به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، شهید سیدسجاد ابراهیمی پاکزاد، فرزند سیدکاظم علی، متولد ۱۳۴۵ از استان مازندران به صورت بسیجی داوطلب به جبهه اعزام شد. این شهید در سال ۶۲ و در عملیات والفجر ۶ و در منطقه عملیاتی چیلات به شهادت رسید.
پیکر این شهید 28 ماه صفر سال 93 به عنوان شهید گمنام در زرگر شهر بابل تدفین شد؛ در حالی که یک ماه قبل از تدفین در 13 محرم از پدر و مادر شهید آزمایش DNA گرفته شد. اخیراً پیکر این شهید شناسایی شده و خانواده با آرامش خاطر بر سر مزارش که بسیار نزدیک به زادگاه واقعی وی است، میروند.
سیدهکبری ابراهیمی پاکزاد، خواهر شهید سیدسجاد ابراهیمی پاکزاد با بیان اینکه رفتار و کردار شهید ابراهیمی پاکزاد، قرآنی بود و ضمن تلاوت دائمی کلامالله حتی قبل از رسیدن به سن تکلیف، نماز اول وقت و رعایت حرام و حلال را فراموش نمیکرد، عنوان کرد: خیلی خوشحالم که برادرم، دیگر شهید گمنام نیست و پدر و مادرمان با آرامش خاطر سر مزار واقعی فرزندشان میروند.
وی ادامه داد: برادرم اهل روستای ولوکلای بابل بود. 17 ساله بود که به جبهه رفت و 20 روز پس از اعزام در عملیات والفجر 6 در منطقه چیلات به شهادت رسید. یادم است قبل از اعزام سجاد، یک بار اعلام شد که از داوطلبان برای حضور در جبهه نامنویسی میشود. او با اشتیاق نزد پدر و مادرم آمد تا با رفتنش موافقت کنند، ولی مادرم از او خواست صبر کند تا برادر بزرگترش از جبهه برگردد. وقتی برادر دیگرمان بازگشت، دیگر ثبتنام نکردند و سجاد خیلی ناراحت بود. در آن لحظه مادرم قول داد که در ثبتنام بعدی به او اجازه حضور در جبهه را بدهد که این اتفاق افتاد. برادرم پس از گذراندن دوره آموزشی به جبهه رفت و 20 روز بعد شهید شد. در این سالها فقط میدانستیم که سجاد شهید شده، ولی در حسرت یک بار حضور بر سر مزارش میسوختیم که خوشبختانه پدر و مادرم این توفیق را پیدا کردند که بتوانند با آرامش ساعتی کنار مزارش بنشینند و با او صحبت کنند.
وی افزود: بسیار شگفتزده شدیم وقتی شنیدیم سجاد در حومه بابل دفن شده و حتی مراسم وداع با پیکرش در روستای گرتاب (نزدیک ولوکلا) برگزار شده بود.
ابراهیمی پاکزاد تصریح کرد: سجاد پنجمین فرزند خانواده بود و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که نماز و روزه را به جا میآورد. پدرمان سمپاش باغهای روستا بود و سجاد به او کمک میکرد. یک بار روزه بود و سم اذیتش کرده بود، با این حال هر چه به او اصرار کرده بودند که تو هنوز به سن تکلیف نرسیدهای و میتوانی روزهات را بشکنی قبول نکرده بود.
خواب عجیب یکی از اهالی روستا
خواهر شهید ابراهیمی پاکزاد همچنین گفت: پس از شهادتش یکی از اهالی روستا خواب دید که سجاد به او گفته است «به مادرم بگو از باغ یکی از اهالی یک پرتقال بیاجازه خوردهام، برو و حلالیت بخواه».
ابراهیمی پاکزاد گفت: برادرم دائم قرآن تلاوت میکرد و هر شب جمعه پای ثابت دعای کمیل روستا بود. وی برای احترام به پدر و مادر ارزش بسیاری قائل بود و هیچ گاه بداخلاقی و تندخویی از وی ندیدیم. رفتار خوبش زبانزد اقوام و آشنایان بود.
وی ادامه داد: سجاد در نامههایش تاکید میکرد که خوشحال است برای دفاع از اسلام به جبهه آمده و ما را به پیروی از ولایت فقیه و احترام به پدر و مادر سفارش میکرد.