صفدر رحیمی، پدر شهید حجتالله رحیمی در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، با اشاره به اینکه مدت 27 سال در سپاه پاسداران فعالیت داشته است، اظهار کرد: من از سال 63 تا 89 در لشکر 7 ولی عصر(عج) نیروی زمینی بودم و در تیپ امام حسن مجتبی(ع) فعالیت میکردم.
وی با اشاره به فعالیتهای مذهبی فرزندش گفت: حجتالله از سن یازده سالگی به مسجد رفت و آمد میکرد. من سعی کردم که نان حلال سر سفره خانوادهام ببرم. تصور میکنم همین موضوع بود که سبب شد حجت به راه شهدا و اهل بیت(ع) کشیده و موذن و مکبر مسجد سیدالشهدا(ع) شود.
رحیمی ادامه داد: حجتالله در سال 84 به عنوان عضو فعال بسیج در پایگاه شناخته شد و مسئولیت فرهنگی و اطلاعات پایگاه بسیج را برعهده گرفت. از سال 80 در مساجد شهرستانهای اهواز مداحی میکرد و در سال 85 هیئتی را به صورت خانگی راهاندازی کرد. هدف حجت از این اقدام آن بود که به گسترش فرهنگ معنوی اهل بیت عصمت و طهارت کمک کند. همین طور بتواند جوانان را به این هیئت جذب کند. در اثر همین اقدامات بود که هیئت او به مساجد و دیگر هیئات و حسینیهها کشیده شد و خود حجت مداحی آن را برعهده گرفت.
پدر شهید رحیمی بیان کرد: حجت شخصیت خاصی داشت و همه افرادی که او را میشناختند از او به خوبی یاد میکردند که این هم از لطف خدا و اهل بیت(ع) است. پسرم بعد از سال 86 به عنوان خادمالشهدا به عضویت موسسه طلایهدارن افق قم(شهید صیاد شیرازی) درآمد. در این راه با سپاه و نیروی زمینی ارتش همکاری میکرد و من از خیلی از فعالیتهایی که حجت انجام میداد اطلاع نداشتم و پس از شهادتش متوجه این موضوعات شدم.
وی در توضیح بیشتر گفت: حجت مخفیانه و در راه رضای خدا کار میکرد. وی در جنوب اهواز فعالیت داشت و کاروانها را راهنمایی و از فعالیتهایی که در زمان جنگ انجام شده بود آگاه میکرد و در این راستا مدت زمانی را که کاروانها برای حضور در راهیان نور به منطقه میرفتند در منطقه حضور داشت. زمانی که راهیان نور به پایان میرسید، حجت کاروانی از جوانانی که خیلی پایبند به مذهب و آشنا با دین نبودند تشکیل میداد و با آنها کار میکرد و آنان را به راهیان نور میبرد.
پدر شهید از ادب به عنوان ویژگی اخلاقی و شخصیتی شهید حجت یاد کرد و افزود: حجتالله همیشه لبخند روی لب داشت و فرقی نمیکرد که طرف مقابلش از رفقای قدیمی او باشد یا دوستی باشد که به تازگی با او آشنا شده است. سلام حجت با «یا زهرا(س)» و خداحافظی او با «یا علی(ع)» بود. سال 90 بود که مسئولیت بسیج دانشگاه را برعهده گرفت.
وی ادامه داد: از کودکی همه حجت را دوست داشتند. خیلی فعال بود. در سال 90 به همراه دوستانش عازم کربلا شد. دوستان حجت داخل حرم میروند و میبینند حجت نیست. به او زنگ میزنند و میپرسند که کجاست؟ و او در جواب میگوید که «جلوی حرم هستم». دوستانش میپرسند که «چرا داخل نمیآیی؟» او پاسخ میدهد که «هنوز آقا اجازه نداده است که داخل بیایم». یک شب بعد، دوستانش برخلاف اینکه میدیدند که حجت ناراحت است، او را شاد میبینند. علت را جویا میشوند و حجت به دوستانش میگوید که «آقا به من اجازه داد که داخل شوم» و همان جا برای دوستانش که حدود 100 نفر بودند شروع به روضهخوانی میکند.
پدر شهید اظهار کرد: حجت همه کارهایش را برای خدا میکرد. بسیاری از مردمی که با او آشنایی داشتند میگفتند مانند شهدای جنگ بود و شهید ابراهیم همت و مهدی زینالدین را برایش مثال میآوردند. من به او افتخار می کنم. بسیاری از افراد حتی او را پیش از شهادتش ندیدند و فقط عکسهایش را دیده و صدایش را شنیدهاند. بر سر مزار پسرم میآیند و با او ارتباط میگیرند.
وی گفت: چهار سال پیش از اینکه حجت به شهادت برسد، تصاویر شهدا را در اتاقش نصب کرد. به او گفتم برایت یک حسینیه درست میکنم و در طبقه بالای آن، خودمان مینشینیم. عاشق این کار بود. دوست داشت هیئت نورالائمه(ع) را در حسینیه برپا کند. اکنون خانه ما حسینیه است.
رحیمی افزود: تاکنون شاید 120 یادواره برای حجت برگزار کردهاند. حجت چهره نورانی داشت. یکی از بانوانی که همراه با کاروان حجت بود، گفت که «یک لحظه به چهره حجت نگاه کردم و او حواسش به من نبود. با خودم گفتم چقدر چهرهاش شبیه به شهداست» در همین فکر بودم که ناگهان او زیر اتوبوس رفت.
پدر شهید گفت: یک هفته پیش از شهادت حجت در اهواز بودم و در راه برگشت و همان شبی که حجت شهید شد به او زنگ زده بودم. بیش از دو ماه بود که او را ندیده بودم. آذرماه بود. به او گفتم برگردد منزل. حجت گفت «ببینم چه میشود» به او گفتم وام گرفتهام و میخواهم برای تو ماشین بخرم. اصلاً خوشحال نشد. باز هم گفت «ببینیم چه میشود». حجت متعلق به این دنیا نبود. همه ذکر و فکرش امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) بود. همیشه می گفت مادرم حضرت زهرا(س).
وی یادآور شد: یکی از کسانی که پس از شهادت با حجت آشنا شده بود نزد من آمد و گفت سر مزار او رفته بودم و دیدم برایش یادواره گرفتهاند. کتابی در آنجا بود که خاطره کوتاهی از حجت در آن نوشته بودند. پس از آن حجت همه کس من شد و هر جایی که برای خواستگاری میرفتم میگفتم مادر، پدر، خواهر و برادر ندارم. عکس او را در داخل جیب لباسم میگذاشتم و او را با خودم میبردم و همیشه به من در کارهایم کمک میکرد.
شهید حجتالله رحیمی در 24 اسفندماه سال 1368 در شهرستان باغملک به دنیا آمد و صبح روز پنجشنبه، 18 اسفندماه سال 1390 مطابق با 15 ربیعالثانی سال 1433 هجری قمری در پادگان دژ شهرستان خرمشهر هنگام انجام ماموریت شربت گوارای شهادت را نوشید و به آرزوی دیرینه خود، شهادت در راه خدا نائل آمد.