به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، جعفر طهماسبی، یکی از همرزمان شهید حجتالاسلام والمسلمین سیدمهدی تقوی از لحظات سخت آخرین وداع با این شهید سخن گفت که در ادامه میخوانید؛
یکی از سختترین روزهای عمر پنجاه سالهام روز جمعه 19 خرداد بود که پیکر مطهر رفیق با صفایی که بیش از سی سال با هم حشر و نشر داشتیم در بغل گرفتم و در خانه قبر خواباندم. رفیقی که چند روز قبل کنار یک سفره با هم روزهمان را افطار کردیم و بعد از افطار فرصتی دست داد از شهید و شهادت با هم گفتیم.
به سیدمهدی گفتم؛ آقا سید، خدایی من دیگه تاب و تحمل فراق دوستانم را ندارم. وقتی داشتیم از هم برای آخرین بار جدا میشدیم رو به من کرد و گفت: بگذار رویت را ببوسم. و بعد همدیگر را بغل کردیم و گذشت.
روز جمعه تشییع سید بعد از نماز جمعه قم بود و با دوستان هماهنگ کردیم که بعد از اذان ظهر از تهران حرکت کنیم تا روزه بچهها به مشکل نخورد. یک ربع از ظهر گذشته بود که از تهران بیرون رفتیم. در مسیر مدام تماس میگرفتیم و وضعیت را سؤال میکردیم.
با سیدمحمدحسین، آقازاده سید تماس گرفتم که کجایید؟ گفت: رسیدیم مقابل گلزار شهدای علی بن جعفر(ع). شما زود خودتان را برسانید. ما هم چند دقیقه بعد رسیدیم و من به محض پیاده شدن با عجله رفتم به سمت مکانی که برای دفن سید مشخص شده بود. آن را با داربست محصور کرده بودند.
وارد شدم و پاها رو برهنه کرده و آستینها را بالا زدم و وارد حفره قبر شدم. و چند لحظه بعد هم یکی از سختترین لحظهها اتفاق افتاد. پیکر مطهر کسی که هفتههای پی در پی بعد از منبرش روضه خواندی. به دستت میسپارند تا در خانه قبر بخوابانی. خیلی به خودم فشار آوردم که به هم نریزم. از همه دوستان شهیدم یک جا مدد خواستم. آنها هم روی من را زمین نگذاشتن و خدایی مدد کردند تا سید صورتش روی خاک قرار گرفت.
تلقین را خواندند و من هم حرفهایی که باید با سید میزدم، زدم و قول و قرارهایمان را گذاشتیم. حالا وقت جدایی شده بود و باید از سید جدا میشدم. یاد جمعه هفته قبل افتادم که قبل از جدایی، سید لبهایش را روی صورتم گذاشت و گفت: جعفر بگذار ببوسمت. و من هم لبهایم را روی گونه چپ سید که با تربت کربلا آغشته شده بود گذاشتم و گفتم سیدمهدی حالا حساب بیحساب شدیم.