به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، دين مقدس اسلام دارای نظامی فراگير است؛ به نحوی كه هر متخصص متعهد و منصفی از هر فنی، با نظرات دين اسلام سر و كار دارد؛ چرا كه اسلام همانند ديگر اديان الهی بر تمام شئون انسانی اعم از اقتصاد، اجتماع، سياست، حكومت و... به ویژه حوزه تعليم و تربيت اشراف دارد؛ از همین رو و با توجه به اهمیت تعلیم و تربیت از منظر قرآن و شرایط فعلی جامعه، گفتوگویی را با حجتالاسلام والمسلمین سیدحسین خادمیان نوشآبادی، چهره ماندگار تبلیغ و خطیب برتر کشور داشتیم؛ وی در این گفتوگو با تشریح اصول تربیتی قرآن برای خانوادهها و فیشهای تربیت اسلامی نکاتی کلید را بیان میکند که میتواند راهگشای تربیتی بسیاری از خانوادهها قرار گیرد.
*پایه و اساس تربیت قرآنی چیست و از کجا شروع میشود؟بنده کتابی را به عنوان نسل جمیل نوشتهام که در آن به روشهای تربیت فرزند از نگاه قرآن و عترت اشاره شده است؛ در تحقیقات، تأملات و برداشتی که از قرآن و روایات داشتم، به این نتیجه رسیدم که اولین پایه و وظیفه در تربیت و سبک زندگی دادن، علم و شناخت است؛ خداوند در قرآن خطاب به پیغمبر(ص) میفرماید:« یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» این یعنی ابتدا به آنها آموزش بده و آشنا کن؛ لذا مشکل فعلی خانوادههای ما این است بحث تعلیم را جدی نمیگیرند؛ باید بدانیم که یاد دادن مواردی که کودک در زندگی با آنها درگیر میشود بسیار مهم است، چراکه خیلی از موضوعات را بچهها نمیدانند که باید یاد بگیرند، اما ما از خیلی چیزها غافلیم و بسیاری از موارد را فراموش میکنیم که به آنها بگوییم؛ خیلی اوقات هم بخاطر حیا اینکار را نمیکنیم، درحالی که باید به آنها یاد دهیم.
پایه اول وظیفه شناسی این است که معلومات انسان رشد پیدا کندپایه اول وظیفه شناسی این است که معلومات انسان رشد پیدا کند و اینکه بداند علم تعریفش چیست؟ حرکت از نادانی و جهل به سمت دانایی و علم؛ لذا اگر ما بخواهیم کسی را به یک زندگی صحیح تعالی دهیم باید از ندانستنها به سمت دانایی حرکت کنیم. حضرت یوسف(ع) زمانی که برادرانش را در بزرگسالی دید، به آنها چه گفت؟ فرمود: یادتان هست که با یوسف چه کردید؟ آن زمان که نادان بودید؛ این یعنی ریشه انحراف جهل است و ریشه هدایت و رفتن به سمت درستیها علم است؛ لذا اولین پایه، دادن آگاهی و تعلیم است.
مشکل بزرگ امروز جامعه ما این است که جای خالق نشستهایم و میگوییم از خدا عاقلتر هستیم؛ البته این تعبیر کمبود واژه است؛ مثلا میگویند دختر را زود شوهر ندهید، درحالی که اسلام میگوید زود شوهر بدهید. چطور است که حضرت زینب(س) زمانی که با امام حسین(ع) قصد سفر به کربلا داشتند، همسرش عبدالله بن جعفر بدون هیچ مشاجرهای و با تعامل کامل از این حرکت استقبال میکند؛ لذا تعامل بین این زن و شوهر به صورتی است که نه تنها عبدالله بن جعفر از این کار استقبال میکند، حتی دو پسرش را هم برای پرکردن جای خالی خودش در جنگ به همراه مادرشان میفرستد؛ تمام این تعامل به این خاطر بود که حضرت زینب(س)، در 11 سالگی به خانه شوهر رفتند و از لحاظ روح و روان با همسرشان تطبیق پیدا کردند، لذا در جامعه امروزی اگر دختری به وقتش به خانه شوهر برود و پسری به وقتش همسرداری کند، خودش را با وظایفش تطبیق میدهد.
متاسفانه امروز ما میبینیم که دختران و پسران بیش از 30 سال سن دارند و شخصیت و هویتشان شکل گرفته و هنوز مجرد هستند؛ لذا بسیار سخت است که بخواهند این قالب را تغییر دهند. زمانی پدری پش من آمد و به من گفت که دخترم میخواهد زود ازدواج کند و من مخالف هستم؛ به آن پدر گفتم اگر دختر شما مریض شود برای او حاضرید چقدر هزینه کنید تا سلامتی خود را به دست آورد؟ مبلغی را گفت، بعد گفتم اگر خوب نشد و پول بیشتری نیاز داشت چه میکنید؟ گفت هر چقدر هزینه داشته باشد فراهم میکنم، تا اینکه رسیدیم بهجایی که گفت حاضرم خانه و مغازهام را هم بفروشم تا خرج سلامتی دخترم کنم، به او گفتم شما فکر کنید اگر این ازدواج صورت نگیرد روح دختر شما مریض میشود و آن زمان با خانه و مغازه هم درست شدنی نیست؛ پس بهتر است پول این داماد و هزینه عروسیاش را بدهید و فکر کنید دخترتان مریض شده و این پول را هزینه مریضی او کردهاید؛ این بهتر از این است که بسیاری از موارد نادرست پیش بیاید که بعدها قابل جبران نباشد، لذا مسئله اول تعلیم است.
حقایق زندگی را به نوعی برای فرزندانمان در زندگی و فضای خانواده اجرایی کنیممسئله دوم برای تربیت این است که حقایق زندگی را، به نوعی برای فرزندانمان در زندگی و فضای خانواده اجرایی کنیم، به عنوان مثال قرآن کریم میفرماید، کاری کنید که بچه خودش اسباببازیاش را بسازد، کمکش کنید تا خلاقیتش احیا شود. خود قرآن در جایی هم میفرماید :«تبارک الله احسن الخالقین» این یعنی انسان هم میتواند خلق کند اما نه به اندازه، کیفیت و قدرت خداوند؛ لذا بچهها باید خودشان خلق کننده بازی باشند.
اسلام به سه ورزش در خانواده تأکید میکند؛ اما این تأکیدات را منحصر نمیکند و میگوید این سه ورزش را حتما در زندگی جریان دهید؛ اما آیا تا به حال به این موضوع فکر کردهایم که چرا اسلام روی این سه ورزش تا این حد تأکید داشته است؟ چرا میگوید تا قبل از هفت سالگی به کودکانتان شنا کردن را یاد دهید؟ لذا وقتی این موضوع را بررسی میکنیم، به این نتیجه میرسیم که شنا به انسان یاد میدهد، فضای زندگی همیشه یک شکل و یکی نیست، فرد یاد میگیرد که اگر فضای زندگی عوض شد دستپاچه نشود، شنا به ما یاد میدهد که همیشه روی پاهایمان راه نرویم و گاهی برای زندگی باید به موازات بدن حرکت کنیم؛ یاد میدهد که همیشه این نفس نیست و گاهی باید آن را ذخیره کنیم و مسافتی را طی کنیم و اینکه اگر من خودم را با فضای آن وفق ندهم خفه میشوم، لذا اینها تماما تربیت است.
بسیاری از دانشکدههای دنیا به این رسیدهاند که بچههایی که زیر هفت سال شنا را یاد میگیرند و میتوانند زیر آب بروند، در بزرگسالی اعتماد به نفس بیشتری خواهند داشت، حتی یکی از دانشکدههای خارجی برای دانشجویان دوره قضاوتش ابتدا سه ماه تمرین شنا گذاشته است و بعد به آنها میگویند زیر آب بمانید و نفس بگیرید چرا که میخواهید عمری قضاوت کنید و قاضی شوید.
چرا اسلام میگوید اسب سواری را فرا گیرید؟ورزش دیگر سوارکاری است؛ اما چرا اسلام میگوید اسب سواری را فرا گیرید؟ برای اینکه به ما یاد دهد که ما لزوما اجبار نداریم سطح شعور دیگران را بالا بیاوریم، اما میتوانیم سطح صبر خودمان را بالا ببریم؛ شما شاید نتوانید شعور اطرافیان را بالا بیاورد چرا که اختیاری ندارید، اما میتوانید صبر خودتان را زیاد کنید که با یک موجود کمشعور و بیشعور زندگی کردن را یاد گیرید. تعامل اسب و انسان همین است؛ آن کسی که اسب را رام میکند شعور اسب را بالا نمیآورد، بلکه آنقدر صبوری میکند که حیوان رام شود. اگر فرزندان ما این رفتار و اخلاق را یاد بگیرند و پایه تربیت ما این باشد میتوانند در جریان زندگی خود موفقتر عمل کنند.
کودک در این جریان یاد میگیرد که در هفت سالگی یک اسب بیشعور را رام کند و سواری بگیرد؛ لذا وقتی این بچه به سن 20 سالگی رسید و در مقابل یک شوهر و یا زن کمشعور قرار گرفت، زود به سراغ طلاق نرود؛ او یاد میگیرد که در برخورد با یک موجود کمشعور و بیتفاوت آستانه صبرش را بالا ببرد، اینجاست که حقیقتهای زندگی نهادینه میشود. با همه این موضوعات خیلیها میگویند که اسب کجا بود و اسب سواری را ازکجا یاد بچههایمان دهیم؟ اما باید برای آنها بگویم که ما برای بچههایمان از کلاس کامپیوتر گرفته تا زبان هزینههای بالایی میکنیم؛ پس میشود بخشی از این هزینه را برای آموزش اسبسواری به فرزندانمان اختصاص دهیم؛ درست است گرانی است، اما به قول یکی از بزرگان که میفرمود الان گرانی هست اما هست، زمانی نبود و هیچ چیز نبود؛ بعد میگفت که تعجب میکنم مادرها و مادربزرگهای قدیم با اینکه در نبود مادرشان، بچههای خودشان و فامیل را هم شیر میدادند و تربیت کردهاند، اما امروز یک مادر برای یک بچه باید شیر خشک بخرد.
تیراندازی هم که توصیه دیگر اسلام است ما را به صبر و دقت فرا میخواند، که باید این دو را با هم داشته باشیم؛ یعنی صبر کنید تا به وقت بزنید و دقت داشته باشید که به هدف بزنید. اگر بنده یاد بگیرم صبور باشم و به وقتش به هدف بزنم، آن وقت است که اگر طرف مقابلم عصبانی شود زود جوابش را نمیدهم، آرامش میکنم و به او میگویم که شما الان عصبانی هستید و من اگر هم درست بگویم شما کج میشنوید، من صبر میکنم شما وقتی آرام شدید با شما صحبت میکنم بخاطر اینکه میخواهم به خودم احترام بگذارم.
هیچوقت انسانی که برای خودش محترم است با یک آدم خشمگین وارد بحث و درگیری نمیشود، چون او به خودش بیاحترامی نمیکند، اینجاست که اسلام راه را نشان میدهد و میگوید اگر در این مواقع عصبانی بودید و یا کسی را عصبانی دیدید، اگر نشستهاید بلند شوید و بروید، اگر ایستادهاید ترک مجلس و حرکتی کنید و یا پیغمبر(ص) میفرماید که آب سرد به سر خود بریزید، اگر نه که خودت را به خواب بزن و یا از محل دور شو؛ هنر این است که ما خودمان را در مسیر تعالی حفظ کنیم و آن را با خودم همراه کنم.
*جایگاه هدایت در اسلام و بجث تربیتی چگونه است؟
از نظر قرآن هدایت کردن مهمتر از ادب کردن است، چون ادب ممکن است جایی ناهنجاری را تا یک حدی محدود و کنترل کند؛ اما هدایت یک ناهنجار را تبدیل به یک موجود مفید برای خود و جامعهاش میکند. روزی مالک اشتر از جایی عبور میکرد که جوان بدحالی آشغال سبزیهای خودش را روی صورت مالک پرت و با دوستانش شروع به خندیدن کرد، پیرمردی که آنجا نشسته بود به آن جوان بدحال و دوستانش گفت که این مرد را شناختید؟ آنها گفتند نه؟ ولی هرکسی که میخواهد باشد چه کاری میخواهد بکند؟ پیرمرد گفت حال که برایتان مهم نیست بدانید که او مالک اشتر است؛ تا این اسم را گفت همه ترسیدند و از محل گریختند، آن جوان بدحال هم که دید دوستانش پا به فرار گذاشتهاند به سمت مالک دوید و در مسجد به مالک رسید و دست به دامن او شد و با زاری خودش را روی پای مالک که درحال نماز خواندن بود انداخت؛ مالک نمازش را تمام کرد و بعد از آن از او پرسید که جوان چرا اینچنین میکنی؟ جوان به مالک گفت که من اشتباه کردم، من را ادب نکنید، قول میدهم از این کارها نکنم؛ مالک به او گفت که من دنبال این نبودم که تو را ادب کنم، من دیدم تو یک جوانی هستی که عمرت در حال تلف شدن است، آنجا با خود گفتم اگر حرفی بزنم تو حرفم را نمیخری لذا به مسجد آمدم تا از خدا طلب کنم تا او که مقلب القوب است، قلب تو را عوض و تو را هدایت کند. مالک میتوانست با یک حرکت آن جوان را از پای دربیاورد و یا دستور دهد او را به زنجیر بکشند، اما تصمیم او بر هدایت کردن بود که هدایت کردن بهتر از ادب کردن است؛ لذا برای هدایت او دعا کرد و چه بسا اگر حرف میزد آن جوان سخنش را قبول نمیکرد؛ لذا ما هم باید بیشتر از اینکه به دنبال تربیت باشیم به دنبال هدایت کردن باشیم، آنوقت میتوانیم به همه راه درست را نشان دهیم.
به گزارش ایکنا خادمیان از آیتالله العظمی صافی گلپایگانی اجازه و تصدیق اجتهاد و نقل روایت و حدیث داشته و همچنین از مرحوم آیتالله تویسرکانی(ره)، حاج شیخ میرزاعلی آهی، آیتالله حائری تهرانی نیز اجازه اجتهاد و نقل حدیث دارد و در دومین همایش چهرههای ماندگار از سوی سازمان تبلیغات اسلامی به عنوان چهره ماندگار تبلیغ و خطیب برتر کشور انتخاب شده است.