسهها عمر خود را صرف نكرده و بلكه از راه ديگری به معارف و حقايق پی بردهاند و در عصر خويش حتما بيش از دانشمندان و متفكران صاحب قلم و آثار منشا اثر بودهاند، ناديده گرفتن يك عالم مهم در بسط و توسعه علوم و معارف دينی است.
نمونه اين قبيل افراد شيخی به نام «بركه همدانی» است. از اين شيخ امی هيچ اثر مكتوبی باقی نمانده و فقط «عينالقضاه همدانی» در آثار خود تا حدودی از طريق بيان رابطهاش با او و مطالبی كه در اينباره نقل كرده است، چهرهاش را برای ما ترسيم نموده است.
عينالقضاه تصريح میكند: شيخ بركه مريد و شاگرد اوست و به عقيده عينالقضاة، شيخ بركه، به معانی باطنی قرآن و حقايق تفسير، آشنايی داشته و شاگردانش از طريق خدمت به او حقايق را فرا گرفتهاند.
خدمتكردن در طريقه «شيخ بركه» در واقع شيوهای بوده برای شكستن عادت پرستی سالكان و روی آوردن به خداپرستی.
از تحليل مطالبی كه «عينالقضاة» درباره «شيخ بركه» نقل كرده است میتوان نتيجه گرفت كه انتقال علوم و اسرار عرفانی و شهودی صرفا از راه مكاتبه و نوشتن كتابها و رسائل انجام نمیگرفته است بلكه راه موثر و مهمتر انتقال معارف و حقايق به صورت سينه به سينه بوده است. اين انتقال تنها با استفاده از الفاظ انجام نمیگرفته بلكه از طريق اشارت و حضور بوده است كه القای معانی تحقيق میيافته است بر همين اساس واقعه كربلايی كاظم را نيز میتوان در زمره اين نوع از انتقال علوم و معارف قرار داد. ايشان نيز حفظ قرآن و احاطه و تسلط بر الفاظ و معانی آن را از راه معلم و مدرسه و خواندن و نوشتنی به دست نياورند بلكه خدمت و ارادت به اولياء دينی يعنی ائمه اطهار (ع) زمينه انتقال اين علوم و معارف را در ضمير او فراهم آورد.