علیاکبر ضیائی، رایزن فرهنگی ایران در مالزی در یادداشتی با عنوان «وحی الهی یا رؤیای رسولانه؛ نقدی بر دیدگاه سروش» که نسخهای از آن را در اختیار
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) قرار داد، نوشت: عبدالکریم سروش در مقاله «محمد(ص)؛ راوی رؤیاهای رسولانه» آورده است که وحی الهی به زبان عربی، عرفی، بشری و درخور فهم آدمیان از منبع ضمیر پیامبر جوشیده و این تجربه دینی متأثر از احوال شخصی، صور ذهنی، حوادث محیطی و وضع جغرافیایی و زیست قبائلی بوده و قرآن سخن خداوند نیست، بلکه انسانی تاریخی به جای او سخن گفت و کتاب نوشت.
او در معراج جسمانی پیامبر هم به سخنان برخی از مفسران استناد میکند که آن حضرت تجربهای معنوی و رؤیایی نبوی و عروجی روحانی و نه جسمانی داشته و به تعبیر سروش «به گواهی مأثورات تاریخی در حین نزول وحی خوابی سنگین همراه با تعرق به پیامبر دست میداده است که طاقت او را طاق میکرد و برخی از معاصران محمّد(ص) او را مجنون و برخی از روحانیان مسیحی او را مصروع میشمردند.»
اگر بخواهیم سخنان سروش را کالبدشکافی منصفانه و به دور از تعصبات کور بنماییم او به خواننده چنین القا میکند که پیامبر اکرم(ص) در حالت جسمانی خاصی در اثر فشارهایی بر ذهن او شاهد حوادثی بودهاند و آن حوادث و وقایع را در عالمی چون خواب یا سنگینتر از خواب میدیدهاند و برای مخاطبان خود نقل میکردهاند. سروش نام این حالت را رؤیا دانسته و از عبارت توهم به علت بار منفی آن در اذهان مسلمانان خودداری میکند.
همه ما خوب میدانیم که انسان یا در حالت بیداری است و یا خواب و انسان بیدار هیچگاه در عالم بیداری خواب و رؤیا نمیبیند و صورتها و صداهایی که انسان در حالت بیداری بدون منشأ خارجی تجربه میکند در اصطلاح روانشناسی به آن «توهم دیداری و شنیداری» گفته میشود. توهم دیداری و شنیداری در واقع تصاویر و صداهایی است که دارای منشأ خارجی نبوده و فرد آنها را در ذهن خویش تجربه میکند و در روایت از این تصاویر و صداهای وهمی نیز با مخاطب خود صادق است و عینا با حفظ امانت، بدون تحریف، تأویل، تفسیر، کنایه و استعاره آن تجربه دینی را روایت میکند.
سروش تأکید میکند که پیامبر در بیان تجارب شخصی خود نمیخواسته است از تأویلات سخن بگوید، بلکه همه آن قصص قرآنی، احوال قیامت، معراج، قضایای بهشت و جهنم در خیال پیامبر(ص) جلوهگر میشده و آن حضرت آنها را عینا برای مخاطب نقل کرده است.
وی برای تشریح این تصورات خیالگونه پیامبر به سوره واقعه اشاره میکند: «واقعه رخ داده و شکّی به جا نگذاشته است. مردم سه دسته شدهاند؛ گروهی در پیش، گروهی در سمت راست و گروهی در سمت چپ. پیشروان خود مشتمل بر دو طایفهاند: اکثریتی از پیشینیان و اقلیتی از پسینیان، روبه روی هم تکیه زده بر تختهای زربفت نشستهاند، پسرکان گرد آنها میگردند و شرابی به آنان میدهند که سرگیجه و سر درد نمیآورد، دست راستیها در باغها به سرمیبرند، زیر درختهای بی خار سدر و پرسایه».
تا اینجا گفتیم که سروش اعتقادی به وحی به عنوان پیام الهی به واسطه یا با واسطه جبرئیل ندارد و آن را برگرفته از تجربه شخصی تحت تأثیر عوامل محیطی و جسمانی و فرهنگی زمان خویش میداند که در زمان فشارهای سنگین بر آن حضرت در خیال و نه واقع متجلی میشده و آن حضرت نیز آنها را با حفظ امانت برای مخاطبان خود نقل میکردهاند و حتی اشاره میکند که اگر عمر آن حضرت بیشتر میشد سخنان نابتری از قرآن کنونی مطرح میکرد و با این تعبیر زمینه را برای تجارب بعدی افراد باز کرد و جایگاه خاتم الانبیایی را به کلی زیر سؤال برد و اذعان کرد که این قرآن محصول تجربه شخصی فردی بوده است که میتوانسته در زمانهای بعدی کاملتر گردد، بنابراین این قرآن نیز نمیتواند راهنمای همه بشریت در همه زمانها و مکانها تا قیام قیامت باشد.
لوازم این سخنان اگر درست فهمیده باشیم نفی قرآن به عنوان کتاب آسمانی، نفی رسول به عنوان فرستاده الهی که سخن از خویش نمیگوید، نفی معراج جسمانی، نفی جبرئیل و مانند آنهاست.
نکته دیگر آن که از نظر لغوی وحی به معنای القای آگاهی به دیگری است و از ویژگیهای آن پنهانی، سریع و مرموز بودن است. در اصطلاح وحی راه ارتباط پیامبران الهی با خدا به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم (از طریق جبرئیل) برای دریافت پیام و آگاهی و به عبارت دیگر القاى معانى به قلب پیامبران الهی از سوى خدا و سخن گفتن خدا با آنان وحی است.
گاهی وحی به صورت مستقیم و بدون واسطه جبرئیل و گاهی غیرمستقیم مانند گفتار الهی از پشت حجاب مانند سخن گفتن خداوند با حضرت موسی به واسطه درخت و گاهی نیز القای وحی از طریق فرشتگان به قلب پیامبران الهی بوده است.
وحی در ادیان مسیحی و یهودی نیز تحت عنوان «revelation» این گونه تعریف شده است: آشکار کردن نوعی دانش و یا حقایق از طریق ارتباط با خدا و یا وساطه و یا واسطههای غیر مادی (ماوراء الطبیعه).
از تعاریف فوق چنین فهمیده میشود که وحی نوعی ارتباط مرموزانه و غیر آشکار بین انسان و خداست و از آن طریق دانشی خاص در اختیار انسان برای پیمودن راه تکامل قرار میگیرد که از آن به لطف الهی برای هدایت بشر تلقی میگردد. در پدیده وحی این حقیقت نهفته است که بین ماوراء الطبیعه و انسان ارتباطی وجود دارد و این ارتباط از نوع ارتباط مادی و شناخته شده نیست. مرموزیت و پنهانبودن وحی از ویژگیهای اصلی آن است و حوزه و قلمرو دانش بشری و از جمله متفکری چون سروش نمیتواند به این ساحت قدسی چنگ اندازد و آن را بی اعتبار کند.
سروش به تبعیت از دانشمندان نوروتئولوژی تفسیری مادیگرایانه و جسمانی از وحی ارائه کرده و میخواهد با رنگ و لعاب عرفانی و استشهادات ادبی پرده از حقیقت و ماهیت وحی بردارد و تفسیری مغالطهآمیز از آن ارائه کند، البته لازم به ذکر است که در هر حال یک طرف از پدیده وحی مربوط به انسان و طرف دیگر مربوط به عالم غیر مادی است و اگر بپذیریم که انسان جوهری غیر مادی دارد و خداوند آن را با عالم جسمانی به گونهای عجین کرده است تا بتواند مراحل کمال را طی کند، در آن صورت جوهره ذاتی پیامبران الهی بالطبع و به صورت ثانوی مهبط وحی و جسم آنان محمل آن پیام الهی خواهد بود.
تأثیرات مادی وحی بر جسم پیامبر(ص) به صورت تعرق و فشار سنگین همراه بوده و در حقیقت این حالات معلول و نه علت بروز وحی بوده است.