مسائل جهان اسلام باید در فقه و فلسفه حل شود
کد خبر: 3653587
تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱۳۹۶ - ۱۹:۱۰
در نقد و بررسی کتاب «همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی» مطرح شد:

مسائل جهان اسلام باید در فقه و فلسفه حل شود

گروه اندیشه: نگارنده کتاب «همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی» معتقد است که مدعای ما این است که دو دانش فلسفه سیاسی و فقه سیاسی تعاملاتی دارند و فلسفه سیاسی متقدم بر فقه سیاسی است و اگر مسئله‌ای در جهان اسلام بخواهد حل شود، نیاز دارد که هم در فلسفه سیاسی و هم در فقه سیاسی حل شود.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، نشست بررسی کتاب «همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی» با حضور سیدصادق حقیقت، نویسنده کتاب و عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه مفید قم، داود فیرحی، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران و حجت‌الاسلام محسن رضوانی، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی موسسه امام خمینی(ره) عصر امروز 24 مهر، در تالار کمال دانشکده علوم انسانی دانشگاه تهران، برگزار شد.

حقیقت در آغاز این نشست گفت: کلمه همروی به عنوان اولین بار به صورت یک کلمه آکادمیک ترجمه Confluence  است. این کلمه محتوای این کتاب را نشان می‌دهد و از جهاتی ممکن است مشکل‌زا باشد. Confluence  در جغرافیا به معنای تعامل دو رود در کنار هم، در پزشکی  به معنای دو رگ متعامل در کنار هم است. در این دو علم یکی شدن دو جریان مطرح است اما در نجوم در خصوص یکی شدن نیست و بررسی دو ستاره بر هم را بررسی می‌کند، در بحث حاضر و در این کتاب فقه سیاسی و فلسفه سیاسی این دو ترکیب نمی‌شوند، هر چند تعاملاتی با هم دارند. این کتاب مکمل کتاب دیگر بنده با عنوان «سیاسی‌اندیشی» است که به همروی جریان‌های سیاسی می‌پردازد.

مسائل جهان اسلام باید در فقه و فلسفه حل شود

وی ادامه داد: همروی یک نظریه خواهد شد و کتاب مدعی است، همروی کوشش اولیه‌ای برای تشکیل یک نظریه است و پازل همروی هنوز کامل نشده است. همروی به یک عنوان نظریه و به یک عنوان رویکرد است که در افرادی مانند فارابی به کار رفته است.

نویسنده کتاب «همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی» تصریح کرد: همروی چهار سطح دارد، همروی روش‌های معرفت میان عقل، نقل، تاریخ، تجربه و شهود. همروی راه‌های معرفتی، همروی بین فلسفه سیاسی و فقه سیاسی و سطح چهار همروی بین سنت و تجدد.

وی افزود: مدعای ما این است که دو دانش فلسفه سیاسی و فقه سیاسی تعاملاتی دارند و فلسفه سیاسی متقدم بر فقه سیاسی است و اگر مسئله‌ای در جهان اسلام بخواهد حل شود، نیاز دارد که هم در فلسفه سیاسی و هم در فقه سیاسی حل شود.

نویسنده کتاب «همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی» با بیان اینکه همروی به صورت کلی برای اولین بار در این کتاب مطرح شده است، اما به اشکال دیگر پیشتر مطرح شده است، اظهار کرد: فارابی از جمله کسانی است که همروی را به کار برده است، او فلسفه سیاسی و فقه مدنی را در نظر دارد. فلسفه به نظر او به کلیات و فقه به جزییات می‌پردازد. فارابی در رویکرد همروی قرار می‌گیرد. از معاصرین احمد واعظی در یکی از کتاب‌های خود مطرح می‌کند که فقه سیاسی نمی‌تواند ما را از فلسفه سیاسی بی‌نیاز کند.

وی ادامه داد: نکته دیگری که مطرح است این است که اصول نظریه دارای نه رکن است. از جمله این ارکان عقل‌گرایی است که در این کتاب تعریف جدیدی از آن داده شده است که تفاوت‌هایی با تعریف سنتی و نظرات روشنفکری دینی و روشنفکران معنوی دارد.

حقیقت افزود: پشت صحنه این کتاب این است که بنده معتقدم بین نواندیشی دینی و روشنفکری دینی شش تفاوت وجود دارد که دو تای‌شان اصلی است. اول اینکه در نواندیشی دینی، فقه و فقه سیاسی اعتبار دارد، اما برای روشنفکری دینی فقه سیاسی اعتبار ندارد و نمی‌تواند در دوران جدید کارگشا باشد. دومین تفاوت اصلی، این است که نواندیشان دینی سکولار نیستند و روشنفکری دینی سکولار است. نواندیشی دینی سکولار نیست به این معنا که معتقد است می‌توان آموزه‌های سیاسی را از دین گرفت.

تمایز فلسفه و فقه سیاسی در روش است

در ادامه این نشست رضوانی به طرح نظرات خود در خصوص این کتاب پرداخت. وی گفت: کتاب، کتاب قابل توجهی است و برای علاقه‌مندان حوزه اندیشه سیاسی هم در محافل حوزوی و هم در محافل مفید است.

وی ادامه داد: در اندیشه سیاسی نزاع عقل و وحی در دنیای مسیحی و اسلام سابقه طولانی دارد، فارابی با توجه به جایگاه برجسته‌اش در منطق مطرح است از این‌رو او قبل از فیلسوف سیاسی بودنش یک منطقی است و در رسالات سیاسی‌اش از منطق استفاده کرده است و در آثار او به ندرت حاشیه‌روی می‌بینید.

عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی موسسه امام خمینی(ره) افزود: فارابی پیوند عقل و وحی را تبیین کرده است. همچنین وی از  فلسفه سیاسی و فلسفه مدنی نام برده است. فارابی در کتاب احصاء العلوم، مهم‌ترین علم مدنی را علم سیاست می‌داند که به دوبخش فلسفه سیاسی و تدبیر سیاسی تقسیم می‌شود و سپس می‌گوید ما به دو علم دیگر نیاز داریم که باید در خدمت علم سیاسی باشند، ایشان علم فقه و کلام را ذیل علم سیاسی می‌داند. فلسفه سیاسی بر فقه سیاسی تقدم رتبی دارد. امروزه نگاه دانش‌ها بر عکس دوران گذشته عرضی است. همچنین دانش‌های میان رشته‌ای برای قدما بی‌معنی بود.

رضوانی ادامه داد: بحث های فارابی بسیار مهم است و بحث‌های دکتر حقیقت این مباحث را احیا کرده‌اند. همانطور که برای فارابی تعیین جایگاه عقل وحی اهمیت داشت، امروزه نیز این مسئله مهم است.

 عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی موسسه امام خمینی(ره) تصریح کرد: یکی از شخصیت‌های دیگری که مباحث‌شان به بحث‌های دکتر نزدیک است، جناب ابن رشد و کتاب فصل المقال است. او فیلسوف، قاضی القضات و فقیه بود. ابن رشد این کار را کرد که بگوید راه فلسفه و فقه یکی است و پرداختن به فلسفه از نظر دینی بر ما واجب است، این کتاب فقهی است. تلاش ابن رشد همین نگاه دکتر حقیقت است.

رضوانی با بیان اینکه نکته دیگر این است که اهمیت عقل و نگاه تعادلی و همروی که در کتاب آمده است، ضروری است، گفت: همچنین  پیوند میان فقه و فلسفه ضروری است.

وی ادامه داد: خلائی که در این کتاب است، این است که در آغاز کتاب احساس می‌شود نویسنده خارج از موضوع است. و بحث حداقلی و حداکثری  چندان به جا نیامده است. به نظرم باید به عنوان مباحث مقدماتی‌تر فلسفه و فقه سیاسی را خوب مطرح می‌کردند تا مقداری به لحاظ ساختاری درک بهتری را ایجاد کند.

عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی موسسه امام خمینی(ره) تصریح کرد: تمایز فلسفه سیاسی و فقه سیاسی به چیست؟ آیا تمایزشان به موضوع، غایت و یا روش باز می‌گردد؟ به نظر بنده در فلسفه سیاسی و فقه سیاسی ما شاهد ترکیب صفت و موصوف هستیم و اینجا صفت تعیین کننده است از این رو تمایز این دو موضوع نیست و تمایز اینها به روش است. به نظر می‌رسد که دکتر حقیقت تمایز را به موضوع می‌داند و روش فیلسوف برهانی است در حالی که روش فقیه روش اجتهاد در منابع دین است. از این منظر هم فیلسوف و هم فقیه به موضوعات واحدی نظر دارند اما روششان متفاوت است.

مفهوم اصلی کتاب مبهم است

فیرحی منتقد بعدی این کتاب، در آغاز سخنانش گفت: موضوع همروی اهمیت دارد، در ادبیات اروپایی و یونانی هر تمدنی به یک مرحله ای اوج یا زوال می‌رسد احتیاج به تنظیم دوباره روابط علوم بپردازد. در سه تمدن مهم یونانی، جهان اسلام و اروپای جدید این کار انجام شده است. تاریخ فکر جدید در خصوص تجدد سیاسی به شدت درگیر مسئله عقل و وحی شده بود. برای مثال افرادی مانند لاک و هابز ایده استدلال‌پذیری مسیحیت را مطرح کردند. که چطور می‌توانیم امور دینی را استدلالی کنیم، یا یک مسئله استدلالی را به دین ارجاع دهیم، با توجه به جهان کنونی اسلام این مسئله بسیار مهم است.

عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران افزود: اثر مناقشه روشنفکران و عالمان دینی در جهان اسلام، به دو تکه شدن منجر شده است که برخی منابع دینی و برخی منابع عقلی را کنار می‌گذارند. فکر کردن دوباره به مسئله ارتباط علوم عقلی و دینی، از ضرورت‌های جامعه امروز ماست.

وی افزود: نکته دوم این است که احساس می‌شود بخشی‌هایی از کتاب به صورت مقاله مقاله است و نه به صورت کتاب منسجم. این ارتباط متن را پس و پیش می‌کند. برداشتم این است که شروع بحث تامل برانگیز است زیرا بحث حداقل و حداکثری بحث قابل توجه نیست. فرض این است که کسی که وارد حوزه دانش‌ها می‌شود، تا هر جا ادله نقلی کمک کند، پیش می‌رود و سهمیه‌بندی به حوزه دانش‌ها درست نیست وهمروی را نباید روی این بحث حداقلی و حداکثری سامان داد و به نظر می‌رسد می‌شد توضیحاتی کلی در خصوص ساختار و متد کار داد.

فیرحی تصریح کرد: نکته دیگر این است که کسی که دنبال نظریه است، باید ادبیات بحث را دقیق مطرح کند. ما چهار پنج ایده در خصوص همروی می‌بینیم که بسیار به هم نزدیک هستند. نیچه معتقد بود علوم در یک تمدن ارتباط ساختاری با هم دارند. وی معتقد است اگر کسی شاخه‌ای از دانش را به دقت مطالعه کند، می‌تواند نتایج را به دیگر علوم تعمیم دهد، آیا منظور دکتر حقیقت این است که علوم اسلامی ریشه واحدی دارند؟

عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران ادامه داد: نظریه دیگر نظریه‌ای است که توماسی‌ها قائل‌اند و آن دو کتابی بودن است به این معنا که دو راه متفاوت به مقصد واحد حقیقت می‌رسند؟

وی تصریح کرد: یا ممکن است مطرح شود در جهان اسلام همروی از بحث فارابی استنتاج می‌شود که به معنای تقسیم کار میان علوم است است. فارابی معتقد است فقه مدنی، جزییات کلیاتی است که در فلسفه سیاسی مطرح می‌شود و معنی‌اش این است که همروی نوعی تقسیم کار واحد، میان دو علم است.

عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران ادامه داد: یا همروی در نظر دکتر حقیقت همان چیزی است که در ادبیات صاحب کتاب قبض و بسط شریعت آمده است که وی می‌گوید علوم روی هم اثر می‌گذارند و هر نوع اتفاق در یک دانش بر دانش‌های دیگر اثر می‌گذارد، که شبیهش را ابن رشد معتقد بود. از نظر ابن رشد در مقام عقلی نقل بررسی می‌شود و در مقام نقلی مباحث عقلی بررسی می‌شود و در واقع مراد نوعی دیالکتیک بین علوم است،  این بحث باید بیشتر باز شود.

فیرحی در پایان گفت: در خصوص مفردات نیز گاه احساس می‌شود باید تدقیق بیشتری شود. فلسفه‌ای که در این کتاب به کار رفته است، عقل است یا نظام دانایی مشخص؟ عقل همه‌اش فلسفه نیست و فقه خیلی کوچک‌تر از وحی است و فکر می‌کنم در برخی اوقات مناسبات میان عقل و وحی با مناسبات میان فلسفه و فقه خلط می‌شود. فلسفه‌‌‌‌‌‌ها با هم متفاوت و گاه متضادند. در این کتاب مراد از فلسفه، مراد از فلسفه کلاسیک یا مدرن، اشراق یا عقل‌گرا است؟ امروز نمی توان از فقه و فلسفه، به عنوان یک دانش کلی صحبت کرد.

captcha