از دل رئوف شهید سنجرانی تا غیرت و فرهنگ لوتی‌گری‌
کد خبر: 3652022
تعداد نظرات: ۶ نظر
تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۷

از دل رئوف شهید سنجرانی تا غیرت و فرهنگ لوتی‌گری‌

گروه فرهنگی: این روزها نیز از هر کوچه و خیابان شهر که می‌گذری امکان ندارد بیرق سیاهی را نظاره نکنی که بر روی آن نامه سربازی از وطن با لقب شهید حک شده است؛ سربازانی که تنها به عشق اهل بیت(ع) جان خود را نثار می‌کنند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، این روزها نیز از هر کوچه و خیابان شهر که می‌گذری امکان ندارد بیرق سیاهی را نظاره نکنی که بر روی آن نامه سربازی از وطن با لقب شهید حک شده است. سربازانی که تنها به عشق اهل بیت(ع) جان خود را نثار می‌کنند.
راست می‌گویند که عاشق اهل بیت(ع) که باشید. بزرگ می‌شوید. همانطور که جوانانی از نسل گذشته و امروز برای دفاع از حریم کشور و اهل بیت(ع) بزرگ شدند و مدال افتخار شهادت را به گردن آویختند. همان‌هایی که جان در کف گرفته و بی‌هیچ پروایی جانانه به دیار معبود شتافتند.
شهید رضا سنجرانی، از شهیدان مدافع حرم اهل بیت(ع) یکی از همین مردان بزرگ است که برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) به سوریه اعزام شد و در شب سوم محرم به شهادت رسید. در عصر یکی از روزهای ماه محرم، با حضور در منزل پدری شهید سنجرانی، با پدر و برادر این شهید به گفت‌وگو نشستیم.
یوسف سنجرانی، پدر شهید رضا سنجرانی، از شهدای مدافع حرم، با بیان اینکه رضا در سال 1356 در بیمارستان بنت‌الهدی به دنیا آمد، اظهار کرد: رضا کارمند بانک بود و مربی آموزش نظامی بسیج نیز بوده است. از وقتی خودش و راه خدا و پیامبر(ص) را شناخت، در مسجد، جلسه قرآن و مجالس روضه حضور پیدا می‌کرد، مادرش هم از سادات بسیار معتقد بود و رضا را با خودش به مجالس مذهبی می‌برد.
وی با اشاره به اینکه هشت سال در جبهه بوده و روزهای کودکی فرزندش را ندیده است، عنوان کرد: پس از انقلاب و در دوران دفاع مقدس، تمام هشت سال را در جبهه بودم و رشد کردن پسرم را ندیدم اما وقتی برگشتم طوری تربیت شده بود که وقتی ما برای اطلاع از وضعیت تحصیلی‌اش یا زمان تحویل پرونده‌اش به مدرسه می‌رفتیم، همه از رضا راضی بودند.
از دل رئوف شهید سنجرانی تا غیرت و فرهنگ لوتی‌گری‌
علاقه به قرآن و حضور در مسابقات
پدر شهید سنجرانی در ادامه گفته‌های خود با تأکید بر علاقه و تخصص فرزند شهیدش به قرائت قرآن، اضافه کرد: از سه سالگی قاری قرآن بود و در تعطیلات تحصیلی در مسجد به بچه‌ها قرآن درس می‌داد. اکنون شاگردانش بهترین قاریان منطقه قاسم‌آباد مشهد هستند.
وی ادامه داد: به نظرم رضا کلاس اول بود که مادرش کمکش کرد و او را برای مسابقات قرآنی که در شمال اگر اشتباه نکنم بابلسر برگزار می‌شد، آماده کرد. رضا از آن مسابقه یک سکه جایزه گرفت، وقتی من از جبهه بازگشتم با خوشحالی خبر مقام آوردن و جایزه گرفتنش را داد و ما هم تشویقش کردیم.
این پدر شهید به تصمیم فرزند خود برای رفتن به سوریه و دفاع از حرم اهل بیت(ع) اشاره کرد و افزود: رضا بعد از به وجود آمدن داعش و اتفاقات عراق و سوریه، خیلی غمگین بود. یک روز که بسیار دلتنگ و بی‌قرار شده بود. دلیل دلتنگی‌اش را پرسیدم جواب داد، بابا داعش داره میره سمت حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س)، پرسیدم، گلوله‌ای به سمت حرم‌ها شلیک کردند، گفت، نه بابا اگر این اتفاق می‌افتاد شاهرگم را می‌زدم، گفتم این کار که سودی ندارد.
از دل رئوف شهید سنجرانی تا غیرت و فرهنگ لوتی‌گری‌
وی با بیان اینکه شهید حسن قاسمی دانا، یکی از شهدای مدافع حرم از دوستان نزدیک رضا بود، عنوان کرد: بعد از شهادت حسن آقا، رضا صبح‌های زود به بهشت رضا(ع) بر سر مزار شهید قاسمی دانا می‌رفت و با او درد و دل می‌کرد و می‌گفت، من مربی تو بودم چطور شد تو رفتی و من را جا گذاشتی. آقا رضا مربی شهید قاسمی در بسیج بود. پس از شهادت حسن قاسمی دانا بیشتر هوای رفتن به سوریه به سرش زد.
سنجرانی با ابراز این مطلب که کسی نمی‌توانست با مخالفت خود مانع رفتن رضا به سوریه شود، اظهار کرد: دوستان و آشنایان به من می‌گفتند، به او اجازه رفتن را نده اما من در جواب آنها می‌گفتم، همه ما رفتنی هستیم. بچه‌های من امانت خدا هستند، به خود رضا می‌گفتم، باباجان از نظر من رفتنت به سوریه اشکالی ندارد اما زن و دو بچه کوچکت چه می‌شوند، آن وقت به من می‌گفت، وقتی شما جبهه بودی من هم سن کمی داشتم، همان کسی که من را بزرگ کرد، بچه‌هایم را هم بزرگ می‌کند و کسی که من را می‌برد از فرزندانم هم حمایت می‌کند.
پدر شهید ادامه داد: موقعی که رضا تصمیم به رفتن گرفت، همسر و مادر زن رضا بسیار غمگین بودند و گریه می‌کردند. به آن‌ها گفتم شما چرا ناراحت هستید، پسرم دعوت شده است. ما نمی‌توانیم مانعش شویم و باید به همان کسی بسپاریمش که او را به ما داده، هرچه صلاح باشد همان می‌شود. مادرش هم می‌گفت، راهش را پیدا کرده و مانعش نشوید، رضا وقتی از جانب من و مادرش رضایت کامل را دید. دست و پای من و مادرش را بوسید و خیالش راحت شد. اما از من خواست تا برایش دعا کنم شهید شود.
سنجرانی با اشاره به یکی از شوخی‌های پدر و پسری با فرزندش، بیان کرد: یک بار به رضا گفتم، من را هم با خودت به سوریه ببر، گفت باشد اول خودم می‌روم تا ببینم وضعیت آنجا چطور است بعد خبرتان می‌کنم که بیایید. وقتی از سوریه آمد، به من گفت، راستش را بخواهید صحبت کردم، گفتند شما پیر شدی قبولت نمی‌کنند. من هم گفتم من از تو جوانترم، باید بیایم به شما آموزش بدهم چطور بجنگید.
نمی‌خواست پدر و مادرش نگران شوند
سنجرانی در ادامه گفته‌های خود از اولین بازگشت پسرش از سوریه آن هم با دست و پاهای زخمی صحبت کرد و افزود: همه بچه‌هایم عادت دارند که وقتی اتفاقی برایشان می‌افتد به ما نگویند تا نگران شویم. وقتی خبر زخمی شدنش را شنیدیم رضا بهانه آورد که پایش در هواپیما پیچ خورده و چیزی نیست اما وقتی که به بیمارستان رفتیم، متوجه شدیم که مورد اصابت گلوله قرار گرفته و زخمی شده است.
وی با ابراز این مطلب که رضا با وجود آن که زخمی شده بود اما باز هم راه رفتن به سوریه را در پیش گرفت، بیان کرد: بعد از اینکه دستش را گچ گرفتند، پلاتین توی دستش بود اما می‌گفت، می‌خواهم به سوریه بروم. یک بار دیگر که از سوریه به مشهد آمده بود پایش می‌لنگید اما بازهم خواست به سوریه برگردد، وقتی گفتم صبر کن پایت خوب شود تا بتوانی بهتر بجنگی، گفت، من اینجا می‌لنگم اما وقتی به جبهه می‌رسم، گرگ هم نمی‌تواند من را بگیرد و همه دردهایم را فراموش می‌شود.
خیلی دوستت دارم؛ آخرین پیامک شهید به همسرش
سنجرانی در ادامه به آخرین پیام‌های رد و بدل شده بین عروس و پسر شهیدش اشاره کرد و افزود: انسان‌هایی که خدایی می‌شوند به هیچ چیز وابستگی ندارند، خودشان را از وابستگی به دنیا آزاد می‌کنند تا نکند در راه هدفشان لغزش پیدا کنند. آخرین روزها به همسرش پیامک فرستاد، فکر نکنی شاید خدای ناکرده دوستت نداشتم، چرا خیلی دوستت داشتم و الان هم خیلی دوستت دارم و از همسرش حلالیت طلبیده بود.
از دل رئوف شهید سنجرانی تا غیرت و فرهنگ لوتی‌گری‌
وی همچنین ادامه داد: رضا در آخرین روزها به همرزم خود مهدی ظریف گفته بود برای خانمش یک ماشین بخرد تا وقتی نیست در سختی نباشند.
پدر شهید سنجرانی در ادامه گفته‌های خود با ذکر خاطره‌ای دیگر از زخمی شدن شهید، عنوان کرد: یک بار به همراه سید محمد حسینی، یکی از همرزمانش با ماشین روی مین رفتند، پاهای سید محمد شکسته بود و آقا رضا هم موجی شده بود، گوش‌هایش زخمی شد و موهایش سوخته بود، در آن حال نیز وقتی گفتم برگرد. اما باز هم امتناع می‌کرد از این که اتفاقی افتاده است. قول داده بود بعد تاسوعا و عاشورا برگردد که پیکرش در همان روز به دست ما رسید.
این پدر شهید مدافع حرم در پایان اظهار کرد: به جوان‌های‌ کشورم می‌گویم که درست است که رضا پسر من بود اما متعلق به همه مردم و همه جوان‌ها است. فقط سعی کنند در همه جا پیرو راه شهیدان باشند و خودشان را از آلودگی پاک کنند تا جامعه پاک و سالمی داشته باشیم. از شهیدان می‌خواهم برای‌مان دعا کنند تا راه‌مان را پیدا کنیم.
می‌خواست قاری شوم، اسمم را «اسماعیل» انتخاب کرد
در ادامه، مصطفی سنجرانی، برادر شهید رضا سنجرانی، یکی از شهدای مدافع حرم، با اشاره به اختلاف سنی 18 سال با برادر شهید خود، عنوان کرد: داداش رضا من را بزرگ کرد. قاری بود و اسم من را هم مصطفی انتخاب کرد چون دوست داشت همانند مصطفی اسماعیل شوم و من هم قاری شدم. شش ساله بودم که من را به باشگاه می‌برد. خودش کمربند قهوه‌ای در رشته رزمی داشت و به من هم می‌گفت باید رزمی‌کار شوی و هم‌پای او من هم رزمی‌کار شدم.
برادر شهید با بیان اینکه رضا ادبیات خاص خودش را داشت، لوتی‌منش بود و در هرکاری بهترین بود، اضافه کرد: آقا رضا بهترین مربی آموزش نظامی بود. طوری که بهترین فرماندهان نظامی می‌گفتند ما شاگرد شاگردان آقا رضا هستیم، بهترین مربی دفاع شخصی، بوکس، بهترین قاری قرآن، بهترین سینه‌زن و میاندار هیئت اهل بیت(ع)بود، دست من را هم می‌گرفت به هیئت می‌برد و می‌گفت می‌خواهم میاندار و سینه‌زن شوی که آن آرزو هم محقق شد. من هرچه دارم از لطف امام حسین(ع) به وسیله داداش رضام دارم. 
وی با اشاره به رابطه نزدیک و صمیمی که بین او و برادر شهیدش وجود داشت، اظهار کرد: قبل از اعزامش به جبهه، پیش از اینکه زمان رفتنش را به بقیه بگوید، با من در میان گذاشت، اولین بار زاهدان سرباز بودم که زنگ زد و گفت، دارم می‌روم سوریه برای زیارت، آخرین دفعه هم که اعزام شد. در منزل قول و قرار گذاشتیم، خیلی‌هایش عملی نشد و شاید قسمت بود که بعد شهادتش به قول‌هایش عمل کند.
برادرم رضا مداح و شاعر بود
از دل رئوف شهید سنجرانی تا غیرت و فرهنگ لوتی‌گری‌
برادر شهید با بیان اینکه آقا رضا به هرچه که می‌گفتیم با شعر جواب می‌داد، ابراز کرد: برادرم شاعر و مداح بود، گفته بود زیر عکس من و حسن قاسمی بنویسید: عاشقان بی‌کفن‌ها با کفن بیگانه‌اند/روی جسم پاره ما بوریا باید کشید و این بیت را هم زیاد می‌خواند که، ما زنده به آنیم ک آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست.
غیرت داشتن بر روی حرم حضرت رقیه(س) و حضرت زینب(س)
وی در ادامه برادر شهید خود را اینگونه توصیف کرد و افزود: فقط می‌توانم بگویم مرد بود. چراکه در این واژه، ادب، غیرت و ایمانش وجود دارد. علاوه بر اینکه عاشق حضرت ابوالفضل(ع) بود. در هر ویژگی‌ خود الگویی داشت. فوق‌العاده عاشق اُبهت و صلابت امیرالمومنین(ع) و لقب ایشان «کرار» بود، یک بار نیز اتفاقی رضا را در نجف دیدم و از برادرم پرسیدم، در حرم چه کار می‌کنی، گفت، یک ساعت نشستیم رو به روی ایوان حرم، داریم ایول می‌گوییم، تعجب کردم و گفتم، مردم می‌آیند اینجا عبادت می‌کنند، شما ایول می‌گویید. در جوابم گفت، این حرم و صحن‌ و سرا نماز و عبادت نمی‌طلبه باید بنشینی و بگویی ایول.
این برادر شهید با بیان اینکه الگوی ادب برادر شهیدش حضرت عباس(ع) بود، اضافه کرد: رضا همیشه می‌گفت، مرد و استاد ادب یعنی آقا قمر بنی هاشم(ع)، بر روی حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) غیرت بسیار داشت و همین هم دلیلی برای رفتنش به سوریه شد.
وی با اشاره به یکی از روضه‌های حضرت رقیه(س) که برادر شهیدش در آن از شدت ناله از حال رفته بود، ابراز کرد: همیشه این‌طور بود و همین هم بود که شب سوم محرم، شب حضرت رقیه(س) به شهادت رسید. شهیدان دیگر هم در مناسبت‌ها به طرز خاصی شهید شدند. همانند شهید حسن قاسمی دانا که شب شهادت حضرت زینب(س)، شهید مرتضی عطایی در عرفه، برادرم هم به روضه حضرت زهرا(س) خیلی حساس بود و از پهلو تیر خورد اما ممکن است این مطلب برای بعضی‌ها قابل هضم نباشد.
وی همچنین ادامه داد: هر قشری از جامعه آقا رضا را دوست داشتند. همان‌طور که در مراسم وداعش افرادی را دیدیم که گذشته جالبی نداشتند اما می‌گفتند اگر آقا رضا نبود شاید ما کارتن خواب بودیم و بعضی‌ها هم می‌گفتند اگر آقا رضا نبود معلوم نبود چه سر ما می‌آمد. بعد از شهادت معلوم شد چه کارهایی برای دیگران کرده که ما خبر نداشتیم.
روضه‌خوانی بر سر مزار شهید
برادر شهید سنجرانی سخن خود را این‌گونه به پایان رساند و بیان کرد: من از کسانی که این متن را می‌خوانند، می‌خواهم هر وقت به بهشت رضا(ع)، کنار سنگ مزار برادرم نشستند، حتما برایش روضه بخوانند.
احسان شریفی
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۵
غیر قابل انتشار: ۰
محسن ذکاوت
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۷/۰۱/۱۵ - ۱۵:۰۹
0
0
با سلام.من از شاگردان شهید سنجرانی در دوره های بسیج هستم. از شنیدن خبر شهادتشان هم خوشحال و هم ناراحت شدم،چون فقط شهادت حقش بود و بس... خیلی دوست دارم آدرس مزارشان را بدانم.اگر برایم بفرستید،ممنون میشوم.
ابوطاها 9108
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۷/۰۱/۲۲ - ۰۹:۰۰
0
1
نامه ای به رضا :
سلام فرمانده : اگر از احوالم بپرسی خوبم اما تو باور نکن
وقتی رفتی حالم گرفته شد شوخی هایت . خنده هایت . چق چق کردنهایت . دلداری دادن هایت . چه بلند پروازانه آمدی و رفتی . رضا جان التماس دعا برایم دعاکن و دستم را گیر فرمانده
به قول خودت منویکم ببین........................
روح الله
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۷/۰۶/۱۹ - ۲۳:۳۱
0
0
باسلام وصلوات برروح شهدای فاطمیون من یکی از همرزمای شهید بودم شهامت رشادت وباغیرتی شهید رو در کنارش درک کردم واقعا سزاوار شهادت بود باهمه فرق میکرد اخلاص تو کارش نشان غز شهادتش میداد دلم برایش تنگ است لیاقت بودن در کنارش را نداشتم
روسیاه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۷/۰۸/۲۵ - ۰۲:۱۰
0
0
ایول مرد، من روسیاه را دعا کن
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۷/۱۰/۱۴ - ۲۰:۳۲
0
0
همکار عزیز دعا کن برایم
حاتمی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۹/۰۶/۲۳ - ۱۰:۰۹
0
0
شهید حسن قاسمی دانا که در خبر از او یاد شده در خواجه ربیع دفن شده است که به اشتباه بهشت رضا آمده است
captcha