به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، مسلم بن عقیل(ره) دو فرزندش در کربلا به شهادت رسیدند که جوانان برومندی بودند. یک داستان هم راجع به طفلان مسلم وجود دارد، دو طفل خردسالی که از واقعه کربلا جان به در بردند، بعد گرفتار شدند و به شهادت رسیدند.
در همین راستا امیر ایزدیهمدانی شعری را از زبان حال طفلان مسلم بن عقیل سروده است؛
حارثا! بر دیدگانِ اخترافشان رحم کن
گر اُمیدِ رحمتت باشد ز رحمان، رحم کن
ابتدا دادی امان کز نامِ ما آگه شوی
بیمروّت! باش بر آن عهد و پیمان، رحم کن
ما در این خانه، نمک خوردیم از خوانِ شما
هر چه باشد میزبانی تو، به مهمان، رحم کن
با یتیمان مهربان بودن بُوَد دستورِ دوست
قهر را بگذار و طبقِ نَصِّ قرآن، رحم کن
پایههای عرش میلرزند از آه یتیم
کن حذر زین کینهورزی، بر یتیمان، رحم کن
گر کشیم آهی، بسوزد خرمنت زین صاعقه
سینه ما را ز بیدادت مسوزان، رحم کن
ما مسلمانیم و مُسلم زاده، اما بیکسیم
گر مسلمانی تو، بر حال مسلمان، رحم کن
هست ما را نسبتی با «رحمهٌ للعالمین»
یاد آور حرمتش، بر ما ز احسان، رحم کن
قلبِ ما رنجیده از این اُمّتِ پیمان شکن
تو دگر زین بیشتر ما را مرنجان، رحم کن
ما پناه آوردهایم اینجا به امید نجات
کشتی ما را شکست امواج طوفان، رحم کن
چشم بگشا، بین که از جور و جفای دشمنان
حال ما، چون زلفِ ما باشد پریشان، رحم کن
روح خستی، دست بستی، دل شکستی، آه آه!
بین به سیم رخ، روان صد دُرِّ غلطان، رحم کن
هر چه خوبی کرد آن زن، تو بدی کردی به ما
مرد باش و بر دو طفل خسته، یک آن، رحم کن
کرد از نان، سیرمان وز آب خوش سیرابمان
گر ندادی نان، مَبُر از هیچکس نان، رحم کن
کس نبرّد سر ز مهمان، در کنار سفرهاش
گر تو را وجدان بُوَد بر حکم وجدان، رحم کن
ما پس از یکسال، رنگ آسمان را دیدهایم
شادی ما را بدل بر غم مگردان، رحم کن
تازه از زندان، فراری داده زندانبانمان
خانه خود را مکن بر ما چو زندان، رحم کن
پشت بر کوفه، روی دل سوی یثرب داشتیم
بین ره گفتیم با خار مغیلان، رحم کن
نآمده از چاله بیرون، قعر چاه افتادهایم
ز کار خود، مکن ما را پشیمان، رحم کن
سختگیریها در این یکسال زندان دیدهایم
یک شب اینجاییم، امشب گیر آسان، رحم کن
لطف کن بر دو یتیم خردسال و بیپناه
بر سرشک ما در این شام غریبان، رحم کن
بارها بعد از پدر، در کوفه نیمه جان شدیم
از لب شمشیر تو آمد به لب جان، رحم کن
خاک را از خونِ ما رنگین مکن، ننگین مباش
گر که میخواهی امان از نار نیران، رحم کن
یا دو آقازاده را بفروش مانند غلام
یا که ما را زنده بر در نزد سلطان، رحم کن
گر که خواهی کشت ما را ده امان بهر نماز
بر نماز آرندگان، ای نامسلمان، رحم کن
ای که گویی: در دل من رحم، ننهاده خدا
چون توان گویی به حق، در پای میزان، رحم کن
گر کشی ما را، کِشی خود را به گرداب بلا
دست کم، بر خویش ای شاگرد شیطان، رحم کن
ثبت در تاریخ گردد قصه بیدادِ تو
ننگِ خود را چون توانی کرد پنهان، رحم کن
از برای چند سکه زر، ز کف سر میدهی
سود از این سودا نخواهی بُرد، بر جان، رحم کن
بارالها! حرمتِ طفلان مسلم، روز حشر
گرچه باشد «ایزدی» آلوده دامان، رحم کن