در ابتدای این دیدار، محمدعلی لطفی؛ برادر شهید هاشم لطفی با تشکر از چنین ایدهای که در قالب آن یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس احیا میشود گفت: ذکر دو نکته را در این مقطع لازم میدانم، دو نکته که شاید رمز عاقبت به خیری خانوادههایی شد که با نثار جوانان خود موجب عزت و شرف ایران اسلامی شدند؛ یکی آنکه مرحوم پدر ما مقید به آوردن لقمه حلال بر سر سفره خانواده بود که به جرئت میتوانم بگویم چنین عقیدهای سبب شد که هیچ یک از برادران و تک خواهرم از راه صواب و صلاح منحرف نشوند.
وی ادامه داد: دیگر نکته عشق و ارادتی بود که مرحوم ابوی به قرآن کریم و اهل بیت(ع) داشت و بسیار در این باب که من و سایر برادرانم را همراه خود در محافل قرآنی و مجالس عزاداری محرم و صفر شرکت دهد، کوشا بود؛ تصور میکنم چنین نگرشی موجب شد که با وجود همه سختیهایی که پدر در زمینه معیشت خانواده متحمل آن شد و درآمد کمی داشت اما 7 فرزند پسر و یک فرزند دختر را تربیت کرده و به احسن وجه تحویل جامعه دهد به شکلی که در حال حاضر هیچ یک از فرزندان این خانواده تحصیلاتی کمتر از مدرک کارشناسی ارشد ندارند و بحمدالله در زندگی شخصی و اجتماعی خود موفق هستند.
برادر شهید لطفی در مورد این شهید بزرگوار نیز به ارائه توضیحاتی پرداخت و گفت: برادر شهیدم با وجود آنکه در سن پایینی به شهادت رسید و در هنگام شهادت تنها 16 سال بیشتر نداشت اما بسیار فعال و پرکار بود و در همه ابعاد علمی، فرهنگی، هنری و حتی ورزشی سرآمد دوستان و همسالان خود بود؛ او در مسجد محل، ابتدا به عنوان مسئول نوجوانان پایگاه بسیج مشغول به فعالیت شد اما به سبب کفایتی که از او نشان داد به سمت معاونت فرهنگی پایگاه بسیج مسجد ساعات زیادی از وقت روزانه خود را صرف کارهای فرهنگی میکرد؛ در درس هم بسیار موفق بود و در رشته تحصیلیش که ریاضی و فیزیک بود همیشه با معدل ممتاز قبول میشد.
وی افزود: شهید هاشم لطفی در کارهای فرهنگی مدرسهای که در آن درس میخواند به نام «سلمان فارسی» نیز فعال بود و در جریان مسابقات متعددی که در سطح منطقه و سراسری در زمینه قرآن برگزار میشد شرکت میکرد و حتی یکبار حائز رتبه برتر شد ضمن آنکه در محافل قرائت قرآن که در آن سالها معمول بود و مشخصاً در مسجد ابوذر نیز حضوری فعال داشت.
محمدعلی لطفی تصریح کرد: شاید یکی از وجوه بارزی که برادر شهیدم را از سایر برادران مجزا و منحصر میکرد، عشق و مهربانی خالص و زایدالوصفی بود که او نسبت به والدین خود داشت، ما اکنون از این میزان محبتی که ممکن است فرزندان به پدر و مادر خود داشته باشند تعبیر به احسان میکنیم اما از لسان خود شهید من بارها این واژه را شنیدم که وی خود را برده و غلام پدر و مادرم خطاب قرار میداد.
برادر شهید هاشم لطفی در ادامه در مورد نحوه شهادت برادر شهیدش گفت: سال 66 این اتفاق افتاد و اتفاقاً تا چند روز دیگر سیامین سالگرد شهادت وی را در پیش داریم؛ البته یک بار شهید هاشم در منطقه شلمچه زخمی شد و تحت مداوا قرار گرفت، با وجود آنکه هنوز به طور کامل آثار جراحات او بهبود پیدا نکرده بود برای بازگشت به منطقه سر از پا نمیشناخت تا اینکه پس از مدتی بازگشت و بعد که خبر شهادت او را برای ما آوردند، در منطقه ماهوت عراق گویا موشکی به مقر و یا سنگری که او و همرزمانش در آن حضور داشتند اصابت میکند و او و سایر دوستانش جراحات سنگینی که نوعاً سوختگی شدید بوده است را متحمل میشوند تا اینکه از طریق مرز سردشت آنها را به بیمارستان تبریز منتقل میکنند و بلافاصله برای درمان به بیمارستان سوانح سوختگی شهیدمطهری تهران اعزام میشوند، خبر این انتقال به شخص من واصل شد اما تا من خود را به بیمارستان برسانم کار از کار گذشته بود و شهید هاشم به لقاءالله پیوسته بود.
وی تأکید کرد: نکته مورد توجه دیگری که باید در اینجا به آن ذکر کنم نقش تربیتی مادرم در خاص بودن شخصیت شهیدهاشم بود که البته ایشان چنین رویهای را نیز در مورد سایر فرزندان خود نیز داشتهاند؛ انس با قرآن و اهل بیت(ع) در طول زندگی سعادتمند مادرم چنان به او صلابت و آرامشی بخشیده بود که به جرئت میتوانم بگویم در طول دوران هشت ساله دفاع مقدس همواره دو تن از فرزندان پسر او در منطقه حضور داشتند که البته دو تن از آنها به درجه جانبازی نائل شده و شهادت تنها قسمت و نصیب شهید هاشم شد.
برادر شهید هاشم لطفی اظهار داشت: مادر علاوه بر این صلابت، صبوری و آرامش، در مقاطع گوناگونی به پرستاری از یکی از مجروحان دفاع مقدس نیز مفتخر شدند که یا برادرانم بودند و یا رزمندگانی در دوستان و آشنایان و همسایگان که مادر با کمال میل کار خدمترسانی به آنها را تا بهبودی کاملشان به انجام میرساند.
وی در پایان به ذکرخاطرهای از زمانی که خبر شهادت برادر شهیدش را به مادر داده است پرداخت و گفت: مغرب بود که من بسیار اندهگین و محزون وارد خانه شدم، مادر بر سر سجاده در حال خواندن نماز مغرب بود؛ نماز که به پایان رسید بیمقدمه به او گفتم که هاشم هم به آرزوش رسید و الان سر سفره مولا و مقتدایش امام حسین(ع) رزق و روزی دارد، مادر متوجه منظورم شد اما خم به آبرو نیاورد و تنها سرش را به آسمان بلند کرد و زیر لب شکری به جای آورد و مشغول اقامه نماز عشا شد، من متعجب این رفتار مادر شدم، او در کمال آرامش و طمأنینه نمازش را به پایان رساند و بعد مویه و عزاداری برای فرزندش که رفتار طبیعی هر مادری در فراغ اوست را به جای آورد.
این گزارش حاکی است در خاتمه این دیدار نیز مادر شهید هاشم لطفی به بیان برخی خصایص شخصی فرزند شهیدش همچون بلندطبعی و بزرگمنشی او و تعاون و کمک به افراد ناتوان و بیبضاعت در محله زندگیشان و همچنین مراجعانی که به مسجد برای بیان خواستهای میآمدند، پرداخت.
امیر سجاد دبیریان