سطحی‌نگری در سروش
کد خبر: 3630640
تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۷

سطحی‌نگری در سروش

گروه هنر: زردنویسی آفتی است که در رسانه‌های شنیداری و دیداری به امری رایج تبدیل شده، اما نکته تاسف‌آور این است که برخی نشریات که ادعای کار علمی کردن را نیز دارند به نوعی اسیر این سطحی‌نگری شده‌اند.

زردنویسی آفتی است که سال‌هاست در عرصه مطبوعات رایج شده و متاسفانه این روزها بر شدت آن‌هم افزوده شده است، هرچند اگر بخواهیم میزان زردنویسی را در حوزه‌های مختلف بسنجیم متوجه خواهیم شد در حوزه ورزش و هنر شدت این آسیب بیشتر است. دلیل این مسئله را هم می‌توان در جذابیت‌های ظاهری هنر و ورزش جستجو کرد، اما نکته‌ای که از آن می‌شود به عنوان یک افسوس نام برد، نگاه کلیشه‌ای برخی نشریاتی که از آنها انتظار نمی‌رود به موضوعات مختلف از جمله هنر و رسانه است که می‌خواهیم در این یاداشت اشاره‌ای به یکی از آنها داشته باشیم.

 هفته‌نامه «سروش» عنوان نشریه‌ای است که سالها قدمت دارد، اما اخیراً برای جذب مخاطب عام، نگاهش به هنر را در حد چشمگیری پایین آورده است. در این مطلب، شماره 1659 سروش محور اصلی کار ما در این نقد رسانه‌ای است، برای همین هم از برخی قسمت‌های این شماره برای بررسی بهتر استفاده خواهد شد. در بخش ابتدایی این مجله که عنوان «فصل داغ سیما» نام دارد به تولیدات جدید سیما اشاره می‌شود! تولیدات جدیدی که در مقایسه با تعداد نیرویی که در این سازمان کار می‌کنند و شبکه‌هایی که وجود دارد بسیار اندک است. در این قسمت نشریه سروش همانند یک بنگاه تبلیغاتی عمل کرده، بدون این‌که بخواهد با توجه به ظرفیت‌های موجود خبررسانی کند!


البته وقتی از زرد‌نویسی سخن گفته می‌شود، منظور تنها به مطالب مندرج در نشریه مربوط نمی‌شود، بلکه به نوعی چینش موضوعات، عکس‌ها و حتی تیتر زدن مصاحبه را هم شامل می‌شود. برای مثال در گفت‌و‌گویی که این نشریه با حسن سلطانی (گوینده اخبار) داشته می‌توان این سطحی نگری را مشاهده کرد. برای مثال وقتی تیتر انتخابی این مصاحبه «گوینده خبر با موی سپید حرفه ای می‌شود» این مهم استنباط می‌شود تنها چیزی که در این مصاحبه اهمیت ندارد، غنای مفهوم است، والا در این گفت‌و‌گویی که اتفاقاً از سوی نگارنده خوانده شده، موضوعات بسیار مهمتری وجود داشت که به راحتی می‌توانست جای تیتر فعلی را بگیرد.

نقدی دیگری که به این نشریه وارد است، حمایت یک جانبه از مدیران رسانه ملی است، یعنی در هر دوره‌ای این نشریه حامی مدیرانش است، البته شاید این امر برای نشریه سروش کمی طبیعی به نظر آید، اما شکلی که این هفته‌نامه برای حمایت خود انتخاب کرده مطلوب نظر نیست، حتی در جاهایی زننده نیز است، حتی این حمایت را در نحوه انتخاب عکس‌های مدیران می‌شود مشاهده کرد. موضوعی که به لحاظ هنر عکاسی می‌توان درباره آن بحث کرد، ولی در این منقال نمی‌گنجد.

اوج هنرنمایی هفته‌نامه سروش را می‌توان در بخش «پرده نقره‌ای» مشاهده کرد. در این قسمت نشریه قرار است خبرها و مطالب سینمایی انتخاب شود، اما روشی که برای انتخاب مطالب این بخش برگزیده شده در حقیقت تداعی‌گر هفته‌نامه‌های زرد سینمایی است که تنها چیزی برایشان مهم است صحبت‌های خاله زنگی و دم دستی است. این توضیح را می‌شود از یکی از عکس‌های سینمایی این بخش مشاهده کرد. رضا ناجی (بازیگر سینما) با دست گرفتن یک قابلمه در کنار بهنوش بختیاری تصویری از روجلدهای نشریات «زن روز» قبل از انقلاب را در ذهن تداعی می‌کند. در این نشریه رویکردی دیگری نیز هست که من از آن به عنوان رفتار متظاهرانه نام می‌برم. نشریه در بخش سینمایی می‌خواهد در ظاهر فیلم‌های گیشه را نقد کند، اما نحوه انتخاب موضوعات مورد نظر در نقد و عکس‌هایی که برای توضیح بیشتر استفاده می‌شود، در حقیقت نشان دهنده این مطلب است که فروش به هر قیمتی برای مسئولان بیش از ادعاهایی که مدعی آن هستند برایشان دارای اهمیت است.


درباره کلیشه‌نگاری در این نشریه می‌توان به موضوعی دیگر هم اشاره کرد که به بخش سینما و تلویزیون مربوط می‌شود. این نشریه قرار است برنامه‌های سیما را نقد کند، اما عموم توجهات به برنامه‌هایی است که در ظاهر بیش از دیگر قسمت‌ها جذابیت عام دارد. برای مثال وقتی قرار است درباره الزامات هنر فاخر سخن گفته شود، اولین و اصلی‌ترین گزینه سینما یا تلویزیون است، در صورتی‌که هنرهایی دیگری هم هستند که سیما قادر است در معرفی آن موثر باشد، ولیکن این اتفاق متاسفانه رخ نمی‌دهد.

نکته بعدی که پیرامون این نشریه می‌توان گفت به انتخاب مطالب برمی‌گردد. در بخش تازه‌های این نشریه، فرهنگ استفاده از گوشی همراه توضیح داده می‌شود. این اتفاق به‌خودی‌خود امری ناپسند نیست، چون نمی‌توان منکر نیازهای امروز جامعه شد، اما به شرطی که نحوه توضیح برنامه‌ها، به‌نوعی باشد که در آن تبلیغ معنا و سبک زندگی نیز مدنظر قرار گیرد. برای درک بهتر مثالی می‌زنم. اگر قرار است در این نشریه برنامه «گوگل مپ» توضیح داده شود، منطقه‌ای که در این جستجو انتخاب می‌شود انتظار می‌رود به‌نوعی تداعی‌کننده بخشی مذهبی یا فرهنگی باشد. این نکته شاید در ظاهر خیلی دور به نظر آید، اما درنهایت دست آوردهایی به همراه خواهد داشت که در اذهان باقی خواهد ماند. مثالی دیگر در این حوزه مجدداً به بحث انتخاب تیترها برمی‌گردد که تنها نام‌های غربی را مدنظر دارد. استفاده از کلمه‌هایی چون رامبراند و میمون‌های ماکاک مثالی روشن در این زمینه هستند.

به هر حال آنچه‌ که در این نشریه می‌توان مشاهده کرد به گزارشی برمی‌گردد که سروش از تحت عنوان «گام‌های معلق باغ کتاب» آن را کار کرده است. در سرآغاز این مطلب نویسنده از محیط قدیمی مصلی تهران (محلی برگزاری نمایشگاه قبلی کتاب) ایراد فنی گرفته و در ادامه به نبود امکانات لازم در باغ کتاب پرداخته می‌شود، اما در مجموع نگاه به باغ کتاب با معرفی‌هایی که در این گزارش انجام می‌شود پسندیده و مقبول است. بخش بعدی این نشریه نیز به گزارشی برمی‌گردد که از زمان حیات حبیب‌الله کاسه‌ساز انجام شده است، هرچند این شکل گزارش پیشتر در زمان حیات این هنرمند در برخی نشریات کار شده بود، برای همین به‌نوعی این گزارش، مطلبی سوخته به‌حساب می‌آید و دلیل کار شدن چنین مطلبی هم  به‌نوعی توجیه برای این است که ما (نشریه سروش) هم از این هنرمند ارزشی غافل نبوده‌ایم!


نقد دیگر به مصاحبه حسن سلطانی اخبارگویی قدیمی سیما برمی‌گردد که به نظرم به‌نوعی اجحاف نسبت به این هنرمند است، چون از وی درباره شرایط اجرا در تلویزیون سؤال می‌شود، البته این سؤال که در پایان این گفت‌و‌گو آمده به‌نوعی هدایت می‌شود که جواب مدنظر مصاحبه شونده داده شود. در حقیقت در طول مصاحبه از وضعیت موجود به‌نوعی نقد می‌شود و کار گذشتگان نیکو شمرده می‌شود پس در چنین شرایطی، وقتی سؤال  مربوطه (شرایط اجرا در سیما) پرسیده می‌شود، طبیعی است که جواب چه خواهد بود، جوابی که به نظرم اجحاف در حق سلطانی است. وی می‌گوید، گوینده خبر با موهای سفید حرفه‌ای می‌شود. سخنی که می‌توان از آن به‌عنوان دکترین این مجری نام برد. این گفته به این معناست که تنها گذر زمان‌بر کیفیت کار یک مجری می‌افزاید و دانش فردی هیچ تأثیر در کیفیت کار وی داشته باشد. با این توضیح باید کیفیت کار مجریانی چون عادل فردوسی‌پور یا مزدک میرزایی را در مقایسه با گزارشگرانی چون شفیع پایین‌تر دانست، چون آن‌ها تجربه‌ای بسیار بیشتر از امثال فردوسی پور دارند، این مثال را زدم تا همه اقشار بتوانند ضعف دیدگاه سلطانی را درک کنند.

 در بخش‌های ادبی این نشریه نیز می‌توان همان ضعف‌های رایج در بخش هنری را در هفته‌نامه این شماره سروش مشاهده کرد. در این بخش همانند قسمت هنری، کتاب‌هایی که معرفی شده‌اند کمتر در معرف فرهنگ ایرانی – اسلامی، هستند، نکته دیگری که از نقدهای ادبی این نشریه می‌شود دریافت این است که نقدهای مطرح شده بیشتر در پی نقد قصه هستند و کمتر به موضوعات ادبی نگاهی تکنیکی شده است؛ اتفاقی که تا حدودی ضعف نگارنده مطلب را آشکار می‌کند. در حوزه ادب مطلبی دیگر وجود دارد که حتماً باید به آن اشاره کرد. در ادبیات این مرزوبوم ادبیان معاصر بسیاری وجود دارند که برای بسیاری از مردم نامشان شناخته شده نیست، اما در چنینی وضعیتی در نشریاتی نظیر سروش تأکید بر این است ادیبان غربی معرفی شوند.


در بخش پایانی هفته‌نامه شماره 1659 به دیدار  تحریریه سروش در سال 59 اشاره شده است. گزارشی که هم در ظاهر و هم‌رنگی که برای کاغذ این بخش انتخاب شده، هم شکل روایی، تکرار را به‌خوبی می‌توان از آن مشاهده کرد. نقد دیگر نگارنده به این نشریه به صفحه آخر این نشریه برمی‌گردد که در آن عکس پدر و مادری آمده، دست فرزندان خود را گرفته‌اند و به روی این عکس نوشته شده، سروش نشریه‌ای برای تمامی سنین، این شعار زیبایی است، اما سؤال اینجاست که آیا چنین خصیصه‌ای به‌واقع در این هفته‌نامه وجود دارد؟ آیا یک کودک نیز می‌تواند این نشریه را ورق زند و از مطالب آن استفاده کند؟ مطمئناً جواب به این سؤال خیر است، اما این نشریه با مطرح کردن یک شعاری که حقیقت ندارد به‌نوعی واژه حقیقت‌گویی را هم از خود دور کرده است.

نقد پایانی به این امر برمی‌گردد  که معمولاً تبلیغات در نشریاتی که مدعی کار فرهنگی هستند در صفحاتی داخلی چاپ می‌شود، اما وقتی یک نشریه، مطلب پایانی خود را به یک آگهی تبلیغی، اختصاص می‌دهد، پرواضح است که دستش در حوزه مسائل اقتصادی خالی است، برای همین هم تن به چنین روش‌هایی داده است.

داود کنشلو
captcha