رویکرد علوم انسانی رایج نسبت به قرآن تغافلی است
کد خبر: 3533033
تاریخ انتشار : ۰۵ مهر ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۲
یک پژوهشگر جامعةالمصطفی:

رویکرد علوم انسانی رایج نسبت به قرآن تغافلی است

پژوهشگر پژوهشگاه بین‌المللی جامعةالمصطفی(ص) گفت: تصمیم جدی برای واردکردن معارف قرآن به حوزه ‏های مختلف علوم انسانی نیاز است که با الهام از قرآن می‏ توان آن را «قیام علمی لله» نامید.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) شفقنا نوشت: رضا لک‏زایی، پژوهشگر پژوهشگاه بین‌المللی جامعةالمصطفی(ص) در گفتگویی در زمینه ضرورت علوم انسانی قرآن بنیان، با بیان این که قرآن سرچشمه تمام علوم است و علمی نداریم که اسلامی باشد، اما از قرآن استفاده نکرده باشد، تصریح کرد: اگر به‌جای اصطلاح علوم انسانی اسلامی یا علوم انسانی قرآن بنیان، از اصطلاح علوم انسانی متعالی استفاده کنیم، بهتر باشد.
او افزود: علوم انسانی متعالی، به لحاظ فلسفی مبتنی بر حکمت متعالیه است و همه منابع و ابزار معرفتی را به رسمیت می‏ شناسد و از هرکدام کارآیی مربوط به خودش را انتظار دارد و مانند مکتب اشراق و مشا به یک ابزار خاص معرفتی مثل تهذیب نفس یا عقل، بیش از سایر منابع تأکید نمی‏ کند. از طرف دیگر  انسان نه مجبور (مدل اشعری) و نه مختار (مدل معتزلی) بلکه معتقد به امر بین امرین است و انسان را فقر محض می‏ داند که ضرورتاً مختار است
لک‌زایی می‌گوید: اگر اصرار داریم که چراغ قرآن بالای سر علوم انسانی روشن باشد و علوم انسانی زیر نور قرآن قرار بگیرد، برای این است که چراغ هر چه بالاتر باشد، فضای بیشتری را روشن می‏ کند و فایده بیشتری می‏ رساند، نه اینکه چراغ نیازی داشته باشد که بالا باشد بلکه این ما هستیم که به نور چراغ نیاز داریم.
او در باب ضرورت تولید علوم انسانی قرآن بنیان گفت: به نظر می ‏رسد بتوانیم از دو منظر ضرورت تحول علوم انسانی با استفاده از معارف قرآن را توضیح بدهیم. منظر اول این است که ما درواقع با یک چالش مواجه هستیم و آن چالش این است که علوم انسانی موجود، به دلائل متعدد، پاسخگوی نیاز کشور ما نیست و به تحول و ارتقا نیاز دارد، مسئله بعد این است که ما چگونه می‏ توانیم علوم انسانی موجود را ارتقا بدهیم، در اینجا ممکن است که پاسخ ‏های مختلفی ارائه شود که یکی از آن پاسخ‏ ها استفاده از معارف قرآن کریم، به‌عنوان منبع علوم انسانی متعالی است که مطابق با فطرت انسان‏ هاست.
این پژوهشگر المصطفی ابراز داشت: منظر دوم این است که در علوم انسانی متعالی، انسان خلیفه و جانشین و بنده خدا ـ نه جایگزین خدا و مستقل از او ـ در نظر گرفته می‏ شود، خوب روشن است که جانشین خدا باید سخن خدا را بگوید و انتظارات خداوند متعال را برآورده کند و طبق قانون الهی زندگی فردی و خانوادگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و نظامی و فرهنگی و… خود را مدیریت کند، روشن هم هست که مدیریت ابعاد مختلف زندگی انسان هم توسط علوم انسانی انجام می‏ گیرد و این علوم انسانی است که مثل هوا در زندگی انسان جریان دارد.
او گفت: حالا پرسش این است که ما از کجا باید قانون الهی را به دست بیاوریم؟ پاسخ این است که از قرآن کریم. کتابی که لفظ و محتوایش از خداوند متعال است و توسط فرشته ‏ای امین به قلب پیامبر خاتم صلوات‌الله‌علیه و آله نازل‌شده است. روشن است که کتاب به معلم نیاز دارد و معلمان قرآن هم اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند، بنابراین در کنار کتاب، سنت پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام در تولید علوم انسانی متعالی نقش ایفا می‏ کنند.
لکزایی ادامه داد: در پاسخ به بخش دوم پرسش شما و اینکه بگوییم چون علوم دیگر هستند، پس‌نیازی به علم دیگر نداریم هم می‏ توان به دو صورت پاسخ داد. صورت اول این است که چنین سخنی با فطرت انسان که به دنبال کمال مطلق است و نیز با حس کنجکاوی انسان در تضاد است، انسان همواره به دنبال دانستن بیشتر و بهتر است. تاکنون هیچ دانشمندی را سراغ نداریم که گفته باشد من به آخر فلان دانش رسیده ‏ام و دیگر لازم نیست و یا کسی نمی‏ تواند در این دانش مرزی را جابه‌جا کند که نشان‌دهنده بی‌پایانی دانش ازیک‌طرف و تشنگی انسان به دانستن است.
او بیان کرد:  صورت دوم این است که باید ببینیم علوم انسانی موجود چه خلأیی دارد، به نظر می ‏رسد بتوانیم علوم انسانی را در دو پارادایم کلان طبقه‌بندی کنیم؛ علوم انسانی متعالی و علوم انسانی متدانی یا متعارف. به نظر می ‏رسد علوم انسانی موجود که ما از آن به علوم انسانی متدانی و یا متعارف تعبیر می ‏کنیم با چالش‏ های مهم و جدی روبروست؛ یک چالش این است که معرفت‌شناسی جامعی ندارند. چالش دیگر این است که به‌جای اینکه انسان را جانشین خدا بدانند، او را جایگزین خدا در نظر گرفته.
این پژوهشگر افزود: چالش دیگر این است که مرگ و خطراتی که پس از مرگ ما را تهدید می‏ کند و یا ممکن است تهدید کند را به‌راحتی نادیده می ‏گیرد و بااینکه مرگ یک واقعیت است، توصیه می‏ کند که به مرگ فکر نکنید، چون ناراحت می‏ شوید. درحالی‌که قرآن و علوم انسانی متعالی به مرگ به‌عنوان یک حقیقت نگاه می‏ کند، حقیقتی که با حیات ابدی و جاوید انسان سروکار دارد. نگاه جدی به مرگ که در علوم انسانی متعالی مبتنی بر قرآن مطرح می‏ شود، باعث تغییر مدل مدیریت و رفتار سازمانی و نهادی و فردی و خانوادگی ما و بلکه تغییر نظام ارزش‏ ها و اهداف ما در علوم انسانی می‏ شود که می‏ توانیم از آن به‌عنوان یک ابزار مهم و اساسی در راستای اصلاح انگیزه‏ ها و اندیشه ‏ها تعبیر کنیم که باعث تحول علوم انسانی میدانی می‏ شود.
او ابراز داشت: خلأ مهم دیگری که قرآن آن را پر می‏ کند، این است که قرآن در عرصه معرفت‏ شناسی، به‌صورت شفاف و علمی، بین علم و عمل رابطه برقرار می‏ کند و تصریح می‏ کند که تقوا زمینه‌ساز عبور از بن بست‏های فکری و ذهنی و علمی می‏ شود؛ « إِنْ‏ تَتَّقُوا اللَّهَ‏ یَجْعَلْ‏ لَکُمْ‏ فُرْقانا » که این فرقان و گشایش و تشخیص، هم می ‏تواند در عرصه ‏های عملی و هم در عرصه‏ های معرفتی باشد و باعث افزایش دانشِ دانشمند و عبور او از گردنه‏ های پر پیچ‌وخم فکری شود و این تلاقی دانش و ارزش است که نتیجه آن اصلاح بینش‎ و گرایش ما می ‏شود.
لک زایی تصریح کرد: از طرف دیگر وحی، معارفی را در اختیار انسان قرار می‏ دهد که انسان تا ابد نمی‌توانست آن‌ها را بفهمد و به آن‌ها دست پیدا کند؛ «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» مثلاً یکی از آن معارف که مربوط به عرصه هستی‏ شناسی است این است که قرآن می‏ فرماید «تمامی موجودات مشغول تسبیح و تحمید خداوند متعال هستند اما انسان متوجه این تسبیح نمی‏ شود»  و با این نگاه، به هستی و محیط‌ زیست، قداست و شخصیت می‏ بخشد. طبق این مبنا، نگاه علوم انسانی به محیط پیرامون و تک‌تک مظاهر طبیعی یک نگاه سکولار نیست، بلکه یک نگاه قدسی و الهی و ارزشی است.
او خاطرنشان کرد: بنابراین اگر اصرار داریم که چراغ قرآن بالای سر علوم انسانی روشن باشد و علوم انسانی زیر نور قرآن قرار بگیرد، برای این است که چراغ هر چه بالاتر باشد، فضای بیشتری را روشن می‏ کند و فایده بیشتری می‏ رساند، نه اینکه چراغ نیازی داشته باشد که بالا باشد بلکه این ما هستیم که به نور چراغ نیاز داریم.
این پژوهشگر حوزوی با بیان اینکه قرآن سرچشمه تمام علوم است و علمی نداریم که اسلامی باشد، اما از قرآن استفاده نکرده باشد، گفت:  به‌هرحال به نظر می ‏رسد اگر به‌جای اصطلاح علوم انسانی اسلامی یا علوم انسانی قرآن بنیان، از اصطلاح علوم انسانی متعالی استفاده کنیم، بهتر باشد. علوم انسانی متعالی، به لحاظ فلسفی مبتنی بر حکمت متعالیه است و همه منابع و ابزار معرفتی را به رسمیت می‏ شناسد و از هرکدام کارآیی مربوط به خودش را انتظار دارد و مثل مکتب اشراق و مشا به یک ابزار خاص معرفتی مثل تهذیب نفس یا عقل، بیش از سایر منابع تأکید نمی ‏کند. از طرف دیگر نه انسان را مجبور (مدل اشعری) و نه مختار (مدل معتزلی) بلکه معتقد به امر بین امرین است و انسان را فقر محض می‏ داند که ضرورتاً مختار است.
او در مورد نسبت علوم انسانی و معارف قرآنی بیان کرد: رویکرد علوم انسانی رایج (که معمولاً در سه پارادایم اثباتی، تفسیری و انتقادی قرار دارند) که ترجمه‌شده و می ‏شوند و در دسترس هستند، نسبت به قرآن، رویکرد تغافل است، به این معنی که شما کمتر می ‏بینید که دیدگاهی که در یکی از گرایش‏ های علوم انسانی مطرح‌شده، از طرف اندیشمندان همان حوزه بر اساس مبانی قرآنی مورد نقد و ارزیابی قرار بگیرد. به عنوان مثال وقتی حقوق اساسی و اولیه انسان‏ها را می‏ شمرند، حق حیات، اولین حق است. حال آنکه به نظر می‏ رسد از منظر قرآن چنانکه علامه طباطبایی هم فرموده‏ اند، اولین حق انسان، حق توحید است و به همین دلیل است که وقتی انسان از این حق صرف‌نظر کرد و تکلیفش را در مقابل این حق انجام نداد و به این حق اهتمام نداشت، از منظر قرآن مرده است.
لک زایی گفت: یا این اصل که حق با قوی است و ضعیف باید پایمال شود، مورد تأیید قرآن نیست، در فرهنگ قرآن آنچه و آنکه نابود شدنی است باطل است، هرچند که قوی و مجهز هم باشد. یا این اصل که قرآن بین عزت و ضعف تفکیک قائل می‏ شود و می‏ فرماید: «عزت از آنِ مؤمنین است»  ممکن است مؤمنی ضعیف و یا تضعیف بشود اما در عین اینکه ضعیف است عزیز است. یا این جمله معروف که قدرت فساد می‏ آورد در علوم انسانی متعالی مبتنی بر قرآن کریم این‌گونه اصلاح می‏ شود که وقتی قدرت همراه ایمان و پیراسته از ظلم باشد، فساد آور نیست و نعمتی از نعمات الهی و امنیت بخش است. یا اینکه قرآن، ربا را جنگ باخدا و رباخوار را مجنون می‏ داند و به‌هیچ‌عنوان افزایش ثروت را از سیستم‏ ها و نهادی ربوی مشروع نمی‏ داند و توصیه نمی‏ کند  .
او ادامه داد:  یا قرآن علاوه بر اینکه طرفدارانش را به افزایش قدرت مادی دعوت می‏ کند از معرفی ایمان به‌عنوان یک قدرت مهم غفلت نمی‏ ورزد و به‌صراحت می‏ فرماید اگر بیست نفر مؤمن باشند بر دویست نفر غلبه می‏ کنند. یا قرآن دیدگاه‌های فمینیستی را مردود می‏ داند، قرآن در مراحل پیدایش انسان می‏ فرماید: « فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ»  ؛ یعنی وقتی روی استخوان ها را گوشت پوشاندیم، وقتی هم که روی استخوان‏های بدن را گوشت فرا بگیرد، نشان‌دهنده این است که جنسیت جنین مشخص است آنگاه انسان خلقتی دیگر پیدا می‏ کند و روح به او دمیده می‏ شود و این روح که پس از تعیین جنسیت به کالبد انسان دمیده می‏ شود نه زن است و نه مرد؛
این قرآن پژوه ابراز کرد: بنابراین از منظر قرآن، فضائل، به جنسیت انسان ارتباط ندارد و در کسب ارزش‏ ها و فضیلت‏ ها بین زن و مرد تفاوتی نیست، چون ملاک انسانیت انسان به روح اوست و نه بدنش و روح نه مذکر است و نه مؤنث. به همین دلیل در قرآن کریم همان‌طور که مردان به‌عنوان الگو معرفی‌شده‌اند، زنان هم به‌عنوان الگو معرفی‌شده‌اند.[۱] بر این مبنا، علوم انسانی متعالی که بر مبنای تعالیم قرآن شکل می‏ گیرد، رنگ و بوی فمینیستی و جنسیتی ندارد و تاریخ را بر مبنای جنسیت خاصی تحلیل نمی‏ کند.
او افزود: از سوی دیگر قرآن تفاوت میان افراد و جوامع را می‏ پذیرد اما تبعیض نژادی و تفاخر به بعد طبیعی و مادی وجود انسان را نه؛ با این مبانی، حقوق بشر معنا پیدا می‏ کند اما وقتی یک جنس بر جنس دیگر برتری داده شود و یا یک ارزش یک جنس زمانی باشد که هر چه بیشتر خود را شبیه جنس دیگر کند، نمی‏ تواند ادعای جهان‏شمولی داشته باشد و از حقوق بشر دم بزند. یا وقتی یک نژاد، برتر و یک نژاد، بربر در نظر گرفته شود، نمی‏ توان انتظار داشت که این نژاد نامساوی، حقوق بشر مساوی داشته باشد. این گزاره‏ ها هرکدام یک مبنا هستند و با ورود به هر گرایشی از گرایش‏ های علوم انسانی، چهره و جوهر آن گرایش را تغییر می‏ دهند.
لک زایی در باره نحوه تولید علوم انسانی مبتنی بر قران عنوان کرد: اولاً باید گفت به نظر می‏ رسد که سه مبنا پیش روی مؤمنان و دانشمندان رشته‏ های مختلف، ازجمله علوم انسانی، برای مواجهه با قرآن کریم وجود دارد: مبانی متدانی، مبانی متعارف و مبانی متعالی.
او ادامه داد: منظور از مبنای متدانی، مبنایی است که در آن روابط منسجم آیات قرآن تقطیع شده، با در نظر گرفتن برخی از آیات، به آیه یا آیاتی دیگر استدلال می‏ شود و یا آیات را تک‌بعدی فهم و تبیین می‏ کند. مثلاً می‏ توانیم نگاه گروهک‏ های تروریستی و تکفیری و یا نگاه مارکسیست‏ ها به قرآن را نگاه متدانی بدانیم. این مبنا که در قرآن از آن با تعبیر «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْض»‏ و «الَّذینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضینَ‏» یاد شده، مورد تأیید قرآن نیست و بنابراین نباید برای فهم معنای قرآن کریم، از این مبنای غلط استفاده کرد.
این پژوهشگر المصطفی گفت: بر اساس مبنای متعارف، قرآن متنی فهم‌پذیر در نظر گرفته می‏ شود و تقریباً نگاهی هماهنگ و منسجم به همه قرآن کریم وجود دارد؛ اما از هدف قرآن کمتر سخن به میان نمی‏ آید یا کمتر به‌عنوان راهبرد به آن اشاره می‏ شود.
او تصریح کرد: اساس مبنای متعالی، علاوه بر نگاه منسجم و هماهنگ به قرآن، به اهداف ابتدایی و میانی و نهایی قرآن به‌عنوان یک راهبرد اساسی و مهم توجه می‏ شود و تلاش دارد که علاوه بر سبب نزول هدف از نزول را هم مطرح می‏ کند. این مبنا هم موردتوجه صدرالمتألهین شیرازی در کتاب المظاهر الاهیه بوده و هم مورد توجه امام خمینی(ره)در کتاب «آداب الصلوه» و حتی وصیت‌نامه سیاسی و الهیشان. پس برای ساختن علوم انسانی متعالی بر اساس قرآن کریم، به مبانی متعالی نیاز داریم و این مبانی متعالی است که به ما روش متعالی می‏ دهد. حالا می‏ توانیم که ارکان روش مواجهه با قرآن را به‌طور خلاصه این‌طور تبیین کنیم: یک. تکریم و تعظیم قرآن به‌عنوان کتاب خدا؛ دو. شناخت هدف نزول قرآن؛ هدف از نزول قرآن هدایت بشر از تاریکی‏ ها به‌روشنی است؛ سه. شناخت معارف قرآن؛ چهار. شناخت موانع فهم و استفاده از معارف قرآن؛ پنج. تطبیق.
لک زایی بیان داشت: در اینجا چند نکته وجود دارد؛ نخست آنکه باید به قرآن به چشم کتاب علمی و برای دانستن و بر اساس مقصد نزول قرآن نگاه کنیم. نکته بعد داشتن تصمیم جدی برای واردکردن معارف قرآن به حوزه‏ های مختلف علوم انسانی است که با الهام از قرآن می‏ توان آن را «قیام علمی لله» نامید: «قُلْ‏ إِنَّما أَعِظُکُمْ‏ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى». تا زمانی که این قیام فکری و علمی و ذهنی صورت نگیرد، پرسشی به محضر قرآن نخواهد رفت و پاسخی نخواهد آمد؛ بلکه اصولاً به قرآن به‌عنوان کتاب دانش و علمی نگریسته نخواهد شد و درنتیجه تولید علوم انسانی متعالی انجام نخواهد گرفت. البته این تصمیم هم می‏ تواند فردی باشد و هم نهادی و سازمانی. مثلاً در هر گرایشی، آیات و روایات مربوط به همان گرایش در دانشگاه‏ ها تدریس شود. یا آموزش زبان عربی و تقویت مدارس و مراکز قرآنی به‌صورت جدی‏ تری در سیستم آموزشی دنبال شود؛ و یا طوری سیاست‏گذاری شود که نخبگان بیشتری در علوم انسانی به تحصیل و تحقیق بپردازند. روشن است که این کار باید بر اساس اصل تدریج و درعین‌حال اصل قدر مقدور انجام شود.
او ابراز کرد: «تطبیق» به این معناست که وضعیت موجود انسان و جامعه را به قرآن عرضه کرد و  قوت‌ها و ضعف‌هایش را دریافت. از این راه است که قرآن به عرصه‏ های مختلف زندگی، اعم از علمی و عملی و ازجمله علوم انسانی راه می‌یابد. ازآنجاکه ظاهراً مبتکر این روش امام خمینی(ره) است که این مراحل را مطرح کرده‏‏ اند، برای پرهیز از طولانی شدن بحث، به یک مثال از ایشان اکتفا می‌کنیم.
لک زایی ادامه داد: امام خمینی(ره) در جریان تجاوز عراق به ایران ‏به کشورهای اسلامی فرمودند که ما قرآن را داور قرار می‏ دهیم و آیه نهم از سوره حجرات را برای آن‌ها تلاوت می‏ کنیم و مى‏ گوییم به این آیه عمل کنید که می‏ فرماید اگر دو گروه از مؤمنان باهم جنگ کردند، وظیفه سایر مسلمانان این است که اولاً بین آن‌ها صلح برقرار کنند و ثانیاً: اگر یک گروه حاضر به پذیرش صلح نشد و به گروه دیگر تجاوز کرد سایر مسلمین وظیفه‌دارند که با متجاوز بجنگند؛ «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ‏ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ.»
او تصریح کرد: امام خمینی(ره)می‏ فرمایند اگر نیروهای عراقی در خاک ما هستند، پس بنا بر فرمایش قرآن کریم عراق متجاوز است و کشورهای اسلامی باید با او مبارزه کنند. بعد ادامه می‏ دهند که البته ما از مبارزه مسلحانه شما گذشتیم و امیدى نداریم که این کار را انجام دهید؛ پس حداقل صدام را محکوم کنید و اگر این کار را هم انجام نمی‏ دهید، بی‏طرف باشید. به‌این‌ترتیب امام خمینی(ره)کاملاً کاربردی، با تطبیق آیه بر صدام ظالم، از کشورهای اسلامی که مدعی اسلام بودند، خواست که بنا به فرمایش قرآن با ظالم و متجاوز بجنگند و اگر نمی‏ جنگند او را محکوم کنند و اگر هم محکوم نمی‏ کنند، دست‌کم بی‌طرف باشند.
پژوهشگر المصطفی گفت: می‌بینیم که امام خمینی(ره) بر اساس نگاه جامع و متعالی به قرآن و بر اساس هدف نزول قرآن که هدایت بشر است، وظیفه سایر کشورهای اسلامی را متذکر می‏ شوند و آن‌ها را به عمل به قرآن دعوت می‏ کنند. این مبنا در علوم انسانی متعالی به‌صورت همیشگی قابل‌استفاده است، به این شکل که ما تأمل‌کنیم و ببینیم که چه کسانی و از کجا مثلاً به سرزمین فلسطین یا سوریه تجاوز کرده ‏اند، در گام اول آن‌ها را به صلح دعوت کنیم و اگر نپذیرفتند وظیفه ما تمام نمی‏ شود، بلکه وظیفه ما کمک به مظلوم است. لذا در علوم انسانی متعالی این جمله که مشکل دیگران مشکل من نیست، غلط است و دشمن ظالم بودن و یاور مظلوم بودن، در هرکجای جهان که باشند، یک اصل است.
او بیان داشت: فقط در یک صورت می‏ توانیم بگوییم که علوم انسانی متعالی نمی ‏تواند قرآن بنیان باشد که فرض کنیم قرآن به هدایت انسان و سرنوشت دنیوی و اخروی انسان کاری ندارد! البته نباید گمان کرد که علوم انسانی مبتنی بر قرآن فقط مشکل انسان مؤمن به قرآن را حل می‏ کند و به غیرمسلمانان کاری ندارد. بلکه علوم انسانی متعالی به کار غیرمسلمانان و اداره امور آن‌ها هم خواهد آمد و باعث می ‏شود که انسان بهتر به حقوق مادی و دنیوی‏ اش برسد، حتی اگر مسلمان هم نباشد.
لک زایی ابراز کرد: چون قرآن می‏ فرماید وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ؛ از اشیای مردم، کم نگذارید. بر اساس این مبنای مهم و صریح قرآنی، در علوم انسانی متعالی، اشیای انسان‏ها محترم است، اشیا شامل تمامی امور مادی و معنوی و کالا و خدمات می‏ شود یعنی دارایی ‏ها و اموال، حقوق، آبرو و به‌طریق‌اولی جان انسان ‏ها و نه‌فقط مسلمان‏ ها، چون قرآن تعبیر ناس به معنای بشر را صرف‌نظر از مذهب و نژاد و جنسیت و موقعیت، ذکر کرده است.
او عنوان داشت: بر این اساس نهادها و سازمان‏ های مختلف ملی و بین‌المللی هم در هیچ کجا، نباید از حق دیگران کم بگذارند و به آن‌ها ظلم کنند؛ و این‌یکی از اصول علوم انسانی متعالی است که حقوق بشر را به معنای واقعی به رسمیت می‏ شناسد یا در حدیثی در کتاب شریف اصول کافی آمده که فردی به امام عرض کرد دو گروه از کافران با یکدیگر می‏ جنگند و الان خریدوفروش سلاح سود زیادی دارد، آیا شما اجازه می دهید به آن‌ها سلاح بفروشیم؟ حضرت فرمودند: ١ـ بفروش، ٢ـ به ‏هردو گروه بفروش، ٣ـ اما سلاح‌های دفاعی مثل زره و سپر بفروش نه نیزه و شمشیر. لذا در علوم انسانی متعالی علاوه بر برنامه ‏هایی که برای انسان مسلمان، برای انسان اهل کتاب، وجود دارد برای انسان بما هو انسان هم برنامه وجود دارد. این مبانی، در علوم انسانی متعالی وجود دارد و به دلیل همین نگاه به انسان است که این مدل از علوم انسانی را ما علوم انسانی متعالی می‏دانیم.

captcha