انسان محور عرفان/ انسان‌شناسی عرفانی به مثابه انسان‌شناسی مدرن
کد خبر: 3666936
تاریخ انتشار : ۰۴ آذر ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۴

انسان محور عرفان/ انسان‌شناسی عرفانی به مثابه انسان‌شناسی مدرن

گروه اندیشه: ضیائی معتقد است انسان محور عرفان است، از این‌رو می‌توان به انسان‌شناسی عرفانی به عنوان نوعی انسان‌شناسی علمی معتقد بود که مرزهای انسان‌شناسی را توسعه داده و دستاوردهای زیادی برای انسان مدرن دارد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، نشست بررسی شباهت‌ها و تفاوت‌های انسان‌شناسی عرفانی و انسان‌شناسی مدرن امروز ۴ آذر با سخنرانی سید عبدالحمید ضیائی، پژوهشگر حوزه فلسفه و عرفان، به همت پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.

ضیائی در آغاز سخنانش گفت: بحث حاضر معضلات هستی شناختی و روش شناختی دارد و باید مواظب این معضلات باشیم. انسان‌شناسی تعاریف متفاوتی دارد. اگر بخواهیم تعریفی کلی در نظر بگیریم باید بگوییم انسان‌شناسی دانش تحلیل و شناخت انسان در تمام ابعاد در چارچوبی بین‌رشته‌ای و با تاکید بر فرهنگ است. 

وی ادامه داد: به لحاظ ریشه‌شناسی انسان‌شناسی از دو کلمه انتروپوس که معادل انسان است و لوگوس که به معنی شناخت است، تشکیل می‌شود. آنتروپولوژی به معنی انسان‌شناسی است و به اشتباه پیشتر مردم شناسی ترجمه شده است. برای مردم‌شناسی از اتنولوژی استفاده می‌شود. انسان‌شناسی چهار شاخه مورد اجماع دارد و انسان‌شناسی زیستی، باستان شناختی زبان‌شناختی و فرهنگی را ذیل انسان‌شناسی کلان‌نگر و جزءنگر شامل می‌شود.

این  پژوهشگر حوزه فلسفه و عرفان افزود: انسان‌شناسی زیستی به دنبال مطالعه انسان به عنوان یک گونه جانوری است که انسان را به عنوان یک ارگانیسم زیستی ملاحظه کند و شرایط فرهنگی تکوین و تداوم آن را می‌کاود. انسان‌شناسی زیستی پایه دیگر انسان‌شناسی‌هاست و بیشترین تفاوت را با انسان‌شناسی عرفانی دارد.

وی با بیان اینکه انسان‌شناسی باستانی انسان را پیش از کشف خط بررسی می کند،گفت: در این رویکرد از روش‌های باستان‌شناسی استفاده می‌شود. انسان‌شناسی زبان‌شناختی زبان را معبر ورود به فرهنگ می‌داند و معتقد است از طریق زبان نظام‌های کنشی و ذهنی گویش‌وران را می‌توان شناسایی کرد. انسان‌شناسی فرهنگی بر تمام جنبه‌های زندگی فرهنگی انسان تمرکز دارد و می‌خواهد فرهنگ انسان را از طبیعت جدا کرده و مطالعه کند و  در این رویکرد طبیعت انسان در مطالعات تاثیری ندارد. 

ضیائی با طرح این پرسش که آیا انسان‌شناسی فلسفی یا عرفانی ربط و نسبتی با انسان‌شناسی اجتماعی دارد یا نه؟ گفت: تفاوت‌ها جدی است. انسان‌شناسی عرفانی به عنوان علمی آکادمیک مشکلات جدی دارد. انسان در عرفان با انسان‌شناسی مدرن متفاوت است. انسان‌شناسی مدرن و اجتماعی انسان را موجودی طبیعی و فرهنگی در نظر می‌گیرد و تلاش می‌کند با سازوکار فرهنگی انسان را تحلیل کند اما در انسان‌شناسی عرفانی انسان به خدا متصل است و انسان‌شناسی‌ باید به خداشناسی بینجامد.

وی تصریح کرد: کتاب کانت با عنوان انسان‌شناس با رویکردی فلسفی به انسان نگاه می‌کند و نه از رویکرد مدرن و اجتماعی. اما از این‌رو که انسان‌شناسی دانشی محدود نیست و با هر علمی می‌تواند وارد رابطه شود و چون موضوع محوری انسان است، هر موضوعی از طریق انسان مطرح خواهد شد.

این  پژوهشگر حوزه فلسفه و عرفان ادامه داد: انسان‌شناسی با مطالعه انسان به عنوان ابژه عرفانی می‌تواند اطلاعات بیشتری درباره انسان به ما بدهد. انسان شناسان با رویکرد فلسفی موافق نیستند. انسان‌شناسان مفهوم هستی‌شناختی در خصوص انسان را بلاموضوع می‌دانند. مارکس تلاش کرده انسان‌شناسی ارائه بدهد، بوردیو تلاش کرد مرزهای بین کنش و ذهن را از بین ببرد و برخی فلسفه‌ای برای کنش ساخته‌اند اما ایراد انسان‌شناسان این است که این مباحث تبدیل به جریان مستقل در علوم اجتماعی نشده‌اند. مارکس هم منجر به اراده گرایی سیاسی می‌شود که به دردی در انسان‌شناسی نمی‌خورد.

وی ادامه داد: با مفروض دانستن انسان‌شناسی عرفانی اولین بحث در انسان‌شناسی، بحث خواستگاه است. دو مفهوم حضرات خمس و جلا و استجلا در انسان‌شناسی عرفانی مهم است، حضرات خمس در نظام ابن‌عربی کیفیت پیدایش انسان را توضیح می‌دهد. حضرات خمس عبارتند از تعین اول و ثانی یا غیب مطلق ، عالم عقل یا غیب مضاف، حضرت عالم مثال یا شهادت مضاف، عالم ماده یا شهادت مطلق، انسان کامل یا حضرت جامعه که مجموع حضرات است. حضرت اول دو تعین است، تعین اول به معنی این است که خداوند در این تعین خود تنها به مشاهده خود نشسته است و غیری وجود ندارد که جلا هم خوانده می‌شود. در این مرحله خداوند احساس می‌کند پیوند حب به خودش ناکافی است و باید دیده شود، در تعین ثانی یا استجلا به آفرینش دست می‌زند. موجودات به وجود می‌آیند که آیینه زیبایی خداوند باشند. 

ضیائی تصریح کرد: در تعین دوم از حضرت اول خدا در هر موجودی به اندازه ظرفیتش تجلی می‌کند و هر موجودی طبق نظامی تشکیکی یا سلسله مراتبی مجرای خداوند است. در حضرت دوم بیان می‌شود اولین چیزی که خلق می‌شود، عقل است که غیب مضاف است، چون به غیب مطلق نزدیک است. 

وی ادامه داد: در سومین عالم شهادت مضاف و عالم مثال است. این عالم بین عالم عقل و ماده است. این عالم از عوالم عجیب است و شهاب‌الدین سهروردی بیش از همه در این خصوص کار کرده و همه حرفش این است که ما سه عالم داریم و عالم خیال منفصل و مثال بین عالم ماده و غیب وجود دارد. خیال منفصل ربطی به ذهن ما ندارد. اقلیم هشتم یا عالم مثال، صورت دارد اما صورت محسوس و مادی نیست. تجارب عارفان در این عالم صورت می‌گیرد، عارفان بیان تمثیلی ندارند و تجارب عرفانی و دیده‌های واقعی هستند. عارفان از قالب تمثیل استفاده نمی‌کنند. عارفان رویاهای‌شان را بیان می‌کنند. رویاانگاری وحی مورد اعتقاد سهروردی هم بوده، اما در خصوص عرفان مطرح شده است‌. فارغ از صحت این ادعا، عرفا معتقدند عالم مثالی است و بین عالم غیب و ماده است و چون به عالم ماده نزدیک است شهادت مضاف خوانده می‌شود.

 این پژوهشگر حوزه فلسفه و عرفان ادامه داد: عالم ماده شهادت مطلق و از جنس مادی است. پنجمین عالم حضرت جامعه است که انعکاس همه خداوند است. در واقع خدا زیبا، کامل و تنها بود و بر اساس حدیث کنز مخفی، از روی استغنا و نه نقص خلقت روی داده است.

وی افزود: ما عملا می‌توانیم بگوییم چیزی به نام انسان‌شناسی عرفانی نداریم اما چون انسان کامل تجلی پنج حضرتی است که گفته شد، می‌توان به نوعی انسان‌شناسی عرفانی قائل بود، اگر بپذیریم همه حضرات توهم و بافته‌های ذهنی ابن عربی است، و ما شکل تکامل یافته جانداران دیگر هستیم، نمی‌توانیم بحث انسان کامل را بپذیریم. برای فهم انسان کامل باید کلی پیش‌فرض عرفانی را بپذیریم که با انسان شناسی‌های مدرن متفاوت است. 

ضیائی با بیان اینکه نمی‌توان مدرنیته را انکار کرد، بلکه باید آن را شناخت بعد آن را مدیریت کرد، گفت: کدام عارف به نقد داروین و اسپنسر و نظریه تکامل پرداخته است؟ برخی چون دکتر سحابی و آیت‌الله مشکینی معتقدند که تکامل با خلقت ناسازگار نیست و می‌توان با تمثیل دانستن گزارش قرآن از خلقت، تعارضات این دو را رفع کرد. 

وی در پایان گفت: با تسامح می‌توانیم بگوییم انسان‌شناسی عرفانی داریم. در عرفان، انسان حقیقتا محور است و ما می‌توانیم به اومانیسم انسانی قائل باشیم. در دایره عرفانی قوس نزول انسان و قوس صعود انسان است و ایرادات کلام و فقه به عرفان بر سر همین تاکید بر انسان بوده است. انسان‌شناسی عرفانی در حوزه واقعیت و خواستگاه انسان به بحث سرشت و سرنوشت انسان، در حوزه ارزش به اخلاق عرفانی حول انسان عرفانی و در حوزه تکالیف به علم حقوق می‌پردازد و انسان‌شناسی مدرن هم مباحثی را در این زمینه‌ها مطرح می‌کند. انسان‌شناسی عرفانی حرف دارد و می‌توان از آن دفاع کرد که هم دامنه انسان‌شناسی را گسترش می‌دهد و هم می‌تواند دستاوردهای بسیاری برای انسان امروز داشته باشد. 
captcha