محمدعلی جواهری کاشانی، برادر شهید محسن جواهری کاشانی که بهتازگی پیکر مطهرش کشف و شناسایی شده است، در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) با بیان اینکه برادرش در 10 اسفند سال 41 متولد و در 23 اسفند سال 63 شهید شده است، افزود: ما پنج فرزند بودیم؛ سه پسر و دو دختر. محسن از 15 سالگی به جبهه رفت. مدتی بعد در قالب خدمت سربازی به جبهه اعزام شد و پس از آن در قالب بسیج فعالیت و بعد از آن به عنوان کادر سپاه و بسیج به جبهه میرفت.
وی با بیان اینکه برادرش در بسیج و پس از آن در گروهان عمار لشکر 27 محمد رسولالله(ص) مسئولیت داشته است، افزود: محسن در بیشتر مناطق کشور برای جنگ حضور پیدا کرده بود و در بسیاری از عملیاتها حضور داشت و به مدت چهار سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل بود و در این مدت شش، هفت بار مجروح شد.
جواهری در ادامه سخنانش اظهار کرد: عملیات بدر در منطقه «هورالعظیم» همزمان با 20 اسفندماه سال 63 آغاز شد. برادرم مسئول گروهان بود. چند نفر از رزمندگان مجروح شده بودند. محسن گروه را از یک منطقه به منطقه دیگر منتقل کرد و به خاطر مسئولیتی که داشت به عقب بازگشت تا نفرات مجروح را بیاورد. در همان جا به همراه دیگر مجروحین از پشت مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و با اصابت گلوله به پهلویش به شهادت میرسد.
عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان درباره ویژگیهای
اخلاقی و خصیصههای بارز این شهید عنوان کرد: محسن به احترام به پدر و مادر تقید
زیادی داشت و شهادتش را به این موضوع مقید میدانست. مدتی بود که رضایت پدر را
برای شهادت بهدست نیاورده بود و به همین خاطر این حس را داشت که نمیتواند شهید
شود و این موضوع مانعی بر سر راهش در رسیدن به این فیض محسوب میشود. وقتی رضایت
پدرمان را گرفت، به مادرم گفت که دیگر شهید میشوم.
جواهری به سخنی از برادر شهیدش اشاره کرد و گفت: یکی از بحثهای جدی که محسن با من مطرح میکرد این بود که «بسیجیها مظلوم شهرها و شیر جبههها هستند». محسن به نماز شب تقید خاصی داشت و اگر موفق به خواندن نافله شب نمیشد، قضای آن را بهجا میآورد.
وی عنوان کرد: برادر شهیدم همه زندگی خود را در یک کولهپشتی خلاصه کرده بود. بعد از اینکه محسن به شهادت رسید متوجه شدم که یک خانواده بیبضاعت را سرپرستی میکرد و به هر میزانی که حقوق میگرفت، صرف مشکلات آن خانواده میکرد تا باری از دوش آنها بردارد. وی وقتی دیده بود که سقف خانه آنان ریخته است، هزینه آن را تقبل کرد تا مبادا مشکلی باقی بماند. او بر حل مشکل مردم اصرار داشت و خود را در این باره مقید میدانست.
جواهری با بیان اینکه محسن هیچ مال و منالی را
برای خود جمع نمیکرد و درآمدش صرف مستضعفان میشد، ادامه داد: محسن یک شعار داشت
که آن را همیشه با طنز بیان میکرد؛ میگفت «بدهیهایم را پدرم بدهد و پولهایم را
مادرم بگیرد». وی بر کمک به دیگران در وصیتنامهاش نیز تاکید کرده بود. حساب و
کتابهای محسن را بعد از شهادتش نگاه میکردم و دیدم که در حد پنج، دو یا هشت
هزار تومان خرج سالش بوده است.
وی در پاسخ به اینکه چرا محسن در این راه گام برداشت و به این مسیر و شهادت هدایت شد، به شغل پدر اشاره کرد و گفت: پدرم زرگر بود و ما از نظر امکانات مالی دستمان باز بود، ولی محسن این راه را انتخاب کرد و همه امکاناتی را که داشت زمین گذاشت و از آنها گذر کرد و در این مسیر قرار گرفت.
جواهری با اشاره به سخن این شهید که میگفت رسیدگی به مشکلات نظام و مردم در اولویت است و تا زمانی که این موضوع را حل نکردهایم وارد کار دیگری نباید شویم، اظهار کرد: شاید امکاناتی که بسیاری از افراد متوسط جامعه از آن برخوردار هستند بهراحتی در اختیار ما بود، ولی محسن معتقد بود که مسائل نظام جمهوری اسلامی بر فردیت ما مقدم است.
وی توضیح داد: پدرم 30 کارگر داشت و گاه تا چند کیلو طلا را جابجا میکردیم. ما بهراحتی میتوانستیم در کنار پدرمان به زندگی ادامه دهیم، ولی محسن همه این موارد را زمین گذاشت و به دنیا پشت پا زد و رفت.
جواهری بهسخنی از پدرش اشاره کرد که «هر کسی که
از پول بگذرد، از پل بگذرد» و گفت: برادرم از پول گذر کرد و به وصال محبوب رسید.
اینکه چرا برادرم به شهادت رسید را باید در روزی حلالی که پدرم سر سفره ما میآورد
جستجو کرد.
وی به خاطرهای از فعالیت پدرش که در کسب روزی حلال و رسیدن محسن به این جایگاه موثر بود اشاره کرد و افزود: نزدیک عید بود و پدرم حدود 10 کیلو طلا آماده کرده بود که گردنبند، گوشواره، النگو و .... را شامل میشد. پدرم آنها را سنگ محک زد و متوجه شد که به جای عیار 17، عیار این طلاها 16.5 است. این در حالی بود که همه این طلاها مهر خورده و آماده ارائه به خریدار بودند. پدرم گفت «عجب اتفاقی افتاده است!» همه طلاها را خرد و قیچی کرد و برای آب کردن فرستاد. هر چه خریدار که به دنبال بردن طلاها آمده بود اصرار کرد که مشکلی نیست و با همان عیار به مردم میفروشیم، پدرم قبول نکرد و گفت این طلاها چند سال در دست مردم میگردد. نمیخواهم مدیون شوم. وی به خمس و زکات مقید بود و یکی از ریشههای جدی وی جدا از مباحث اعتقادی، کسب روزی حلال بود که بهدست آوردن این روزی بسیار سخت است. همین موضوع یکی از دلایل رفتن محسن به سمت سیر و سلوک الی الله و رسیدن به شهادت بود.