نگاه فاروقی به اسلامی‌سازی، تمدنی است/ توقف اسلامی‌سازی در ایستگاه تعارض علم و دین
کد خبر: 3534075
تاریخ انتشار : ۰۹ مهر ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۷

نگاه فاروقی به اسلامی‌سازی، تمدنی است/ توقف اسلامی‌سازی در ایستگاه تعارض علم و دین

گروه حوزه‌های علمیه: نشست علمی «واکاوی اندیشه های اسماعیل راجی فاروقی در زمینه اسلامی‌سازی معرفت» با حضور دو تن از صاحبنظران و استادان دانشگاه در جامعه المصطفی(ص) تهران برگزار و در این نشست تاکید شد: زیرساخت ورود فاروقی به مبحث اسلامی‌سازی کاملا نهضت‌طلبانه، اصلاح‌طلبانه، تمدنی، اجتماعی و سیاسی است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) اسماعیل فاروقی، اندیشمندی فلسطینی الاصل است که در 1921 در فلسطین زاده شد، دروس مقدماتی دینی را نزد پدر و در مسجد آموخت و در سال 1936به کالج فرانسوی سن ژوزف رفته و مشغول تحصیل می‌شود. وی در سال 1948 وارد دانشگاه آمریکایی بیروت شده و یکسال بعد به آمریکا می رود و در دانشگاه ایندیانا و هاروارد به تحصیل در رشته فلسفه می پردازد. از سال 1964 تا 1968 قریب به چهار سال به تدریس در دانشگاه مگ گیل کانادا و دیگر مراکز علمی کراچی و قاهره می پردازد و در نهایت از سال 1968 تا 1986  در دانشگاه تمپل آمریکا کرسی استادی را در اختیار می‌گیرد. از وی حدود 25 کتاب و بیش از یکصد مقاله باقی مانده است.
ایشان در سال 1980 با حمایت عربستان سعودی و همکاری طه جابر علوانی و عبد الحمید ابوسلیمان موسسه ای با نام «المعهد العالمی للفکر الاسلامی» را تاسیس کرد. وی به همراه همسرش در سال 1986 در ایالت پنسیلوانیای آمریکا در منزل خود به قتل رسی. او از پیشگامان نظریه علوم اسلامی _ انسانی و از جمله کسانی بود که اسلامی‌‌سازی علوم انسانی را بررسی کرد و دیدگاه‌های او تأثیر بسزایی در فرایند شکل گیری نظریه های علم دینی داشته است. فاروقی همچون دیگر هم‌قطاران خود، راه حل عقب‌ماندگی مسلمانان را اصلاح نظام آموزشی و حاکمیت بخشیدن اندیشه و باور اسلامی بر این نظام آموزشی می‌داند و معتقد است از آنجا که این نظام متکی بر متون، ساختار و مدیریت مناسب آموزشی است، باید اسلامی‌سازی در همه این امور صورت گیرد. راهکار فاروقی در این باره، اصول پنج‌گانه اسلامی حاکم بر علم و نیز مراحل دوازده‌گانه تولید و تدوین متون است.
با توجه به اهمیت اسلامی‌سازی علوم انسانی در دوره معاصر در جمهوری اسلامی ایران و تاکیدات رهبر معظم انقلاب اسلامی در این زمینه، روز یکشنبه 4 مهرماه نشستی در این خصوص در جامعه المصطفی(ص) تهران با حضور دکتر محمدعلی میرزایی و دکتر سیدمحسن میری، دو تن از استادان دانشگاه برگزار شد. به جهت اهمیت موضوع نشست، شرح کامل این جلسه آماده شده که گزارش مشروح آن در پی می‌آید.

دکتر محمدعلی میرزایی: همان‌طور که مستحضرید، شرایط امروز جهان اسلام، بسیار پیچیده و دشوار است. بحران‌ها و مشکلات جهان اسلام بسیار زیاد است و رو در رویی جهان اسلام در حوزه های علمی و عملی با پارادایم ها و تمدن ها و نگاه های دیگر، به طرز کم سابقه ای به خشونت مواجهه گراییده و در این شرایط حساس، ورود به مباحث علمی لزوما باید مبتنی بر حس مسئولیت در برابر صهیونیست جهان اسلام باشد. مباحث همه به دور از مسائل انتزاعی و تجریدی باید به فهم ما از آنچه که در جریان است کمک کرده و به نخبگان در یافتن راه حل ها و نظریه هایی برای برون رفتِ جهان اسلام از این وضعیت یاری رساند.
احیای نظریات فاروقی
خاستگاه های متعددی در پشت اندیشه اسلامی سازی علوم، قابل تصور است. اینطور نیست که هر کسی که صحبت از اسلامی کردن علم کند، لزوما خاستگاه آن، تمدنی، اجتماعی و سیاسی باشد. انگیزه های متفاوت و اهداف و غایات متعدد وجود دارد چنانکه در موردِ مواجهه هم مدل های متعددی می توان تصور کرد. من در مورد اسماعیل فاروقی چند جمله ای عرض خواهم کرد. این مرد بزرگ بسیار گمنام است و اندیشه های او مخصوصا برای جمهوری اسلامی و جامعه دانشگاهی ایران بسیار مفید و کارآمد است.  اندیشه ها و تحلیل های وی هنوز تازه و قابل استفاده هستند. باید اندیشه های وی در کشوری مثل ایران احیا شود و از این بابت حقیقتا باید سپاسگزار بود که این نشست نادر و استثنائی به لحاظ موضوع در ایران برگزار می شود.
زیر ساخت ورود فاروقی به مبحث اسلامی سازی کاملا نهضت طلبانه، اصلاح طلبانه، تمدنی، اجتماعی و سیاسی است. این شاخصه ای که در شخصیت و در نگاه ایشان است، در کمتر فردی که وارد این عرصه شده قابل رویت است. ادبیات ایشان در مبحث اسلامی سازی، ادبیاتی مرتبط با مقوله هایی مثل استعمار، استبداد، دیکتاتوری، انحطاط، سیطره و هیمنه غرب است. حتی هجوم فرهنگی عیناً در ادبیات ایشان باعنوان «الغضب الثقافی» وجود دارد که از طرف غرب طرح می کنند. این یک بخش مهم و تأثیر گذار در راه حل هایی است که بعدا ارائه می کنند. ما در داخل کشور هم افرادی مثل آیت الله جوادی داریم که در بحث اسلامی سازی علوم نگاه خوب و مثبت دارند. ولی وقتی شما سخنان آیت الله جوادی را در خصوص اسلامی سازی علوم، مناسبات عقل و علم، عقل و دین بررسی می کنید تقریبا این ادبیات نهضتی، تمدنی، سیاسی و اجتماعی را نمی بینید. مسأله بیشتر مبنا و ابعاد نظری و فلسفی پیدا می کند. در مقام مقایسه، مالک بن نبی شبیه اسماعیل فاروقی است. مالک بن نبی یک فیلسوف الجزایری صد سال اخیر بود – بین سال های 1907 تا 1973 - یعنی چند سال قبل از انقلاب از دنیا می رود. وی در بحث تمدن شناسی چهره ای مهم در قرن اخیربوده ، صریحا می گوید من در بحث اخلاق و کلام به مبانی نظری و فلسفی مسلمانان التفاتی ندارم و روی سخنم چیستی حق و باطل نیست. مأموریت فعلیِ من نگاهِ پدیدار شناسانه اجتماعی واقع گراست و می خواهم از ناکارآمدی عقاید مسلمانان یا عدم تحقق تمدنی عقاید آن ها سخن بگویم، ریشه اش را پیدا کرده و راه حل ارائه دهم. فاروقی نیز در همین خط قرار می گیرد و با توجه به ادبیات وی از سال 1949که از فلسطین خارج  می شود این نکات قابل استنتاج است. بعد از اشغال فلسطین، مسئولیت مهمی در استان الجلیل اسرائیل به عهده وی گذاشته  می شود. فاروقی متولد یافا است ولی در الجلیل تا حد استاندار ارتقا  می یابد، حدود دو سال بعد به آمریکا  می رود. فاروقی وقتی وارد آمریکا  می شود، با تمام وجود مواجهه فکری فلسفی بین اسلام و غرب را لمس  می کند. وی در این سه حوزه دین شناسی (تاریخ ادیان، مطالعات تطبیقی و فلسفه دین) سرآمد بوده و کاملا آکادمیک و قوی است. در دانشگاه آمریکا این مواد درسی را تألیف کرده که از آثار ایشان که حدود 25 کتاب است تا حالا دو یا سه اثر به عربی ترجمه شده است. یعنی از 25 اثر ایشان هنوز حدود 20 اثر به زبان انگلیسی است. کتاب تمدن دین اسلامی از وی ترجمه شده که همراه با همسرش نوشته، تاریخ ادیان را نیز که به همراه همسرش نگاشته، ترجمه شده و دیگر کتاب مهم وی اسلامیه المعرفه است. این کتاب مانیفست معهد العالمی است. مقالات فاروقی غالبا در مجله المسلم المعاصر (حدود 20 مقاله) چاپ شده است. برخی از مقالات دیگر او نیز در مجله علوم اجتماعی که در آن زمان به زبان انگلیسی چاپ می شد، درج گردیده است.
عمق تحلیل فاروقی درباره مسئله فلسطین
در طول سال های زیادی که در جهان عرب بودم، مسأله آقای اسماعیل فاروقی بسیار کمتر از آقای علوانی یا آقای عبدالحمید ابو سلیمان یا محمد العطاس و دیگران طرح شده است؛ حتی فضل الرحمان به دلایل متعددی بسیار بیشتر مورد بررسی قرار گرفته است. به نظر می رسد فاروقی به دلیل اینکه فلسطینی است، تحلیل هایی که از اسرائیل ارائه  می کند فراتر از یک بحث استعمارگری است و به دلیل آشنایی که با ادیان دارد، وارد بحث تعدد شعبه ها و نگاه های عمق مسیحیت و یهودیت می شود -حتی کتابی دارد به نام الملل الیهودیه. وی در یک جا تعبیر عجیبی دارد: مسیحیت در غرب نمی تواند در برابر اسرائیل موضع عادلانه و منطقی بگیرد. نمی گوید عادلانه به نفع فلسطین، زیرا در هر صورت در آمریکا در حال تحلیل است و از طرفی شخصیتِ موضوعی و منطقی دارد. ظلمهایی که از مسیحیت علیه یهود انجام گرفته بخاطر این بوده که مسیحیان در کتاب مقدس با اوصاف تند و لعن مثلا قوم یهود روبرو شدند. عرض می کنم تحلیل وی به عنوان نمونه نگاه دین شناسی یهودیت پژوهی و مسیحیت پژوهی چون بسیار گسترده است همه جا این تحلیل قوم اسرائیل را به این شکل طرح می کند که صرفا یک مقوله سیاسی نیست. به هر صورت این عمق نگاه ها و فلسفه های فاروقی باعث میشود که در یک نگاه کاملا تمدنی، قاره ای، فلسفی، فکری، بنیادین به یک چالش واقعی در حوزه معرفت و سیاست و تمدن برسد و به دنبال راه حل بگردد. نقطه آغاز و رهایی فکری وی، شناخت تمدنی و فلسفی اش از معادله های قرن های اخیر نسبت به شرق و غرب و اسلام و مسیحیت است. وقتی به کتابهای او مراجعه می کنید، در مقدمه همین اسلامیه المعرفه یا در مقدمه سیاحه العلوم الاسلامی، طرح مرکزی و کانونی او اسلامی سازی علوم اسلامی است، لازم به ذکر است از دل معهد العالمی یا این آکادمی جهانی اندیشه اسلامی، چند شاخه اسلامی سازی وجود دارد که گاهی بین این شاخه ها تباین یا فاصله اساسی وجود دارد. مثلا آقای نجران ابوزید و آقای ابوالقاسم حاج حمد با آقای فاروقی تا شصت درصد مسیر اسلامی سازی حتی علوم اجتماعی همراه هستند اما در بحث اسلامی سازی علوم طبیعی نگاهی که حاج حمد دارد با نگاه فاروقی همساز نیست. حتی باید به این نکته اشاره کرد که جریان شبه سلفی در داخل این معهد وجود دارد؛ وجود این جریان به نوعی باعث گسستی در این معهد در  حدود هشت سال اخیر شده و به معهد آسیب زده است. به هر صورت، وی از وقتی از فلسطین بیرون  می رود و وارد آمریکا می شود، از یک طرف به مسأله عقب ماندگی، مسأله استعمار، مسأله گنجینه، ظرفیت و انرژی های استفاده نشده جهان اسلام اشراف دارد و از طرف دیگر با ورود و آشنایی با غرب به غرب شناس بسیار قهاری بدل  می شود. از آن زمان فاروقی جز چهار سال در مصر دیگر در جهان عرب زندگی نمی کند؛ همواره در آمریکا و کانادا سکونت دارد. وی دو بار به صورت جدی با دو خاستگاه اساسی طرح خود را ارائه می دهد: شناخت غرب که شناخت کژی ها، فسادها، انحراف ها، گسست های شناختی و تمدنی و ...  می شود؛ دیگری شناختِ ظرفیت اندیشه اسلامی برای معالجه است. چون نگاهش به غرب نگاه عمیقی بود و خلأ های علوم در غرب را به خوبی می شناخت؛ لذا نقدی که از دانش های غربی، علوم اجتماعی غربی، علوم انسانی، اقتصاد و... ارائه  می دهد بر ارائه راهکارهای اسلامی به شدت غلبه پیدا  می کند. این معادله را که مدعی هستیم غلبه پیدا می کند، چرا که می بینیم هشتاد درصد جریان علوم  غرب را نقد می کند، بیست درصد یا سی درصد راهکار اسلامی ارائه میدهد که آن هم براساس یک نگاه کلامی فلسفی بنیادین است. برای جبران این خلأ، بعد از اینکه دکترا می گیرد، در دانشگاه آمریکا در سال 1958 میلادی، دو کارشناسی ارشد هم می گیرد. سپس برای  پست دکترا چهار سال به الازهر  می رود. خودش معتقد است که در حد دکترا به آنجا رفته تا علوم اسلامی را فرا بگیرد. به نظر می رسد دغدغه و پروژه اسماعیل فاروقی بیش از اینکه یک پروژه ایدئولوژیک، اعتقادی و کلامی باشد، یک پروژه تمدنی، فکری و علمی است. لذا آقای علوانی در یکی از مقالاتش، از فاروقی یاد می کند و صریحا  می گوید پروژه فاروقی «کان مشروعا لا اعتقادیاً». این اظهارنظر از آن روست که پروژه اسماعیل فاروقی را از سلفیان و مدل مواجهه سلفیت با علوم غرب جدا کند – همانطور که در ابتدای بحث عرض کردم انواع مواجهه قابل تصوراست. مواجهه اسماعیل فاروقی و کل معهدیان تقریباً در ده ها مقاله به صراحتِ نص این است که ما معضل جهان اسلام را معضلی اعتقادی نمی شناسیم بلکه معضلی فکری می دانیم. منظورشان از فکر، همان متدولوژی، منهج و اندیشه است، البته اندیشیدن نه به معنای بحث های اعتقادی و کلامی. بین پرانتز تأکید می کنم که وقتی شما در نگاه وی تأمل  می کنید، محوریت و کانونی بودن اندیشه توحید – منظورش توحید تکوین و توحید تشریع است- را  می بینید که افراد دیگری از قرائت یا خوانش تکوینی و خوانش تشریعی یاد می کنند. در نظر قدما، کتاب تدوین یا کتاب وحی یعنی طبیعت، تدوین و تشریع.
رهاورد نگاه تمدنی فاروقی به اسلامی‌سازی علوم
به هر صورت نگاه اسماعیل فاروقی یک نگاه تمدنی اجتماعی سیاسی است و از وضعیت بهم ریخته جهان اسلام ریشه  می گیرد. فکر می کنم این مهمترین اختلاف است بین نگاه ایشان و بسیاری از کسانی که در همین جمهوری اسلامی صحبت از اسلامی سازی علوم می کنند. از طرفی دیگر این نگاه کاملا هم آوا و هماهنگ است با خوانش مقام معظم رهبری که اخیرا در سال های اخیر روی این مقوله تأکید می کنند. این هم دقیقا از همان جنس هست. یعنی دغدغه کلامی نیست. این افراد نگران نیستند که علوم انسانی مثل عقاید اسلامی این را خراب می کند. نه این افراد براین باورند که علوم انسانی غربی، وضعیت آسیب زا و از هم پاشنده و ویرانگر اجتماعی سیاسی اخلاقی و تربیتی دارد. مسأله، مسأله نگاه سلفی نیست. علوم را می توان تکفیر کرد چنانکه روش سلفیت تکفیر العلوم است. اما فاروقی تکفیر نمی کند، بلکه آسیب شناسی می کند. لذا در همه آثارش، مکرراً به آسیب های علم کلام، آسیب های عقاید، آسیب های فقه، آسیب های اجتهادی، اشاره می-کند و در مورد آسیب علوم غرب هم می نویسد. این هر دو، نگاه آسیب شناسانه قوی است؛ نقد علوم غرب و آسیب زایی آن است.

اندیشه فاروقی تهدید جدی برای استعمار
فاروقی یکی از بزرگترین تهدید های استعمار، اشغالگری، صهیونیسم و مکتب های فاسد لیبرالیستی و سکولاریستی و به اصطلاح پلورالیستی غرب بود. وی در خط مقدم بود. فاروقی در مقاله ای منتشرشده در المسلم المعاصر با نام الفن الاسلامی یا الدین و الفن الاسلامی، بیان  می کند که من در جایی ثابت کردم که قوم یهود نمی تواند هنر داشته باشد؛ عبارتی از ایشان که واقعا ویرانگر بوده و مشتِ عبد الوهاب مسیری -بزرگترین اسرائیل پژوه جهان اسلام است و اتفاقا در اسلامی سازی علوم هم آثار خوبی دارد- را باز  می کند. کتاب العلمان الجزئیه از آثار خوب ایشان است. ایشان در چند موضع بیان  می کند که اسماعیل فاروقی مواجهه معرفتی با یهود دارد؛ تعبیر دقیق وی این است که فاروقی از مواجهه سیاسی با اسرائیل عبور کرده و به مواجهه های معرفتی، بنیادین و روشی رسیده است که این هم بخاطر لایه دین شناسی فاروقی است و ایشان به جایی از تهدید آفرینی علیه اسرائیل و علیه جریان صهیونیست رسید که جانش را برای این از دست داد و دادگاه نتوانست ثابت کنه که این آقا بی گناه است. البته نتوانست ثابت کند که از چه کسی پول گرفته است اما قرائنی هست که از رفقای خود پول گرفته است. در جایی خاطراتش را بیان کرده و  می گوید دادگاه ثابت کرد همزمان با قتل شهید فاروقی و همسرش، یک فرد اسرائیلی با ضارب در تماس بوده است. این مسئله در دادگاه ثابت شده اما اینکه فلان فرد اسرائیلی از وی خواسته که کشته شود ثابت نشده است. جنایتی با این عظمت که تا کنون چرایی کشته شدن وی معلوم نشده است  اما از ایشان با عنوان شهید یاد می کنند.
به هر جهت به نظر می رسد که اسماعیل فاروقی دغدغه جهان اسلامی داشت نه دغدغه مسائل صرف و به مالزی رفته و دانشگاه اسلامی تاسیس می کند. قرار بود رئیس آن الجامعه الاسلامیه العالمیه شوند. سه روز بعد از حکم، یعنی بعد از موافقت دولت مالزی، به شهادت می رسد. سپس عبد الحمید ابوسلیمان یا عطاش رئیس آن دانشگاه  می شود. ایشان با پاکستان ارتباط برقرار می کند، در زمانی که ضیاء الحق رئیس جمهور آن کشور است، وقتی که با وی صحبت  می کند، ضیاء الحق می پذیرد که نظام آموزش عالی اسلامی را به ایشان بسپارد و تیم ایشان در پاکستان هم الجماعه الاسلامیه معروف را برپا کند. اختلافاتی پیش می آید و از طرف چهره هایی مثل آقای فضل الرحمن – که ضد اسلامی سازی علوم است- سنگ اندازی هایی  می شود. یکی از افرادی که در غرب به شدت با این تیم مخالفت داشت، فضل الرحمان بود و درجهت مخالفِ حسین نصر و العطاش و آقای عبد الحمید ابو سلیمان که تیمی بودند، حرکت  می کند و با نگاه غرب گرایانه به پروژه آن ها آسیب میزند. ایشان پروژه بزرگی را برای پاکستان و در جهت تشکیل دانشگاه اسلامی تعریف  می کنند. در مورد مالزی و مصر هم همینطور. عربستانی ها ایشان را دعوت می کنند تا نظام العلوم الاجتماعیه را تأسیس کنند و ایشان با آقای علوانی و دیگران همکاری می کنند. ایشان شخصیت جامع دارد و وقتی محیط شخصیتی وی را بشناسیم، بهتر می توانیم روی شاخصه های آلترناتیو معرفتی و متدولوژی تحقیقاتی ایشان نظر بدیم.

توقف قطار اسلامی سازی در ایستگاه تعارض علم و دین
دکتر میری: همانطور که اشاره شد بحث اسلامی سازی علوم و بحث علم دینی از زاویه های متعددی می تواند مطرح شود. نسل آقای اسماعیل فاروقی و تعداد دیگری از شخصیت‌ها که به دنبال بحث اسلامی سازی معرفت هستند ادامه جریان نهضت کسانی چون عبده و سید جمال و دیگران است که در مواجهه با غرب، در پی آن بودند و معمولا پروژه اصلاح را دنبال می کردند تا بتوانند مشکل عقب ماندگی مسلمان ها و همینطور مسأله سریان و جریان سکولاریسم در جامعه اسلامی را پیگیری کنند. باور نسل دوم این بود که کسانی مثل عبده و سید جمال با نا آموختگی و عدم مواجهه دقیق با دانش غربی، نتوانستند لایه های عمیق دانش غربی را واکاوی بکنند و احساسشان این بود که علمی که در غرب تولید شده یک علمی است که فارغ البال از ارزش هاست در حالی که به باور این اندیشمندان نسل دوم ، باوری که با شواهد متعددی هم همراه است، دانشها به هیچ وجه فارغ از ارزش نیستند و از یک بستر و در یک موقعیت اجتماعی خاصی شکل می گیرند و حتما اگر به آن‌ها رسیدگی نشود، در جای دیگری اثرگذار خواهند بود و بحران آفرین  می شوند. به همین دلیل کسانی مثل آقای اسماعیل راجی الفاروقی و دیگران درصدد برآمدند با یک رویکرد پیشرفته تر، پروژه های جدید را ارائه دهند. در کشور خود ما این رویکرد در بحث اسلامی سازی علوم تا به حال رویکرد محوری نبوده، یعنی تا به حال نگرانی اصلی ما این بوده که آیا بین علم و دین تعارضی هست یا نه و این بحث همچنان زنده است.
می دانیم هر ساله سمینارهای متعددی برگزار می شود و دانشمندان راجع به این موضوع بحث می کنند و بحث خلاق و سازنده ای است، اما نتیجه ای که از آن بیرون  می اید لزوماً ارتباطی با جریان های اجتماعی و اصلاح وضعیت مسلمان ها ندارد؛ مگر اینکه از این به بعد ان شاء الله شاهد تحول هایی باشیم. دغدغه آقای اسماعیل فاروقی در همین دو مؤلفه، یکی بحث عقب افتادگی مسلمانها و دیگری بحث رایج شدن سکولاریسم در جهان اسلام است و بحران های متعددی که با این جریان سکولاریسم در جامعه اسلامی شکل گرفت. گاهی از عقب افتادگی بحث  می کنیم و معتقدیم که عقب‌افتادگی، فی نفسه، بحران ساز است به خصوص وقتی آگاهی هم به این عقب افتادگی به وجود آید. اما اگر جریان سکولاریسم به عنوان یک راه حل در جامعه حضور پیدا کند، بحران ها را متعدد می کند به این دلیل که این جریان در سبک زندگی مسلمانها و نوع نگاه آنها اثر گذار است. ارزش ها و دانش ها با کاربردهای نامناسبی که در جامعه اسلامی حضور پیدا  می کند و بحران ها را مضاعف می کند. این دو دغدغه اساسی، کسی مثل اسماعیل فاروقی را به این بحث می کشاند تا فکر و چاره ای بیندیشد. چه کار باید کرد که وضعیت تغییر پیدا کند. ایشان به تبع عبده و سید جمال معتقد است که ما باید به مسأله آموزش اهتمام اساسی داشته باشیم. آموزش بسیار مهم و اساسی است. اگر توجه بفرمایید به تاریخ ایران مثلا چند دهه گذشته، رگه هایی ازاین قضیه را می توان مشاهده کرد. مثلا شصت الی هفتاد سال گذشته این دغدغه در ایران هست که آموزش می تواند نقش مهمی داشته باشد. در این قسمت ایشان با سید جمال و عبده هم نظر است. همه اینها هم نظر هستند و لذا در ایران هم می بینیم که مدارس اسلامی راه می افتد. برای این است که این مشکل حل شود. ما هم دستاوردهای جدید غرب را داشته باشیم، هم به سنت خودمان پشت پا نزنیم، ترکیبی از این دو اتفاق بیفتد و بعد با رویکرد تمدنی گذشته درخشان را برجسته کنیم و الگو قرار دهیم و بتوانیم راهی برای آینده خود و حل مشکل خود پیدا کنیم. این مسئله سبب می شود که اسماعیل راجی فاروقی به فکر اسلامی سازی علوم به طور خاص بیفتد و تصورش این است که اگر مسأله آموزش حل شود، ما  می توانیم مشکلات جامعه خود را حل کنیم و این عقب افتادگی را جبران کنیم. یکی از مسائل اساسی واقعا همین است اما این مسأله، مسأله تام و تمام برای حل این مشکل نیست. آموزش باید وجود داشته باشد، اما اگر آموزش باشد و در کنار آن به بحث سیاست، به بحث رسانه ها، تأثیرگذاری رسانه ها برای بهبود وضعیت، به تأثیرگذاری سیاست توجه نداشته باشیم، به کاریزما و آن شخصیت های ویژه ای که یک باره به میدان  می آیند و سرنوشت مسائل را عوض می کنند، به این امور توجه نداشته باشیم، به نظر می رسد که یک جانبه نگاه کرده ایم.
فکر می کنم یکی از نقاط قابل اصلاح، نمی خواهم بگویم نقاط ضعف، چون نقاط ضعف در جایی بکار  می رود که بخواهیم کسی را کنار بگذاریم؛ اما در مورد دیدگاه های آقای فاروقی یک جاهایی که قابل اصلاح باشد و بتوانیم از نقاط قوت او استفاده کنیم و نقاط تکمیلی هم بیفزاییم، همین مطلب است که اگرچه نظام آموزشی مذهب همراه با بهترین متون و با بهترین روش هاست، بازهم باید بتوانیم متونی طراحی کنیم که اثرگذار باشد. اما مطمئنا متن کاری صورت نمی دهد. نظام دانشگاهی، وقتی نظام فاسدی باشد، نظام حاکمیت همراهی نکند و ما به سیاست توجه نکنیم و روابط قدرت و علم را مورد توجه قرار ندهیم و سیاست گذاری دانش را مورد توجه قرار ندهیم، متوجه نقش رسانه ها نباشیم، متوجه شخصیت های ویژه که در طول تاریخ شاهد اثربخشی آن‌ها بوده‌ایم، مورد توجه نباشند، طرفی برنخواهیم بست. در دوره های اخیر، امام رضوان الله علیه و پیش از او حسن البناء و سید جمال، شخصیت‌هایی بودند که فارغ از تأثیر گذاری های معرفتی نقش بسیار مهم غیر معرفتی نیز داشتند. یعنی به معنای غیر آموزشی و گزاره ای. این نکته ای است که در اینجا وجود دارد. آقای فاروقی از بحران شروع می کند؛ نگاه او به مسائل فوق العاده است، یعنی بحران هایی که بر مسلمانان گذشته را به صورت جامع  می بیند و صرفاً به بحران معرفتی توجه نمی کند. یا بحران اقتصادی را نیز مدنظر دارد. تسهیلات قابل توجهی از عربستان دریافت می‌کند، اما یکی از بحران هایی که اشاره می کند این است که امروز در جهان اسلام ما می بینیم، سرمایه های مالی فراوانی وجود دارد به دلیل تولید نفت اما  این خوب توزیع نمی شود، در یک جا کسانی در حد عالی و به صورت حداکثری برخوردارند و در جای دیگر، عده ای محرومند و ضمیر، مرجع خودش را طبیعتا می شناسد و راحت نسبت به این موضوع انتقاد می کند.  کاری که ابرقدرت ها کردند این بود که قریب به پنجاه کشور را در جهان اسلام پدید آوردند و تفرقه آفرینی کردند. عقب ماندگی، گرایش سکولاریستی و جهان بینی و ارزش های مدرن سبب شدند این وضعیت فرهنگی در جامعه اتفاق بیفتد به همراه بی سوادی، شبهات، جریانی که ما امروز به عنوان جریان هالیوودی از آن یاد  می کنیم. از تأثیرگذاری فیلم ها و رمان ها و چیزهایی از این دست، بحران ها را دسته بندی و شناسایی کرده و به انها توجه ویژه مبذول  می دارد. حال باید بیاییم و مسأله خود را حل کنیم. او، عقب افتادگی مسلمان ها در درون خود را هم فراموش نمی کند.
غفلت از فقه اکبر
همانطور که جناب آقای میرزایی اشاره فرمودند در مورد بحران هایی که در حوزه آموزشی سنتی ما هست به جد ورود پیدا  می کند. همان نکته معروفی که طبعا ما هم می دانیم توسط بزرگانی مثل فیض کاشانی مطرح شده است؛ حتی تفقه به فقه متعارف و بحث احکام فروکاسته شده است و از فقه اکبر و مباحث دیگر مورد غفلت واقع شده است. ایشان به این نکات اشاره  می کند و  می گوید مسلمانها به فقه پرداخته اند و از خیلی چیزهای دیگر غافل شده اند. جامع نگری به جزئی نگری و یک جانبه نگری تبدیل شده است و باور به تعارض عقل و وحی در میان مسلمان ها نهادینه شده است، گویی عقل یک طرف قرار گرفته و وحی در طرف دیگر است. البته ایشان به اشتباه این مسئله را  به فارابی نسبت  می دهد و برآن است که فارابی این باور را گسترش داده است. از این رو با غزالی و ابن تیمیه و امثالهم همراهی  می کند؛ این در حالی است که عکس این جریان صادق است، یعنی فارابی و ابن سینا از کسانی بودند که به همدلی عقل و وحی قائل بودند. کسانی مثل غزالی و ابن تیمیه، شخصیت هایی بودند که تعارض عقل محض را با وحی تعلیم  می کردند و آثاری مثل تهافت الفلاسفه را نوشتند. غزالی در بیست مسأله مناقشه می کند و در سه مورد ابن سینا را تکفیر می کند به خاطر اینکه ابن سینا تبعیت از مباحث عقلی فلسفه کرده است.
بحران دیگری که آقای فاروقی تشخیص داده عبارت است از مشکل داخلی، یعنی مشکل تفکیک میان باور و عمل. این تفکیک علل متعددی دارد ولی نتیجه‌اش این شده که بحث نظری در یک جا قرار بگیره و بحث عملی در جای دیگر. گرایش به تصوف، گرایش به مباحث نظری خاص که می‌تواند ناشی از استبداد و ناشی از فراغت از مسائل اجتماعی و فسادهای حکومتی باشد. او معتقد است عقلانیتی که به تدریج در این مسیر شکل می گیرد، عقلانیتی است که دیگر دغدغه امنیت و دیانت مردم نداشته و درجه دینداری مردم در جامعه در نظرش مهم نیست. همچنانکه سلامت جامعه، سلامت جسمی و روحی، رفاه و ... اهمیتی خود را از دست می‌دهند. سپس دوگانگی هایی را هم مطرح می‌کند تا به راه اصلاح این امر برسد که بحث نظام آموزشی است. در این نظام آموزشی همان پنج اصلی که اشاره شد ایشان ذکر می‌کند که ما باید بحث توحید را در اینجا مورد توجه قرار بدهیم. توحید خالق که در این عالم تأثیرگذار است.
بازگشت معارف دینی به توحید
یک نکته قابل توجه که می توان آن را به اندیشمندان وطنی ربط داد این است که مرحوم علامه طباطبائی می‌فرماید: «همه معارف دینی به توحید بر می گردد» که به تعبیر آیه الله جوادی این جمله از غرر فرمایشات مرحوم علامه است. به لا اله الا الله بر می گردد. اگر همه معارف را جمع کنیم به یک شکل منسجم و روش مندی می رسیم که همان لا اله الا الله است و لا اله الا الله را اگر بازگشاییم، به تمام معارف دینی می رسیم و این کلمه کلیدی در تفسیر است. یعنی این را باید مبنا قرار داد در همه فهم ها و تفسیر هایی که از آیات قرآن کریم می توانیم داشته باشیم. ایشان هم بحث توحید را خیلی جدی، نه بعنوان یک ایده نظری، بلکه به عنوان یک ایده ای مورد توججه قرار می‌دهد که در عمل می تواند به سرعت خودش را پخش بکند. گمان می کنم در این بخش از سید قطب به شدت متأثر باشد، چون مسیری که او طی کرد در این زمینه مسیری بود که جاده ها را برای خیلی ها صاف کرد. حتی متفکرین داخلی ما را ولو اشاره هم نکرده باشند، متاثر کرده است.
بحث بعدی بحث وحدت خلقی بعد از وحدت خداوند است. این را به عنوان مبنای تغییرات آموزشی در نظر بگیریم. وحدت خلقی به این معنی که همه نظام عالم با هم پیوند دارند، انسجام دارند، مرتبطند. در فلسفه اسلامی ما از این به عنوان ارتباط بین مخلوقات، ارتباط بین معلول ها با علت واحده سخن می‌گوییم که از آن به ضرورت بالقیاس الی الغیر یاد می کنیم. این انسجام، این وحدت، این پیوندی که بین خلق وجود دارد مثل یک شبکه، هر جای این شبکه تاری داشته باشد شما حرکتش بدهید همه نظام همراه با او حرکت می کند. یک چنین انسجامی هست که تحت تدبیر خالق است. بعد بحث وحدت حقیقت و معرفت مطرح می شود. حالا این نظام آفرینشی و معرفتی که قرار است به آن تعلق بگیرد، این معرفت هم به هر حال معرفتی است که اگر بخواهد منسجم باشد و اگر بخواهد درست باشد باید مطابق با واقع باشد. هر وقت که تطابقی نداشته باشد بی نظمی و عدم انسجام از آنجا ناشی می‌شود؛ سپس ایشان، وحدت حیات را مطرح می کند و بعد از آن وحدت انسانیت که همان فطرت انسانی است که ما به آن باور داریم که ام المعارف است. در این خصوص آقای دکتر حداد می گفتند: از شهید مطهری سؤال کردم؛ تمام فلاسفه را به یک مضاف الهی ممکن است متصف بکنیم و بگوییم فلان کس فیلسوف فلان چیز است، درخصوص شما چطور؟ شما فیلسوف چی هستید؟ در واقع یعنی اگر بخواهیم شما را به یک فیلسوف موضوعی یاد کنیم نظر شما چیست؟ ایشان فرموده بودند «فطرت». شهید مطهری برجستگی خود را در فطرت می دید. این ایده در اسماعیل فاروقی به طور جدی وجود دارد که به هر حال وحدت انسانیت که بحث وحدت اجتماعی هم در آن گنجانده شده که از همین جا بحث نفی نژاد پرستی و چیزهایی از این دست را داریم. چون ایشان نسبت به مسأله نژاد حساس شده بود و علت آن هم به خاطر موقعیت حضور در منطقه اشغالی و فشارهایی که بر وی بود. به هر حال این پنج موضوع را به عنوان ارکان نظریه اصلاح آموزشی خودش در نظر می گیرد. بعد دوازده مرحله که برای اصلاح معرفت در نظر گرفته است با آسیب شناسی که از معارف دینی داخلی می‌کند همراه با آسیب شناسی که از معارف غربی می کند. با ملاحظه تلفیق این دو بر اساس یک نظام روش مند و در نهایت بعد از تحلیل و تجزیه و بررسی های مختلف، می‌توانیم متونی را فراهم بکنیم برای دانشگاه ها تا آموزش داده شود. نهایت سعی و تلاش خود را می کند که بین این دوازده مرحله این ارتباط را برقرار کند. چون گام های اولیه است خیلی قابل تقدیر است. به این سامان مندی پیش از این کسی مطلبی را ارائه نکرده است. دیگران هم که بعدها آمدند چیزهایی را گفتند و بر حسب شواهد متعددی که وجود دارد از این دیدگاه ها به شکل حداکثری استفاده کردند. اگر ما هم در اینجا نقد می کنیم، به هر حال کسانی هستیم که سال ها از زمان طرح این نظریه گذشته و هر نظریه ای نقاط ضعف و قوت خودش را بروز می دهد. در این مراحل البته نکات انتقادی قابل توجه هم وجود دارد اما کار، کار ارزشمندی است.
ساماندهی توام فکر و مفکر
دکتر میرزایی: فرمایشات آقای دکتر میری بسیار خوب و قابل استفاده بود. بدون شک اسماعیل فاروقی وقتی از نظام آموزشی صحبت می کنند، از نظام فکر و مفکر با هم صحبت می کنند. یعنی تصورش این است که باید مراکز منتج و مولد انسان و تربیت کننده عالمان سامان دهی شوند و الا جامعه، کادر فهیم و سالم و مدیر و رسالی و مکتبی را نمیتواند پیدا کند. این شاخصهایی که ایشان برای نظام آموزشی تعریف می کند، تضمین کننده سلامت جریان اجتماعی هستند، برای همین فکر می کنم ایشان وقتی نظرشان را از نظام تعدیل می گویند، واحدها و رشته ها به معنای کلی است و سامان دهی های سطحی نیست. سامان دهی های عمقی الگوی تفکر است، منتها کسانی در فضای آزاد الگو تفکر ارائه دادند. فرض بفرمائید آقای جوادی. الان بین نگاه آیت الله جوادی با نظام آموزشی، تعلیمی تربیتی حوزه چه نسبتی هست؟ تقریبا هیچی. خود آقای جوادی در یک صحبتی می گفتند ما رسائل و مکاسب را خواندیم و می خوانیم و به کناری  می نهیم. بالاخره نظام حوزوی، آن نظامی نیست که آیت الله جوادی از علم و دانش و مناسبات عقل و دین بیان می کنند، در حوزه مطرح وجود ندارد، مگر در فضای آزاد. آقای فاروقی به این دوگانگی ایده های اصلاح گری اجتماعی تمدنی و نظام آموزشی فعلی پی بردند. نکته دومی که ایشان همه جا ذکر می کنند یک دوگانگی دیگری است در حوزه آموزش. اتفاقا ایشان ثقل دعوت و فراخوانی به سامان بندی نظام آموزش را یکی کردند و این مطلب را روح حاکم بر نظام آموزشی می دانند. ایشان می گویند نظام آموزشی ما الان رنج می برد، آسیب می برد از رویکرد سکولار علم غربی که اساسا دارند تربیت می شوند و از طرف دیگر مطالبات میراثی بدون اینکه اساسا این امور به شکل منهج و روشی تحقیقی در بیایند. ایشان از این مساله می نالد، نگران است که شخصیت اسلامی را آب ببرد، این نظام ها را از بین ببرند. حرف هایی که آقای فاروقی در این حوزه می زند، حقیقتا به نظر من حرف هایی است که ایشان سی سال پیش تفسیرش را گفته بود. سی سال بعد ایرانیان اجمال آن را می گویند. مثلا در حوزه علوم مخالفت می کنند با تقسیم علوم به شرعی و غیر شرعی. می گویند نظام آموزشی را نباید بر اساس تقسیم علم به شرعی و غیر شرعی درست کرد. در صورتی که ما همین الان در نهادهای داخل نظام خود مؤسسه درست می کنیم، بعد می گوییم مؤسسه علوم انسانی، مؤسسه علوم فقهی و اسلامی و امور دیگر را جدا می کنیم. آقای فاروقی از این حرف ها سی سال پیش خیلی جلوتر بوده است. ایشان آنجا در یکی از نوشته های خود می گوید علوم غیر شرعی یعنی علوم تجربی. این علوم هم شرعی اند اما بالتبع اند. علوم شرعی اصلی و علوم شرعی تبعی می گذارد می گوید همه آن مبتنی بر نکته ای است که آقای دکتر فرمودند یعنی بحث توحید است. لذا ایشان عبارت التوحید مبدأً للمعرفه را زیاد استفاده می کنند، یعنی نقطه آغاز تولید اندیشه، توحید است. توحید هم که می گوید منظورش توحید معرفتی و شناختی است. می گوید از بالا غرب اشتباهی که کرده معرفت را از جزئیات چیده است.

 کاری که مسلمان ها می توانند انجام دهند این است که معرفت از بالا چیده شود. لذا در بحث اسلامی سازی علوم اجتماعی در چند جا ایشان این مطلب را ذکر کردند. چون مطلبشان کلان و نظری است، تکرار در این مبنا زیاد دارد و متأسفانه هم ایشان ثقل معهد روی دوشش بوده است، برای همین همه متن هایی که ایشان نوشته حس رنجی که این مرد کشیده را نشان می‌دهد، آدم را آزار می دهد. پنج جزوه معهد العالمی داشته است، پنج جزوه هم ایشان نوشته بوده است. با اینکه آنها همه با او بودند، آقای عبد الحمید ابوسلیمان، علوانی اما یک مطلب از اینها نمی بینید در آن برهه تأسیس معهد در آمریکا. همه را ایشان نوشته است، ایشان بارها تکرار می کنند همین مقوله اسلامی سازی علوم اجتماعی و می گوید که در اندیشه دینی مبدأ تأسیس متدولوژی دینی شناخت وجود شناسانه هست. یعنی در واقع نه شناخت اعتقادی، ایدئولوژیک نیست، پانتولوژیک است. باز ایشان معارف وجودی را همیشه تکرار می کند که در معرفت دینی ایمان محور فصل مشبعی در اختلاف نگاه ایمانی مسیحیت و اسلامی می آورند. عرض کردم آن نگاه دین شناسی ایشان فوق العاده است در این تئوری، اگر ایشان دین شناس تطبیقی نمی بود به نظر من این نظریه از ایشان متولد نمی شد. و یکی از مهم ترین آسیب های نظریه های علمی  و دینی ما در جاهای دیگر این است که کسانی که این کار را می کنند که اساسا اطلاع بسیار اجمالی از ادیان دارند. ایشان در مسائل مسیحیت و نگاه مسیحیت و مناسبات معرفت و ایمان در مسیحیت بسیار مسلط هستند. آنجا اثبات می کنند که اساسا ایمان اسلامی متضمن یقین است و یقین مرتبه ای بالاتر از علم (Science) دارد. یعنی در علم با تغییر شرائط آزمایشگاهی، نتیجه به هم می ریزد. در فلسفه علم، اما در بحث های ما شرائط آزمایشگاهی، تغییر نمی کند. چون اساسا نگاه نگاه توحیدی و به قول ایشان قومیه نگاه وجود شناسانه است نه نگاه ایدئولوژیک که شما بگویید آقا سلفی وقتی که می اید شیعه می شود، کل منظومه فکرش بهم می ریزد. این مسئله، نگاه وجود شناسانه است. لذا قرائت کتاب تکوین و تدوین را برای همین طرح می کنند و دیگران هم گفته اند. این نکته ای که فکر می کنم حالا خواستم بحث تقسیم علم را بگویم که شاید چهار پنج سال پیش آقای جوادی تعبیری داشتند که علوم تجربی را هم علم دینی شبیه این گفتند. دیگر هر جایی از فردا در قم راه می افتادیم همه می گفتند آقای جوادی عجب حرفی زده است. واقعا حرف مهمی بود ولی خوب این حرفش سی سال پیش آقایی که چهار سال در الازهر درس خوانده واقعا به این ها رسیده است.
نیاز به فاروقی در ایران امروز
اهمیت این نشست برای من همین است که جناب دکتر میری عزیز یک جریانی را آغاز کردند که باعث شود مواجهه های علمی خوبی در داخل کشور اتفاق بیفتد و من فکر می کنم، آقای فاروقی صلاحیت این را دارند که یک همایش واقعا بین المللی در مورد او بگذاریم. برای اینکه ایران به این آقا الان نیاز دارد. چون ایشان الان بعنوان سخنگویی در حد فلسفه و تفکر برای نظام ماست و الا عربستان میخواهد با آقای فاروقی چه کند؟ از آنجا فرار کرد. مصری ها می خواهند با او چه کنند؟ الازهر میخواهد چه بکند؟ آقای فاروقی نمی تواند اشعری تلقی شود. به احتمال خیلی زیاد نقش آقای حسین نصر که با ایشان رابطه خیلی نزدیکی داشته، پررنگ تر است. چون در نگاه های اشعری، ایشان جریان تصوف را بارها جریان تهدید آمیز جریان علم به جهان اسلام می دانند، سلفیت را هم همینطور، منتها، در جایی فاروقی میگوید که از من سؤال می شود که شما چطور می توانید این همه شبهه ها را در غرب پاسخ بدهید. به راحتی از خودت جواب میدهی. ایشان می گوید من گفتم نه، من هر جا گیر می کنم، اندیشه های ابن تیمیه به داد من می رسد. من می خواهم یک نکته ای عرض کنم که خود معمایی است برای ما و خوانش و توجیه خودم را بگویم راجع به این مطلب که مهم است. ببینید آقای ابن تیمیه را شیعیان یا نمی‌شناسند، یا رفتند سراغ آن فقره ها یا عباراتی که علیه شیعه است.
ابن تیمیه را خوب نشناخته‌ایم
می دانید این آقای علی الوردی عراقی یک شخصیت شبه سکولاراست یعنی تقریبا شریعتی عربهاست در عراق و آنجا یک شخصیت ذی نفوذ هم هست. خیلی آدم روشنی هم هست. کتابی در مورد ابن خلدون نوشته است. در آن کتاب می گوید که من، آقای ابن تیمیه را یکی از مؤسسین جریان علم نوین اسلامی می دانم. آقای ابن تیمیه حالا آن مرزها و نگاه ها و آسیب های خاصی که داشته که هست نمی شود انکار کرد، منتها یکی از شاهکارهایی که آقای ابن تیمیه انجام داد، مبارزه بود با تقلید. با شیعیان فعلا کاری نداشته باشیم، جریان شیعه فرق می‌کند و عقلانیت شیعه متفاوت است. منتها در اهل سنت تا همین الان چیزی به نام اجتهاد وجود ندارد، وهن اجتهاد است در غیر سلفیه ها. اما ابن تیمیه اجتهاد می کند. منتها در مذاهب اربعه فقهی و در جریان اشعریت، ماتریدیه و مذاهب اربعه، اجتهاد وجود ندارد. اجتهاد های محدود در داخل اجتهاد دیگران وجود دارد یعنی من مجتهدم در فقه امام خمینی مثلا، حالا اسمش را میخواهید بگذارید اجتهاد، ولی اجتهاد واقعی نیست. اجتهاد واقعی یعنی اینکه مجتهد بتواند بر طبق کتاب، عقل سیره و سنت قطعی نظرش را بدهد حتی اگر مخالف باشد، بالاخره ابوحنیفه رأی گرا و عقل گرا و اجتهاد گرا درست می گوید یا مثلا مالک که کاملا نص گرا و به نوعی اخباری و حالا کمی از احمد حنبل کمتر؟ مالک هم بعد از احمد حنبل دومین حدیث گرا در بین مذاهب دیگر است. به نظر می رسد این شجاعت و جسارت ابن تیمیه در ساختار شکنی فکری در جهان اسلام باعث شده این ها از آن ظرفیت اجتهادی وی استفاده کنند که دیگر اگر می خواهند حرفی را سنت شکنی کنند، هر کسی می گوید این حرف شما که با کل مذاهب اربعه و اشعری و ماتریدیه با همه مخالف است، این ها پناه می برند به ابن تیمیه. چون او مسیر را برای آن ها باز کرده است. بیشتر حالا نمی گوییم یک نگاه ابزاری، ولی نگاهی که از نظر اجتهاد این فضا را دارد. برای همین سلفیتی که در معهد اسلامی هست، سلفیت ابن تیمیه این نیست قطعا گرچه عقل گرایی شیعی به معنایی که ما می گوییم هم نیست، اعتزال هم نیست، لذا این بحران باعث شد به نظرم این معهد آرام آرام به یه بن بست های خطرناکی رسیده که حالا شاید با کمک بزرگوارانی مثل دکتر میری و مسئولینی که فکری کار می کنند می شود با این معهد ارتباط برقرار کرد.

پیشنهادی در راستای تقریب
 آقای علوانی قبل از اینکه از دنیا برود، دو سال قبل از مرگش من خدمتشان رفتم مصر، یک خانه ای داشت در یک ویلایی لب ساحل اسکندریه انجا بود که من با ادریس هانی دو نفری رفتیم. شش ساعت راه بود از قاهره، پیر هم بود، هم خیلی چاق بود، هم مریض بود یک سال بعد از دنیا رفت. ایشان به من گفت که به آقای اعرافی بگویید من می‌خواهم در قاهره یک دانشگاهی بزنم دانشجوها نصف شیعه و سنی و اساتید نصف شیعه و سنی باشند. آقای علوانی چنین وزنه ای است در جهان اسلام که خواستار این شدند. حالا غرضم این است که آن جریان، آمادگی ارتباط با ما را دارد و اتفاقا همیشه مسئولین آنها گفتند که نقطه مثبت المعهد العالمی که آزاد فکرکردن است و نقد کردن که حاج آقا اشاره داشتند، به خاطر این بود که منابع مالی و اقتصادی خود را خودشان مدیریت می کردند. ظاهرا ثقل آنجا، پول عربستان نبوده یعنی قرائن نشان می دهد که اصلا فضای انجا با فضای عربستان سازگاری نداشت.
دکتر میری: جناب استاد میرزایی یاد کردند از استاد علوانی، من گمانم این است که یک تعداد کتابی که از شهید صدر و شهید مطهری توسط معهد انجام شد، به سبب تأثیرگذاری ایشان بود، و الا گرایش های سلفی خیلی با این نگاه ها توافق ندارد. یکی دو تا نکته که جناب آقای میرزایی اشاره فرمودند در مورد نزدیکی دیدگاه های ایشان به دکتر نصر، گمانم این است که حالا ارتباطات این دو را که من خیلی نمی دانم از نظر برخورد مواجهه ای ولی گمانم این است که در نقض فرد و چالش ها و امثال اینها تقریبا اشتراکات قابل توجهی وجود دارد، در کلیات هم همینطور، منتها نکاتی دارد. فاروقی که مقداری تفاوت های جدی دارد. مثلا در یک جا گمان می کنم این نکته را که به عنوان انتقاد به ایشان می خواهم مطرح بکنم اگر ایشان اشاره نمی کرد به هیچ جای نظریه شان هم ایراد وارد نمی شد. ایشان در آن بحث توحید، بحثی را مطرح می کند که توحید آنقدر اثرگذار است و نقش خدای تبارک و تعالی در این عالم آنقدر اثر گذار است که حتی اگر رابطه علیت بین یک چیز و چیز دیگر باشد، پروردگار عالم می تواند این رابطه علیت را تغییر بدهد. همان طوری که غزالی و هیوم انکار علیت کردند، ایشان اشاره می کند به غزالی و هیوم. من تعبیر ایشان را هم در این مقاله آوردم. بله نفی علیت می کند، یعنی می گوید می شود در جاهایی این ضرورت علّی توسط اراده خداوند انکار شود و این خیلی نگران کننده است چون رویکرد سلفیه از این دست است. غزالی بر این نکته خیلی تأکید دارد و البته محدثین ما و متکلمین ما نیز همین طورند. خوب اگر اصل علیت انکار شود،  حتی به اراده خدا، آن وقت دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود. تمام ارتباطات منسجم بین اشیا، که الف و ب جیم و دال، سیستم ها که قرار است از زیر تأثیر بگیرند در جای دیگه تأثیر بگذارند، همه این تأثیرگذاری‌ها و تأثیرپذیری‌ها همه نقش بر آب می شود. تمام پروژه های ایشان و پروژه های انبیا و دانشمندان، همه متکی بر این است که اصل علیت وجود دارد.
دکتر میرزایی: یعنی ارتباط مردم با خدا قوی می‌شود، دعا و معنویت و ایمان تقویت می‌شود.

دکتر میری: نه، این درست است. در بحث فلسفه اسلامی ما، موضوع به گونه ای دیده شده که هم آن ارتباط بین خلق و خالق، اصلا خلق می شود ربط محض می شود وابستگی محض یعنی من مانند یک برگی هستم که در این تلاطم هستی، تنها کسی که می تواند من را مدیریت کند خداست. این توحید خیلی توحید راقی تر و ارزشمند تری است تا اینکه ما بیاییم مثل کسانی که دست می بردند در نظام کهکشان ها تا بتوانند مدارها را توضیح بدهند. هر دفعه یک راه حلی پیدا می کردند؛ اما راه حلی بود که نظام بر انداز بود. عرض کنم که این نکته اش نشان می دهد که ایشان با این ایده های عمیق آشنا نبوده است،  نکته ای هم که ایشان دارد این است که خیلی بی حوصله است نسبت به نگاه های عمیق و آن معارف الهی که ما چه در قرآن کریم می بینیم چه در احادیث می بینیم. می گوید اندیشه، اندیشه ای است که بیاید به عمل منجر شود. خوب چه طور منجر شود؟ قاعدتا بلافاصله منجر شود. اما در این صورت ما باید رویکرد پراگماتیستی را انتخاب کنیم. رویکرد پراگماتیستی، خلأها و اشکالاتش به طور جدی بر ملا شده است. یعنی کاملا اندیشه می شود ابزار. ابزار انگاری در اندیشه کاملا مثل خوره به کل اندیشه سرایت می کند به قسمت به قسمت اندیشه، در پایان بعد از مدتی شما می بینید از آن اندیشه دیگر هیچ خبری نیست. این جهات اسماعیل فاروقی، جهات نگران کننده‌ای است؛ ولی به نظرم این ها هیچ کدام در آن پروژه نقش اساسی ندارند. یعنی این پروژه می‌تواند قوی باشد با این اصلاحاتی که در یک کشتی در حال حرکت انجام شود، نکته بعدی حالا به عنوان انتقاد به آقای اسماعیل فاروقی، این است که در این پروژه دوازده‌گانه‌ای که سرفصل‌های آن را به اشاره می کنیم، همه طیف‌های مختلف می‌توانند حضور داشته باشند. یعنی از سلفی ترین نگاه می تواند در این پروژه شرکت داشته باشد تا لیبرال ترین نگاهی که گرایش به اسلام دارد. معین نمی کند که بالاخره این تعاملی که می خواهد بین دانش جدید و دانش گذشته انجام شود بر اساس چه متدولوژی، چه مبانی هرمونوتیکی و چه روش هایی انجام شود به اصطلاح چه خط قرمزهایی را رعایت کند، این را ندارد یعنی کلی گفته و گذشته و باید واقعا در این موارد فکری کرد تا این اندیشه از ان آسیب ها مصون بماند. من به طور اجمال اگر بخواهم این سرفصل هایی که ایشان برای دوازده مرحله اجرایی شدن اسلامی سازی معرفت بیان می کند را عرض کنم، یکی اینکه ما باید با تمامی عرصه های علوم انسانی نوین آشنا شویم. بیست تا دانش را ایشان مطرح می کند و بعد می گوید باید با اینها بالاخره آشنا شد و بعد پژوهش کرد در اینها. صرفا آشنا شدن کافی نیست. این دانش ها در چه بستری با چه روشی و با مدل های مختلفی که این دانش ها در ان رشد کردند، به چه صورتی است؟ مرحله سوم این است که حالا ما این دانش ها را یاد گرفتیم و، تسلط بر میراث اسلامی هم باید باشد، یعنی باید برویم از دانش های اسلامی خود هم آگاهی پیدا بکنیم که مقدمه ای شود برای ارتباط دادن بین این موارد.بعد از آشنایی تازه باید تجزیه و تحلیل بکنیم که این میراث اسلامی بستر تاریخی آن چه بوده است، مشکلاتش چه بوده است، راه حل خروج از بحران چه بوده و مسائلی ازین دست. در مرحله بعد که پنجمین مرحله است ایجاد ارتباط میان اسلام و شاخه های علوم انسانی جدید. این را هم ایشان مفصل توضیح می دهد. این چهار مرحله که طی می شود، ایشان می گوید که باید ارتباط میان اسلام و شاخه های علوم جدید شکل بگیرد. بعد در مرحله ششم ارزیابی انتقادی علوم جدید واقع می‌شود. در این ارزیابی انتقادی هم ایشان دقت هایی داشته که به هر حال این دانش ها به خوبی مورد بررسی است.
مرحله هفتم دوباره بر می گردد به میراث اسلامی که این بار ارزیابی انتقادی صورت  می گیرد، البته معیارهایی را هم برای نقد مطرح می کند که من به تک تک معیارهای ایشان نکات انتقادی داشتم. البته شاید باید بیشتر رفع ابهام کند و اگر رفع ابهام شود ممکن است که دیگر ان اعتقادها خیلی وجهی نداشته باشد. مرحله هشتم، بررسی چالش ها و بحران ها، ما حالا دانش ها را باهم بررسی هم بکنیم، حالا می خواهیم این دانش ها را در کجا به کار بگیریم. چالش ها و بحران هایی که داریم چیست که اینجا معیار  ایشان برای دانش همین نافع بودن آن هاست که این البته خیلی خوب است. دانشی که مبتنی بر حکمت باشد و بتواند گرهی از گره مسلمان ها را باز کند مطلوب است. این چالش های امت اسلامی است اما باید فراتر از این برویم و آن مرحله نهم است یعنی بررسی چالش ها و بحران های بشر معاصر. رسالت اسلام جهانی است، می خواهد در نژاد پرستی حرف بزند، راه ارائه بدهد، آنارشیسم، بهم ریختگی جنسی، اعتیاد، انحطاط اخلاقی. ببینید نمونه های بحران ها را خوب فهرست کرده است، جنگ قدرتمندان در برابر ضعیفان، بی سوادی بی کاری، تولید جنگ افزارهای کشتار جمعی، بحران محیط زیست و تعدادی دیگر. این ها باید در پروژه اسلامی سازی علوم مورد توجه قرار بگیرد تا علوم معطوف به حل این مشکلات شود. در مرحله بعد تجزیه و تحلیل ابداعی خلاقه که در صفحه 62 مقاله هست که انجا هم ایشان نکاتی را ارائه می دهند. مرحله یازدهم، باز سازی و باز آفرینی متون آموزشی بر اساس اندیشه اسلامی است. دوازدهم گسترش دانش تولیدی اسلامی است که به هر حال به شکل های مختلفی این باید در جامعه وارد شود و اثرگذار گردد. البته روشن است برای وی که دانش فقط در دانشگاه ها منحصر باشد که این اتفاق ها نمی افتد. ولی راجع به ان مؤلفه ها به اندازه ای که راجع به اسلامی سازی علوم صحبت کرده، صحبت نکرده است و این وظیفه بعدی هاست که به این معنا بپردازند.
دکتر میرزایی: ببینید ما در این نشست، در این فرصت کوتاه خیلی نمی توانیم وارد نقد نظریه ایشان شویم منتها قطعا ایشان بنا نبوده علوم اجتماعی و اسلامی را اسلامی سازی بکند. ایشان راهکار ارائه دادند و در واقع اقتضاءها، الزام ها و نیازهای منطقی حرکت به سمت اسلامی سازی دانش های اجتماعی را گفتند. اما خود او در صدد نبوده، همچنان که این ادعا را ندارند که الان همه امکانات و ظرفیت بالفعل را برای تحقق این مسئله در اختیار داریم. به نظرم تأکید ایشان بر نظام آموزش برای همین بوده است که این درک و فهم را داشتند که ارزیابی اش از وضع موجود نخبگان، ارزیابی مثبتی نیست. لذا گفتند بیایید یک نظام آموزشی عالی اسلامی دینی درست کنیم، منظور ایشان، نظام دینی هم هست، حوزه های علمی هست، الازهر هست، قم هست اینها همه را باهم می بینند، دانشگاه را فقط نمی بینند. و به دنبال این بودند که زمینه و بستری برای این مهم صورت بگیرد. آقای فاروقی در غرب زندگی می کرده است، در مهد آن تفکرات. آنقدر شجاعت داشته که از نظر علمی وارد ساختار شکنی و نقد تند و تیز اندیشه های غرب شود. کتابی دارند که در واقع پایان نامه دکتری اش است  به Christian Ethics اگر اشتباه نکنم. الاخلاق المسیحیه این کتاب است و ترجمه هم نشده و به انگلیسی است و برای دانشگاه مک گیل می نویسند و وقتی ایشان این کتاب را می نویسند خبر تا پاپ می رسد، کشیش ها و مراکز مسیحی می گویند با این کتاب، پایه های ایمان مسیحیت و اخلاق مسیحیت را شما می لغزانید. عرض کردم ایشان عالم به تمام معنا به عمق مسیحیت بوده است؛ البته مک گیل این کتاب را چاپ کرده است. ببینید آقای اسماعیل فاروقی در حوزه علم تا به اینجا پیش رفته است، اما از طرف دیگر در حوزه سیاست بسیار بسیار احتیاط می کند، فراتر از نظام آموزشی و تعلیمی و علمی نمی رود. لذا وارد نظام و دولت نمی شود. پدیده های استعمار، استکبار، اشغالگری اسرائیل را مورد بررسی قرار می دهد، اما در بحث های فراتر از اینها خیلی وارد نمی شود. منتها ایشان کار دیگری هم می‌کند که همه جا مشهور هست و واقعا باید از این کار تقدیر کرد، ایشان رویکرد جوانانه و رویکرد نهادساز داشته است، یعنی فقط نظام تعلیمی را مد نظر ندارد. برای همین انجمن آمریکایی عالمان جامعه شناس یعنی انجمن عالمان حوزه اجتماعیات انسانی، قریب به چنین مضامینی، این انجمن را تأسیس می‌کند. بعد ایشان یک انجمن اسلامی را درست کرد به نام انجمن اسلامی دانشجویان آمریکایی یعنی دقیقا اقداماتی می کند که روح نظام ساز و اجتماعی و سیاسی اجتماعی او را نشان می دهد. منتها از طرف دیگر چون در جهان عرب و جهان اسلام اساسا بحران، بحران فکر است یعنی باید این ارزیابی را انجام دهیم که که آیا تشخیص شما ازینکه بحران اول جهان اسلام، بحران فکری است درست است یا نه؟ اگر کسی بپذیرد که بله بحران، بحران فکری است به نظر می رسد که نهاد های فکری که همین نظام آموزشی است مسئول سامان دادن اندیشه و اندیشمند هستند. اگر با آن ها مخالفت کنید چنانکه سلفی ها مخالف نگاه وی  هستند،  سلفی ها می گویند بحران عقیده است، وی می گوید بحران فکر است، منتها ، حلقه ارتباطی این حرف کاملا تمدنی و دانشی است. با حرف سلفی ها که کاملا کلامی و اعتقادی است فرق دارد و حلقه اتصالش کلمه توحید است. ایشان می گوید کلمه توحید، منشأ سازمان تفکر غیر از آنی که هست، نفی بقیه نمی کند. اما سلفی ها می گویند که توحید مقوله اعتقادی کلامی است. این اختلاف بزرگ این افراد است که به نظر میرسد با این حساب می شود گفت ایشان در حوزه توحید تحت تأثیر جریان تاریخی ابن تیمیه است، اما ایشان تکمیل کننده فراخوانی سلفیان به توحید هست. این ارزیابی بنده است. یعنی ایشان یک حلقه مفقوده جریان سلفیت را تکمیل می کند. می دانید جریان سلفیت جهانی برای مبارزه با شیعه درست نشده است؛ بلکه جریان سلفیت برای مبارزه با هفت یا هشت آسیب تاریخی جهان اسلام درست شده است. آسیب خرافات و بحثهای ایمانی، آسیب تصوف، آسیب استعمار، آسیب سکولاریسم، سلفی ها صد برابر ما علیه سکولاریسم کتاب نوشتند. بسیار فعال بوده اند، علیه تبشیر و تنذیر و مسیحی سازی جامعه جهانی. این افراد از حدود دویست سال پیش کار می کنند و جزو جریانهای فعال تمدنی بودند، ولی نگاه آن ها متأسفانه در داخل آسیب زاست و تفکیک گراست و تفرقه انداز و تکفیری است. لذا وقتی شما داخل خانه خودت نتوانی وحدت را حفظ کنی، حرفهایی که علیه دشمن می زنی هم عملا فایده ای ندارد. من به اسماعیل فاروقی رحمه الله علیه به عنوان تأثیر پذیر از جریان ابن تیمیه در آغاز معتقدم اما بعدا هر چه که ایشان جلو رفته، مکتبش عقلانی، علمی تر و بهتر شده، و ایشان کلمه توحید و محوریت توحید را رها نکرده است.
دکتر میری: در ارتباط با نظام آموزشی درست است که بحران، بحران فکری است، یعنی ممکن است کسی قائل به بحران فکری باشد و قائل به بحران اعتقادی نباشد. چون مسأله فراتر از این قضایاست. اما در عین حال باور انسان این باشد که نظام آموزشی به تنهایی کاری نمی تواند انجام دهد. مشکلی که الان ما با این پروژه داریم، عرض کردم نمی‌خواهیم نفی کنیم فقط برای این است که بتوانیم یک جوری فقط از نظر منطق اقدام می گوید گام اول این است، بله عرض بنده همین است که بحث فرهنگ همانطوری که بعضی از متفکرین اخیرا اشاره کرده اند، بحث فرهنگ بحث ساحت ها و نهادها و اندیشه و... رابطه داد و ستدی است یک رابطه دوطرفه است، یعنی از ابتدا باید باهم جلو بروند، یعنی اگر ما صرفا به آموزش بپردازیم، همان آموزش هم نابود می شود، در کنار این آموزش تبلیغ خیلی مهم است در کنار این آموزش وجود یک شخصیت اثر گذار و مدیر برای اینکه خوب اداره کند، مهم است. در کنار آن نحوه ارتباط حکیمانه با سیاست مدن، خیلی مهم است که بتواند کار خود را جلو ببرد. یعنی تنظیم رابطه با قدرت از ان مواردی است که اگر رعایت نشود در نهایت قداست هم که باشد با آن متن، همچنان در متن بودن خودش باقی می ماند و به عرصه عینیت نمی آید. من نمی گویم ایشان غافل بوده ازاین مطلب، ولی تمرکز را روی یک موضوعی قرار داده و قسمت های دیگر را کمرنگ کرده است.
درست است که گرایش ایشان گرایشی توحیدی است؛ لکن همانطور که مستحضر هستید توحید یک لفظ است منتهی نحوه تفسیر از  توحید است که حساب ها را از هم جدا می کند. ما موحدیم، عرفا موحدند، سلفی های معتدل هم موحدند، وهابی های تندی که انتهای شیعیان سلفی اند، آنها هم موحدند. پس بین این توحید تا آن توحید بین زمین و آسمان فرق است، لذا یک مقداری به نظرم می رسد که لایه های سلفی گری در ذات این دیدگاه وجود دارد، یعنی توحیدی که مطرح می کند و آن نفی علیتی که عرض کردم، بعضی قسمت های دیگرش خیلی در عمل تأکید کردند، نفی تصوف، نفی فلسفه و دیدگاه های نظری همه این ها آدم را به جایی می رساند که ایشان هم در دام ابن تیمیه گرفتار است. یعنی همان مواردی که اشاره کردید. نکته دیگری در اندیشه ایشان، این است که ایشان یه مقداری جریان های شکلی اندیشه غربی را مبتنی بر فردگرایی تفوق طلبانه غربی می بیند یعنی نژاد پرستی؛ بعدهم شواهدی از هگل، از کانت می آورد و بعد هم سرایت می دهد، گویی که عامل مکون پیدایش اندیشه غربی این نژادپرستی است. در حالی که وقتی به سراغ نمونه ها می رویم، می بینیم اینطوری نیست. بله از بعد رمانتیسیسم غرب که در واقع یک جور سرخوردگی از انقلاب فرانسه و اندیشه های آزاد طلبانه هست، گرایش نژاد پرستی پیدا می شود. اما ارنست رنان و بعدی های دیگه هم به شدت در این موضوع وارد می شوند، اما قبل از او دکارت را می بینیم، مطلقا در دکارت ما نژاد پرستی نداریم. کانت در یک جا البته به اقوام اروپایی و تفوقشان اشاره می کند ولی در اندیشه کانت بحث قوه فاهمه، بحث تفکیک نومن از فنومن کاملا بحث طبیعت انسان است و مطلقا راجع به نژاد صحبت ندارد. از عوامل مکون اندیشه غربی ایشان تا حد قابل توجهی غافل مانده است، مثلا این نکته که بحث تأثیر گذاری ابن رشدیان لاتینی که پیروان ابن رشدبودند و فاصله انداختند بین عقل و وحی و آن جریان به اعتقاد برخی مثلا مثل کربن که در غرب شناسی دست دارد، معتقد است این از عوامل بسیار مؤثر بوده در تفکیک عقل و وحی. ارباب کلیسا بین عقل و وحی فرق قائل می شدند و اندیشه غربی را شکل دادند  و اساساً بحث نژاد مطرح نبوده، بحث کاملا فلسفی بوده است، بحث اندیشه ای بوده اعتقادی بوده، ایدئولوژیک بوده، اما بحث نژاد نبوده است. این قسمت ها را هم در تحلیل غرب به نظر می رسد ایشان یک جانبه گرایانه دیده است.
دکتر میرزایی: ادوارد سعید هم همین مطلب را می گوید. این افراد سی چهل سال زندگی کردند، شاید واقعا نژاد پرستی در غرب بوده اما در مورد نخبگان نبوده است.
دکتر میری: دکتر نصر اصلا این باور را ندارد؛ خود کربن مطلقا این باور را قبول ندارد، بی اثر نمی دانند، درست هم همین است؛ بی اثر نبوده نژاد پرستی، ولی پیش از این به هر حال اندیشه هایی که این افراد پیش می بردند، قبل از اینکه استعماری پیش بیاد که اصلا بحث غیر مطرح نبود تا بخواهند بحث سرکوب مقابل را مطرح کنند. بله خوب البته رنج ها و لطماتی که امثال ادوارد سعید و ایشان دراین فضاها بردند حتما در فلسطین روی این نگاه ها اثر داشته است. اما به هر حال خیلی هم نقش نژادپرستی نبوده، به هر حال فردگرایی و انسان محوری در برابر خدامحوری، شک گرایی، سلطه کلیسا، جنگ های مذهبی، نارسایی مفاهیم کلیسایی، سود انگاری، عمل گرایی همه این موارد در بحران ها دخالت داشتند، لذا اسباب بحران را نمی‌توان خیلی محدود به نژادپرستی کرد. اما همه اینها به جای خود، اهمیت بررسی کار اسماعیل فاروقی را واقعا نمیشود نادیده گرفت و اینکه به هر حال در این وضعیت بحرانی که ما به سر می بریم، این دیدگاه ها، بعضا در نهایت پختگی است و می تواند حتما برای ما نقش خیلی خوبی داشته  و اثرگذار باشد.  
دکتر میرزایی: حالا به عنوان یک پروژه ما شبیه این را در داخل کشور داریم؟
دکتر میری: نه ابدا. حالا ممکن است که بخشی از اینجا بخشی در جای دیگر، اما به شکل یک پروژه نداریم. ما اصلا پروژه مطلوب بحران نداریم به یک معنا.
captcha