به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، بزرگداشت غلامرضا شکوهی، شاعر پیشکسوت آیینی، شب گذشته، 22 شهریورماه، با حضور سیدجواد رفائی، رئیس حوزه هنری خراسان رضوی، علی ثابتنیا، مدیرعامل مؤسسه آفرینشهای آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی، علیرضا قزوه، شاعر پیشکسوت آیینی و مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری کشور و ... در مشهد برگزار شد.
در ابتدا مراسم، پس از تلاوت قرآن توسط حجتالاسلام مهدی شجاع، رئیس اداره علوم قرآنی آستان قدس رضوی، مسعود یوسفپور، مصطفی جلیلیان مصلحی و حجتالاسلام سیدعبدالله حسینی به خوانش شعرهایشان پرداختند.
حجتالاسلام سیدعبدالله حسینی در ادامه، بیان کرد: به شعرهای غلامرضا شکوهی علاقه بسیاری دارم، وقتی خبر درگذشتشان را شنیدم احساس کردم در شعر خراسان خلایی به وجود آمد.
در ادامه مراسم، محمود اکرامیفر، یکی از شاعران نیز برای خوانش شعر خود روی سن رفت و با اشاره به حضور غلامرضا شکوهی در آخرین شب شعر در تهران، ابراز کرد: زمانی که ایشان برای شعر خواندن روی سن رفتند متوجه شدم حال خوشی ندارند و بعد از شعرخوانی هم خواستم ایشان را به بیمارستان ببرم اما گفتند خوبم و بعد متوجه شدم آن اتفاق برای ایشان افتاد.
هادی منوری، شاعر برجسته آیینی مشهد، با ابراز این مطلب که غلامرضا شکوهی در سالهای پایانی عمرشان دوستداشتنیتر شده بودند، ادامه داد: بسیاری از بزرگان شعر امروز در کلاس درس غلامرضا شاگردی کرده بودند و من هم یکی از آنان هستم.
وی با اشاره به احترامی که غلامرضا شکوهی در چشم دیگران داشت، بیان کرد: شاید این کسوت معلمی شکوهی بود که همه احترام خاصی برایش قائل بودند و از همه مهمتر ایشان کمتر حرف میزد و بهتر شعر میگفت.
شکوهی حق بزرگی بر ادبیات آیینی کشور دارد
این شاعر در خصوص شعرهای غلامرضا شکوهی، ابراز کرد: غلامرضا حق بزرگی بر ادبیات آیینی کشور ما دارد؛ ادبیات آیینی را غزلواره سرود و شعر را آنگونه گفت که عوام پسندیدند و خواص به آن توجه کردند.
منوری با بیان اینکه من توسط صفری زرافشان با کتابهای ادبی آشنا شدم، اضافه کرد: اما ایشان کمتر در محافل حضور دارند؛ وقتی شنیدم زرافشان اولین کتاب شکوهی را چاپ کردهاند، به ایشان تبریک گفتم؛ این مرد روحانی اینقدر ادبیات را میشناسد که جلوتر از مسئولان فرهنگی کشور کتاب غلامرضا شکوهی، پیشکسوت شعر آیینی را چاپ کرد
وی همچنین اضافه کرد: پیش از اینکه به خانواده شکوهی تسلیت بگویم به آقای صفری زرافشان تسلیت میگویم؛ ایشان از جمله انسانهایی هستند که تنها به اندازه یک تشکیلات کار میکنند، تأثیرگزارند، کمتر کسی آنان را میشناسد و ادعایی هم ندارند اما هر عملی دیر یا زود در این دنیا دیده خواهد شد.
حجتالاسلام محمدعلی صفری زرافشان در ادامه نیز با اشاره به شعری از غلامرضا شکوهی با موضوع تمنای مرگ، بیان کرد: وقتی شعر آیینی او را در توصیف رسول خدا(ص) دیدم، گفتم عجب است این شاعر اندیشمند که میتواند با طبع بلند و شورانگیزی که دارد از لحظه عمرش گرانترین اندوختهها را داشته باشد چرا برای آمدن مرگ لحظه شماری میکند.
وی با اشاره به دوستی صمیمی بین وی و غلامرضا شکوهی، ادامه داد: ما هر هفته با هم جلساتی داشتیم که تفصیل و اجمال، ردیف و قافیه و تنظیم بر عهده من بود و سرودن از استاد؛ 90 درصد و بلکه بیشتر شعرهایی که در این جلسهها سروده شد را نوشتم و کار به جایی رسید که هر شعری در هر سبکی که میخواستم نه نمیگفت.
حجتالاسلام صفری زرافشان در رابطه با ویژگیهای شعرهای غلامرضا شکوهی، افزود: در شعرهای آیینی شکوهی حتی یک مصراع بدون تکیه بر آیات و روایات دیده نمیشود و خواندن آنها در هیچ زمانی حتی روزه مشکلی ندارد.
وی در همین موضوع ادامه داد: در شعرهای آیینی شکوهی القاب ناپسند مانند شاه دیده نمیشود و در هیچ یک از سرودههایش چرخ، فلک، زمین و آسمان زیر سوال نرفته است.
وی با اظهار این مطلب که غلامرضا شکوهی همه شعرهای آیینیشان را به من سپردهاند، اظهارکرد: بعضی شعرها که حال و هوای مرثیه داشتند را به شعرهای آیینی ملحق کردیم و برخی که رنگ و روی تربیتی، اجتماعی و ... داشتند را جدا کردیم که پیش از چاپ از رایانه پاک شد و فقط بعضی از آنها که پیشتر روی کاغذ چاپ شده بود باقی ماند.
این پیشکسوت شعر آیینی با اشاره به چاپ کتابهای غلامرضا شکوهی، بیان کرد: قرار بود که چاپ چهارمین اثر آیینی استاد را جشن بگیریم که اجل مهلت نداد، شکوهی عرض را بر فرش ترجیح داد و پر کشید.
آنگونه که بر خاک سپردم پدرم را ...
وی همچنین شعری در وصف غلامرضا شکوهی خواند که در ادامه میآید:
خواندم به عزاخانه دل دربه درم را
آنگونه که بر خاک سپردم پدرم را
گفتم پدرم تا که بدانید شکوهی
بود دست پدرگونه همه خشک و ترم را
در باغ پر از آیینه او چو رسیدم
دیدم همه جا غرق ثمر برگ و برم را
آموخت ره و رسم پر و بال گشودن
اندیشه او طایر علم و هنرم را
من هم چو برادر همه جا ریختم از مهر
در راه شکوفایی او سیم و زرم را
جز مرد نیارم به زبان از سر اخلاص
خواهی چو به توصیف شکوهی نظرم را
در خدمت او بودم و جز سود نبردم
گوشی نشنیده است از این رو ضررم را
این وای که در وادی پر پیچ و خم شعر
گم کردهام از بخت سیه راهبرم را
میرفت چو او سوی سفر سایه اندوه
میبرد به غمخانه من و ماحضرم را
او رفت به تهران و دل مشهدی من
میدید فرورفته به غم دور و برم را
از هجر شکوهی نتوانی به دو عالم
خاموش ببینی فریادگرم را
شب بود و دلم رفت به دنبال سرودی
تا بار دگر دیده ببینید اثرم را
آن شب که نشستم به سراپرده ماتم
آن شب که ندیدم به درستی سحرم را
بودم پی مجموعه شعری که مگر باز
سرسبز ببینم شجر بارورم را
ناگاه شنیدم خبری داغ و جگرسوز
داغی که برافروخت چو آتش جگرم را
آن شب خبر رحلت استاد شکوهی
آورد به فریاد دل محتضرم را
فریاد که از خاک پریده است بر افلاک
آن کس که گشوده به جهان بال و پرم را
فردا نه که فردای دگر رفتم و دیدم
پرواز غریبانه نور بصرم را
با دیده دریایی دل تا حرم دوست
بر دوش گرفتم صدف گل گهرم را
آنگاه به گلخانه فردوسی توسی
بردند من و پیکر آن تاجورم را
در محضر یاران قدیمی من و او
برخاک سپردند تن همسفرم را
ای سبزتر از سبز چهل روز به یادت
بر سنگ جدایی زدم از درد سرم را
بگذار محبان تو امروز ببینند
در باغ پر از آینهات چشم ترم را
بگذار در این فرصت کوتاه بخوانم
با ساز غم از شرح غم مختصرم را
بگذار که در گوش همه خلق بریزم
فریاد شرربار دل شعلهورم را
از اینکه شدم راهی اشعار شکوهی
جا دارد اگر سجده برم دادگرم را
بگذار ببینم که یکباره شکسته است
ای کوه گران بار فراغت کمرم را
ای همنفسانی که ندارید به جز مهر
چون باد صبا برد به هر سو خبرم را
دارید اگر با من خسته سر یاری
آگاه کنید از سر احسان پسرم را
خاموش در این بزم چو شد شمع وجودم
بر پای شکوهی بگذارید سرم را
سید محمد رستگار، یکی از شاعران در ادامه، با بیان اینکه آخرین شعر شکوهی برای امام رضا(ع) بود که در شب شعری در تهران خوانده شد، ادامه داد: مطلع شعر ایشان بهانهای شد تا شعری برای امام رضا(ع) بگویم که نام 20 شاعر محفل استاد فرخ که همدوره شکوهی بودند هم در آن است.
رستگار پس از خوانش شعرش در پایان افزود: شکوهی گنجی بود که از دست دادیم و دیگر به دستش نمیآوریم پس شکوهیها را تا هستند قدر بدانیم.
مرتضی امیری اسفندقه، شاعر برجسته نیز با این توضیح که ما به شاعرانی مانند حافظ هر چند آمرزیده هستند، نمیگوییم خدا بیامرز یا روحش شاد چراکه زنده هستند، در وصف غلامرضا شکوهی، ادامه داد: غلامرضا شکوهی هم همینطور است هیچوقت نمرده و نمیمیرد، بیانش نازینه و رازینه و از لحن ویژه خودش سرشار است، هیچکس مثل او سخن نگفت و همه رفتارش چه عتاب، خشمش، مهر و محبتش برای من دلنشین بود.
وی همچنین اضافه کرد: شکوهی از ابتدا شاعر آیینی بود نه اینکه نبوده باشد و بعدها شاعر آیینی بشود، او روحانی بود و سرشار از ادب، مهر و محبت.
اسفندقه با اشاره به آخرین ساعتهای زندگی غلامرضا شکوهی، اظهار کرد: آن شب آخر برای اولین و آخرین بار بود که دست من را گرفت چراکه دست کسی را جز آنها که دلش میخواست و دوستشان داشت نمیگرفت، در خلوت خود تنها بود.
این شاعر با بیان این مطلب که شکوهی ترکیب زبان فارسی را به رخ کشید، وی را خلف صالح حکیم ابوالقاسم فردوسی خواند و افزود: واژهها در شعر او آشنا و مهربان در کنار یکدیگر ترکیب میشدند اما او ادعا نمیکرد که چنین قدرتی دارد.
اسفندقه با ابراز اینکه این شاعر هر وقت من را میدید عتاب داشت، ادامه داد: من از سه استاد سیلی خوردم که یکی از آنها ایشان بود؛ استاد شکوهی در گوش من نزد اما از ایشان سیلیهای وحشتناکی خوردم و همهاش را هم دوست داشتم چون نفسانی نبود، روحانی بود.
وی با اشاره به کاغذ شعری که از غلامرضا شکوهی در دستش مانده بود، ابراز کرد: نمیدانم یکی از شعرهای نوشتهشده روی آن کاغذ چاپ شده یا نه اما تا روز چهلم استاد روی چشمم نگه داشتم و برای بیمارانی که میدیدم میخواندم و میگفتم این را روی چشمتان بگذارید که مقدس است؛ این کاغذ را تقدیم خانواده استاد میکنم اما میخواهم که تسبییحی که از استاد در دستم مانده را از من نگیرند.
اسفندقه در پایان با اشاره به آخرین شب زندگی غلامرضا شکوهی و همراهیاش با وی، بیان کرد: غلامرضا شکوهی خیلی شاعرانه رفت، دست در دست من در حال قدمزدن در پارک، زیر درخت افتاد و چشم از جهان فروبست و عزیز، ارجمند، راضی و خشنود از خدا رفت.
وی همچنین با اشاره به 23 شهریورماه، هفدهمین سالگرد درگذشت احمد کمالپور، شاعر برجسته، یاد این شاعر را گرامی داشت.
محمجواد غفورزاده «شفق» نیز از دیگر شاعران پیشکسوتی بود که در این مراسم به خوانش شعرش پرداخت. متن شعرهای وی در وصف غلامرضا شکوهی به این شرح است:
آلاله شهید رستخیزی بودست
آیینه خسته برگریزی بودست
این داغ که بر سینه ما میبینید
تاثیر جدایی از عزیزی بودست
ای شکوه شعر!
گفتند عازم سفری ای شکوه شعر
از تو چرا نشد خبری ای شکوه شعر
پلکی زدی و روی نهان کردهای، مگر
رنگ ستاره سحری ای شکوه شعر
ای شاهباز اوج غزلهای هفت رنگ
وا کن دوباره بال و پری ای شکوه شعر
نقاش خاطرات شگفتآور خیال!
تو شاعری نگارگری ای شکوه شعر
رنگین کمان طبع تو از بس که دیدنی است
از هر کرانه جلوهگری ای شکوه شعر
هرکس که دید خط تو بی اختیار گفت
آراسته به صد هنری ای شکوه شعر
سحر حلال خانه تو حیرتآور است
میخوانم از تو هر اثری ای شکوه شعر
در عرصه طراوت ذوق و نوآوری
از باد و گل شکفتهتری ای شکوه شعر
هر بیت استوار تو برهان قاطع است
از بس که صاحب نظری ای شکوه شعر
یک ساغر از نگاه تو در ذهن ما نشاند
تصویر مستی دگری ای شکوه شعر
تاثیر آه توست که «بر باغ آیینه»
بخشید روح تازهتری ای شکوه شعر
با ذوق خود به چشم غزل سرمه میکشی
آیینهدار درّ دری ای شکوه شعر
وقتی قلم قناری کنج تو میشود
در شعر از آفتاب سری ای شکوه شعر
یادش بخیر عصر دوشنبه که باز بود
بر رویت از بهشت دری ای شکوه شعر
پرواز آخرت سفر آخر تو بود
آن هم چه آخرین سفری ای شکوه شعر
با خود گل وجود تو را گرچه موج برد
سعی تو اعتبار غزل را به اوج برد
محمد نیک، شاعر آیینی پیشکسوت مشهد نیز در پایان با اشاره به آشنایی بیش از 50 ساله با غلامرضا شکوهی، بیان کرد: ما پیش از انقلاب هممحلی بودیم از نزدیکترین افراد به او در مشهد بودم و در جریان زارها، اسرار و مسائل خصوصی زندگیاش هستم.
شعرهای اعتراضی شکوهی
وی در همین راستا اضافه کرد: غلامرضا شکوهی به معنای واقعی غزلسرا بود و شعرهای اعتراضی ناب و قابلشنیدنی هم داشت که یکی از آنها برای یک دانشآموز دبیرستانی بود که به علت گرسنگی از حال رفته بود؛ من بیش از همه به خودم تسلیت میگویم که عزیزترین و نزدیکترین دوستم را از دست دادم.
یادآور میشود، در این مراسم با دو لوح از سوی اداره کل فرهنگ و ارشاد خراسان رضوی و مؤسسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی از خانواده غلامرضا شکوهی، شاعر پیشکسوت آیینی تجلیل شد.
همچنین از ویژهنامه آستان هنر، شعرهای غلامرضا شکوهی که توسط علیرضا حیدری جمعآوری شده و مرکز آفرینشهای هنری آستان قدس به چاپ رسانده و کتاب «پنجه بر پیشانی»، آثاری از غلامرضا شکوهی که توسط علیرضا قزوه جمعآوری شده و انتشارات سوره مهر حوزه هنری چاپ کرده رونمایی شد.