به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، تاکنون مطالب فراوانی در رابطه با حقوق بشر اسلامی و حقوق بینالملل بشر و نسبت میان این دو به رشته تحریر درآمده است. برخی از آنها تلاش میکنند نشان دهند که میان این دو تفاوتی وجود ندارد و برخی دیگر معتقد به تعارض کامل این دو نظام حقوق بشری هستند و دستهای نیز اساسا حقوق بشر اسلامی را به رسمیت نمیشناسند. در همین رابطه، خبرنگار ایکنا در اصفهان، گفتوگویی را با مسعود راعی، دانشیار حقوق دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد انجام داده است که در ادامه میخوانید. راعی در این گفتوگو ضمن دفاع از ضرورت وجود حقوق بشر اسلامی و پاسخ به مخالفان این نظام حقوق بشری، به مهمترین وجوه افتراق و اشتراک حقوق بینالمللی بشر و حقوق بشر اسلامی اشاره کرده است. حقوق بشر نمیتواند مطلق تعریف شودایکنا: عدهای با طرح اصطلاح حقوق بشر اسلامی مخالفت میکنند و معتقدند بشر، بشر است؛ اینکه ما کثرت در حقوق بشر را بپذیریم، خودش میشود نقض حقوق بشر. نظر شما در این خصوص چیست؟راعی: در پاسخ به این سؤال، اولین نکته این است که اگر ما تعریف واحدی از بشر میداشتیم، قطعا قید زدن به آن توجیهپذیر نبود، برای مثال، اگر همه ما بشر را خلیفةالله یا مخلوق خداوند میدانستیم که در برابر خدای تبارک و تعالی تکالیفی دارد و ضمنا از حقوقی نیز برخوردار است؛ قید زدن به آن اشکال داشت، اما با تعریف واحدی از بشر مواجه نیستیم. یکی از اندیشمندان میگوید من هرگز موجودی به نام بشر ندیدم، هر آنچه دیدم، یک موجود فرهنگی بوده است؛ یعنی انسان منهای باورهای فرهنگی و ارزشها و اعتقاداتش وجود خارجی ندارد. روی هر انسانی دست بگذارید، یک سری باورها دارد. در مقالهای که ما در این زمینه تحت عنوان «معناداری و حق حیات» چاپ کردیم، به این نکته اشاره نمودیم که به هر حال در ارائه تعریف واحدی از بشر، وحدت نظری وجود ندارد.
اسناد بینالمللی از جمله میثاقین و اعلامیه جهانی حقوق بشر بر اساس رویکرد معاهدهای، تعریفی را از انسان ارائه کردهاند به عنوان موجودی که روی دو پا راه میرود و قدرت نطق و تفکر دارد و به دنبال این بودند که یک سری حقوق طبیعی را برایش شناسایی کنند؛ در نتیجه شاهد دو تفاوت هستیم: یکی در نوع حقوق، مثلا در ادبیات جدید، حق حیات و ممنوعیت سلب حیات به صورت مطلق مطرح میشود، ضمنا حقوقی مثل ازدواج با جنس موافق نیز مطرح است. چون به انسان فارغ از هر گونه مبدأ و معادی نگاه میکنند و تنها خود او را فارغ از هر گونه وابستگی به خداوند میبینند، طبیعتا از نظر کمی طیفی از حقوق را شناسایی میکنند که در باورهای نه ما مسلمانان، بلکه سایر دین باوران جایی ندارد. از نظر کمی، یعنی قلمرو حقوقی که مورد وفاق است، مثلا وقتی حق حیات را مثال میزنیم، حق حیات هم در آموزههای اسلامی است و هم در آموزههای حقوق بشری، اصل آن پذیرفته شده است، برخلاف ازدواج آنچنانی که عرض کردم.
قلمرو بعد اختلافی است، یعنی یکسان نیست، مثلا در ادبیات حقوق بشری، هیچ چیز عامل سلب حیات نیست، حتی مجازات هم نمیتواند سلب حیات کند، از این جهت درخواست لغو مجازات اعدام و برداشتن آن از قوانین داخلی و پروتکل الحاقی دوم به میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی صورت میگیرد و به جای آن مثلا حبس گذاشته میشود یا حبس ابد در موارد خاص که در اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری مطرح شده و حتی در مورد حبس ابد به سی سال مجازات بسنده شده است. این یک تعریف از انسان است و طبیعی است که چون این تعریف ریشه معاهدهای و قراردادی دارد، نمیتوان آن را به صورت تحمیلی بر همگان بار کرد و از آنها خواست تا همین تعریف را قبول کنند. با توجه به نکتهای که عرض کردم، اینکه انسان فارغ از ارزشها و باورهای اعتقادیاش نیست و باید با لحاظ آن باورها دیده شود، آن موقع جا دارد که ببینیم میتوان حقوق بشر را به اسلام قید زد یا خیر.
تفاوت داستان نیز اینجاست که در رویکرد اول، هیچ حقی به عنوان حق بر توحید پیدا نمیکنید، ضمنا موحد بودن به عنوان یک حق، اگر شناسایی شود، از همان میزان اعتبار برخوردار است که مشرک و کافر بودن، در توجیه آن نیز ادبیات حقوق بشری دو واژه را میآورد: یکیright to be و دیگری right to hagh و با تفکیک این دو واژه میگویند وقتی گفته میشود حق دارد، به معنای درست بودنش نیست، ولی یادمان نرود که شناسایی این حق خودش مهم است، اینکه حق بر شرک وجود دارد، مثل اینکه در برابرش بگوییم حق بر توحید وجود دارد، فارغ از اینکه درست باشد یا نه. در نظام حقوق بشری اسلامی، یعنی باورهای اسلامی، طبیعی است که چنین ادبیاتی قابل پذیرش نیست و اصلا قبول این ادبیات مستلزم سلب اساسیترین حق یعنی حق بندگی در برابر خداوند است. بندگی اگرچه یک تکلیف است، اما یک حق نیز هست، منتها حقی است که از چنان بضاعتی برخوردار است که ادبیات بیانیاش، ادبیات تکلیفی است. این حق الان شناسایی نشده و طبیعتا محرومیت از این حق، محرومیت از سعادت ابدی است. ما نمیتوانیم اینها را نبینیم. طبیعی است که در نوع حقوق، از جهت کمی و تعداد و در کیف حقوق، از جهت قلمرو و نحوه اجرا، تفاوتهای بنیادینی وجود دارد که اقضا میکند حقوق بشر به پسوند اسلامی مقید شود.
چیزی که هست اینکه، آیا خود این قید خوردنها با حقوق بشر تعارض دارد یا خیر. پاسخ آن به نظر میرسد که منفی باشد. چرا که حقوق بشر در راستای صیانت و حمایت از بشر و کمک کردن به او به منظور بهرهمندی از یک زندگی صحیح و شرافتمندانه است. چگونه ما یک فرد را از سعادت ابدیاش محروم کنیم و بتوانیم بگوییم که یک زندگی شرافتمندانه دارد و حقوق بشر اصولا، نه در این مقام است و نه درصدد حذف چنین نگاهی هست. آنچه که باعث تعارض میشود، تفسیرهای یک جانبه از حقوق بشر است، یعنی تفسیرهای خاصی را که با ادبیات حقوق غرب و مشخصا با نظام لیبرالیستی، اومانیستی و فمینیستی همخوانی دارد، به عنوان تفسیر کلان و فراگیر در نظر بگیریم. مشکل از اینجا پیدا میشود، نه اینکه ما به خرده فرهنگها معتقد باشیم. ضمن اینکه حقوق بشر اصولا درصدد جنگ با خرده فرهنگها نیز نیست، هرچند به این سمت تمایل دارد که خرده فرهنگها را درون فرهنگ واحدی که خود به دنبال آن است، هضم و جذب کند. چنین فضایی را باید لحاظ کنیم، ولی این نکته را اضافه کنیم که مسیر حقوق بشر نباید به گونهای تفسیر شود که انسانها از حقوق بنیادینشان محروم شوند و در واقع منجر به محرومیت از حق شود، در حالی که فلسفه وجودی حقوق بشر، حمایت از بشر است، نه دور کردن انسان از حقوق خودش.
این نکته را نیز اضافه کنیم که در ارتباط با حقوق بشر، اگر چهار نکته را مدنظر قرار دهیم، پاسخ روشنتری میتوانیم بدهیم. حقوق بشر، حقوق بشر است با توجه به مبانی، اهداف، منابع و ضمانت اجرای خاص خود. این مبانی اصولا فراگیر و جهانی نیستند. منابع نیز فراگیر و جهانی نیستند، اهداف نیز جهانی نیستند. ضمانت اجرا نیز همین مشکل را دارد. اگرچه اخیرا تلاشهایی دارد صورت میگیرد که برخی از اسناد به عنوان قواعد آمره، جهان شمول تعریف شوند و یا برخی از حقوق از چنین خصلتی برخوردار شوند، اما میزان پیشروی این نگاه در کلیات است، مثل حق بر آموزش، حق بر تحصیل، حق بر ازدواج. در این حد مشکلی نیست، اما حقوق بشر تنها در این محدوده توقف نمیکند، بلکه جلوتر میرود، مصادیق ازدواج را نیز مشخص کرده، انواع و اقسام ازدواجها را نیز لحاظ میکند و تمام اینها را حق میداند، حتی ازدواج با حیوان را نیز میخواهد به عنوان حق شناسایی کند. خروجیای که از این نگاه ادبیاتی حاکم بر حقوق بشر میتوان به دست آورد، محقق کردن و رسیدن به نظام خویشتن مالکی است، یعنی هر فرد مالک خودش است و هر طور که صلاح میداند، تصمیم میگیرد، چون هر فرد به اوضاع و احوال خودش آگاهتر است.
در حالی که ادبیات اسلامی با نگاه رسالت محوری نیز گره میخورد که در امر به معروف و نهی از منکر خود را نشان میدهد. اساس دین امر به معروف و نهی از منکر میشود. وجود چنین فضاهایی اجازه نمیدهد که انسان را کاملا بریده از این فضای رسالت محور بنگریم. وقتی با این نگاه وارد بحث شویم، طبیعتا ادبیاتمان فرق خواهد کرد، دیگر سخن از انسانی که ملک طلق خود است، مطرح نخواهد شد، دیگر سخن از اینکه حق یعنی عمل کردن بر اساس خواست انسان و این عین عدالت است، مطرح نخواهد شد، دیگر سخن از این گفته نمیشود که هر آنچه که هست، خوب است و هر آنچه که خوب است، پس باید باشد، پس هر آنچه که هست، دقیقا همان چیزی است که باید بوده باشد؛ یعنی بایدها این واقعیتها هستند، دیگر سخن از این حرفها گفته نمیشود تا بعد با اشکالاتی مواجه شویم که یک عده دوستان جنایتکار وجود دارند، چون هستند باید بگوییم خوب است، بعد مجبور شوند که التزام کنند و قید بزنند و توجیهاتی برای آن داشته باشند، آن وقت ادبیات کاملا عوض میشود، هر آن چیزی خوب است که میتواند نگاه بندگی انسان را در برابر خداوند تضمین کند، او را در راستای خلیفةاللهی به یک موقعیت ممتاز برساند و بتواند به هدف خلقت معنا دهد. فارغ از این، طبیعی است که ما نمیتوانیم معنایی را برای حقوق بشر در نظر بگیریم. با این نگاه چارهای جز این نیست که حقوق بشر، اسلامی شود، هیچ اشکالی هم ندارد، طبیعی و روشن است و باید همینطور باشد.
تأکید میکنم که در نوع نگاه به انسان تفاوت بنیادی وجود دارد، بین آنچه که در ادبیات حقوق بشری است با آنچه که در نگاه اسلامی وجود دارد، اگرچه ما از کرامت ذاتی حرف میزنیم و قرآن کریم هم لقد کرمنا بنی آدم را مطرح میکند، ولی به قول علامه طباطبایی(ره)، این کرامت یعنی بهرهمندی از رفتارهای عقلایی و عمل کردن بر اساس اندیشههای عقلایی. طبیعی است که برخی از اندیشهها جنبه عقلایی ندارد و قابل مذمت توسط عقلاست. چگونه ما این را به عنوان یک حق برای انسان در نظر بگیریم. با لحاظ همه مواردی که عرض کردم، طبیعتا اگر بخواهیم به حقوق بشر، قید اسلامی بزنیم، سخنی به گزاف نگفتهایم، بلکه سخن از یک حق بنیادین و اولیه برای انسان گفتهایم، حقی که مشرک نیز باید خودش را به آن مزین کند، حق بر توحید، حق بر بندگی. غیر مسلمان نیز باید تلاش کرده و خودش را به این حق مزین کند و از آن فاصله نگیرد، چرا که چنین حقی سرنوشت او را رقم میزند، اعتقاد به این حق، عمل کردن مطابق با آن، تهیه سازوکار حمایتی در راستای اجرای این حق، سرنوشت او را رقم میزند. وقتی مبدأ و معاد قیچی میشود و انسان در برابر خداوند مسئول دانسته نشده و در پیشگاه معاد قرار داده نمیشود، طبیعی است که او را مالک خودش قرار دهند. وقتی این نگاه را لحاظ کنیم، باید بپذیریم که حقوق بشر نمیتواند مطلق تعریف شود، چون فرهنگ واحد و نگاه واحدی به انسان وجود ندارد و نیز هدف واحدی از خلقت انسان تعریف نمیشود.
حقوق بشر اسلامی از حقوق بشر موجود کاملتر و کارآمدتر استایکنا: اگر مقایسهای بین حقوق بشر بینالمللی و حقوق بشر اسلامی صورت گیرد، به لحاظ جامعیت، جهان شمول بودن و کارایی؛ این دو را چگونه ارزیابی میکنید؟راعی: در مقالهای که سال 79 چاپ شد، چهار محور را در راستای مقایسه مطرح کردم و موارد دیگری هم با همین مضمون و در همین فضا تحت عنوان«نسبت سنجی بین گزارههای حقوق بشری و گزارههای اسلامی» مطرح کردم. در مقاله اول تحت عنوان«حقوق بشر و حقوق اسلامی: تعارض یا تعامل؟»، این نکته را مطرح کردم که اگر قرار است قضاوتی راجع به حقوق بشر اسلامی و حقوق بشر موجود داشته باشیم، باید بحث را در چهار محور متمرکز کنیم. قبل از آن پرانتز کوتاهی باز کنم. اختلافی بین حقوقدانان هست که آیا حقوق بشر مقید غربی است یا خیر. در پاسخ به این سؤال، دو نظریه مطرح شده است. برخی میگویند حقوق بشر ذاتا غربی است. عدهای دیگر معتقدند حقوق بشر عرضی غربی شده، ذاتا غربی نیست. جک دانلی کتابی دارد تحت عنوان”Philosophy of Human Rights”(فلسفه حقوق بشر) که در آن این بحث مطرح شده. کتاب دیگری دارد تحت عنوان«حقوق بشر در تئوری و عمل» که این بحث را در آنجا مطرح میکند. نظر وی این است که حقوق بشر ذاتا غربی نیست، غربیها میزبان خوبی برای حقوق بشر بودند. به نظر میرسد کسانی که حقوق بشر را غربی معرفی میکنند، ناظر به وضع موجود حرف میزنند، یعنی تفاسیری که از این حقوق ارائه میشود، نهادهایی که بر این حقوق نظارت میکنند و نهادهایی که مطالبهگر این حق هستند، ادبیات حقوق بشر غربی است. این پرانتز را میبندم و با لحاظ این نکته، بحث را ادامه میدهم که یک موقع، حقوق بشر را منهای وضع موجودش در نظر میگیریم و زمانی نیز آن را با وضع موجودش. مقایسه بنده با حقوق بشر وضع موجود است، چرا که شاید نتوانیم از حقوق بشر منهای وضع موجود، تعریف خاصی ارائه کنیم و تنها یک مفهوم ذهنی بوده و عینیت خارجی نداشته باشد. بر این نکته تأکید کردم، به جهت اینکه اگر کسی در این فضا قرار گرفت، متوجه این نکته باشد که این مقایسه با عطف به آن نکتهای است که در ادبیات حقوق بشری مطرح است.
این مقایسه نشان میدهد که نوع نگاه به انسان در ادبیات حقوق بشر اسلامی بسیار جامع و کاملتر است. در واقع کرامت انسانی این نیست که تفاوتها دیده نشود، بلکه کرامت انسانی آن است که تفاوتها صحیح دیده شود، چرا که این تفاوتها در بستر سعادت انسان تعریف شده است، نه در بستر برتری، تبعیض نژادی، احساسات ملی و قومی و نژادی. اصولا اسلام با این ادبیات موافقتی ندارد. ان اکرمکم عندالله اتقیکم: با کرامتترین شما کسی است که از تقوای بیشتری برخوردار است، لذا اختصاص به تبعه و غیر تبعه، رنگ و ملیت خاص ندارد. هر فردی که بتواند خود را در لباس تقوا قرار دهد و با مسلک تقوا زندگی کند، او با کرامتترین است، البته عندالله، وقتی تقوا نزد خدا مطرح شد، بندگان خدا باید نگاهشان مثل نگاه خدا باشد. این معنا ندارد که خدا یک جور به قضیه نظر کند و بندگان خدا طور دیگری نظر دهند، این اصلا قابل قبول نیست. طبیعی است این نگاه به انسان که از کرامت حرف میزند، به مراتب زیباتر و دقیقتر است از نگاهی که انسان را فارغ از همه وجوه ممیزهاش قرار میدهد و گاهی مواقع آنقدر انسان را پایین میبرد که عملا با یک موجود غیر انسانی برابرش میکند. حقی به او اعطا میکند به نام حق برهنگی که میتواند به صورت عریان در خیابان هم ظاهر شود، تظاهرات کرده و برای خودش مطالبه حق کند، یعنی از وضع موجودش دفاع کند. طبیعی است که قرار نیست چنین اتفاقاتی در ادبیات حقوق بشری رخ دهد و اگر حقوق بشر دارد به این سمت میرود، آن وقت است که باید پرسید این مسیر تا کجا قرار است ادامه پیدا کند. این نوع نگاه به انسان.
ضمنا با این ادبیات، این نکته هم روشن شد که هدف نیز متفاوت است. هدفگذاری روشنی در حقوق بشر وجود ندارد. درست است که میگویند حمایت از انسان، ولی محدوده، قلمرو و نهایت این حمایت کجاست، این تعریف روشنی ندارد؛ در حالی که در حقوق اسلامی، هدف حمایت از انسان است به منظور رسیدن به سعادت، به منظور فوز و فلاح و رستگاری، به منظور بهرهمندی از ظرفیتهای وجودیاش، به منظور تحقق بخشیدن به هدف خلقت، به منظور به منصه ظهور رساندن بعد خلیفه اللهی. اگر این مقایسه را جلوتر ببریم، به بحث ضمانتهای اجرا میرسیم. من در مقالهای با عنوان«ضمانت اجراها در فقه و حقوق بشر» این نکته را گفتهام که حقوق بشر اسلامی کارآمدتر است، چون از ضمانت اجرایی بهتری برخوردار است. دو نوع ضمانت اجرا در فقه وجود دارد: درونی و بیرونی. بزرگترین ضمانت اجرا در ادبیات دینی ما، نظارت الهی است: اعملوا ما شئتم فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون. دولت در مرحله بعد قرار میگیرد، همینطور دوربینها و نهادهای نظارتی و گزارشگران ویژه. تربیتی که در اسلام برای انسان مطرح میشود، او را از ارتکاب بسیاری از رفتارهای زشت باز میدارد. ان الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر. این فضای حقوق بشر اسلامی است که آنچه عامل دور شدن از فساد و فحشا میشود، اقامه نماز است. این را در نظر بگیرید در برابر آنچه که در ادبیات حقوق بشری دنبال میکنیم، عملا آن ضمانت اجراها بیرونی است، از درونی خبری نیست. اگر ناظری نباشد، اگر دولتی قبول نکرده باشد، اگر دولتی تعهدات را نپذیرفته باشد، هیچ دلیلی ندارد. وضعیتی که در کشورهای مختلف، به ویژه منطقه خاورمیانه با آن مواجهیم که با یک کلمه«اشتباه شده»، کار تمام میشود، با اینکه میپذیریم خطا کردیم، ولی کار تمام میشود و دیگر بعد از آن هیچ مسألهای مطرح نمیشود.
نمیخواهم بیشتر از این مقایسهها را انجام دهم، چون فکر میکنم منظور را در این حد توانستم برسانم که اگر از چهار منظر این مقایسه را انجام دهیم که یک مقایسه منطقی و طبیعی است، پاسخ ما این خواهد شد که حقوق بشر اسلامی، آن حقوق بشری است که میتواند انسان را در جایگاه درست آفرینش قرار دهد. از انسان تعریفی ارائه میکند که هم سعادت دنیوی و هم سعادت اخرویاش را در نظر میگیرد. در اینجا پرانتز کوچکی باز کنم و آن اینکه بگذریم از تفسیرهای افراطگرایی که متأسفانه برخی از مسلمانان در قالب تفکرات ویژهای ارائه میکنند که نتیجه آن تفکرات، اقدامات وحشتناکی است که الان دارند در سوریه، عراق و یمن انجام میدهند و رزومه کاری آنها بیانگر نوع نگاهشان به اسلام است. ما منهای اینها حرف میزنیم. تکیهگاه ما این آیه شریفه است: قل یا اهل الکتاب، تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله. ما با این نگاه به ادبیات دینمان نگاه میکنیم که قطعا مسلمانان کمتر از اهل کتاب نیستند که به همزیستی مسالمتآمیز دعوت شدهاند، چه برسد به سایرین که به مراتب متفاوتترند. به هر حال این نکات را که در کنار هم قرار دهیم، این نتیجه را میتوان به دست آورد که نظام حقوق بشر اسلامی اگر بتواند خودش را در دنیا نشان دهد، به مراتب موفقتر است. در مقالهای که از یکی از اساتید شیکاگو مطالعه میکردم، این بحث مطرح شده بود که نگاه اسلام به حقوق بشر بسیار کارآمدتر است. بحث از مبانی نظری خارج و به حوزه کارآمدی وارد شده و در آنجا یادم هست که وقتی حق بر همبستگی را به عنوان حقوق بشر نسل سوم مطرح میکند، بهترین نمونههایش را از اسلام ذکر میکند که اسلام با بحث امر به معروف و نهی از منکر و آموزههایی از این دست، به بهترین شکل توانسته از منافع بشری حمایت به عمل آورد.
حقوق بر مبنای کرامت ذاتی؛ وجه اشتراک حقوق بشر و حقوق بشر اسلامیایکنا: به مهمترین وجوه اشتراک بین حقوق بشر بینالمللی و حقوق بشر اسلامی اشاره کنید.راعی: به نظر بنده وجوه اشتراک را باید در کلیت برخی از مصادیق مدنظر قرار داد. برای مثال، قبل از اینکه مصادیق را عرض کنم، در بحث کرامت به عنوان یک مبنا، برخی از حقوق هستند که بر مبنای کرامت ذاتی بار میشوند و مشترک هر دو نظام است. برخی دیگر از حقوق هستند که بر مبنای کرامت ارزشی بار میشوند که یک وجه افتراق محسوب میشود، مثلا بهرهمندی از حق بر توحید یا بهرهمندی از حقی به نام تقوا، یک کرامت ارزشی است؛ اما بهرهمندی از آب و غذا و ازدواج و تردد و این گونه موارد را میتوان مصداق مشترکی از کرامت ذاتی در نظر گرفت. این یک نکته. نکته بعد اینکه، در کلیات نیز سخن از این کرامت تا حدودی پذیرفته شده است،؛ مثلا وقتی سخن از حق حیات گفته میشود، مطمئنا اسلام نیز این حق را قبول دارد و منکر این حق نیست یا حق ازدواج و غیره که قبلا مثال زدم، اما از این محدوده که میگذریم، یعنی وارد کرامت ارزشی میشویم، وارد بحث قلمرو تک تک این حقوق میشویم یا زمانی که وارد ضمانت اجراها و اهداف میشویم، شاهد تفاوتهای معناداری در خصوص حقوق بشر اسلامی و حقوق بشر موجود-من به حقوق بشر موجود تعبیر میکنم-هستیم که این حقوق بشر در بستر آموزهها و فرهنگ غربی رشد کرده، واضعان، ابزارها و نهادهای حمایتی رویکرد غربی دارند.