به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، با گذشت بیش از 10 روز از فاجعه منا، هنوز هم ناگفتههای زیادی در مورد این حادثه وجود دارد که ساعتها زمان برای بازگو کردن آن هم کم است، مسعود سیاح گرجی، یکی از اعضای کاروان قرآنی اعزامی به حج است که در این فاجعه چندین بار تا یک قدمی مرگ رفته، اما هر بار نیرویی درونی، وی را به تلاش برای زنده ماندن تشویق کرده است، هنوز هم در حال و هوای فاجعه منا است، این را نه تنها پیراهن مشکیاش بلکه بهتی که در لحن کلامش وجود دارد میگوید، از هر تلاشی برای نشان دادن عمق این فاجعه فروگذار نمیکند.
برخی جاها کلمات این عمق را نشان میدهد و گاهی هم که کلمات یارای گفتن و همراه شدن را ندارند، قطره اشکی و بغضی در گلو که خیال شکسته شدن و تبدیل به هق هق را ندارد به کمکش میآید، برخی جاها هم سکوت راهی میشود برای تمرکز بر عمق فاجعه و کاویدن زوایای پنهان ماجرا، سکوتی که چندین بار در طول این گفتوگوی دو ساعته بر فضا حاکم میشود. شرایط بسیار سختی را تحمل کرده است، با محسن حاجی حسنی کارگر و حسن دانش در مکه هم اتاق بوده است و یکی از سختترین لحظاتی که در این مدت گذارنده است جمع کردن وسایل این دو قاری به عروج رفته بوده است.
گفتوگوی زیر، حاصل صحبتهای دو ساعته مسعود سیاح گرجی با خبرنگار ایکنا است که در آن سعی شده است تا زوایای دیگری از این فاجعه را باز کند.
در این مدت حرفهای بسیار زیادی در مورد فاجعه منا زده شده است، میخواهیم در این گفتوگو بیشتر تکیه شود بر ناگفتههای حادثه منا، در آن روز چه اتفاقی افتاد؟ آیا اصلاً میشد که این اتفاق به وقوع نپیوندد؟
من دوست دارم در این گفتوگو صحبتهای خودم را به سه بخش قبل از فاجعه، روز فاجعه و بعد از آن بپردازم. قبل از فاجعه و قبل از رفتن به عرفات، روز 12 شهریور ماه با حسن دانش از تهران به سمت جده عازم شدیم و از آنجا نیز به مکه رفتیم.
یعنی کل اعضای کاروان با هم به عربستان اعزام نشدید؟
نه؛ جدا از هم اعزام شدیم، برخی به مدینه رفتند و برخی هم به مکه، گروهی که به مکه رفتند و من نیز جزء آن گروه بودم، محسن حاجی حسنی کارگر، ایزدپناهی، محمدرضا تقانی و تبسم چهره نیز روز 14 شهریور اعزام شدند. مدیریت برنامههای مکه توسط «اطهریفرد» به من سپرده شده بود.
خود آقای اطهریفرد مدینه قبل بودند؟
بله ایشان به همراه گروه تواشیح و هشت یا 9 نفر دیگر از قاریان مدینه بودند.
من، حسن دانش و محسن حاجی حسنی کارگر هم اتاق بودیم، جو بسیار خوبی بود، برنامهها را با قوت و با نشاط بسیار خوبی انجام میدادیم. با هم بسیار انس گرفته بودیم و همه چیز بر وفق مراد پیش میرفت. ما سه نفر اکثر اوقات در این سفر با هم بودیم.
اولین بار بود که در یک سفر با هم همسفر میشدید؟
قبلا در سال 1386 با حسن دانش به مکه آمده بودم و با هم بودیم، اما با حاجیحسنی برای اولین بار بود که به مسافرت میرفتم، البته از قبل نیز با ایشان آشنایی داشتم و میدانستم که شخصیت بسیار والایی دارد، اما واقعیت این است که اصلاً فکر نمیکردم تا به این حد انسان والایی باشد. بسیار مؤدب و بااخلاق بود. اینکه میگویند دوستیها را باید در سفر شناخت، درست است من محسن را در این سفر شناختم.
قبل از اعزام حس و حال خاصی نسبت به این سفر و اینکه احتمال دارد سفر متفاوتی را تجربه کنید، نداشتید؟
احتمال میدادیم که اتفاقاتی بیفتد، بچهها همه در ذهنشان بود که ایران و عربستان با هم از دیدگاه سیاسی دچار مشکل هستند. عربستان در حال حاضر پرچمدار آتش افروزی در منطقه است، حملاتی که به یمن دارد و آشوبهایی که در سوریه و عراق ایجاد شده است یکی از ارکان اصلی آن عربستان است، همه احتمال میدادند که ممکن است، اتفاقاتی بیفتد.
برخوردهایی که تا قبل از فاجعه منا با ما شده بود مربوط به جلوگیری از اجرای برنامه در مسجدالجرام بود، در مسجدالحرام و روبروی ناودان طلا که تلاوت میکردیم برخوردهایی داشتند، از چهار شب که برنامه اجرا کردیم سه شب را اجازه برگزاری ندادند و برنامه را بعد از نیم ساعت از آغاز آن جمع میکردند. سالهای قبل اجازه تلاوتهای یک ساعته هم میدادند، اما امسال در صورت ادامه دادن جلسه، رسماً تهدید به بازداشت میکردند.
واکنشهای شما در برابر این تهدیدها چه بود؟ برنامه را تعطیل میکردید یا مقاومت کرده و ادامه میدادید؟
مجبور بودیم که برنامه را تعطیل کنیم، واقعاً چارهای جز این نداشتیم، در بین ما، 13 نفر سفر اولی بودند و اگر یک وقت بحث بازداشت پیش میآمد، اعمال اعضای کاروان ناقص میماند و مشکل شرعی ایجاد میکرد، نماینده مقام معظم رهبری در امور حج و سرپرست حجاج نیز به ما گفته بود که در برابر تهدیدها درگیری نداشته باشید.
تا قبل از حادثه منا فعالیتها به چه صورت بود، تأثیرگذارترین فعالیت و تصویر مربوط به این دوره چه فعالیتی بود؟
این دوره بیشتر با اجرای تلاوت در کاروانها گذشت، یکی از بهترین تصاویر در این دوره فیلم کوتاهی است که در آن محسن حاجی حسنی کارگر آیه معروف «إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا...» را تلاوت کرد. این فیلم کوتاه بسیار ماندگار شد. این تلاوت را من با گوشی تصویربرداری کردم. در این فیلم قرار بود تا محسن حاجی حسنی کارگر با مخاطبان خود صحبتی در حد 15 ثانیه داشته باشد و آن را بر روی اینستاگرام خودش قرار دهد.
من قبلاً این کار را انجام داده بودم و بازخورد خوبی از سوی مخاطبان دریافت کرده بودم، قرار بود محسن نیز این کار را انجام دهد. به محض ضبط، حالت خنده به محسن دست میداد، به هر حال خنده مانع از حرف زدن شد. من هم پیشنهاد دادم که حداقل قرآن بخواند.
و همان آیه معروف را خواند؟
بله؛ بهترین آیه و مناسبترین آیهای که تلاوت شد. دو سه بار نیز این آیه را تلاوت کرد و هر بار ایرادی را به تلاوت خود میگرفت سه بار این ضبط تکرار شد تا اینکه فیلم 15 ثانیهای معروف ضبط و بعد از حادثه در سطح وسیعی در شبکههای مجازی پخش شد.
تلاوتی که انجام داد بسیار ماندگار شد و در حال حاضر به یکی از نمادهای شهادت این شهید بزرگوار تبدیل شده است و دست به دست در شبکههای مجازی در حال انتشار است.
تا قبل از حادثه، واقعاً خاطرات بسیار زیبایی رقم خورد اما این فاجعه همه آنها را از بین برد، آخرین شبی که طواف وداع به مسجدالحرام رفتم به هر طرف مسجدالحرام که نگاه میکردم بیاختیار اشک جاری میشد. با همه اماکن و گوشه گوشه مسجدالحرام عکس و فیلم یادگاری داشتیم که برای من نگاه کردن به این عکسها بسیار دردآور است.
تا قبل از حادثه در طول روز چند برنامه توسط قاریان اجرا میشد؟
چهار برنامه در مسجدالحرام داشتیم که سه برنامه از آن با برخورد مأموران مواجه شد. عمده برنامههای دیگر در کاروانهای حجاج ایرانی اجرا میشد. امسال اجازه کمتری برای اجرای برنامه در کاروان کشورهای دیگر داشتیم، سختگیریهایی در این زمینه توسط دولت سعودی اتخاذ شده بود که کار را مشکل کرده بود، اما به همه اینها در کاروان شیعیان عربستان، لبنان، بحرین و ... اجرای برنامه داشتیم. تا قبل از عرفات حدود 400 عنوان برنامه توسط کاروان قرآنی از مدینه تا قبل از عرفات اجرا شد که اعم از تلاوت، تواشیح و ترتیلخوانی بود.
غیر از آن فیلمی که گفتید خاطره یا اتفاق خاص دیگری تا قبل از حادثه منا به وجود آمد؟
البته برخی شوخیها خودمانی بود و شاید گفته نشود بهتر باشد، فضا تا قبل از اتفاق منا بسیار شاد و با نشاط بود. یکی از خاطرات خوش این دوره، اینترنت بازی اعضای گروه بود. اینترنت اتاقهای هتل، چندان قوی نبود و برخی اعضای گروه همیشه در راهرو هتل بودند و کمتر در اتاق دیده میشدند که لقب عاشقان «وای فای» را به آنها داده بودم. گاهی این ماندن راهرو به حدی طولانی میشد که بساط چای هم در راهرو به راه میافتاد. البته در هتل نیز زیاد قرآن میخواندند و این قرآن خواندن تا نیمههای شب ادامه داشت که البته من به شوخی گاهی به آنها اعتراض میکردم.
تا قبل از فاجعه منا، حادثه سقوط جرثقیل نیز رخ داد، ظاهراً در حادثه جرثقیل نیز چند نفر از قرآنیها حضور داشتند؟
بله؛ سه نفر از بچهها به فاصله 10 ثانیه با عمق حادثه فاجعه فاصله داشتند، اگر کمتر از 10 ثانیه قبل از آن، از مطاف خارج میشدند، در این حادثه آسیب میدیدند، ما هنوز از سقوط جرثقیل اطلاع نداشتیم که یکی از بچهها تماس گرفت و گفت ما سالم هستیم که من پرسیدم مگر چیزی شده؟ آنها نیز شرح سقوط جرثقیل را تعریف کردند. در این حادثه نیز مردم بسیار ترسیده بودند و خوشبختانه در آن حادثه مشکلی برای کاروان ما به وجود نیامد.
حادثه سقوط جرثقیل باعث نشد که پیشبینی اتفاقات دیگر را نیز بکنید و در واقع تلنگری به شما وارد کرده باشد؟
حوادث واقعاً از دست بشر خارج است، در این سفر کاملاً تجربه کردم که خداوند اگر بخواهد کسی را نگه دارد نگه میدارد و اگر مقدر باشد بماند، خواهد ماند، سعودیها در بحث جرثقیل زیاد مقصر نبودند، البته جرثقیل یک اهرم داشته بوده که حالت تکیه گاه را برای جرثقیل داشته که برای جابجایی جرثقیل آن را باز کرده بودند که این طوفان به وقوع پیوست. عربستان، این حادثه را گردن گرفت و عذرخواهی هم کرد، اما در حادثه منا قضیه کاملاً متفاوت بود.
در مورد روز حادثه بفرمائید که شرایط به چه نحوی بود و آن روز چطور سپری شد؟
ما به عرفات رفتیم، شب عرفات مستندی که عوامل صدا و سیما از اجرای برنامه کاروان قرآنی تهیه کرده بودند پخش شد که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و فضا بسیار خوب بود، همه آماده انجام اعمال و مناسک بودیم، مراسم برائت از مشرکین را انجام دادیم و از آنجا به سمت مشعر حرکت کردیم، در مشعر که حدود ساعت 9 شب بود، بیتوته کردیم و بعد از آن کل اعضای کاروان با هم حرکت کرده و به سمت منا رفتیم، صبحانه را که خوردیم به حرکت خودمان ادامه دادیم. کاروان قرآنی روز اول، طبق سنوات گذشته که بعد از خوردن صبحانه همیشه به سمت جمرات حرکت میکردیم، حرکت کرد، این حرکت در وقاع بر اساس تجربیات سالهای قبل بود. البته از اعضای ستاد حج شنیدیم که عربستان به صورت شفاهی اعلام کرده است که کاروانها ساعت 9 به بعد حرکت کنند.
یعنی محدودیت زمانی حرکت کاروانهای ایرانی به سمت جمرات، توسط عربستان تعیین شده بود؟
در روز اول از بعضی از اعضای ستاد حج شنیدیم که ساعت 9 به بعد را برای حرکت اعلام کرده بودند، که البته الزامآور نبود، یعنی مشخص نشده بود، اما در روز دوم و سوم عربستان این حالت الزام را مشخص کرد و بعثه هم اعلام کرد. روز اول حرکت کردیم دیدیم همه در حال حرکت هستند و ما نیز حرکت کردیم. اگر این الزام در روز اول هم ابلاغ میشد شاید کسی نمیرفت اما از طرفی هم شفاهاً اعلام کرده بودند تا الزامی در کار نباشد. در واقع میخواهم این را بگویم که اگر عربستان این الزام را میخواست، به صورت کتبی به بعثهها اطلاع میداد که چه ساعتی حرکت کنند.
یکی از شایعاتی که مطرح بود این بود که گفته میشد دولت عربستان اعلام کرده است که خیابان محل اتفاق بسته شده است؟ این صحت داشت؟
این حرف کاملاً بیاساس است، اگر عربستان اعلام کرده است راه بسته است؛ چرا ابتدای راه باز بود، اگر هم راهی بسته باشد باید از ابتدا بسته شود نه اینکه انتهای آن را ببندند و بعد هم اجازه ورود افراد به آن مسیر بسته شده را بدهند.
همین بحث باز بودن ابتدای خیابان و بسته بودن انتهای آن خودش میتواند به عنوان یک تله برای ورود زائران به حساب بیاید؟
البته صحبتهای مقام معظم رهبری را که فرمودند ما نمیخواهیم از قبل قضاوت کنیم و این کشور را متهم کنیم، من نیز تابع نظر مقام معظم رهبری هستم و نباید از قبل قضاوت کرد.
ادامه رخ دادن فاجعه منا را میگفتید؟
بله ما حرکت کردیم و اتفاقاً سربازهای سعودی در ابتدای راه نیز بودند و برخوردی با ما نداشتند، یعنی از ورود به خیابان بسته شده ممانعت نمیکردند.
کل اعضا با هم بودید؟
بله؛ حدود 18 نفر با هم بودیم، البته ابتدای مسیر با هم بودیم اما کم کم از هم جدا شدیم، یعنی فاصلهها در حدود دو یا سه متر بود و در شعاع دید همدیگر بودیم. یک جا که یک آتشنشانی مستقر شده بود، من و محسن حاجیحسنی کارگر و حمید شاکرنژاد با هم بودیم و تقریباً در رأس کاروان و جلوتر از بقیه بودیم، بعد از مدتی تراکم به حدی زیاد شد که حتی نمیتوانستیم دستهای خودمان را بالا بیاوریم.
از اینجا به بعد بود که فاجعه در حال شکل گرفتن بود و افراد ضعیفتر مانند پیرمردها و پیرزنها و افراد کوتاه قد به دلیل تراکم و ازدحام بیش از حد به زمین میافتادند و با سقوط هر نفر چندین نفر از اطرافیان نیز بر روی همان فرد میافتادند.
شروع اتفاق چند دقیقه بعد از ورود به خیابان 204 بود؟
شاید حدود 20 دقیقه تا نیم ساعت بعد بود که فاجعه شروع شد.
عرض خیابان چقدر بود؟
حدود 10 متر که البته در دو طرف آن چادرهای مربوط به بعثه کشورهای مختلف برپا شده بود منتها نردههای مرتفعی از خیابان جدا شده بودند و درب این نردهها بسته شده بود و برای ورود زائران باز نبود.
در همین حین بود که عدهای از مردم شروع کردند به بالا رفتن از نردهها و رفتن به بالای چادرها، رعب و وحشت در حال مستولی شدن بر جمعیت بود و در این حین بالگردهای سعودی نیز در حال پرواز بر روی جمعیت بودند.
صدای بالگردها وحشت را بیشتر نکرده بود؟
بله وحشت در حال افزایش بود. نیروهای عربستانی به وسیله بالگردها ازدحام را کامل میدیدند اما کاری انجام ندادند.
ساعت حدوداً چند بود؟
حدود ساعت هشت و نیم و یا شاید یک ربع به ساعت 9 مانده بود.
شما سه نفر یعنی حاجیحسنی و شاکرنژاد و شما همچنان با هم بودید، در شعاع دید هم قرار داشتید؟
بله؛ یک جایی یک پیرزن را دیدیم که به زمین افتاده بود، شاکرنژاد به من گفت بلندش کنیم و او را به گوشهای ببریم، من و محسن راه را باز کردیم و حمید آن پیرزن را بلند کرد و به سمت گوشهای برد، در همین حین، ولوله در حال اوجگیری بود.
همه منتظر بودیم که مأمورهای سعودی به کمک بیایند و راه را باز کنند تا از تراکم جمعیت کاسته شود. بعد از جابجا کردن پیرزن وضعیت ما به مراتب بدتر شد، محسن به شدت مبهوت شده بود و باور این همه شلوغی را نداشت. به دلیل شلوغی زیاد از هم جدا شدیم و برای محسن که در حال دور شدن بود دست تکان دادم و بلند گفتم محسن بیا، اما موج جمعیت ما را از هم جدا کرد.
شما و شاکرنژاد تا آخر با هم بودید؟
نه؛ دو دقیقه بعد از جدا شدن محسن از ما، موج جمعیت من و حمید را از هم جدا کرد. در آن لحظات حمید به من گفت فکر نمیکنم از این مهلکه جان سالم به در ببریم، خیلی مواظب باش. بعد از این من و حمید هم از هم جدا شدیم و سوار بر موج جمعیت شده بودیم.
حالا من از همه اعضای کاروان جلوتر بودم و در کشاکش امواج جمعیت به هر سمتی که نگاه میکردم بوی مرگ میآمد، یک لحظه تصمیم گرفتم به سمت نردهها بروم، با یک حرکت و پس از جا گذاشتن دمپایی و بیرون آوردن حوله بالاتنه احرام، خودم را به نردهها رساندم، تمام تلاش من این بود که زیر دست و پا له نشوم، یک لحظه غفلت برابر بود با له شدن زیر پای مردم، بعد از اینکه به نردهها رسیدم دیدم وضعیت به مراتب بدتر است و سیاه پوستهای آفریقایی با هیکل های درشت از نردهها آویزان شدهاند، نتوانستم هیچ اقدامی انجام دهم، در حال سرچرخاندن به اطرف برای تغییر مکان بودم که یک آن پشت سر من و درست چسبیده به من، هفت هشت نفر بر روی زمین افتادند و بلافاصله جمعیت زیادی بر روی هم آوار شدند.
از طرف کنار که سمت نردهها بود فشار زیادی به من وارد میشد و پشت سرم هم جمعیت روی هم تلنبار شده بود و چیزی نمانده بود که من نیز بر روی جمعیت بیفتم که با صدای بلند یک یا حسین و چند ذکر دیگر هم که البته نمیدانم دقیقاً چه ذکری بود سر دادم و بعد هم پیرمرد تنومندی دست من را گرفت و از آن مهلکه پرت کرد بیرون و آن طرف جمعیت بر روی زمین فرود آمدم.
تا حدودی از مهلکه خارج شده بودم، تا قبل از خروج، چندین بار شهادتین و انا لله و انا الیه راجعون سر داده بودم و واقعاً هیچ امیدی به زده ماندن نداشتم. در آن بحبوحه هرکسی به زبانی خدا را از ته دل صدا میزد، هر شخصی به زبان خود استمداد کمک از خدا میکرد.
در آن فاجعه جان مردم به حراج گذاشته شده بود. ما در چنین وضعیتی بودیم و مأموران در حال نظاره بودند و با بلندگوهای دستی به جمعیت میگفتند که برگردید. یکی از حجاج میگفت راه برگشت به علت حضور یکی از مقامات سعودی بسته شده است و همین باعث وقوع این حادثه شد، این مطلب را یکی از حجاج پاکستانی گفت.
این واقعه چند ساعت به طول انجامید و نجات یافتن شما به چه شکلی بود؟
برای ما که یک دنیا گذشت، راهی برای برگشت نبود، مسیر کمی را از لابلای جمعیت طی کردم، هر جا جمعیتی افتاده بود سعی میکردم فاصله بگیرم. یک جا همه تصمیم گرفتند بنشینند.
به صورت خودجوش حجاج تصمیم به نشستن گرفتند؟
بله؛ مأموران هنوز وارد ماجرا نشده بودند، این نشستن خیلی کمک کرد و باعث شد مقداری از حجم تلاطم و ایجاد موج و نیز له شدن مردم زیر دست و پا جلوگیری کند.
کنارهها که تراکم بیشتر بود تعداد تلفات نیز بیشتر بود. مردم برای فرار و رفتن به چادرها به لبههای نردهها رفته بودند که عدهای موفق به رفتن به آن سوی نرده و بالای چادرها شده بودند. این تراکم تنها بخشی از ماجرا بود و ماجرای اصلی و تلفات اصلی بعد از کاهش تراکم و قالب شدن تشنگی شروع شد.
در واقع میخواهید بگویید که حجم بالای تلفات به خاطر تشنگی بعد از تراکم حجاج بود؟
به اعتقاد من تراکم یک بخشی از تلفات را به خود اختصاص داد و گرما و تشنگی حجاج نیز بخشی از تلفات را به خود اختصاص داده بود. بعد از این فاجعه و به علت ماندن در زیر آفتاب، بدن من به حدی داغ شده بود که دست میزدم به خودم دستم میسوخت. خواب عجیبی در آن لحظات بر من غلبه کرده بود. به یکی از حجاج گفتم من 10 دقیقه میخوابم بعد بیدارم کن، همان شخص گفت چشمهایت را که ببندی تمام کردهای، واقعاً هم راست میگفت سطح هوشیاری پایین آمده بود و تحمل این وضعیت بسیار سخت بود.
بعد از مدتی و حدود یک ساعت پایانی این فاجعه، مردم شروع کردند به پخش کردن آبهای داخل بطریها و این تا حدودی باعث شد مقاومتها در برابر مرگ افزایش یابد.
در آن لحظات به چه چیزهایی فکر میکردید؟ به فکر اعضای دیگر کاروان بودید؟
فکری نبود، همه چیز به صورت غیر ارادی و غیر قابل کنترل صورت میگرفت، همه چیز در خدمت این بود که راهی برای فرار از معرکه پیدا شود. البته فکر اینکه سایر اعضا چه بر سرشان آمده است نیز وجود داشت اما مقطعی بود. در آن لحظات نجات جان خودم مهمترین کاری بود که میتوانستم انجام دهم.
آن لحظات هنوز به عمق فاجعه پی برده بودید، یا نه و اصلاً چه زمانی به عمق این فاجعه پی بردید؟
با اینکه خیل کشته شدهها را دیده بودم اما چون فکر می کردم خودم زندهام پس بقیه نیز زندهاند، من دو سه بار واقعاً کم آوردم و برای مرگ آماده شده بودم و هر بار که تمام انرژی خودم برای مقاومت از دست میدادم، مجدد نیرویی غیر ارادی در وجودم مانع از این کار میشد.
بعد از یک ساعت و نیم از شروع فاجعه، مأمورهای سعودی از ابتدای خیابان شروع به جمع آوری اجساد کردند فاصله زیادی از ما داشتند، حدود ساعت 12 و یک به ما رسیدند. تلفات بیشتر از گرما و تشنگی بود، حدود ساعت یک بود که به ما رسیدند و من بلند شدم و رفتم. واقعاً قیامتی برپا شده بود، برخی گریه میکردند، برخی بر سر و صورت خود می زدند، هرکسی مشغول خودش بود.
فیلمی از این فاجعه پخش شده که یک در باز میشد و جمعیت به شدت وارد میشدند و به طرز وحشتناکی مردم زیر دست و پا له میشدند، این فیلم هم مربوط به این فاجعه بود؟
من این فیلم را دیدهام اما اطلاعی در مورد اینکه مربوط به حج امسال بوده است ندارم. البته سعودیها در طول تاریخ معروف به بستن راه هستند.
طول جمعیتی که گرفتار این فاجعه شدند به چه میزان بود؟
حداقل بیش از دو کیلومتر جمعیت در متن این فاجعه بودند.
بعد از رسیدن مأموران و بلند شدن شما از روی زمین چکار کردید؟
به محض اینکه بلند شدم و کنارهها را نگاه کردم، همان اول گفتم حداقل پنج هزار نفر کشته شده است که بسیاری قبول نداشتند اما ارقام بالاتری هم گفته میشود. عمق فاجعه بسیار وحشتناک بود. به نظر من عربستان در این واقعه یک بیعرضگی تاریخی از خود نشان داد.
این بیعرضگی عمدی بود یا نه واقعاً توان رسیدگی را نداشتند؟
مقام معظم رهبری فرمودند ما نمیخواهیم از پیش قضاوت کنیم و ما نیز باید از ایشان تبعیت کنیم، اما مردمی که در آن فاجعه گرفتار شدند اعتقاد داشتند که عمدی در کار بوده است. چون واقعاً اگر قصد بر بستن راه بود چرا از ابتدا راه را نبستند و ورودی خیابان را باز گذاشته بودند. واقعاً باید به این سؤالات پاسخ دهند. الان یکی از چالشها این است که بسیاری از افراد بیهوش را قاطی اجساد کشته شده به سردخانهها منتقل کرده اند.
شما نحوه خارج شدن خودتان را از مهلکه نگفتید؟
یک تکه سیب نصفه لابهلای آب و کشته شدهها افتاده بود که برداشتم و آن را خوردم و تا حدودی انرژی از دست رفته خودم را پیدا کردم، البته نیم ساعت آخر آب و نوشابه و چیزهایی شبیه این از بالای نردهها پرتاب میشد که تا حدودی نیروی خودمان را باز یافتیم. یک بطری آب که میرسید پنج تا شش نفر را نجات میداد. بعد از اینکه مقداری راه باز شد برای کمک به افرادی که در کنارم بودند و حالشان بد بود تمام توان خودم را جمع کردم، یکی دو نفر از حجاج که یکی از آنها مصری بود به شدت حالشان بد شده بود، برای آن حاجی مصری مقداری آب پیدا کردم کمی که وضعیتش روبه راه شد به راه افتادم، افرادی که توانایی داشتند و خود من میخواستیم به مجروحین کمک کنیم تا زمان رسیدن مأموران سعودی افراد زنده بمانند اما مأموران انگار قصد آمدن نداشتند. بعد از آن وسط راه یکی از پزشکان بنگلادشی یک حوله بالاتنه به من داد و چند سنگ از یکی از حجاج گرفتم و به جمرات رفتم و سنگ را زدم.
کی وارد بعثه شدید، اولین اعضای کاروان قرآنی را چه زمانی دیدید؟
بعد از زدن سنگ به بعثه برگشتم، شرایط روحی وحشتناکی داشتم و از اعضای دیگر کاروان هیچ خبری نداشتم، قیافهام کاملاً شبیه مردهها شده بود. بعد از اینکه بعثه آمدم، اولین نفری را که دیدم حمید شاکرنژاد بود که سالم بود. کم کم و با گذشت چند ساعت متوجه شدیم که تعدادی از اعضای کاروان برنگشتهاند و از اینجا بود که نگرانیها شروع شد.
بعد از این فاجعه بعثه از نظر روحی به هم ریخت، ساعتها همچنان میگذشت و ما همچنان چندین مفقودی داشتیم که بسیار آزاردهنده بود، دو روز بعد از حادثه، جسد محسن پیدا شد و بعد هم امین باوی پیدا شد و جستجوی کشنده برای پیدا کردن سایر مفقودیها ادامه داشت.
شهادت امین باوی نیز خیلی درد داشت، وی تازه پدر خود را از دست داده و عزادار بود. زمانی که مطمئن شدیم مفقودیها در بین مصدومان و اجساد نیستند با اجازه مسئولان شهادت این اعضا را در شبکههای مجازی اعلام کردیم.
شایعات نیز بیداد میکرد و این شایعات بسیار ما را اذیت میکرد، شایعه شده بود که گاز سیانور منتشر شده بود، گرمای هوا از صد گاز سیانور کشندهتر بود.
سوالی که مطرح است این است که چرا شما تلفن همراه با خود نبرده بودید؟
کسی فکر تلفن همراه بود، یک زائر دو حوله احرام دارد با سنگهایی در دست، شلوغی آنجا اجازه بردن تلفن همراه را نمیدهد، همه گوشیها را داخل ساکهای خود گذاشتند و به سمت جمرات حرکت کردند. الان تلفن همراه حسن دانش و حسنی کارگر داخل ساکهایشان است.
دلیل اینکه تعداد ایرانیها و یکی دو کشور دیگر بیشتر از سایر کشورها بود چه بود؟
از حدود 18 کشور کشته شده حضور داشت، هر کشوری از خیابان خاصی عبور میکرد که ایرانیها دو خیابان برای عبور داشتند که یکی از آنها همین خیابان 204 بود.
کشورهای دیگر نیز مانند ایران پیگیر ماجرا بودند؟
اوایل به هیچ وجه حتی برخی سران کشورها روز عید قربان و مدیریت خوب حج را به شاه عربستان تبریک گفته بودند. موضع گیریها بسیار ضعیف و بیمسئولیت بود. البته به تازگی کشورهای همچون نیجریه شروع به اعتراضات کردند.
من نمی خواهم بگویم که کار دولت سعودی بیکفایتی بوده است چون این کلمه واقعاً کم است برای این فاجعه، کار این دولت در اوج ناجوانمردی بود، چرا که راه را بستند و بعد هیچ کاری برای رهایی حجاج از این گرفتاری انجام ندادند.
شرایط اعضای کاروان غیر از مفقودیها به چه صورت بود؟
بسیار به هم ریخته و آشفته، علی بابایی پایش شکافته شده بود، حتی بخیه نیز نکرده بودند و تنها به بستن آن اکتفا کرده بودند، وی دیگر نتوانست سنگ بزند و نایب گرفت. همه اعضا بعد از این ماجرا، بسیار خموده شدند و همه تا یک قدمی مرگ رفتند.
درد زمانی بیشتر است که ما نحوه کشته شدن این افراد را دیدیم و از نزدیک جان دادن عزیزانمان را لمس کردیم، من و سایر اعضا تحمل ماندن نداشتیم.
من دو هم اتاقی خودم را از دست داده بودم، با وقوع این حادثه یک لحظه تحمل ماندن در آن سرزمین را که سرزمین نور بود نداشتم و عامل این کار مدیریت عربستان سعودی بود، تا زمانی که این خاندان بر عربستان حکومت کنند اشتیاقی برای رفتن به حج در من وجود نخواهد داشت.
سؤالی که ذهن بسیاری را درگیر کرده است این است که حجاج کارت شناسایی دارند یا خیر و اگر دارند چرا همراه همه نبود، چون اگر این کارتها بود شناسایی اجساد راحتتر صورت میگرفت؟
کارتها همراه ما نبود، کارتی معمولی در داخل یک پلاستیک که پرس شده بود و نخی که بتوان آن را به گردن بیاویزیم نداشتیم، دوستان بعثه نیز عادتی به انداختن کارت شناسایی در گردن نداشتند، دیگر زائران ایرانی این کار را میکردند، ما چون کار تبلیغی میکردیم و میخواستیم زیاد شناخته شده نباشیم آن را غالباً در جیبهایمان میگذاشتیم. اما موقعی که برای جمرات رفتیم عملاً کارتها را در کیفمان گذاشتیم.
این یک نقیصه است، بعثه باید پلاکی را مانند پلاکهای جنگ طراحی کند و اعضای بعثه بدهند تا نشانهای برای شناسایی افراد در مواقع این چنینی شود. بعثه حتماً باید راهکاری را برای این مشکل پیدا کند.
خود شما نمونهای از بیاحترامی نیروهای سعودی را مشاهده کردید؟
خود من ندیدم، اما بسیاری از حجاج این نوع بیاحترامی را دیده بودند. من به عنوان یک حاجی از این حادثه جان سالم به در برده بودم، کسی نبود که یک بطری آب به من بدهد. اینها همه بیاحترامی است. رفتارها بسیار طلبکارانه بود. اواخر روز، مأموران سعودی علناً روی جنازهها رفت و آمد میکردند.
من یکی از حجاج ایرانی به نام «رحمتالله بهمرام» را دیدم که زنده بود، اما دچار تشنج شده بود، بعد از چند روز دیدم که این شخص جزء مفقودین اعلام شده است، یقیناً این فرد را به عنوان کشته شده حادثه به سردخانه منتقل کردهاند، اگر اینها جنایت علیه بشریت نیست پس باید نام آن را چه چیزی گذاشت؟ اینها قطعاً تقاص خون این افراد بیگناه را پس خواهند داد. به نظر من سعودیها در این زمینه بسیار خطا و اشتباه و ناجوانمردی از خود نشان دادند.
صحبتهای مقام معظم رهبری باعث شکسته شدن جو علیه زائران ایرانی شد؟
تا قبل از بیانات ایشان گذرنامه زائران ایرانی را به سمت ما پرت میکردند، اما مقام معظم رهبری نشان دادند که تمام دیپلماسی تعامل با سیاست نیست و یک جاهایی باید اقتدار خود را نشان داد. «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا» جایی که میگوید ای پیامبر باید هشداردهنده باشی، همین برخورد محکم مقام معظم رهبری باعث شد تا برخوردها 180 درجه تغییر کند.
این تغییر در حدی بود که موقع برگشتن به ایران، مامور فرودگاه احوال من را جویا شد، گفتم خوب که نیستم چه جوری خوب باشم در حالی که دوستانم شهید شدهاند، جنازه آنها دست شماست، گفت قضا و قدر الهی است، گفتم خدا میداند چکار کردید و خودتان هم میدانید، اگر این حرف را قبل از صحبتهای مقام معظم رهبری میزدم، قطعاً بازداشت میشدم، واقعاً من و همه مردم از این بیانات تشکر میکنیم.
رسانههای عربستان صحبتهای مقام معظم رهبری را پوشش دادند؟
نه! اما آنها بلافاصله تسلیت گفتند و با اینکه نمیخواستند اجساد را تحویل دهند اما بعد از سخنان مقام معظم رهبری همه چیز برگشت و دوست و دشمن دیدند که زمانی که مقام معظم رهبری حرف بزند به آن عمل میکنند.
در آن لحظات و در بحبوحه جستجوی برای پیدا کردن مفقودین، چه چیزی بیشتر اذیت کننده بود؟
یکی از مهمترین مسائلی که توان برخورد با آن را نداشتیم، سراغی بود که خانوادهها از مفقودیهای خود میگرفتند، ما واقعاً پاسخی نداشتیم، بعد از این فاجعه اطهریفرد، مدیر کاروان قرآنیها زحمات بسیار زیادی را متحمل شد، وی روزی بیشتر از 10 ساعت به تلفنهایی که از ایران میشد پاسخ میداد، بعد از آن هم جستجوی مفقودیها توان زیادی را از وی گرفته بود، حتی یک روز از هفت صبح تا 10 شب در سردخانه بود، تمام لباسهایش بوی تعفن گرفته بود اما به هیچ وجه حاضر به رها کردن نبود و نهایت تلاش خود را برای پیدا کردن مفقودیها انجام داد، اما متأسفانه مأموران سعودی و دولت این کشور کمترین میزان همکاری را با حجاج ایرانی داشت.
عدهای میگویند که اطهریفرد باید بیشتر مراقبت میکرده است، ایشان مسئول اعمال و مناسک نبوده است بلکه مسئول اجرای برنامه بوده است و اینجا جای یک روحانی که راهنمایی میداد خالی است. ما 18 نفر بودیم که افراد با تجربه در بین ما نیز بود همه بچههای قدیمی کمک میکردیم تا مشکلی برای گروه پیش نیاید.
در رابطه با شخص آقای اطهری فرد، اظهارنظرهای غیرمنصفانه زیادی صورت گرفته است که توصیه من این است این افراد استغفار کنند، حملات شدیدی به ایشان شده است که بیانصافانه بوده است.
علاوه بر این شایعات نیز بسیار اذیتکننده بود، شایعات طی این مدت اعضای کاروان را بسیار اذیت کرد، ما در مکه بودیم و اخبار کذب را از ایران میشنیدیم.
در آن موقعیت کاری از دست شما بر میآمد که انجام نداده باشید، یا الان حسرت آن را بخورید که چرا آن کار را انجام ندادهاید؟
من در آنجا تنها ناتوانی را به عینه دیدم و مشاهده کردم اگر خدا بخواهد گرفتن جان انسانها هیچ کاری ندارد. البته من خودم در بطن ماجرا بودم و توان هیچ کمکی به کسی را نداشتم و نجات جان خودم مهمترین کاری بود که میتوانستم انجام دهم.
دلیل اینکه تا پایان مراسم حج در مکه نماندید و به کشور بازگشتید چه بود؟
از طرف رئیس شورای عالی قرآن این اجازه داده شد که هر کسی از اعضاء بخواهد به کشور بازگردد، وضعیت کشور عربستان به گونهای نبود که ما در آنجا بمانیم، جو مناسب نبود، ما به عنوان افرادی که تا چند قدمی مرگ رفتیم و در پایان پنج نفر از کل 20 نفر عضو کاروان جان خودشان را از دست داده بود، شرایط ماندن را نداشتیم، یک لحظه این سرزمین برای من قابل تحمل نبود. البته چند نفر در مدینه ماندند. آقای اطهریفرد تا پایان کار شناسایی خواهد ماند. البته برخی اعضا که مدینه قبل بودند برگشتند اما برخی دیگر نیز همچنان ماندند، مهم این بود که ما مجوز برای برگشت داشتیم.
ما البته دوست داشتیم تا آخرین روز سفر باشیم، اما نشد و تا زمانی که بودیم وظیفه خودمان را به نحو احسن انجام دادیم، یکی از بهترین سفرها از نظر تلاوت برای اعضا بود. توان ما در همین حد بود و خداوند هیچگاه بیشتر از توان انسان برعهده او نمیگذارد.
با توجه به اینکه با حسن دانش و حاجی حسنی هم اتاقی بودید در اوقات فراغت حرفهایی در مورد آینده خودشان نزدند که مثلاً قصد انجام چه کارهایی را دارند؟
از این حرفها بسیار زیاد بود، محسن حاجی حسنی کارگر که هنوز ازدواج نکرده بود و بیشتر در این مورد حرف میزد و اینکه یکی دو بار به خواستگاری رفته است، اما شرایط سختی را گذاشتهاند، دوست داشت که بعد از ازدواج به تهران بیاید و ساکن تهران شود البته میگفت مادرش مخالف این قضیه است اما امیدوار بود تا مادرش را راضی کند.
حسن دانش نیز همیشه به فکر پدرش که بیماری سرطان دارد، بود، بسیار دعا و گریه میکرد و من همیشه از حسن میخواستم که موقع تماس گرفتن با پدرش با نشاط باشد. حسن دانش هم از برنامههایش برای گروه تواشیح کوثر میگفت، از زمینی که قرار بود بخرد و خانهای که قرار بود بسازد. حسن دانش، محور فعالیتهای قرآنی یزد بود و بسیار مؤثر بود و توان پرورش شاگردهای بسیار زیادی را داشت که متأسفانه از دست رفتند.
من در این سفر فهمیدم که در این دنیا یک لحظه بعد مشخص نیست و باید حرکت ما به گونهای باشد که خدا از ما راضی باشد، نباید فکر کنیم که چون جوان هستیم، احتمال اینکه چندین سال دیگر زنده باشیم، زیاد است. مرگ به انسان بسیار نزدیک است و من این را به چشم خودم دیدم.
یکی از سختترین لحظاتی که بعد از کشته شدن عزیزان قرآنی بر عهده من گذاشته شده بود جمع کردن وسایل این دو قاری بود، با توجه به اینکه هم اتاقی بودیم، چند روز این وسایل روی زمین افتاده بود و روز آخر من به سختی توانستم تحمل کنم.
غیر از امین باوی، محسن و حسن دانش با دیگر اعضای گروه و کشته شدههای این فاجعه در ارتباط بودید؟
با فؤاد مشعلی شبی که به سمت عرفات در حرکت بودیم هم صحبت شدم سؤال کردم که چرا ازدواج نمیکند؟ جواب داد که چون بیکار است منتظر است، بعد از پیدا کردن کار ازدواج کند، آن روز دعا کردم تا صاحب همه چیز شود و چه خوب صاحب همه چیز شد؛ هم او و هم بقیه کشته شدههای این فاجعه به همه چیز رسیدند.
فیلمی از محسن حاج حسنی کارگر منتشر شده بود که ادعا میشد یکی از حجاج مصری آن را ضبط کرده و بعد از مطلع شدن از کشته شدن محسن آن فیلم را به بعثه تحویل داده است؟
این هم یکی از شایعات بود، فیلم توسط یکی از اعضای کاروان به نام آقای تقانی گرفته شده بود و واقعاً ما متوجه منشاء این شایعات نشدیم. بعد از مشعر که به سمت منا حرکت کردیم این فیلم توسط آقای تقانی ضبط شد. من این فیلم را دیدهام و اصلاً داستانی که برای آن ساخته شده است صحت ندارد.
عکسی که از پیکر محسن حاجی حسنیکارگر منتشر شد برای خانواده آنها بسیار ناراحت کننده بود، به نظر شما علت انتشار این عکس چه بود؟
این عکس را خانواده حاجی حسنی و بعثه در دست داشتند و اعضای کاروان نیز غیر از آقای اطهری فرد، فرد دیگری دسترسی به این عکس نداشت. البته من نمیخواهم بگویم انتشار این عکس کار چه کسی بوده است، اما این گروهها این عکس را در اختیار داشتند. ای کاش در این جریانات میتوانستیم جلوی هیجانات خودمان را بگیریم. من قصد متهم کردن هیچ مجموعهای را ندارم اگر هم کاری صورت گرفته است کار شخص بوده است نه گروه و در واقع شخصی که این کار را انجام داده است، اتهامش متوجه گروه متبوعش نیست.
در این مدت خاطره جالبی هم رخ داد برای شما؟
یکی از خاطراتی که همیشه باعث خنده اعضاء میشد، خندیدن اعضا در حین انجام برنامه بود. چهار نفر از اعضا به همراه اطهریفرد برای اجرای اسماءالحسنی رفته بودند که در حین اجرای برنامه شروع به خندیدن میکنند و محسن حاجی حسنی تعریف میکرد که به محض خندیدن گروه را ترک کرده و از صحنه خارج شده است.
در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمائید؟
من در پایان به همه داغدیدگان این حادثه تسلیت میگویم، داغ این افراد از قلب جامعه قرآنی هیچ وقت زدوده نخواهد شد، از مسئولان قرآنی نیز خواهش میکنم که کمکهای خود را از خانوادههای این عزیزان دریغ نکنند. باید تدبیری برای پاسداشت این افراد در نظر گرفته شود و خانواده های این افراد فراموش نشوند. در حادثه منا امام زمان(عج) چون تشریف داشتند قطعاً ایشان شاهد ماجرا بودهاند و عزادار اصلی این قضیه خود حضرت هستند و قطعاً انتقام خون کشته شدههای این فاجعه را خواهند گرفت، امیدواریم فرج امام زمان(عج) نزدیک شود تا انتقام خون این عزیزان گرفته شود.
گزارش تصویری حضور مسعود سیاحگرجی در ایکنا
تیمور کاکایی