چهار سنجه درباره تفسیر «حکیم»
کد خبر: 3617108
تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۴
حجت‌الاسلام احمد مبلغی:

چهار سنجه درباره تفسیر «حکیم»

گروه ادب: علم تفسیر قرآن از جمله موضوعاتی است که مفسران نکات مشابهی را درباره آن بیان کرده‌اند و شاید یکی از دانش‌هایی که تعصب مذهبی در آن در پایین‌ترین سطح خود جای دارد، دانش تفسیر باشد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، علم تفسیر قرآن از جمله موضوعاتی است که مفسران نکات مشابهی را درباره آن بیان کرده‌اند و شاید یکی از دانش‌هایی که تعصب مذهبی در آن در پایین‌ترین سطح خود جای دارد، دانش تفسیر باشد؛ فقط به این دلیل که قرآن کتاب همه مسلمانان است. تفسیر «حکیم» به قلم استاد حسین انصاریان از آثاری است که مخاطب با یک بار خواندن، شیفته آن می‌شود. سنجه‌هایی که به ارزشمند شدن این تفسیر منجر شده‌اند را می‌توان در چهار مورد خلاصه کرد.

در این باره با حجت‌الاسلام والمسلمین احمد مبلغی، عضو مجلس خبرگان و ریاست پژوهشگاه مجلس شورای اسلامی گفت‌وگویی کرده‌ایم که شرح آن از نظرتان می‌گذرد؛

ـ لطفاً درباره شیوه تفسیری استاد انصاریان توضیح بفرمایید.

علم تفسیر یکی از علوم تاریخی و مشترک در بین همه مذاهب اسلامی است؛ هر یک از مذاهب اسلامی، تجربه‌هایی تاریخی در این علم دارند. جالب اینجاست که مشترکات تفسیری میان فرق و مذاهب مختلف نیز بسیار گسترده و پُردامنه است. مفسران قرآن در بسیاری از تفاسیر، نکاتی مشابه بیان کرده‌اند. شاید یکی از دانش‌هایی که تعصّب مذهبی در آن، در پایین‌ترین سطح قرار دارد، دانش تفسیر است؛ تنها به این دلیل که قرآن کتاب همه مسلمانان است.

علمای اسلام، همگی تفسیر قرآن را امری ضروری می‌دانند. روش‌های تفسیری در میان مذاهب اسلامی نیز به‌نوعی روش‌هایی مشترک است. البته باید گفت که هر یک از روش‌ها و ویژگی‌های منحصر بفرد نیز برخوردارند. برای نمونه، مذهب تشیع (اثنی‌عشری) به ‌دلیل اعتقاد به عصمت خاندان عصمت و طهارت(ع) از روایاتی بهره می‌جوید که یا در حقیقت، روایاتی تفسیری‌ هستند و یا نکاتی‌ دارند که می‌توان در تفسیر از آن‌ها استفاده کرد. از این رو، این مذهب در بخش ویژه خود، معارفی مطرح می‌کند که تازگی داشته و شایسته توجه بیشتر است. با این همه، نقطه ‌ضعفی مشترک در میان همه مذاهب وجود دارد؛ اینکه علم تفسیر آن ‌گونه که باید در مسیر رشد و پویایی قرار نگرفته است؛ برای مثال، علم اصول تنها به‌ این دلیل که توجهی شایان بدان شده است، پیشرفت بسیاری کرده و به حق، دارای تحلیل‌ها و اصطلاحات نیک و قواعدی دقیق است. هر چند هنوز توان پیشرفت دارد. علم فقه نیز در پاره‌ای این‌ چنین است، اما علم تفسیر آن‌گونه که سزاوار است، مورد توجه نبود. این امر هم در مذاهب اهل سنت و هم در مذهب شیعه جاری است. دقتی که در تدریس علما در موضوع‌های اصولی می‌شود، باید درباره تفسیر نیز همان گونه باشد. دانشمندان اصولی، ساعت‌ها مطالعه، نکات را تحلیل می‌کنند، نظریات را نقد کرده و نقد را باز به نقد می‌کشند. از دیرباز در حوزه نجف اشرف و هم‌اکنون نیز در حوزه قم، تمرکز بر مباحث اصول بسیار است. اگر تنها یک‌سوم از این توجه درباره تفسیر رخ می‌داد، امروز وضعیت فعلی تفسیر، به ‌طور کامل دگرگون بود. باید درباره علم تفسیر نیز تحلیل، تدقیق، نقد و عدم اکتفا به گزارشی کلی صورت پذیرد.

ضرورت توجه به علم تفسیر از ضرورت پرداختن به علوم دیگر بیشتر است؛ زیرا با گذر زمان، نیاز جامعه ـ اسلامی و پس از آن دیگر جوامع ـ به قرآن افزون می‌گردد. چنان که در روایات نیز اشاره شده، قرآن دوای دردهاست. همچنین رجوع قرآن مورد تأکید ائمه هدی(ع) است؛ چرا که فرموده‌اند که در مواجهه با ظلمت‌ها به قرآن روی آورید. قرآن کریم بنا بر دلایلی خاص، مرجعی برای پاسخ‌های قطعی، نهایی، روشنگر و معالجه‌گر است؛ بنابراین، با گذر زمان و با فزونی فساد و ابهام و نیز دور شدن از معنویت، خاستگاه رجوع و ضرورت توجه به قرآن پایدارتر می‌شود. به راستی هیچ چیز به میزان قرآن نمی‌تواند تشنگی و عطش انسان را برطرف کند. در این میان دانش واسط برای درمان دردها و گرفتاری‌های نوظهور انسان که از قرآن مرهم معرفی می‌کند، دانش تفسیر است. اگر تفسیر فعّال و به ‌شکل پویا و تحول‌گرا بازسازی نشود، در واقع پل رابط خود را از دست خواهد داد. در این صورت، از یک سو بشر باید با دردها و گرفتاری‌های خود سر کند و قرآن نیز با اقیانوسی از پاسخ‌های نهان بی‌مراجعه بماند؛ چرا که جز با علم تفسیر، توانی برای دسترسی به آن حقایق نیست؛ بنابراین، حوزه‌های علمیه باید این نکته را درک کنند که تفسیر باید در رأس دیگر علوم باشد؛ زیرا دیگر علوم می‌تواند در جامعه معنا شود که نخست، معنویت و صدق در جامعه تثبیت شده و راه اهل بیت عصمت(ع) و طهارت مسیر حرکت اجتماع شود. در غیر این صورت با برخورداری از بهترین دانش فقهی و اصولی نیز اثری در عمل ایجاد نخواهد شد. این علوم، موجودیت و کیان خود را مرهون کارکرد و نتیجه‌ای هستند که علم تفسیر آن را ایجاد می‌کند.

ـ اهمیت علم تفسیر قرآن تا چه حد است و دلیل برخی بی‌توجهی‌ها در این باره را ناشی از چه می‌دانید؟

معتقدم علم تفسیر غیر از اندک مواردی، در طول مدت قرن‌ها هرگز پیشرفتی نکرده و همواره در حال تکرار مکررات است. امام راحل در اواخر عمر خود حسرتی بزرگ داشت؛ این که چرا عمر خود را در راه قرآن به پایان نرساند؟ این نگاه از فقیهی جامع‌الشرایط در بالاترین درجه اجتهادی که تحلیل‌هایی فقهی‌ ـ اصولی خلق کرده و نیز نظامی اسلامی برپا کرده است، قابل تأمل است. ایشان واقعیت را درباره خویش، در اواخر عمر بیان می‌کنند؛ دریغا که این عمر صرف قرآن نشد، از این رو، حوزه‌های علمیه باید به ‌سوی قرآن باز گشته و تفسیر را زنده کنند.

بخشی از این بی‌توجهی، به عدم آگاهی از مرتبت تفسیر و نقش حیاتی این علم برای نسل‌هاست، اما بخشی دیگر به نبود اولویت‌بندی علوم مربوط است. متأسفانه باید گفت که در حوزه، هیچ‌گونه ارزش‌گذاری درباره علوم وجود ندارد. پندار امروز حوزه این است که فقه ارزشمندترین علم است، در صورتی که آنچه ایمان مردم را می‌افزاید و میان افراد با قرآن و سنت، رابطه‌ای عمیق برقرار می‌کند، تفسیر است. البته علومی دیگر نیز این ‌چنین‌ هستند؛ همچون کلام که بسیار مورد نیاز است، اما باید گفت که گاه کلام نیز به علم تفسیر نیازمند است. به دیگر سخن، گاهی کلام از رهگذر تفسیر معنا پیدا می‌کند. جامعه امروز به تفسیر نیازمند است؛ به‌ویژه تفسیری که کاربردی‌تر باشد. برخی از تفسیرها؛ مانند تفسیر گران‌سنگ «المیزان» نیازمند پیش‌دانش‌هایی است که باید تحصیل شود. چنین تفاسیری نمی‌توانند مورد استفاده عموم مردم باشند؛ چرا که گاه آنان که از علوم دینی کمتر آگاه هستند، در فهم معانی آن سردرگم می‌شوند.

ـ تفسیر حکیم تا چه اندازه از این ظرفیت برخوردار است؟

بخش‌هایی از تفسیر استاد انصاریان را مطالعه کرده و شیفته این تفسیر شده‌ام؛ تنها به‌خاطر ویژگی‌های این تفسیر؛ ویژگی‌هایی که می‌توان آنها را دست‌کم در چهار سنجه خلاصه کرد. نخست، نثر این تفسیر؛ دوم، نوع تفسیر؛ سوم، روش تفسیر و چهارم، روش بیان است. پس این تفسیر را می‌توان در چهار زمینه ارزیابی کرد. نثر تفسیر با برخورداری از دو ویژگی، برای جامعه سودمند است؛ اول روان بودن با وجود برخورداری از نکات علمی و دقیق. استاد انصاریان نکات علمی و دقیقی را در تفسیر خود با روش‌هایی نیک گنجانده است. آنچه مهم است اینکه این نکات علمی به گونه‌ای روان، شیرین، خواندنی و رغبت‌انگیز بیان شده است. به ‌گونه‌ای که جامعه امروز به‌راحتی می‌تواند از آن استفاده کند. ویژگی دوم، تفصیل مطالب است بدون این که شرح کسالت‌آور باشد؛ این کتاب، موجز نیست؛ اما بیش از حوصله مخاطب عادی نیز به شرح نپرداخته است. به بیان دیگر، تفصیل ایشان به ‌معنای اطاله کلام و زیاده‌گویی نیست. تنها در آن به بیان جزئیات، ابعاد و اجزای موضوعی که مطرح می‌شود، پرداخته شده است؛ بنابراین، نثر امری مهم و پر تأثیر است؛ نثر این تفسیر، نثری لطیف و رغبت‌انگیز است که نباید آن را امری ثانوی دانست.

دومین سنجه، نوع تفسیر است. ظاهر برخی تفسیرها، بیشتر ادبی است. گویی کاوش درباره لغت‌ها هدف اصلی در آنهاست. برخی دیگر، کلامی هستند و بیشتر در این موضوع سخن گفته‌اند. نوع تفسیر و رویکرد اصلی آن ـ حتی با وجود مطالبی با رویکردی دیگر ـ برای مخاطب بسیار مهم است. نوع تفسیر استاد را تربیتی یافتم. ایشان در این تفسیر کوشیده است که جامعه و نفوس را تربیت کند. نکات علمی نیز در این تفسیر بسیار است؛ اما این نکات، در سوی تربیت و هدایتی کاربردی جهت‌دهی شده‌اند. اینکه نکات علمی به ‌صورت خنثی بیان نشود، کاری است که هدف نگارنده را برای تأثیرگذاری روشن می‌کند. این خود از توانایی‌های مفسر است که چگونگی جهت‌بخشی نکات علمی را برای کاربردی شدن و رفع نیازهای انسان بداند. استاد انصاریان در این تفسیر بسیار از این روش استفاده کرده‌ است، اما همین گرایش نیز بسته به محتوای آیات مختلف است. گاه در تحسین اخلاق سخن گفته و گاه تهذیب نفس، ایجاد زهد و پاکیزگی دل را بیان کرده است. گاهی نیز به ایمان‌افزایی توجه کرده و گاهی مقام والای اهل‌بیت(ع) را به تصویر کشیده است. ایشان با روشی هوشمندانه و زیرکانه، مطالب را بر اساس موضوع بیان کرده و با نتیجه‌گیری اخلاقی آن را به ثمر رسانده‌ است. باید گفت که چنین تفسیری در نوبه خود، نادر است.

با نگاهی سطحی می‌توان دریافت که روش تفسیری ایشان بر دو عنصر استوار است، هر چند با بررسی بیشتر می‌توان روش‌های بیشتری را مشاهده کرد. نخست، جمع بین دو روش تفسیری آیه ‌‌به ‌آیه و آیه ‌به ‌روایت است. وجهه غالب برخی از تفاسیر آیه ‌به ‌آیه است؛ برخی نیز تفسیر خود را بیشتر بر روایات استقرار می‌کنند. برخی نیز در تفسیر از دو منبع قرآن و حدیث بهره می‌برند؛ تلفیقی از دو رویکرد مختلف. تفسیر استاد انصاریان این ‌چنین است. از این رو، در شرایط مناسب از قرآن یا حدیث در استدلال‌ها و بحث‌های تفسیری، استفاده‌ای نیک شده است. البته برخی مفسران، روایات را در پایان تفسیر می‌آورند؛ این روش معروف و مرسوم است. اما استاد از روایات در متن تفسیر استفاده کرده‌اند. باید گفت که این روش گاه برای روشن ساختن واقعیت‌هایی نهان در پس آیه مورد استفاده قرار می‌گیرد که ممکن است به راحتی قابل فهم نباشد. ایشان از این روش، به ‌صورت کلان بهره برده‌اند؛ یعنی در سراسر این تفسیر این روش دیده می‌شود. ایشان از آیات و روایات به‌ گونه‌ای استفاده می‌کنند که خواننده از چینش آن‌ها درس می‌آموزد، نه این که تنها برای تبرک متن، آیات و روایات بیان شود.

روشی دیگر نیز در تفسیر ایشان وجود دارد که روش تفکیک نام دارد. روش تفکیک بسیار کم رعایت می‌شود؛ چرا که تنها ذهن‌هایی منسجم‌تر و پخته‌تر می‌توانند از این روش به درستی استفاده کنند. در روش تفکیک، موضوعی که دارای ابعاد مختلف است، به ‌صورت جداگانه مورد بررسی قرار می‌گیرد. در بسیاری از مباحث تفسیر حکیم این روش به چشم می‌خورد. غیر از این، استاد انصاریان در باب لغت نیز وارد شده و از این جنبه نیز تفسیر را غنی‌تر کرده است. دقت‌های لغوی و گاه بیان نظر نهایی، خود بیانگر توجه ایشان به ابعاد مختلف علم تفسیر است. روش بیان ایشان نیز روش جالبی است؛ ایشان به نوع استدلال‌ورزی و نیز ترتیب و تنظیم آن‌ها توجه کرده‌اند؛ برای نمونه، موضوعی دارای چند بُعد، در این تفسیر با دسته‌بندی و نظمی خاص مطرح شده است؛ نه این که بدون رعایت نظم، به‌ گونه‌ای که ذهن مخاطب مشوّش شود؛ زیرا هدف، فهم درست مخاطب از مطالب مطرح ‌شده است، اگر جز با نظم، ابعاد موضوعی مطرح شود، مخاطب سر درگم شده و نمی‌تواند به نتیجه برسد. همه چیز باید مرحله ‌به ‌مرحله باشد؛ از این رو، هم به اصل پرداخته شده و هم به نتیجه. اینکه نخست باید مطالب اصلی و مبنایی بیان شود و سپس از آن نتیجه‌گیری شود، نکته‌ای برجسته در این تفسیر است که در رعایت آن دقت بسیار شده است.

دیگر دقتی که استاد در روش بیان، جاری کرده است، کمک به مخاطب برای تطبیق است. ایشان کوشیده‌ تا مخاطب به تطبیق نزدیک شود؛ حتی گاهی تطبیق را به‌ نوعی در اختیار مخاطب قرار می‌دهد تا او حقیقت را با سادگی بیشتری دریابد. استاد انصاریان پس از گذشت بیش از نیم قرن تحقیق و پژوهش، جزء چهاردهم را به پایان رسانده‌ است. این موضوع، نشانگر نوعی وسواس و دقت علمی به مطالب است؛ چرا که ایشان در این راه به منبع یا منابعی محدود در حوزه تفسیر بسنده نکرده؛ تحقیق‌های ایشان در این راستا بسیار جامع بوده است.

ـ آیا مرتبه علمی استاد در تفسیر قرآن و دیگر تفاسیر، می‌تواند در قالب روشی نظام‌مند در اختیار طلبه‌ها و علاقه‌مندان قرار گیرد؟

برای رسیدن به این هدف باید فرآیند علمی به آن بخشید؛ یعنی باید آن را در قالب دیدگاه «شهید صدر» تنظیم کرد. در این صورت، روش استاد انصاریان معنا پیدا خواهد کرد. مرحوم شهید صدر نظری تازه درباره مراجعه به قرآن بیان کرده‌ که به راستی شایسته مطرح شدن در جوامع علمی است. البته تفسیری که ایشان آن را موضوعی می‌خواند، با تفسیری که امروزه از آن با عنوان موضوعی یاد می‌کند، متفاوت است. امروز تفسیر موضوعی؛ یعنی جمع‌آوری آیات مربوط به یک موضوع و بیان آن. در صورتی که این نوع تفسیر در بینش شهید صدر؛ یعنی بررسی نیازهای جامعه، ماهیت‌شناسی نیازها بر اساس دانش‌های بشری و سپس عرضه آن به قرآن برای دریافت پاسخ قرآنی. در بررسی نیازهای جامعه، بهتر است با اولویت‌بندی آنها، اصول از فروع جدا شده سپس شایسته است که این نیازها به مسائلی علمی تبدیل شود. به دیگر سخن، نیاز در این مرحله باید به فرآیندی تبدیل شود که بتوان به آن پاسخ داد، ‌نه این که تنها نیاز باشد که توجه را به خود جلب کند. باید با ایجاد ساختاری علمی برای نیاز، آن را در روند پاسخ داده شدن قرار داد.

ماهیت‌شناسی نیز که شهید صدر آن را در دومین گام معرفی می‌کند، به معنای قضاوتی سلیقگی و نگاهی شخصی نیست؛ چرا که در این صورت، راهکارها برای جامعه کارآمد نخواهد بود. در حقیقت، نیازهای شناخته‌ شده باید با نگرش‌های دقیق علمی ماهیت‌شناسی شود. پس بنابر نظر مرحوم شهید صدر، نخست باید نیازها را شناخت و پس از آن با رجوع به دانش‌های بشری آن را ماهیت‌شناسی و سپس راه حل آن را در قرآن جستجو کرد. باید پیش از مراجعه به قرآن، نیازها و پرسش‌ها را دانست؛ آیا می‌شود بدون دانستن پرسش تنها برای یافتن پاسخ به قرآن مراجعه کرد؟ مراجعه به قرآن و انتزاع معنایی خاص، بدون بررسی نیازها و شرایط سبب می‌شود که از قرآن راه‌حل‌هایی برای رفع نیازها مطرح شود که گاه بی‌ارتباط با آن است. چرا گاهی گفته می‌شود، راه‌حل قرآن در مورد موضوعی خاص، ناکارآمد است؟ بی‌شک آنچه از قرآن بیان می‌شود نیک و سودمند است؛ اما آیا می‌تواند پاسخی به مشکلی باشد که هنوز احساس نشده؟ آیا بیمار بدون آگاه ساختن پزشک از بیماری خود می‌تواند درمان آن را از پزشک جویا شود؟ ابتدا باید بیمار خود را به پزشک عرضه کند، سپس پزشک راهی برای درمان به او معرفی خواهد کرد. در غیر این صورت، بیمار با عدم آگاهی از بیماری خود در پی کدام چاره از دانش سرشار پزشک است؟ مراجعه به قرآن برای پیدا کردن راه‌کار، با وجود عدم آگاهی از نیازها، حتی ممکن است به مشکلات بیفزاید؛ چرا که شاید چاره قرآنی، ویژه شرایطی است که راهکار در آن زمان حاکم نیست. همین امر سبب می‌شود تا اثر عکس در جامعه ایجاد شود.

با اجرایی شدن این روش که متأسفانه جز در موارد اندکی بدان توجه نمی‌شود، انقلابی بزرگ در رجوع به قرآن رخ خواهد داد. البته روایت نیز همین نکته را تأیید می‌کند؛ در صورت مواجهه با ظلمت‌ها به قرآن رجوع کنید؛ یعنی باید ابتدا ظلمت را شناخت، سپس برای برطرف کردن آن به قرآن رجوع کرد. نباید برای برطرف ساختن مشکلی که هنوز فهمیده نشده است، اقدام کرد. شهید صدر خود این روش را در مکتب اسلامی اقتصاد اجرا کرده است. ایشان از ابتدا از مکتب‌های غربی سخن می‌گوید و با آشنایی کامل خود با آن، به نقد این مکاتب می‌پردازد. پس از ترسیم ساختار نظام‌های اقتصادی، با طرح‌های اسلامی ـ برخاسته از آیات و روایات ـ مکتبی اقتصادی ‌ـ ‌اسلامی و نو را معرفی می‌کند. ایشان اصطلاحات، فهم نیاز اقتصادی و مانند آن را از مکتب‌های غربی وام گرفته، اما پاسخ پرسش‌ها را از بطن دین برآورده است. روش تفسیر استاد انصاریان به ‌دلیل حضور در میان مردم، زندگی با ایشان و آشنایی با مشکلات و معضل‌ها، پاسخگوی نیازها و مشکلات واقعی افراد در جامعه است. ارتباط تنگاتنگ چند ده ساله ایشان با مردم سبب شده است تا ایشان واقعیت‌های جامعه را به خوبی درک کرده و با آگاهی کافی از زندگی مردم، تفسیری را بنا بگذارند که تربیتی، کاربردی و از دیگر تفاسیر ممتاز و متمایز باشد؛ چرا که مطالب این تفسیر، همه سودمند و کارآمد است. به دیگر بیان، آیات با مطالبی خنثی و بی‌اثر شرح داده نشده‌اند. این روش گسترده است و باید در همه زمینه‌ها فعّال شود. می‌توان با استفاده از آن، موضوع‌ها را با بینشی اسلامی بررسی کرد. همه اندیشه‌ها و آموزه‌های سودمند برای داشتن حیات طیبه، در قرآن مطرح شده است. تجربه عینی و اجرا شده استاد انصاریان در این چارچوب می‌تواند بسیار مؤثر و درخشان باشد.

ـ درباره نحوه بیان استاد در خطابه‌ها و سادگی و روانی در دست‌نوشته‌هایی که دارند و اینکه چنین موضوعی تا چه اندازه توانسته است با مخاطبان ارتباط برقرار کند، چه نظری دارید؟

«کلٌ یعمل علی شاکلته»؛ از کوزه همان برون تراود که در اوست. ایشان شخصی بامحبت و باصفاست. بر همگان روشن است که درونی پاک و پُرانگیزه و نیز نیتی خالص دارد. اینکه خداوند به ‌اندازه خلوص انسان در ظرف پاک قلبش، مظروف پاک می‌ریزد، امری طبیعی است. درون پاک ایشان همان علتی است که همه رفتارها، حرکات و سکنات ایشان با معنویت همراه است. دانش‌پژوهی چنین افرادی، سبب برطرف کردن مشکلات و گرفتاری‌های مردم خواهد شد؛ چرا که ایشان از دانش خود برای بهره‌رسانی استفاده می‌کند. «محقق اردبیلی» که از فقهای اخلاقی بود، با نگرش اخلاقی در موضوعات اجتهاد می‌کرد. ایشان همیشه موردی را در انتخاب‌های اجتهادی برمی‌گزید که اخلاقی‌تر از دیگر موارد بود. این منش سبب شده بود که تمام شئون ایشان دلنشین شده و از همه جوانب ظاهری و باطنی ایشان نور معنویت حس شود. در حال حاضر، استاد انصاریان با صفای باطنی خود که نتیجه تقوا و خلوص نیت ایشان است، همه را به خود جذب کردند. با مصاحبتی اندک نیز حس شیفتگی به ایشان در دل ایجاد می‌شود. صفای درون‌شان امری است که حتی در تفسیر ایشان نیز بازتابیده است. شیرینی کلام ایشان در تفسیر قرآن، چنان انسان را جذب می‌کند که به عقیده من، اگر شمارگان چاپ این تفسیر بسیار بیشتر از آن شود که اکنون هست، باز هم مورد توجه خواهد بود؛ البته باید گفت که این حلاوت تنها در لفظ نیست، بلکه محتوای مطالب عرضه ‌شده که پشتوانه‌ای پنجاه ‌ساله دارد نیز در تأثیرگذاری بسیار مؤثر است.

captcha