عدل وتعدادگواهان
کد خبر: 2129381
تاریخ انتشار : ۰۷ خرداد ۱۳۹۰ - ۰۹:۵۱
عدل وتعدادگواهان برای حكميت

عدل وتعدادگواهان

عدل وتعدادگواهان

عدل و تعداد گواهان برای حكميت
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه 282 سوره بقره
یَا أَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْیَكْتُب بَّیْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ یَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْیَكْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإن كَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لاَ یَسْتَطِيعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَیْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ یَكُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ یَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيراً أَو كَبِيراً إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَیْنَكُمْ فَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلاَ یُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِيمٌ (282)‏
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه بدهى مدّت‏دارى [به خاطر وام يا داد و ستد] به يكديگر پيدا كنيد، آن را بنويسيد! و بايد نويسنده‏اى از روى عدالت‏، [سند را] در ميان شما بنويسد! و كسى كه قدرت بر نويسندگى دارد، نبايد از نوشتن -همان طور كه خدا به او تعليم داده‏- خوددارى كند! پس بايد بنويسد، و آن كس كه حق بر عهده اوست‏، بايد املا كند، و از خدا كه پروردگار اوست بپرهيزد، و چيزى را فروگذار ننمايد! و اگر كسى كه حق بر ذمه اوست‏، سفيه [يا از نظر عقل‏] ضعيف [و مجنون‏] است‏، يا [به خاطر لال بودن‏،] توانایى بر املاكردن ندارد، بايد ولىّ او [به جاى او،] با رعايت عدالت‏، املا كند! و دو نفر از مردان [عادل‏] خود را [بر اين حقّ‏] شاهد بگيريد! و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن‏، از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند، انتخاب كنيد! [و اين دو زن‏، بايد با هم شاهد قرار گيرند،] تا اگر يكى انحرافى يافت‏، ديگرى به او يادآورى كند. و شهود نبايد به هنگامى كه آنها را [براى شهادت‏] دعوت مى‏كنند، خوددارى نمايند! و از نوشتن [بدهىِ خود،] چه كوچك باشد يا بزرگ‏،ملول نشويد [هر چه باشد بنويسيد]! اين‏، در نزد خدا به عدالت نزديكتر، و براى شهادت مستقيم تر، و براى جلوگيرى از ترديد و شك [و نزاع و گفتگو] بهتر مى‏باشد؛ مگر اينكه داد و ستد نقدى باشد كه بين خود، دست به دست مى‏كنيد. در اين صورت‏، گناهى بر شما نيست كه آن را ننويسيد. ولى هنگامى كه خريد و فروش [نقدى‏] مى‏كنيد، شاهد بگيريد! و نبايد به نويسنده و شاهد، [به خاطر حقگویى‏،] زيانى برسد [و تحت فشار قرار گيرند]! و اگر چنين كنيد، از فرمان پروردگار خارج شده‏ايد. از خدا بپرهيزيد! و خداوند به شما تعليم مى‏دهد؛ خداوند به همه چيز داناست‏. «282»
واژگان آيه
دين : وام دادن به مدت معين ، آنچه كه حاضر نباشد ، مرگ ، مردن p
بخس: ناقص ،كم ، اندك ، و نيز بعضی زمينی كه بدون آبياری حاصل بدهد ، زراعت ديم
ميل : ( يمل ) : دوری جرمی است از خط استوا ، ميله سرمه ، وسيله ای برای اندازه گيری زخم ، مسافتی به اندازه يك چشم رسيدن
رتب : شكاف ميان دو انگشت شصت و شاهد ، و شاهد وسطی
فسوق : عياش ، عصيان و نافرمانی ، از فرمان خدا بيرون آمدن ، از حدود شرع بيرون آمدن

در اين آيه برای رشد و شناخت صحيح از حركت طبيعی سرمايه در جامعه و رعايت عدالت مقرراتی را بيان می كند كه اهم اين موارد عبارتند از :

1- در هر معامله ای و يا قرضی كه باشد بايد قرار داد نوشت تا مشكلی پيش نيايد.

2- برای اينكه بعد از قرار داد حرف و حديثی نباشد نويسنده قرار داد بايد شخص ديگری باشد .

3- كسی كه كاتب اين قرار داد است بايد رعايت حق و عدل را انجام بدهد .

4- كسی كه قدرت نوشتن دارد بايد برای رضای خدا به شكرانه علمی كه از خداوند بزرگ به ايشان رسيده نويسنده و يا كاتب باشد .

5- كسی كه حقی به گردن اوست و بايد بپردازد همواره بايد حق را بنويسد.

6- موقع نوشتن بايد خدا را در نظر بگيرد و اگر بدهكار و يا ديوانه و يا سفيه و كودك باشد بايد ولی او قرارداد او را بنويسد .

7- سر پرست بدهكار هم بايد خود به اندازه كافی اعتدال و رعايت عدل رو داشته باشد .

8- علاوه بر نوشتن قرارداد بايد دو شاهد نيز حضور داشته باشند .

9- دو شاهد بايد بالغ و عاقل باشند يعنی آن دو شرط هميشگی ، و يك مرد و دو زن نيز ميتوانند شاهد باشند و مورد اطمينان .

10- دو مرد كه مستقلا شهادت ميدهند ، واگر يك مرد و دو زن باشند دو زن بايد با هم شهادت دهند كه اگر يكی فراموش كرد و يا اشتباه نمود ديگری ياد آوری نمايد .

11- ميزان بد هی و يا قرص كم و زياد باشد فرقی ندارد بايد نوشت چون بدهی كم نيز منشاء نزاع و حتی بی عدالتی نيز می گردد .

12- اگر معامله كاملا نقدی بود نوشتن قرارداد الزامی ندارد ولی شاهد آن بايد حضور داشته باشد .

13- وقتی رعايت حق شد نويسنده و نيز شهود نبايد به اين خاطر آزار شوند .
می بينيم در اين آيه به روشنی و با درايتی خاص تمام آنچه را كه لازمه يك معامله و يا قرض می باشد را بيان كرده اصلا نيازی برای مسائل ديگر نيست تمام مشكلات جايی ناشی می شود كه بخواهيم از هر يك از اين عناوين عدول كرده و مقرراتی را كه خداوند نصب نموده انجام ندهيم و الا در يك شكل طبيعی تمام مختصات يك معامله و يا قرض بطور كامل بيان شده است .

با يك نگاه كارشناسانه و عميق به شرايط مختلفی كه برای شهادت می شود متصور بود نگاه كرده و مسائل را مورد تحيل قرار داده و قضاوت را بعهده كسانی گذاشت كه ميتوانند برداشتهای متفاوتی از اين موضوع داشته باشند با توجه به شهادت (( دو مرد )) و يا (( يك مرد و دوزن ))آ نچه را كه ميشود در نظر گرفت را بيان ميكنيم و تا حد بضاعت خويش سعی خواهيم داشت پاسخگوی آن باشيم انشالله .
در موقعی كه شاهدان ما دو مرد باشند :

1- دو مرد عادل برگزيده شوند برای شهادت

2- دو مرد غير عادل برگزيده شوند برای شهادت

3- - يك مرد عادل ويك مرد غير عادل برگزيده شوند برای شهادت

در موقعی كه شاهدان يك مرد و دو زن باشند

1- يك مرد عادل و دو زن عادله برگزيده شوند برای شهادت

2- يك مرد عادل و دو زن غير عادله بر گزيده شوند برای شهادت

3- يك مرد غير عادل و دو زن عادله بر گزيده شوند برای شهادت

4- يك مرد غير عادل و دو زن غير عادله برگزيده شوند برای شهادت

5- يك مرد عادل و يك زن عادله و يك زن غير عادله بر گزيده شوند برای شهادت

6- چهار زن عادله چه نوع شهادتی ميتواند باشد ؟

7- سه زن عادله و يك زن غير عادله چطور ؟
از مجموع شكلهايی كه برای شهادت و گواهان در نظر گرفته شده هر يك برای قاضی حكم مجزايی دارد و می تواند از آن ها به نوعی اثبات كند اما آنچه كه لازم است بدانيم دو حكمی است كه با صراحت درآيه خداوند متذكر آن شده است و بی هيچ شك و شبهه ای ميتوان از آن نامبرد و و آنهم در رديفهای يك هر دو عنوان ذكر شده است كه دارای ارزش شهادتی بوده و مورد قبول هر محكمه ای می باشد اما در ارزشهای شهادت نمی توان مابقی را نيز نديده گرفت ، آنچه را هم قرآن تاكيد بر آن دارد همين دو نوع شهادت می باشد اما امروزه در محاكم قضايی از شواهد و قرئن بسياری استفاده می شود برای اثبات و دادن رای و تمام اين مراحل چنانكه عرض شد ارزشهای خودشان را دارند .

حال با بررسی اجمالی اين قواعد بايد نكات حساسی را به نقد بگذاريم
1- اينكه گفته می شود يك مرد و يا دو زن بلافاصله يك معادله غلط در ذهن ما نقش می بندد كه يك نتيجه گيری غير منطقی است كه(( يك مرد = دو زن )) و بدين طريق استكه ارزشهای والای زن را ناديده گرفته ايم ، در شكل رياضی آن بنويسيم (( 1= 2 )) و مگر غير از اين است كه رياضی از يك نوع منطق قوی پيروی دارد حالا از خود بپرسيم آيا چنين برداشتی واقعا قابل قبول هست ؟ و آيا چنين معادله ای را توانسته بدون غل و غش حل كند ؟ و يا طرح يك مسئله غلط فاحش اتفاق افتاده است ؟ پس طرح اين موضوع به شكل رياضی غلط محض زندگی است و هيچ (( دويی وجود ندارد كه برابر يك باشد ))

2- در رای گيری هميشه از اعداد اول استفاده می شود مانند 1 و 2 و 3 و 5 و 7 و 11 و ....... و اما می بينيم كه(( دو )) تنها و تنها عدد زوج اول است و خاصيت اعداد اول اين است كه فقط بر يك و خودشان قابل تقسيم شدن هستند و انتخاب ( دو مرد ) و يا ( يك مرد و دو زن ) كه انتخاب اين دو عدد يعنی 2 و 3 از شاهكار های هستی برای اعاده حق و بر پايی عدالت هست .

3- در محاكم رايی مورد تاييد است كه از اكثريت آرا تشكيل شده باشد مثل انتخاب اعضاء شورا ها و هيئت مديره ها و سازمانها و مراكز ديگر بر همين اساس هست كه برای داشتن رای قوی بايد دو انتخاب دو مرد و يا يك مرد و دو زن انجام می گرفت و بيان می شد .

4- به كرات و به طور قطع ثابت شده است كه زنان در شهادت راستگو تر از مردان هستند فارغ از هر نوع جهت گيری مختلف رای دو زن راسنگو وعادله به مراتب از نظر كيفی و كمی قوی تر از رای يك مرد می باشد چون به آن اكثريت مورد دلخواه نزديك تر است

5- آراء برابر بر فرض يك مرد عادل و يك مرد غير عادل برای قضاوت بسيار سخت است و به عدالت نزديك نيست لذا وقتی با اين روش خداوند مهربان از دو زن نامبرده اين از بركتهای اجرايی عدالت است .

6- اگر به عدالت خداوندی شهادت داده باشيم خداوند خود اين نوع شهادت را بيان كرده است ويا بايد بگيوييم كه حكمت خداوندی نعوذ بالله غلط است و يا ما چيزی از عدالت را نميتوانيم لمس كنيم كه باور هايمان را خودمان زير سئوال می بريم .
موارد مذكور آن چيزی است كه از متن آيه بر داشت شخصی شده است با توجه به اينكه با اين پست بحث عدل را به پايان خواهيم برد برای طرح عنوان بعدی كه خواسته و نظر بعضی از دوستان نيز هست و در يك جدايی و انفكاك از گروه مدت زيادی است از فيض رحمت حضورشان بی نصيب شده ايم می باشد عنوان بعدی ما اخلاص بوده و چنانچه نظرات و اشكالاتی به نوشته هست كه بتوان در حد بضاعت پاسخگو شد خوشحال خواهيم شد تا با اين حركت رضايت خداوند را انشالله داشته باشيم .

خداوند توفيق ماندگاری روحيه رمضان و تمسك به قرآن را از ما دريغ نفرمايد انشالله
رابطه عدل وقوانين بشری
به نام خدا
اوامر ونواهی برای توجه انسان
إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿90﴾
در حقيقت‏خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى‏دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى‏دارد به شما اندرز مى‏دهد باشد كه پند گيريد (90)
عدل خود يكی از اصول دين است كه رعايت ان نشانه تعهد انسان به ذات مطلق خدا است و پايه محكم ايمان واعتقاد به خدا، اما در مورد فروع دين ...بر طبق اين ايه می توان در بحث فروع دين وعدل به سه نكته اشاره داشت :
1- اوامر و نواهی الهی در كتاب الله قوانينی است كه برای كمال زندگی دنيا و كمال بهينه زيستن در سرای باقی كه از طرف خداوند برای ما مقرر شده است ، اين قوانين به دليل وضع از سوی خداوند وبا توجه به اين اصل مهم كه خداوند عالم به همه چيز است وعلمش بر همه امور محيط است بهترين و كاملترين قوانين است ، قوانينی منبطق بر فطرت و عقل كه فهم آن و عمل به آن سخت نيست ، قوانين انسانها در ارتباط با قوانين خداوند به سه دسته تقسيم می شود
الف- قوانينی كه اصلا منطبق بر قوانين الهی نيست
ب- قوانينی كه كاملا از دل آيات به دست آمده و منطبق بر قوانين الهی است
ج- قوانينی كه حد وسط اين قوانين است
سوال : قوانين حاكم بر جامعه جزء كدام دسته از تقسيم بندی بالا است ؟
اگر منطبق بر آيات الهی ( قوانين الهی بود) اين همه كثرت و تفاوت در قوانين كشورها ديده می شد؟بسياری از قوانين وضع شده در جوامع انسانی منطبق بر قوانين الهی نيست .... شايد گفته شود با پيشرفت علم وتكنولوژی آيا قوانين الهی يا آيات پاسخگوی نياز انسان عصر حاضر خواهد بود ؟ طبق فرموده خداوند در قرآن، اين كتاب كتابی است كه هيچ چيز در آن فرو گذاشته نيست واين وظيفه علمای دين است كه قوانين اجتماعی ، سياسی و... را از دل آيات استخراج كنند وپاسخ سوالات را بيان نمايند .(در اين اصل مهم حكم متعلق به خدا است و انتقال اين حكم بی هيچ دخل وتصرفی وظيفه مستخرجين احكام كه علمای دين اند )
2- اينكه خداوند امربه معروف ونهی از منكر را بر خود فرض دانسته در حالی كه بی نياز از هر عمل ما است ولی عمل سوء را نيز در مورد انسانها نمی پسندد ( 7 زمر)ان تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنكُمْ وَلَا یَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِن تَشْكُرُوا یَرْضَهُ لَكُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَیُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿7﴾ از اين بابت در كنار تذكراتی كه به انسان برای رسيدن وی به سعادت دارد او را از انجام منكر باز می دارد و عدل را به عنوان يكی از وسايل اين سعادت نام می برد ...

، در احسان به خلق ،‌عطا به خويشاوندان ... نهی از فحشا ... در همه اين موارد رعايت حدود الهی و عدالت، حق غير قابل تغيير است ... در پست های قبل به اين نكته اشاره داشتيم كه عدل دارای ملاكهائی است ويك انسان مومن ومتعهد همه اعمال خود را بر اساس آن ملاك ها انجام می دهد ، تخطی از اين ملاك ها حتی اگر به بهانه امر به معروف ونهی از منكر (يا هر بهانه ديگری ) باشد شايسته نيست ... گفتيم ملاك مهم عدل كتاب الله و سنت پيامبر وائمه است، نمی توان خارج از اين ملاكها عملی را به بهانه اجرای امری يا اجتناب از نهی انجام داد .

ملاك مهم ديگر در شناسائی اعمال رعايت حد اعتدال است كه خدا بارها در قرآن به اين مهم اشاره داشته است ، هنگامی كه خداوند اساس خلقت را بر اعتدال بنا می نهد (7 الانفطار)الَّذِی خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ﴿7﴾ رعايت اين حق از سوی انسان امری اجتناب ناپذير اس
كار خير وثواب هم دارای چارچوبی است تا با رعايت انها به كمال مطلوب برسيم و جزء انسانهائی نباشيم كه فكر می كنيم كار نيك انجام می دهيم در حالی كه معصيت خدا را كرده ايم ، كسی كه می داند معصيت می كند امكان توبه دارد ولی كسی كه معصيت می كند و حدی از حدود الهی ر ازير پا می گذارد و در باده غرور انجام معروف غرق است از اين رحمت خدا هم بی نصيب است .
عدل و وراثت

بسم الله الرحمن الرحيم
آيه 106 سوره مائده
یِا أَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَیْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الأَرْضِ فَأَصَابَتْكُم مُّصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلاَةِ فَیُقْسِمَانِ بِاللّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لاَ نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلاَ نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللّهِ إِنَّا إِذاً لَّمِنَ الآثِمِينَ (10)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد، در موقع وصيت بايد از ميان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ يا اگر مسافرت كرديد، و مصيبت مرگ شما فرا رسيد، [و در آن جا مسلمانى نيافتيد،] دو نفر از غير خودتان را به گواهى بطلبيد، و اگر به هنگام اداى شهادت‏، در صدق آنها شك كرديد، آنها را بعد از نماز نگاه مى‏داريد تا سوگند ياد كنند كه‏: (ما حاضر نيستيم حق را به چيزى بفروشيم‏، هر چند در مورد خويشاوندان ما باشد! و شهادت الهى را كتمان نمى‏كنيم‏، كه از گناهكاران خواهيم بود!) «106»
واژگان آيه :
حضر : حضور يافت ، ناظر شد ، فرارسيد ( وقت مرك )
وصيه : وصيت كننده ، آنچه وصيت شده ، جانشين شد ، توصيه كرد ، پند ، اندرز ،
ذوا عدل : صاحب عدل
اصابت : زدن به هدف ، درست گفتن ، گرفتار كردن
مصيبت : عاشق و شيفته شد ، سختی و رنج ، اندوه
حبس : منع كرد ، زندانی كرد ، وقف كرد ، ضبط كرد
رتب : مرتب كردن
اثم : گناه ، عمل حرام
اجرای عدالت اسلامی و حفظ حقوق مردم از مهم ترين مسائلی است كه دين بر روی آن تاكيد دارد و برای آنكه حقوق ورثه در اموال ميت از ميان نرود و حق باز ماندگان ، يتيمان و ضغيران پايمال نشود دستور داده است كه در موقع وصيت حتما دو نفر عادل از خودشان را به شهادت به طلبند فارغ از جنسيت آنان و ملاك اين شهادت عدالت داشتن است و اين ملكه جاريه خداوند كه در نظام هستی در جريان است فقط توسط انسانها هست نظام عدالتيش يهم می خورد و حتی برای كسب اين جهان هستی نيز از چيزی فرو گذار نمی كند .
در واقع وقتی كه عدالت در نظر گرفته نشود اين انسان تا جايی پيش خواهد رفت كه خود را جانشين خداوند كرده و مالكيت بر همه هستی نيز او را اغنا نمی كند .
اين چنين است كه از وجود ناقص انسانی كه از رتق و فتق كردن امورات خويش عاجز است مالكيت جهان را نيز می طلبد ، (( شما بگوييد كه چرا خطاب آيه به مومنان هست كه اگر شما رو مرگ فرا گرفت )) مگر غير مومن را مرگ فرا نمی گيرد ؟ پس چرا اين خطاب عام تبديل به يك خطاب خاص شده است ؟؟
ازواژهگان می توان خضر را نام برد كه معنای آن وقت مرگ است ، تعبير آيه اين چنين است كه كه غير مومن وقتی ميميرد ديگر حضوری حتی تا روز قيامت با پروردگار ندارد ، اما هنگام رخت بر بستن از اين جهان حضور خداوند را مومن شاهد می شود ، اين چنين است كه مرگ و فراغت از دنيا برای انسانهای خدا جو به منزله شهد و عسل است به گفته حضرت علی عليه السلام راحتی از اين دنيا بجهت مسئوليتهای سنگين آن است برای انسان مومن در واقع عدالت خداوندی اين چنين است به نزد مومن قبل از رخت بر بستن می آيد و غير مومن را ياری نميكند و او را نمی بيند تا قيامت
وما در ادعيه خود نيز طالب حضور خدا در زمان مرگ هستيم خوب چنين انسانی كه خداوند به پيشوازش می آيد آيا حيف نيست كه حرف نگفته با جهان داشته باشد و باز هم معطل اين دنيا گردد ؟ و به فوريت لبيك به خدا نگويد برای رفتن خداوند رو معطل بگذارد ؟.
خدايی كه بسيار طالب حضور بنده مومن خويش است لذا بايد وصيت خويش را برای بازماندگان نوشته باشد و عدالت هم يعنی همين كه كسی زمان مرگ كار عقب مانده در جهان نداشته باشد نه مانند غير مومنی كه طبق آيات خداوندی طلب فرصت می كند برای باز گشت به دنيا و جبران مافات
از ديگر معانی مصيبت سختی و رنج و اندوه است و در سفر با هر تعبيری مرگ را مصيبت ميداند نه از باب خود مرگ كه اگر مومنی را در سفر نداشتی دو تن از غير خودتان كه اهل كتاب هستند به شهادت بگير ، لذا اين مصيبت از اين ناحيه نامگذاری شده است نه از ناحيه خود مرگ ، پس مرگ امر حقی است كه جزو امورات حقه عدالت در جهان هستی و از بخشندگی های عامی است كه نصيب همه خواهد شد با توجه كردن به عدالت و بحث ورثه ، ترسيمی موهوم از مرگ كه امری طبيعی است در وجود انسان پيدا می شود و در عوض انسان مومن مرگ را يك راحتی و شيرينی می شناسدكه از ويژگيهای عدالت در وجود هر انسانی است هر چه اين ملكه عدالت را در وجود خويش كامل كرده باشيم بخث مرگ برايمان حل شد
captcha