تبیین معیارهای دلسوزی و مهرورزی در قرآن
کد خبر: 3511888
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار : ۱۲ تير ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۶

تبیین معیارهای دلسوزی و مهرورزی در قرآن

گروه اندیشه: مؤلف تفسیر مشکات با بیان اینکه پس از پیامبر اکرم(ص)، انبیا و اوصیا، و در مرحله بعد علما و صلحا و در مرحله پایین‌تر مؤمنان نسبت به دیگران مهرورز و دلسوز هستند، در تبیین محدوده دلسوزی برای دیگران و مهرورزی با دیگران دو معیار از قرآن عنوان کرد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، محمدعلی انصاری، مؤلف تفسیر مشکات، شب گذشته، 11 تیرماه در ادامه سلسله جلسات تفسیر در ماه مبارک رمضان که در مؤسسه بیان هدایت نور برگزار شد، با اشاره به آیه «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ، كافران گفتند: آيا هنگامی كه ما و پدران‌‌مان خاک شديم باز هم از دل خاک بيرون می‌آیيم»(نمل/67) بیان کرد: برای عده ای راجع به معاد شک و تردید پیش آمد و جماعتی سوال مطرح‌شده در آیه را می‌پرسیدند.
وی با بیان اینکه این افراد احتمالا ذهن‌شان به دلیل کوتاهی فکر، درباره عوالم آخرت که وادی به وادی و مرحله به مرحله پیش روی انسان قرار دارد، نمی‌دانند، اظهار کرد: یکی از بزرگ‌ترین خدمات انبیاء، معنی‌بخشی به زندگی انسان با گشودن عوالم گسترده بود.
انصاری در همین راستا با اشاره به آیه «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ، بگو در روی زمين سير كنيد، ببينيد عاقبت كار مجرمان به كجا رسيد؟»(نمل/69) به تفاوت سیر و سفر اشاره کرد و توضیح داد: سفر برای همه میسور نیست اما سیر به دلیل اینکه فیزیکی نیست و اندیشه انسان جابه‌جا می‌شود برای همه ممکن است.
وی بیان کرد: خداوند در این آیه می‌فرماید اندیشه کنید و ببینید عاقبت مجرمان و بزه‌کاران بریده از خدا چگونه است؛ این آیه هم به لحاظ توصیه‌ وعظ و خطابه است و هم جنبه برهانی دارد زیرا می‌فرماید خداوند به مقتضای عدالت شمه‌ای از جرم مجرمان را در این دنیا به آنان بازمی‌گرداند، آن‌سو چه‌ها خواهد شد؛ تتمه عدالت حق در قیامت ظاهر می‌شود.
انصاری در ادامه با اشاره به آیه «وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ، از تكذيب و انكار آن‌ها غمگين مباش، و اين‌همه غصه آن‌ها را مخور، و سينه‏‌ات از توطئه آن‌ها تنگ نشود.»(نمل/70) به این نکته اشاره کرد که سوال از قیامت تنها به دلیل شک و تردید نبوده است و در ادامه افزود: واژه «حزن» در آیه به معنای تأسف بر گذشته درمورد خود و یا دیگران است.
وی در ادامه بیان کرد: تمام وجود پیامبر(ص) دلسوزی و اشتیاق برای هدایت خلق است، درد هدایت‌گری دارد، امیرالمؤمنین(ع) که شاگرد پیامبر(ص) محسوب می‌شود، نیز چنین است؛ جان و دل او چنین می‌خواهد که یک نفر هم غیر مؤمن باقی نماند به گونه‌ای که خداوند خطاب به ایشان می‌فرماید: «وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ، و بيشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ايمان نمی‌آورند!»(یوسف/103) و «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ، گویی می‌خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی بخاطر اينكه آن‌ها ايمان نمی‌آورند.»(شعراء/3)
صاحب تفسیر مشکات اضافه کرد: البته به شکل طبیعی این‌طور است؛ پیامبری است که از ویژگی‌هایش «... حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ، اصرار به هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.»(توبه/128) است باید مردمی باشد.
صبر و انسان‌دوستی دومعیار اولوالعزم‌بودن
وی در ادامه همین موضوع به تبیین واژه «اولوالعزم» پرداخت و با بیان اینکه اولوالعزم به معنای دارای کتاب نیست، توضیح داد: حضرت داوود(ع) کتاب داشتند و اولوالعزم نبودند و حضرت نوح(ع) کتاب نداشتند و اولوالعزم بودند؛ قرآن می‌فرماید وقتی انسان‌ها در عزم، شکیبایی و غفران، رحمت، بخشش و مهربانی به انسان‌ها به اوج برسد اولوالعزم است؛ بنابراین صبر و انسان‌دوستی ویژگی اولوالعزم است همان‌گونه که خداوند می‌فرماید: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ ...، بنابراين صبر كن آن‌گونه كه پيامبران اولوالعزم شكيبایی كردند»(احقاف/35)
این مفسر قرآن کریم با بیان اینکه پس از پیامبر اکرم(ص)، انبیا و اوصیاء، در مرحله بعد علما و صلحا و در مرحله پایین‌تر مؤمنان نیز مهرورز و دلسوز هستند، عنوان کرد: ما که نمی‌توانیم بگوییم ببینیم انسانی به فلاکت افتاده و بگوییم عیسی به دین خود و موسی به دین خود؛ این نوع نگاه و نگرش در مکتب ما نیست بلکه همه نسبت به یکدیگر مسئول هستند.
حد و اندازه دلسوزی و مهرورزی با دیگران
وی در همین راستا در تبیین محدوده دلسوزی برای دیگران و مهرورزی با دیگران دو معیار ارائه کرد و ادامه داد: انسان تا جایی باید دلسوزی داشته باشد که خود را تلف نکند: «مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى، ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنی»(طه/2) و تا جایی که طرف مقابل آمادگی هدایت دارد و لجاجت ندارد.
انصاری بیان کرد: این دومعیار در خانواده و در رابطه پدر و فرزندان، دوستان و ... نیز وجود دارد، بر همین اساس در خصوص کسی که لجاجت داشت و با سفاهت عمل می‌کرد، خداوند می‌فرماید: «... أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ، از جاهلان روی بگردان؛ و با آن‌ها ستيزه مكن)»(اعراف/199)؛ واژه «جاهلین» در آیه نیز به معنای سفاهت است؛ خداوند می‌فرماید اینان جماعتی هستند که ارزش دلسوزی ندارند؛ دیگر برای آنان محزون نباش.
انصاری در همین رابطه به مبحث ارادی یا غیرارادی‌ بودن محزون بودن با توجه به آیه «وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ ...، از تكذيب و انكار آن‌ها غمگين مباش»(نمل/70) پرداخت و بیان کرد: محزون‌بودن ارادی نیست همانند تعجب و یا محبت و نمی‌شود به کسی گفت از این ساعت به فلانی محبت نداشته باش چراکه این امور قلبی هستند؛ بر همین اساس این سؤال پیش می‌آید که چرا خداوند به پیامبر(ص) می‌فرماید محزون نباش؟؛ توضیحش این است که مقدمه امور گفته‌شده خارج از اختیار نیست؛ انسان می‌تواند در معرض امور گفته‌ شده قرار نگیرد و همچنین استمرار آن را کنترل کند، خداوند نیز به پیامبر(ص) می‌فرماید: مسیر را عوض کن و به آنان فکر نکن؛ آن‌ها خودشان خواستند که هدایت نشوند: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ ...، تو نمی‌توانی كسی را كه دوست داری هدايت كنی»(قصص/56)
مولف تفسیر مشکات آیه «... وَلَا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ، و سينه‏‌ات از توطئه آن‌ها تنگ نشود.»(نمل/70) را مورد اشاره قرار داد و در توضیح واژه‌های این آیه توضیح داد: ضیق با کسره ضاد به معنای تنگنا مضیقه حسی، ظاهری و مادی است مانند تنگی خیابان اما با فتحه ضاد به معنای تنگنای روحی و فشارهای درونی است که این ظرافت از ویژگی‌های کلام عرب است؛ خداوند به پیامبر(ص) می‌فرماید با حمایت الهی در «ضَیق» نباش از آن‌چه آن جماعت مکر می‌کنند.
وی در همین راستا در تبیین دقیق واژه «مکر» و اشتباه معنایی آن ادامه داد: مکر به خودی خود منفی نیست و کاربرد دوسویه دارد؛ مکر به معنای تصمیم‌گیری پنهان و زمینه‌سازی تصنعی است به طوری‌که شخص به تصنعی‌ بودن آن پی نبرد؛ بنابراین اگر تصمیم پنهان اثر مثبت داشته باشد، مکر مثبت است و اگر اثر منفی داشته باشد، مکر سیّئ نام دارد: «...  وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ...، و نيرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگيرد»(فاطر/43).
انصاری با اشاره به آیه «وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ، می‌گويند اين وعده (عذاب را كه به ما می‌دهی) اگر راست می‌گویيد كی خواهد آمد؟»(نمل/71)، سوال مطرح‌شده در این آیه را نوعی مکر دانست و دراین باره افزود: در قرآن 14 مورد سؤال داریم که لازم است درباره آن کار شود؛ این سوالات با عبارت «یسئلونک، از تو می‌پرسند» به صورت مضارع بیان شده یعنی آن به آن از پیامبر(ص) می‌پرسیدند؛ سوالاتی که در قد و قامت عرب بدوی نبوده است.
وی اظهار کرد: سؤال عر‌ب‌ها از ذی‌القرنین که هیچ‌گونه اطلاعاتی درباره آن نداشتند، از همین نوع سوالات است؛ خداوند در جواب این سؤال آنان می‌فرماید: «... قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا، بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند»(کهف/83) و در ادامه مجموعه‌ای از حقایق سفرهای سه‌گانه ذوالقرنین را بیان می‌کنند که در سوره کهف بیان شده است.
وی با اشاره به سؤال عرب‌ها درباره روح « وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ...، از تو در باره روح سؤال می‌كنند» (اسراء/85) اضافه کرد: دغدغه جامعه عرب روح نبوده است؛ این افراد در جسم، شهوت، شراب و زنان مانده بودند و با روح کاری نداشتند؛ خداوند پاسخ را به صورت جدی همانند سؤال بیان می‌کند: «... قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي، بگو: روح از فرمان پروردگار من است»(اسراء/85)؛ خداوند می‌فرماید: «... قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندكی از دانش به شما داده نشده است»(اسراء/85)؛ همه علم بشر درباره روح به اندازه یک کتاب هم نمی‌شود؛ وقتی ریشه سؤال عرب‌ها از روح را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم این سؤالات از یهودیان یثرب منتقل می‌شده و سفارشی بوده تا جایگاه پیامبر(ص) را بشناسند و ببینند پیامبر(ص) می‌تواند پاسخ دهد یا خیر.
انصاری پس از این مبحث به سؤال مطرح‌شده در آیه 71 سوره نمل بازگشت و توضیح داد: سؤال آنان از قیامت بود؛ آن‌قدر از پیامبر(ص) درباره زمان فرارسیدن قیامت پرسیدند که ایشان از جبرئیل خواستند خبر دهد که قیامت چه زمانی فرا می‌رسد که جبرئیل پاسخ داد اطلاعی ندارد؛ اگر پیامبر(ص) هم اطلاع داشتند، فایده‌ای نداشت چراکه قابل اثبات نبود؛ پیامبران هوشمند و نخبه هستند و آی‌کیو و ای‌کیوشان در بالاترین سطح ممکن است و بالاترین سطح انسان‌شناسی را دارند به همین دلیل نیز زمینه بیان مطلبی و یا امکان اثبات آن وجود ندارد، بر زبان جاری نمی‌کردند.
وی در همین موضوع اضافه کرد: چه بسا اگر می‌فرمودند قیامت 3456 روز و 22 ساعت دیگر اتفاق خواهد افتاد قابل اثبات نبود و شخص دیگری می‌گفت پنج ساعت کمتر است؛ حال پیامبر(ص) چگونه اثبات می‌کردند؟! خداوند در این‌باره فرمود: «إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى، رستاخيز بطور قطع خواهد آمد من می‌خواهم آن را پنهان كنم تا هركس در برابر سعی و كوشش خود جزا ببيند.»(طه/15)
شهامت پیامبر(ص) در پاسخ به غرض‌ورزان
انصاری با بیان اینکه هدف از سؤال درباره زمان قیامت این بود که پیامبر(ص) بگویند نمی‌دانم و آنان این پاسخ را دستاویزی برای شبهه‌افکنی در نبوت ایشان قرار دهند، ادامه داد: پیامبر(ص) پاسخ دادند من زمان قیامت را نمی‌دانم؛ میزان علم من به اندازه‌ای است که خدا به من آموخته است و ادعایی بیش از این ندارم که این پاسخ ایشان عظمت وجود خاتم‌الانبیاء را نشان می‌دهد که این چنین به زیبایی و با شهامت پاسخ دادند.
برای قیامت چه آماده کرده ای؟
مؤلف تفسیر مشکات با اشاره به برخی سؤالات صادقانه درباره قیامت و پاسخ متفاوت پیامبر(ص) به بیان ماجرایی تاریخی پرداخت و بیان کرد: شخصی در هنگام نماز خواست از پیامبر(ص) سوالی بپرسند که ایشان آن را به بعد از نماز موکول کردند؛ شخص پرسید من درباره قیامت نگرانم؛ پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند: «چیزی آماده داری؟»؛ قرآن می‌فرماید: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ، قيامت نزديک شد و ماه از هم شكافت.»(قمر/1) به لحاظ زمانی دور نیست بلکه به لحاظ محاسبات ما و عمر ماست که ممکن است درازا داشته باشد.
وی ادامه داد: آن شخص پس از شنیدن پاسخ پیامبر(ص) که مهم‌ترین نکته درباره قیامت بود، سرش را پایین انداخت و گفت: فکر نمی‌کنم اعمالم دستم را پر کند اما صادقانه می‌گویم که تمام وجودم و سلول به سلولم مملو از محبت شماست؛ پیامبر(ص) متبسم شدند و فرمودند: هر زمان آن قیامتی که می‌گویی اتفاق بیفتد، قاعده این است که هر انسانی با محبوب خود همراه است؛ اگر صادقانه مرا دوست داری بدان که با من محشور خواهی شد.
انصاری در ادامه با اشاره به آیه «قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ، بگو شايد پاره‌‏ای از آنچه را عجله می‌كنيد، نزديك و در كنار شما باشد!»(نمل/72) و پاسخ خداوند به سؤال و مکر برخی مردم توضیح داد: «لام»در «ردف لکم» در آیه دوصورت دارد؛ اگر زائده باشد و به معنای تأکید معنای آیه چنین است: آنچه عجله داشتید، همان‌چه که سراسر عقوبت است در همین دنیا به سراغ‌تان خواهد آمد و اگر «لام» برای «تعدیه» باشد به معنای «ردف لکم» نزدیک‌شدن است و معنای آیه چنین می‌شود: آن‌چه عجله داشتید به‌زودی به شما نزدیک می‌شود.
وی در همین موضوع افزود: شأن نزول آیه به اتفاق مفسران جنگ بدر است؛ این آیه در آیات مکی است و هنوز جنگ بدر نیامده است؛ خداوند در آیه 72 سوره نمل این وعده را به آنان داد که آن‌چنان به شما هجمه می‌آورند که افراد زیادی از شما کشته می‌شوند و مسلمانان بیش از 14 نفر از 313 نفر شهید نمی‌دهند؛ این نمایش قدرت خدا و همان‌ چیزی بود که آنان انتظار داشتند.
مؤلف تفسیر مشکات با اشاره به «وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ ...، پروردگار تو فضل و رحمت دارد»(نمل/73) مبحث «فضل خداوند» را آغاز کرد و در این رابطه توضیح داد: «ذو» به معنای دارندگی و «فضل» به معنای فزونی و بسیاری است؛ نفرموده است خداوند فاضل است بلکه فرمود خداوند ذوفضل است؛ این ظرافت‌های قرآن است؛ «فاضل» به لحاظ علم صرف و علم اصول مشتق است و اختلاف است که این نوع کلمات تنها زمانی بر فرد صدق می‌کند که مشغول به کاری باشد و یا به صورت دائمی برفرد صدق می‌کنند.
وی در تبیین تفاوت «فاضل» و «ذوفضل» ادامه داد: با این توضیح که به طور مثال، واژه نویسنده تنها زمانی بر فرد صدق می‌کند که مشغول نوشتن باشد و یا در حالات دیگر هم بر او صدق می‌کند که بحثی گسترده در اصول، زبان‌شناسی و مباحث جدید علمی دارد؛ بنابراین واژه «فاضل» گستردگی را نمی‌رساند اما «ذوفضل» معنای گسترده‌ای دارد و به این معناست که خداوند همه فضل‌ها و بسیاری‌ها را داراست.
وی در همین موضوع افزود: نکته دیگر اینکه فضل زیادی در خیر است مانند شجاعت، مهربانی و ... و فضول پیشرفت در شر است؛ این تعبیر که درباره کسی که بیش از حد درباره دیگران اختیارداری می‌کند و بیش از محدوده خود در زندگی دیگران پا می‌گذارد به صورت صحیحی به کار می‌رود چراکه فضول کار زیادی و بیش از حد می‌کند.
روزه فرصتی برای ارتقاست نه تکلیف
انصاری با اشاره به آیه «وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ ...، پروردگار تو نسبت به مردم فضل و رحمت دارد»(نمل/73) به موضوع تکالیف دینی و رابطه آن با فضل خداوند پرداخت و بیان کرد: مسئولیت‌دادن به انسان‌ها تکلیف نیست بلکه برای ما فرصت است؛ آیا روزه در بارگاه خدا کاری می‌کند یا مقام فرشتگان را ارتقا می‌دهد و یا ارتباط خدا با آفرینش را تسهیل می‌کند؟؛ روزه فضل خداوند است و خدا می‌داند که آثار روزه مشهود است.
وی در همین موضوع ادامه داد: در آخرماه رمضان می‌بینیم که دل‌ها به هم نزدیک‌ترند و در طول ماه نیز صفا و صمیمیتی بین خانواده‌ها و مردم وجود دارد؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ، ای افرادی كه ايمان آورده‏‌‌ايد، روزه بر شما نوشته شد همان‌گونه كه بر كسانی كه قبل از شما بودند نوشته شده، تا پرهيزكار شويد.»(بقره/183)؛ تقوا فرصت است، نماز معراج مومن است و تکالیف الهی ساز و کاری برای ارتقای شخصیت انسان است.
این مفسر قرآن کریم با بیان اینکه خداوند در مقام تکلیف‌گذاری با فضلش با ما برخورد می‌کند با ارائه مثالی توضیح داد: خداوند زمان مشخصی را برای روزه‌داری تعیین کرده است اما وقتی ببینیم پس از روزه‌داری توشه و توانی برای زندگی نمی‌ماند و دچار صدمه می‌شویم، خدا با فضلش با ما برخورد می‌کند و می‌فرماید: کسانی که طاقت روزه‌داری ندارند روزه نگیرند؛ طاقت توان لبالب است اما وسع حد پایین‌تر از آن است و خداوند به مقتضای وسع ما با ما برخورد می‌کند نه بر اساس تمام توان ما و طاقت ما و می‌فرماید اگر نتوانستید بخورید.
نمونه‌های فضل بی‌پایان خدا
وی در بیان برخی دیگر از مصادیق فضل خداوند ادامه داد: ما روزه می‌گیریم اما نمی‌دانیم این همان روزه‌ای بود که خداوند خواسته بود؟ آیا روزه فقط نخوردن و نیاشامیدن است یا چیز دیگر؛ اینجاست که می‌گوید: «یا مَنْ يقْبَلُ الْيسيرَ وَيعْفُو عَنِ الْكَثيرِ اِقْبَلْ مِنِّي الْيسيرَ وَاعْفُ عَنِّي الْكَثيرَ، اي كه بپذيري (طاعت) اندك را و بگذري از (گناه) سيار، بپذير از من (طاعت) اندك را و بگذر از (گناه) بسيار»(دعای ابوحمزه ثمالی) خداوند کم ما را به کرمش می‌پذیرد؛ این فضل خداوند است؛ در قرآن می‌فرماید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا ...، هر كس كار نيكی بياورد 10 برابر آن پاداش خواهد داشت و هر كس كار بدي بياورد جز به مقدار آن كيفر نخواهد ديد»(انعام/160) کار مثبت را 10 برابر پاداش می‌دهم و کارهای منفی را یکی حساب می‌کنم؛ اسم این غیر از فضل چه چیزی می‌تواند باشد؟ به همین دلیل است که اهل معنا می‌گویند: «اَللّهم عاِملنا بِفَضلِک وَ لا تُعامِلنا بِعَدلِک، خدایا با فضلت با ما عمل کن و با عدلت با ما عمل نکن»
انصاری با اشاره به «وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَشْكُرُونَ، پروردگار تو نسبت به مردم فضل و رحمت دارد ولی اكثر آن‌ها شكرگزار نيستند»(نمل/73) بیان کرد: خدا با مردم کوتاه می‌آید و نمی‌گذارد از دست بروند اما متأسفانه بازهم اکثریت شکرگزار نیستند، از این فرصت‌ها استفاده نمی‌کنند و به گونه‌ای از کف می‌دهند.
وی در ادامه آیه «وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ، و پروردگارت آن‌چه را در سينه‏‌هاشان پنهان می‌دارند و آنچه را آشكار می‌كنند به خوبی می‌داند.»(نمل/74) را مورد اشاره قرار داد و در تبیین معنای آن افزود: خداوند برخوردها، رفتارها، ارتباط با خلق، روزه‌داری‌های ما و ... را می‌داند.
معنای واژه «صدر» در قرآن
مولف تفسیر مشکات با بیان اینکه معنای «صدور» قفسه سینه نیست، توضیح داد: اگر منظور از «صدور» سینه باشد که پزشک هم‌ می‌داند درون آن چیست؛ اگر نفاق در صدور باشد با چه وسیله‌ای شناخته می‌شود؟؛ منظور از «صدر» در همه‌ جای قرآن، جان، روح و نفس انسان است؛ معنای آیه این است که خداوند آن‌چه پنهان و علنی در دل و جان انسان‌هاست را می‌داند و نهان و علن برای او تفاوتی ندارد.
انصاری با اشاره به آیه «وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ، و هيچ موجودی پنهان در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتاب مبين (در لوح محفوظ و علم بی‌پايان پروردگار) ثبت است.»(نمل/75) بیان کرد: خداوند نه تنها آن‌چه در وجود انسان‌هاست را می‌داند جزء جزء حالات درونی و بیرونی را نیز می‌داند؛ بحث این است که «... فانَّ الشَّاهدَ هُوَ الحَاکِم، آن خدایی که شاهد است خود نیز حاکم است»(جهاد با نفس/ص 170)، خداوندی که در قیامت حاکم است شاهد نیز هست؛ نه فقط فکر مثبت یا منفی که به ظاهر داشتید بلکه آن‌چه دردل‌تان است و آن‌چه به ذهن‌تان آمد نیز در پیشگاه خدا عیان و آشکار است؛ در را به روی هرکه ببندیم نمی‌توانیم به روی صاحب‌خانه ببندیم.
وی در همین راستا اضافه کرد: بر این اساس هر چیز نهانی و پنهانی، درعمق دریاها و درعمق آفرینش باشد در «کتاب مبین» موجود است؛ منظور از «کتاب مبین»، «کتاب مکنون»، «لوح محفوظ» و «امام مبین» در قرآن کریم علم الهی است و هیچ چیز برای حضرتش چه عیان و چه نهان تفاوتی نمی‌کند.
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
مجتبی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۴/۱۳ - ۱۱:۵۵
0
0
در خصوص کسی که لجاجت داشت و با سفاهت عمل می‌کرد، خداوند می‌فرماید: «... أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ، از جاهلان روی بگردان؛ و با آن‌ها ستيزه مكن)»(اعراف/۱۹۹)؛ واژه «جاهلین» در آیه نیز به معنای سفاهت است؛ خداوند می‌فرماید اینان جماعتی هستند که ارزش دلسوزی ندارند؛ دیگر برای آنان محزون نباش.
nasim
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۴/۱۳ - ۱۲:۱۱
0
0
در قرآن می‌فرماید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا ...، هر كس كار نيكی بياورد ۱۰ برابر آن پاداش خواهد داشت و هر كس كار بدي بياورد جز به مقدار آن كيفر نخواهد ديد»(انعام/۱۶۰) کار مثبت را ۱۰ برابر پاداش می‌دهم و کارهای منفی را یکی حساب می‌کنم؛ اسم این غیر از فضل چه چیزی می‌تواند باشد؟ به همین دلیل است که اهل معنا می‌گویند: «اَللّهم عاِملنا بِفَضلِک وَ لا تُعامِلنا بِعَدلِک، خدایا با فضلت با ما عمل کن و با عدلت با ما عمل نکن»
captcha