به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از استان مرکزی، سرمای اراک را اراکیها خیلی خوب میدانند، دم غروب که میشود دیگر نمیتوان به آفتاب ظهر اطمینان کرد، سرما در مغز استخوان فرو میرود و آن وقت، وقت رفتن به خانه و چای کنار بخاری است، اما در همین غروب و تاریکی سردی که مردم را خانهنشین میکند عدهای کنار خیابان لرزان لرزان به دنبال روزی حلال هستند.
چند روزی بود کنار خیابان میدیدمش، از دور نگاهش می کردم اما خجالتزده بودم که نزدیک شوم و سؤالی بپرسم، تصویر او در کنار خیابانی که ماشینهای لوکس کم نبودند و با بیاعتنایی از کنارش عبور میکردند شعار مسئولان را همچون پتک بر سرم میکوبید.
اراک بعد از چند روز، برف به خودش دید و من هم دیگر چهره لرزان این خانم را در کنار خیابان ندیدم برایم سؤال شد که کجا میتواند رفته باشد، شاید سرما کار و کاسبیاش را بر هم زده و او را هم خانه نشین کرده است، اما فقط بعد از چند روز دوباره او را با بساطی متفاوتتر دیدم.
به عنوان خبرنگار وظیفهام اقتضاء میکرد جلو بروم و از او بابت همه کم کاریها و شعارها معذرت خواهی کنم، بالاخره پیش رفتم و خودم را معرفی کردم، بر خلاف آنچه تصور میکردم خیلی گرم جوابم را داد سرمای هوا فراموشم شد، فقط به این فکر میکردم که از این مادر چه بپرسم که خاطرش رنجور نشود.
همه سؤالاتم فراموش شده بود، یک ظرف ترشی از کنار چند مربا برداشتم و گفتم خدا کند مثل ترشیهای مادرم خوشمزه باشد جواب داد: خوشمزه است خیالت راحت. گفتم قبلاً مربا نمیآوردی ترشی را جمع کردی؟ جواب داد: ترشی هم درست میکنم لیته هم دارم، چون فصل ترشی رو به اتمام است مشتری هم ندارد و بیشتر مربا درست میکنم، نمیبرند، فصل سرما رو به پایان است و مردم بیشتر مربا میپسندند، نزدیک عید هستیم.
بساطش کم بود، چند ترشی و بیشتر مربا روی کارتنهای ناهمگون گذاشته بود، در کنار صدای انواع ماشینها و در آن تاریکی چندان به چشم نمیآمد، پرسیدم از این کار راضی هستی؟ جواب داد: مستأجرم و سرپرست خانوار، مجبورم این کار را ادامه بدهم دو پسر جوان دارم که باید سروسامانشان دهم.
اول ترشی میآوردم، بعد هم دسر میوهجات، مربا را بهتر میبرند مربای خانگی از مربای کارخانه خوشمزهتر میشود به همین خاطر مردم بهتر میخرند، فرقی نمیکند مربای به، کدو حلوایی، هویج و بهار نارنج همه چیز درست میکنم.
سه سال است کارم همین است، قبل از این آشپزی میکردم برای شرکتها، بهتر از این کار بود اما پول درستی نمیدانند و دیگر هم نخواستند که آشپزی کنم، حقوق خوبی نداشت نهایتاً 600 هزار تومان برای آشپزی و تدارک سه وعده غذا به من میداند از ساعت 10 صبح تا 10 شب، فقط هم آشپزی نبود هزار و یک کار دیگر در کنار آشپزی سرت هوار میکردند کسی هم قدر نمیدانست.
از این کارم راضی هستم، بد نیست، اما اگر بتوانم وامی بگیرم و دکهای درست کنم که در سرما و گرما اذیت نشوم خیلی بهتر است، یک دکه میخواهم تا محصولاتم را در آن بریزم، کنار خیابان خیلی سخت است، اراک سرمای سختی دارد دم غروب که میشود باید بلرزی تا یک نفر چیزی بخرد.
پرسیدم گفتی سرپرست خانوادهای پس همسرت چه شد؟ در حالی که سعی میکرد بغضش را پنهان کند گفت: شوهرم سرمایه زندگیمان را به باد داد و بعد از 32 سال زندگی مشترک ما را به این کار انداخت، دو پسر دارم هم سن خودت هستند، رنگکاری میکنند اما سرمایهای ندارند، سرمایهشان را پدرشان با رفیقبازی و ندانم کاری زمین زد. از او جدا شدم.
شبی که برف میآمد همین جا بودم، شوهرم را برده بودند بیمارستان ولی عصر(عج) کسی را ندارد به خاطر همین رفتارهایش همه او را طرد کردند، به من زنگ زدند بیا بیمارستان، خیلی وضعش خراب بود هنوز هم دلم برایش میسوزد.
یک هفته اینجا هستم، هفته آینده میروم خیابان قیام، هفته بعد هم خیابان خرم، آنجا بهتر است، شمارهام را پخش کردهام خیلیها زنگ میزنند و سفارش میدهند اما اگر دکه داشتم هر کس چیزی میخواست میآمد آنجا. اگر از طرف بهزیستی سرمایهای میدادند میتوانستم این کار توسعه دهم اما تا بحال کسی نبوده که سرمایه در اختیارم قرار دهد.
هیچ وقت ناشکری نمیکنم، آنقدر میمانم تا خدا روزیام را بدهد، اصلاً دلم نمیآید به خدا گلایه کنم که چرا بعد از 30 سال به این روز افتادم، فقط وقتی خیلی اذیت میشوم و اعصابم خرد میشود پنهان از چشم بچهها به حال خودم گریه میکنم.
شمارهاش را از کیفش بیرون آورد و گفت: اگر سفارش ترشی یا مربا داشتی زنگ بزن، از مقابلش بلند شدم اجازه گرفتم تا از بساطش عکس بگیرم و خداحافظی کردم، من ماندم و هزار سؤالی که هنوز جوابش را نگرفته بودم و البته خجالتزدهتر از بار اول بودم که بخواهم دوباره برگردم و این مادر ترشی فروش ماند و سرمای اراک و آرزوی دکه. باقی ماجرا به همت مسئولان بستگی دارد.
احمد جودکی
آنقدر می ماند تا خدا روزی اش را حواله کند
سرمای هوا
دکه
سرپرست خانوار
شب
مسئولان این واژه ها را با توجه به نزدیکی انتخابات بیشتر مشق کنند
به دردشان می خورد
درود بر شما که از کنار این مردم شریف و نجیب بی تفاوت رد نمی شوید
خدا کند زندگی این مادر به سروسامانی برسد
سرمای اراک میماند و غیرت مسئولان شکم سیر