وی گفت: با چنین رویکردی قرآن بهترین وسیله برای آن است که در خلق درام و نمایش آن را دستمایه خود سازیم و اقتباس نمایشی را براساس مدل و الگوهای رایج در عالم نمایش بر روی آن به مورد اجرا درآوریم که طبعاً این اقتباس ابزار و ملزومات خاص خود را دارد که بایدر در کی فرایند مشخص و تخصصی به مورد اجرا درآید.
این مدرس دانشگاه تصریح کرد: در بیان قصص و داستانهای تاریخی و شرح سرگذشت پیشینیان قرآن به یک شکل عمل نکرده است؛ گاه چنان مبسوط و مفصل به یک جریان پرداخته که مثلاً در سورههای گوناگون شاهد نقلی از آن قصه هستیم و گاه همچون ماجرای سپاه ابرهه که برای تخریب خانه خدا گسیل شد چنان موجز و در حد یک اشاره به موضوع پرداخته است و لذا در فرایند اقتباس در مواجهه با مورد نخست نیاز به ایجاز بوده و در مورد اخیر نیازمند بسط دادن و از زوایای مختلف به ماجرا نگریستن هستیم.
وی با اشاره به اینکه اقتباس امری معمول و رایج در تمام جهان و در محافل ادبی، نمایشی و فرهنگی است گفت: وقتی جهان غرب با مراجعه به اناجیل و بسیاری از کتب مقدس که به شرح حال حواریون و مصائب ایشان پرداخته و حتی قادر است در قالب اقتباس حتی به نقل داستان و ماجراهایی با حال و هوای زندگی معاصر بپردازد پس تعجبی نیست که بتوان قرآن را با این غنا هم در زمینه نقل قصه و هم در پرداختن به مفاهیم و موضوعاتی که بتواند به منظور روایت یک نمایش دستمایه قرار گیرد را در تولید آثار نمایشی در قالبهای مختلفی همچون تئاتر، تلویزیون سینما به عنوان یک مبنا مورد توجه قرار داد؛ امری که شاید تاکنون نسبت به آن کمترین توجه و اهتمامی صورت گرفته باشد.
جولایی افزود: یکی از نامهای قرآن، فرقان است یعنی وسیلهای که با تمسک به آن میتوان میان مظاهر خیر و شر تفاوت و تمایزی قائل شد و قادر به تشخیص و تمییز مصادیق خیر از مصادیق شر بود؛ این امر در اصل همان تقابل میان خیر و شر است که اساس درام را تشکیل میدهد، امری که اصطلاحاً موتور حرکتی نقل یک روایت دراماتیک است که به این واسطه مخاطب به جهت همراهی با یکی از اشخاص نمایشی خود را در این تقابل شریک میسازد و در بسیاری از برههها با او همراه است، تلخیها و شیرینیهای این مسیر را با او تجربه میکند اما تنها تا یک خانه مانده به فرجام شخص نمایشی که ممکن است قهرمان باشد و یا ضدقهرمان پیش میرود و مرحله آخر را از دور نظارهگر است.
وی در پایان گفت: اصلی که در زمینه تراژدی نیز منبعث از نظریات ارسطو در بوطیقای او نیز تحت عنوان کاتارسیس(تزکیه نفس) مطرح است و اینکه مخاطب در مواجهه با تراژدی و همراهی با شخصیت اصلی آن از رهگذر فراز و فرودهایی که بر او وارد میشود دچار پالایش نفس شده هرچند که بر او صدمهای نمیشود و شاهدیم که تبعیت از این اصل در روایتهای قرآنی و اقتباسهای نمایشی از آن نیز قابل اجراست.