به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، مصطفی دلشادتهرانی در دهمین جلسه تفسیر قرآن خود در مجتمع آموزشی رشد، به معنای بلاغت پرداخت. وی در آغاز سخنانش گفت: همان طور که دوستان مستحضر هستند بحث ما این بود که اگر بخواهیم متن قرآن را به درستی بفهمیم و به مراد گوینده نزدیک شده و خود را در پرتو آموزه های هدایتی و تربیتی قرآن قرار دهیم، لازم است که سه چیز را درست بفهمیم: مفردات، مرکبات و قرائن. در خصوص مفردات پنج سطح معنای اصلی، معنای استعمالی، ظرافتهای معنایی واژه، تناسب لفظ، معنا و آهنگ و نقش صرف قابل توجه است.
وی افزود: در خصوص مرکبات سه شاخه وجود دارد اعراب، ترکیبات اصطلاحی و بلاغت. شاید یکی از بخشهای شگفتیهای قرآن همین بلاغت باشد و قرآن بلاغت را به اوج رسانده است. عرب بلاغت و عناصر بلاغی داشت اما قرآن بلاغت را به جایی رساند که تصورش هم سخت است.
دلشاد تصریح کرد: بلاغت در اصل لغت به معنای به انتهای هدف و مقصد رسیدن یا انجام دادن کاری در پایان زمان و مکان مشخص است. همین طور به معنا به پایان رسیدن است. مثلا عرب میگفت که «بلغ الثمر» یعنی میوه رسید. در ادبیات به معنای زبانآوری رواج یافته است. در نظر ما بلاغت رسیدن به مرتبه منتهای کمال در ایراد کلام به رعایت مقتضای حال و آوردن کلام مطابق اقتضای مقام به شرط فصاحت است. به بیان ساده بلاغت سخنی است که سه عنصر داشته باشد. اول سخنی باشد که به تناسب حال و مقام گفته شده باشد. دوم مراد خود را در اوج برساند و سوم به شرط فصاحت باشد.
وی ادامه داد: حال وقتی میگوییم به شرط فصاحت مراد از فصاحت چیست؟ فصاحت در اصل لغت به معنای پاک شدن هر چیزی از آنچه آن را آلوده میکند، است و عرب معمولا آن را برای شیر استفاده میکرد. عرب میگفت: «فصح البن» یعنی شیر از چیزهای اضافه پاک شد. این واژه توسعه در معنا پیدا کرد وبه معنای واضح، آشکار و روشن شده و پرده برداشته شده از چیزی به کار رفت. برای مثال گفته میشد «افصح الامر» یعنی کار آشکار شد. در توسعه معنایی به طور استعاری در خصوص انسان نیز استفاده شده و گفتهاند «فصح الرجل» یعنی آن مرد زبانش گویا شد و زبان گویایی پیدا کرد یا گفتهاند کلام فصیح یعنی کلامی که در آن پیچیدگی و تعقیب نیست و سخن روشن و صریح است. فصاحت در اصطلاحی که در ادب پیدا کرد به معنای روان بودن سخن و کلام و زبان آوری به کار میرود.
دلشاد افزود: تقسیماتی را درست کردند و گفتند فصاحت بر سه قسم است فصاحت کلمه، کلام و متکلم. فصاحت کلمه یعنی تک تک حروف روشنی داشته باشد. فصاحت در کلام عبارت از این است که جملهای که درست شده از تنافر کلمات پاک باشد. ضعف تالیف نداشته باشد و الفتی که باید بین کلام باید برگزار شده باشد، به درستی برگزار شده باشد. تعقید معنوی نداشته باشد و از تکرار هم پاک باشد و کلمات اضافی که عبارت را سنگین میکند وجود نداشته باشد. فصاحت متکلم به این معناست که گوینده بتواند فصیح سخن بگوید و بر تالیف کلام فصیح قادر باشد.
وی تصریح کرد: نکته مهمی هم ذکر شده است که در قرآن در اوج خود را نشان میدهد. میگویند شرط متکلم فصیح این است که متکلم بتواند کلام خود را با الفاظی بیان کند که نه ایجاز مخل باشد و نه اطناب ممل، یعنی گوینده بلاغت را بهدرستی ادا کرده باشد و در یک جمله نه الفاظ کاستی داشته باشد که معنا را زایل کند و نه چیزی اضافه دارد که خستهکننده باشد. به نظر میآید که قرآن کریم از این نظر یک معجزه به تمام معناست و بلاغت قرآن کریم در حد کمال است.
این استاد دانشگاه افزود: امیرمومنان سخنی دارند که کمک میکند که درک بهتری از بلاغت داشته باشیم، ایشان میفرمایند: «نشانه بلاغت دلی است آکنده از خرد و هوشیاری و زبانی توانا بر گفتار». بسیار جالب است که امیر مومنان اگر این سخنان از ایشان وارد شده باشد و ما قائل به صحت صدوری باشیم و اگر نباشیم هم خود سخن شاهکار است، مطلب لطیفی بیان کردهاند و آن این است که بلاغت فقط سخنپردازی نیست، بعضی سخنپردازی و لفاظی و سخنسازی میکنند. بلاغت این نیست، بلاغت شرطش خردمندی و هوشیاری است که به قلب مربوط است و تنها مربوط به عقل حسابگر نیست. سخن بلیغ به قلب نفوذ میکند. از این زاویه به قرآن میتوان نگریست، زبان قرآن، زبان بلیغی است که به قلب نفوذ میکند. این عنصر قلبی در قرآن کریم بسیار پر رنگ است. ابنابیالحدید معتزلی در انتهای شرح نهج البلاغه خودش یک مکملی دارد و از قول امام علی(ع) میآورد: «بلاغت آن است که دلیل آوری و پیروز گردی، و فرصت استوار سازی و مراد خویش نیک بشناسی و گاه بینایی در حجت آوری به آن است که صراحت به کار نداری و مقصود خویش در پردههای سخن بپیچی، هر گاه صریح گویی درشتناک آید و کنایه بلیغتر و پیروزیبخشتر باشد» امیرمومنان اینگونه سخن گفته و قرآن این را در اوج استفاده کرده است.
وی افزود: خداوند از مسائلی سخن میگوید که این مسائل به هیچ وجه برای بشر قابل درک نیست، اما چارهای نیست و باید گفته شود، ما نمیتوانیم به کنه قیامت، بهشت، حوادثی که روی میدهد راه ببریم، ما راهی به کیفیت وحی نداریم و اما این مسائل باید به اجمال به بشر گفته شود و در این جا بلاغت زبانی مجازی است که بتوان ناگفتهها را بیان کرد و از یک زبان استعاری استفاده شود.
دلشاد تصریح کرد: حالا کسانی خواستند آن کنه را بفهمند، قرآن میگوید ما دست رد به سینهشان میزنیم، بحثی را که در آیه هفتم سوره آل عمران اشاره شده است، کسانی که به دنبال کنه و تاویل اینها هستند، خداوند میگوید اینها متعلق به من است و نمیتوان به دنبال کنه مسائلی مانند بهشت و وحی بود. از این رو بلاغت این است که مسائلی پیچیده بیان شود و باید همین مقدار را قبول کرد. از امام صادق(ع) حدیثی روایت شده است که کمک میکند درک روشنتری از بلاغت داشته باشیم، ایشان میفرمایند: «بلاغت آن نیست که زبانی تیز و تند داشته باشی و پیوسته یاوه و زیاده بگویی، بلاغت آن است که به شایستگی ادای مقصود کنی و مراد خود را در اوج برسانی و دلیل در خور و شایسته آوری».
وی افزود: توجه به بلاغت قرآن به ما کمک میکند که به مراد گوینده نزدیک شویم. من مثالهایی عرض میکنم. تمام آیات قرآن کریم از ابتدا تا انتها در اوج بلاغت است و این طور نیست که بگوییم آیهای واجد اوج بلاغت نیست و بزرگان ادب در طول تاریخ به این توجه کردهاند و کسانی که زبانشناسان بزرگ بودند، سر به سجده فرود آوردهاند. من نمونههای ساده را بیان میکنم، برای مثال در آیه 36 سوره یوسف ببینید خداوند چطور مطلبی را بیان کرده و ظرافت بلاغی را بیان کرده است «وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ: و دو جوان با او به زندان درآمدند [روزى] يكى از آن دو گفت من خويشتن را [به خواب] ديدم كه [انگور براى] شراب مىفشارم و ديگرى گفت من خود را [به خواب] ديدم كه بر روى سرم نان مىبرم و پرندگان از آن مىخورند به ما از تعبيرش خبر ده كه ما تو را از نيكوكاران مىبينيم» کسی شراب را نمیفشارد و انگور را میفشارند تا شراب شود. قاعدتا خدا باید میفرود که انگور را میفشارند چرا فرموده که شراب را میفشارم. اینجا کلمه خمر مجاز برای انگور آمده است و اینجا باید بگوییم انگور برای شراب میفشارم. اینجا مجازی به کار رفته و ظرافتی در این مجاز است. اگر گفته میشد که انگور میفشارم ذهن به مراد کلام راه نمیبرد. اگر گفته میشد انگور میفشارم ممکن بود انگور برای سرکه فشار داده شده باشد. بلاغت سخنی است که هم متناسب حال و مقام است هم مراد را در اوج رسانده و هم شرط فصاحت را دارد.
این پژوهشگر حوزه نهجالبلاغه ادامه داد: نکته دیگری در بلاغت وجود دارد که در آیات متعددی استفاده شده است، صنعتی به آن مشاکله است که در فارسی میتوان به آن گفت هم شکلگویی، یعنی ما به وسیله دو واژه متماثل که نزدیک به هم هستند و یا یکی هستند، دو معنای متفاوت یا متناسب اراده کنیم. ما دو لفظ متماثل میآوریم که یکی نیست برای مثال در آیه 40 شوری « وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ: و جزاى بدى مانند آن بدى است پس هر كه درگذرد و نيكوكارى كند پاداش او بر [عهده] خداست به راستى او ستمگران را دوست نمىدارد»، ظاهرا باید معنا کنیم و جزای بدی مانند آن بدی است، اما اگر این طور معنا کنیم چیزی استنباط میشود که مراد کلام، آن نیست. آن چه در این ترجمه اتفاق میافتد این است که اگر کسی بدی کرد، باید مثل آن بدی را به سرش بیاوری، یعنی اگر جنایتکاری فردی را کشت و تکه تکه کرد، باید همین بلا را بر سرش آورد در حالی که نظر قرآن این نیست. چرا این جا صنعت مشاکله آمده است به این دلیل که به ستمگر، متجاوز و بدکار گفته شود، آن بدی که تو انجام میدهی یک تناسب و مجازات و عکس العمل متناسب با آن بدی در این جهان و آن جهان وجود دارد، اما قرائن متصل و منفصل این سخن را که آیه را با مشاکله معنا کنیم، تایید میکند و این جا مراد عینیت و مثلیت نیست و تناسب است که توسط آیات دیگر تایید میشود و اینجا آیه میخواهد تهدیدی جدی باشد.
جهت شنیدن فایل صوتی این نشست اینجا کلیک کنید. همچنین علاقهمندان میتوانند فایل پاورپوینت این جلسه را از اینحا دانلود کنند.