به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، چنان که از نوشتهها و عملکرد امام موسی صدر بر میآید، زیربنای ساختار اندیشه ایشان را مسئله «تأمین زندگی اجتماعی شایسته برای انسان» تشکیل میدهد. در اندیشه امام حیات آدمی وسیلهای است برای ارتقأ جایگاه او و تحقق ارزشهای انسانی؛ آنچنان که شریعتِ اسلامی نیز بدان اشاره دارد. در اندیشه امام صدر «آزادی» مسئولیتی انسانی در برابر خداوند و مبنای اصلی شکل گیریِ جامعه انسانی خیرخواه به شمار میآید. از سوی دیگر، محور همکاری با «دیگران»، و از جمله «غرب»، توانایی ذاتی و فکری آن تمدن برای تحقق رسالت الهی در میان انسانها و رساندن آنان به مقام جانشینی خداوند بر روی زمین است. در ادامه بخش دوم گفتوگو با شریف لکزایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و نویسنده کتاب منتشر نشده اندیشه سیاسی امام موسی صدر، به بحث درباره جایگاه آزادی در اندیشههای او پرداختیم که اکنون پیش روی شماست.
ایکنا: برخی از فلاسفه سیاسی از جمله جان استوارت میل به صراحت هدف آزادی را خودِ آزادی می-داند، میل تصریح میکند تعیین هر هدفی برای آزادی به غیر از خود آزادی، خیانت به آزادی است. از این کلام میل میتوانیم ایده آزادی برای آزادی را نتیجه بگیریم. موضع امام موسی صدر نسبت به این ایده چیست؟ از منظر فلاسفه سیاسی نولیبرال ارزشها بر ساختههای انسانی است، حتی پیدایش معنا در آنها معلول انتخاب آن توسط افراد است و به همین دلیل هم در این تفکر، هیچ ارزشی را نمیتوانیم غایی و مهم تر از آزادی بدانیم و اصولاً همه ارزشها نسبت به هم همینطور هستند. موضع صدر در این خصوص چیست؟ آیا اصولاً صدر هدفی برتر از آزادی سراغ دارد و آزادی را در خدمت آن هدف متعالی میداند و یا یک ارزش اصالی و استقلالی برای آزادی قائل است؟
خود امام موسی صدر چنین بحثی ندارد که بیاید بررسی کند که آیا آزادی اصالت دارد یا غیرآزادی یا اساساً آزادی را ما چه ارزشی به حساب میآوریم. در همان حدِ کلیاش تا جایی که در خاطرم است، تلقی میکند و اینکه آزادی میتواند محرکی باشد که انسان را به حرکت دربیاورد و ظرفیت وجودی انسان را بروز و ظهور ببخشد. در بحثهای گذشته هم در این زمینه صحبت و جملهای از ایشان قرائت شد که از این جمله میتوانیم به این بحث بپردازیم که نظر ایشان آزادی برای آزادی نیست، بلکه به تصریح خود ایشان در واقع آزادی برای حرکت به سمت خیر و ثواب است.
ایشان میگوید: «تنها اختیار و آزادی و اراده نمیتوانند برای انسان فضیلت ایجاد کنند بلکه همه کرامت و فضیلت انسان در این است که راهِ خیر و ثواب اختیار کند». این بحث را متفکرین دیگر معاصر مانند استاد مطهری خوب مورد بحث قرار دادهاند که آزادی یک ارزشِ مشروط است (و نه مطلق). حتی این مسئله را در باب عدالت هم ظاهراً بحث میکنند که آیا عدالت برای عدالت است یا این که ورای عدالت، ارزش دیگری مورد نظر است و با کمک عدالت میخواهیم به آن ارزش دیگر (که از عدالت برتر است) برسیم. اساساً در متفکرین مسلمان میتوانیم در این زمینه بحث کنیم که بالاخره اصالت با چیست؟ اصالت با آزادی است؟ با عدالت است؟ یا اصالت با ارزش دیگری است؟
ایکنا: بعضی معتقدند آزادی، خیر مشروط است ولی عدالت، خیر مطلق است دلیلشان هم این است که در دین ممکن است برخی مواقع، به محدودیتِ برخی آزادی ها حکم شده باشد، با این حال حتی یک لحظه جواز تعطیلی عدالت صادر نشده است. نظر حضرتعالی در این باره چیست؟
بحثهای مهمی در این زمینه در فلسفه سیاسی انجام شده و اجمالاً در آنجا بر اساس نظر برخی از متفکران گفته شده است عدالت، خیر مطلق و فضیلت مطلق است. بحث عدالت البته معیار بسیار مهمی است و حتی آموزههای دینی نیز میباید از زیر تیغ عدالت عبور نماید تا قابل پذیرش شود. درباره محدودیتها باید گفت که این محدودیتها نمیتواند محدودیتهای غیرعقلانی باشد، محدودیتهایی باشد که در شرع هم تجویز نشده است؛ شرع میگوید همین ارزشهایی که میخواهید به من مرتبط و آنها را قبول کنید، آنها را با استدلال بپذیرید، روی آن گفتگو و استدلال کنید و بعد قبول کنید، تقلید را در باورهای اعتقادی جایز نمیداند، این خودش دارد به ما معیار میدهد، وقتی این معیار وجود دارد شما هر چیزی را باید از زیر تیغِ استدلال عبور دهید.
اگر این جهت رعایت شود خیلی از چیزهایی که ممکن است جنبه خرافی داشته باشد و خرافه محسوب شود، از دین رخت بر میبندد و آنوقت دیگر ما کمتر گرفتار چیزی به نام خرافه هستیم، چون خرافه در فضای غیر خردمندانه و فضای محدود و بسته تولید میشود. بنابراین باید از زیر تیغِ استدلال و برهان عبور بکند و عقل باید قضاوت بکند. خیلی از رفتارهایی که ما الان در جامعه مشاهده میکنیم وقتی به محک عقل گذاشته میشود، نه تنها عقلانی نیست بلکه فرسنگها با عقل فاصله دارد، چه رفتارهای اجتماعی، چه رفتارهای عاطفی، چه رفتارهای اقتصادی، چه رفتارهای سیاسی.
این تفاوت خیلی مهم است البته بر اساس بحثهایی که امام موسی صدر دارد میتوانیم بگوییم که ایشان نظرشان این نیست که آزادی برای آزادی، عدالت برای عدالت، صلح برای صلح. به نظر میرسد این قبیل موضوعات مفاهیمِ سیالی است که ما باید در کانونِ موضوعی بحثمان به سراغ-شان برویم و روی آنها تامل کنیم. گرچه به نظرم نقطه کانونیِ اندیشه امام موسی صدر با توجه به همه شرایطی که در جامعه لبنان وجود دارد، آزادی است ولی این خواستِ آزادی، مبتنی بر بنیان-های قوی دینی و فلسفی است که ممکن است در فرمایشات صدر به آنها تصریح و اشاره هم نشده باشد. اگر آن بنیانها را شما در کنار آزادی قرار دهید میتواند معنا پیدا کند. یکی از این بنیانها، خدا است، یکی از این بنیانها نبوت است. رابطه یک انسان با نبی چیست؟ از دید امام موسی صدر آیا شما اگر معتقد به یک دین و معتقد به آوردههای یک نبی باشید، این به معنی این است که شما آزادیتان را از دست دادهاید؟ امکان پرسش، سوال، جستجو و تحقیق از شما سلب شده است؟
من اینطوری نگاه نمیکنم و آموزههای دینی را این گونه نمیبینم. یعنی اتفاقاً برداشتم این است و مستند به خود آثار امام موسی صدر عرض می کنم که دین تشویق میکند که به این سمت و سو بروید. صدر ما را به این مسئله توجه می دهد که این آموزهها چقدر میتواند دست و پای شما را باز کند و حرکت شما و مسیر شما را تسهیل کند و به سمت پیشرفت و توسعهای که میتواند به شما در زندگی کمک کند، در شما حرکت ایجاد کند. امام موسی صدر این طور نگاه نمیکند که بتواند دست و پای انسان را ببندد، دین و شریعت در نگاه ایشان نمیتواند و نباید دست و پای انسان را ببندد و نمیبندد و نباید ببندد، چون اگر این اتفاق بیفتد طبیعتاً دارد خودش را زیر سوال میبرد. اتفاقاً دین آمده است که بندها را از دست و پای آدمی بزداید.
آقای مطهری در بحثهای خود میفرماید که چند چیز وجود دارد که اصلاً اجباربردار نیست، اگر هم اجبار شود ارزشی نخواهد داشت، دین و اخلاق در این فضا قابل درک و فهم است که شما یک نفر را مجبور میکنید راست بگوید، این ذاتاً هیچ ارزشی ندارد، ممکن است در جامعه آدم احساس کند فضای فضیلت مندانهای شکل گرفته است ولی این فضا چون تحمیلی است ارزش و اعتباری ندارد، دین هم همین است، شما ببینید همه نماز میخوانند ولی اگر از روی اجبار باشد هیچ ارزشی ندارد، همه روزه میگیرند، همه مناسک عبادی را انجام میدهند، اینها اگر با اجبار و تحمیل باشد نه تنها ارزش و قربی ندارد بلکه در نهایت به ضد خودش هم تبدیل می شود و افراد و جامعه منافقانه ای تولید خواهد شد.
حالا آن نکتهای که شما فرمودید از نگاهِ امام موسی صدر با جملهای که من در نوشتهام آوردم قابل پاسخ است که البته تصریح دارد که آزادی هم هدف نیست و تعابیری که آزادی هم باید در مسیر خیر مورد استفاده و بهره مندی قرار گیرد و از آن استفاده کنیم. البته علامه محمد تقی جعفری هم چنین بحثی در موضوع اختیار دارد و اصلاً ایشان بحث اختیار را با خیر گِره میزند و اینکه وقتی که شما میگویید اختیار دارید یعنی به سمت خیر باید حرکت کنید.
اگر به سمت ضدش حرکت کنید یعنی دیگر در این فضا معنا پیدا نمیکند. علامه جعفری هم در این دستگاه به چیزی به نام اصالت آزادی قائل نیست و آزادی برای آزادی را به رسمیت نمیشناسد ولی آزادی را به رسمیت میشناسد و جزء محکمات مسیری که دارد روی آن برنامهریزی و فکر میکند و میخواهد به آن سمت و سو برود قرار میدهد. یک شرط بسیاری اساسی است که انسان درواقع بتواند در این فضا حرکت بکند. ولی اینکه چه مسیری را طی بکند طبیعتاً اینجا بحث و گفتگوی زیادی باید انجام شود.
ایکنا: فرانتس نویمان در کتاب آزادی، قدرت و قانون میگوید یکی از مناشیِ طرحِ ایده آزادی منفی، فردگرایی فلسفی است، قبلاً هم اشاره شد که برخلاف فلسفه سیاسی کلاسیک که فضیلتمحور است و ارزشها هم در آن، پیشینیاند، در فلسفه سیاسی مدرن، ارزشها و از جمله آزادی، مفاهیمی پسینی و برساختههای انسانیاند. امام موسی صدر در مسئله آزادی، به کدامیک از این دو موضع نزدیکتر است؟ آیا او آزادی را یک ارزش و خیر پیشینی تعریف میکند یا آن را محصول توافقات فردی و اجتماعی میداند؟ ضمن آنکه ایشان در شبکه در هم تنیده خیرات و فضائل اجتماعی، آزادی را در چه نسبتی با سایر ارزشها و خیرات میبیند؟
درواقع در این قسمت چند نکته میتوانم عرض کنم که شاید در فضای مثلاً ذهنی و عملی امام موسی صدر قابل تحلیل باشد؛ نکته اول این است که بالاخره آزادی به تعبیری، محصولِ کمیابی در طول تاریخ بوده است، لذا همه اشتیاق داشتند که به این محصول و به این موجودِ کمیاب دست پیدا کنند، طبیعتاً در فضای لبنان هم یک چنین چیزی را میشود دید. کشوری که تازه از سلطه استعمار فرانسه رها شده است و به هر حال شما نیاز دارید یک موتورِ محرکی را اینجا ایجاد کنید که حرکتی را سبب شود و بتواند به نقشآفرینیِ انسان منجر شود، لذا میبینیم امام صدر در این قسمت تاکید زیادی روی این دارد که این اتفاق بیفتد.
بخش دوم که شروع میشود این است که این انسان بیاید نقشآفرینی بکند یعنی انسان هم بتواند خودش را مدیریت کند، هم بتواند در جامعه خودش حضور داشته باشد و در این فضا بتواند جامعه خودش را هم اداره کند، چون به هر حال فقط خودش را نباید ببیند براساس نگاه و آموزههای اجتماعی دین که امام موسی صدر دارد مطرح میکند فرد ابتدا خودش را باید ببیند و هم اینکه این فرد چقدر میتواند در جامعه نقشآفرینی کند و در چه مسیری حرکت کند. لذا همه اینها را امام موسی صدر دارد می بیند. بالاخره به صورت تاریخی هم انباشته شده است تأخر و عقبماندگی تاریخی و عقبماندگیِ ذهنی و فکری هم در جامعه لبنان حاکم بوده است منتها به لحاظ ذهنی باید این تحول ایجاد شود، یعنی در جامعهای که استعمار در آن سیطره داشته، عقبماندگی فرهنگی دارد، عقبماندگی اقتصادی دارد به لحاظ وجود استعمار و حاکمان دستنشانده، عقبماندگیِ سیاسی هم دارد یعنی شما یک فضای مستقلِ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مشاهده نمیکنید.
اینجا هم تاکید بر عدالت موثر است که امام موسی صدر در مکتوبات اولیه خود که در مجله مکتب اسلام هم منتشر شده است بر عدالت تاکید میکند و بعد هم در فضای لبنان بر آن تأکید و تصریح میکند یعنی ابتدائاً امام موسی صدر در بحثهای اقتصادیاش از منظر عدالت ورود میکند و بحثهایی راجع به عدالت و کار و تولید مطرح میکند که کار خیلی مهم است و نقش مهمی در پیریزی یک تمدن دارد و البته نیاز و ضرورت جامعه لبنان هم هست.
من در بحث تمدن از نگاه امام موسی صدر آورده ام که از نظر ایشان فضای عمده ای که می تواند یک تمدن را ساخته و پرداخته نماید جدای از همه الزامات آن که آزادی و عدالت هم در آن حضور پررنگی دارد اما تمدن را کار میسازد. منشاء کار چیست؟ اینکه شما آزاد باشید. اگر دست و پای شما بسته باشد و موانعی هم وجود داشته باشد سراغ کار هم نمیتوانید بروید یا اگر سراغ کار هم میروید ممکن است به نتیجه نرسد، لذا این عامل و محرکی است که میتواند به شما خدمت کند و شما را به مسیرِ درستی برساند. همه این مفاهیم را در اندیشه امام موسی صدر که رصد میکنیم میبینیم شاید به نوعی بازگشت به آزادی داشته باشد. از این جهت خیلی اهمیت پیدا میکند.
اگر گاهی مشاهده می شود که یک جامعهای در آزادی افراط کرده است آنجا اتفاقاً باید روی ارزشهای دیگری تکیه کنیم که بتواند یک مقدار کنترل کند و آن فضایی که وجود دارد را مدیریت کند نه در یک جامعهای که سیاستمداران و باصطلاح دولتمردان اجازه نفس کشیدن به افراد نمیدهند و به لحاظ فرهنگی و اقتصادی هم سطح سواد خیلی پایین است لذا یک متفکری اگر بخواهد اصلاح بکند باید اینجا یک تحولی ایجاد شود، به لحاظ اقتصادی اگر مردم گرسنه باشند و شغل و کاری نداشته باشند نمیتواند تحولی ایجاد شود. در فضای آزادی مطلق وقتی طرف گرسنه باشد، امکانِ بهره-برداری از آزادی هم برای او فراهم نیست و البته نباید آزادی هم از او دریغ شود؛ و یا امنیت که در بخش مناسبات امنیت و آزادی میبینیم امام موسی صدر در همان شرایط بحرانیِ لبنان در مسجد تحصن میکند و دست به اعتراض مدنی میزند، شاید الان در یک کشوری شرایط اینگونه داشته باشد اجازه داده نشود یا بگویند این شرایط را دشوار میکند، ایشان اصلاً به این قائل نیست، هشدارهای لازم را میدهد که از این فضا در جهت مثلاً تخریب رقیب و در جهت تشدید منازعه غیر مدنی استفاده نشود.
ایشان وقتی در مسجد در تحصن هستند اجازه نمی دهند که گروههای مسلح وارد شوند و حواس ایشان هست که این فضایی را که میخواهد ایجاد کند این فضا بتواند به حل منازعه کمک کند، نه اینکه منازعه را تشدید بکند. شما بروید یک جایی و بعد هم گروهها را جمع کنید، بله با سلاح بیایید و نتوانید کنترل کنید این خودش آسیب وارد میکند. بنابراین این بخش مهمی است که شما باید در اندیشه امام موسی صدر ملاحظه کنید.
نکته بعدی که فکر میکنم اهمیت دارد این است که انسان با انتخاب خود و با آزادی بتواند به سازندگی روی بیاورد و برای ساختن خود و جامعه خود از آن بهره ببرد. به نظرم امام موسی صدر این کار را انجام میدهد، مدرسه فنی و صنعتی جبل عامل را تاسیس کرده است که در این مدرسه اولاً افراد جذب میشوند برای اینکه یک حرفهای به آنها آموزش داده شود که بتوانند معیشتتان را تامین بکنند، بتوانند وابستگی اقتصادی خودشان را از بین ببرند. همانطور که گفتم باید شکم آن جامعه سیر باشد، اگر شکم آن جامعه سیر نشد، شما هر چقدر به آنها آزادی دهید به ضد خودش تبدیل میشود. نمیتواند در راستای آن چیزی باشد که امام موسی صدر میگوید که باید خیر را افزایش دهد، گرسنگی و فقر این نمیتواند خیر را افزایش دهد.
در کنارش کارِ فرهنگی هم میکند، عده ای را از ایران به لبنان میبرد آنجا که قالیبافی را آنجا آموزش بدهند و این رشته آنجا رونق گیرد که اشتغال ایجاد شود و معیشت افرادی تامین شود تا بتوانند از استقلال اقتصادی برخوردار شوند، تا جامعه شیعی لبنان به این امکان برسد که از نظر اقتصادی به نقطه مطلوبی برسد و بتواند خودش را اداره بکند. در کنارش به صورت غیرمستقیم محتوای فرهنگی را هم در همین مدرسه دنبال میکند.
همچنین آموزشهای دینی و حوزه علمیهای که آنجا بوده و ایشان آن را احیاء میکند و گسترش میدهد و اندیشههای دینی و به تربیت نخبگان علمی و دینی اهتمام میورزد. در همین فضادر حوزه سیاسی هم است که نهادهایی را تاسیس میکند از جمله تاسیس مجلسِ اعلای اسلامی شیعیان لبنان است که یک نقطه اوجی در این زمینه است. بنابراین این انسان میتواند آن زمان قدرت سازندگی داشته باشد، خلقِ ارزشها را بتوانیم به دست این انسان شاهد باشیم، خلق و بسط و تداوم این ارزشها در فضای فقدان وابستگی ممکن میشود و در شرایط ناآزادی نمیتوان به مراحل و مراتب توسعه نائل شد.
ایکنا: نکته همین جاست! من مجددا سوال قبلی را میپرسم. آیا این انسان در اندیشه امام موسی صدر برسازنده این ارزشهاست؟ یا نقش انسان فقط محدود به کشف (و نه خلقِ) این ارزشها و نیز فعلیت بخشیدن و متحقق ساختن آن هاست؟
در نگاه صدر، انسان سازنده و خالق ارزشها نیست اما تحقق بخش، تداوم بخش و احیا کننده ارزشهای بشری و الهی حتماً هست. از همین منظر نگاه ایشان به ادیان این است که اینها آمدند برای اینکه به انسان خدمت کنند. شاید دو تصور است؛ یک تصور این است که ما در راه دین خودمان را فدا بکنیم، یک تصور هم این است که دین آمده است که خودش را فدای انسان کند. پیامبر و نبی آمده که به انسان کمک کند و به انسان خدمت کند و انسان را ارتقاء و تعالی ببخشد. امام موسی صدر به همه ادیان اینطور نگاه میکند که ادیان آمدند برای خدمت به انسان و در خدمت انسان.در مجموعه آثار ایشان که چاپ شده و عنوان یک مجلد یکی از سخنرانیهای ایشان است با عنوان «ادیان در خدمت انسان». ایشان معتقد است ادیان هستند که میخواهند به ارتقای وجودی و اجتماعی انسان کمک کنند.
ایکنا: آیا از عنوان ادیان در خدمت انسان، نمی توان نوعی اومانیسم را ردیابی کرد؟
خیر! در فضای به اصطلاح ذهنی و فکری و عملی که دارد استبداد را ترویج میکند یا جنبه غیررحمانی دین را ترویج میکند و یا به انسان توجهی ندارد و کرامت انسان را مورد توجه قرار نمیدهد تأکیدات امام موسی صدر معنای خاصی می یابد اما این تأکیدات به معنای آن نیست که اومانیسم که در تفکر رایج معاصر واجد بار معنایی خاصی است در ایشان هم حضور داشته باشد.
بالاخره هر دینی یا هر مجموعه و نهادی، هم بستههای تشویقی دارد و هم بستههای تنبیهی دارد. مثلاً در فضای دینی وقتی دارید با مردم صحبت میکنید فقط فضای غیرتشویقی را یادآوری بکنید، چه تصوری از این دین ایجاد میشود؟ سالها این تصور ایجاد میشده و حالا یک نفر از این طرف آمده میگوید تعادل میان ارزشها باید برقرار شود، وقتی نتوانید میان ارزشها توازن و تعادل ایجاد کنید و تنظیم کنید این اتفاق میافتد و رویکردها به یک سمت میچرخد. اما آن کسی که نقشآفرینی میکند خود انسان است. بنابراین انسان اهمیت زیادی مییابد. اگر میگویید جامعه ما دیندار باشد اول شما باید یک انسان دیندار تربیت کنید و دین آمده که این انسان را تربیت کند، و مؤمنانه زیستن را به او آموزش بدهد.
ایکنا: من هنوز جواب پرسش خودم را نگرفته ام! آیا این انسان خودش برسازنده این ارزشهاست یا نه؟ ما نمیتوانیم در بحث امام موسی صدر بگوییم این هست و این نیست! به نظر می رسد مسئله کمی پیچیده تر شد! بالاخره در غرب، از رنسانس به بعد، فیلسوفان سیاسی در انسان شناسی ای که ارائه میکنند، انسان را موجودی به خودوانهاده و خودآیین، تعریف میکنند و به دلیل همین خودآیینی است که فرد، خالق ارزشهاست. مشخصا صدر در این خصوص، چه موضعی دارد؟
تصورم این است امام موسی صدر وقتی در این زمینه صحبت میکند دارد از همه اینها با هم صحبت میکند، چون وقتی شما ساحت انسان را دو گونه میبینید که هم بُعد مادی و عینی و ظاهری ای دارد، و هم بُعد معنوی و فرامادیاش را درنظر میگیرید، تلفیق این دو و در کنار هم قرار دادن این دو مهم است. به نظرم امام موسی صدر با بحث عبادت به این سوال پاسخ میدهد. عبادت این نیست که شما یکسری مناسکِ خاصی را انجام بدهید و هیچ تاثیری در شما نداشته باشد، که همان لایه ظاهری و حتی مادی میشود، صوری میشود و صورت است. وقتی شما نماز میخوانید به هر حال یک صورتی وجود دارد ولی آن بُعد معنوی و روحانیاش کجا ظهور میکند؟ در همین زندگی شما باید تاثیر داشته باشد اتفاقاً آنجا که بحث عبادت را مطرح میکند میگوید به آزادی بیشترِ شما باید منتهی شود، آزادی بیشتر شما از چه؟ اینجا شما خالق آن روح متعالی هستید که مبتنی بر مناسک عبادی خاصی است که از سوی دین به سوی شما سرازیر شده است. این مناسک باید بتواند شما را رها کند و به سمت و سویی هدایت کند که این عنصر و گوهر و جوهره شما را بتواند تبیین کند و بتواند رشد دهد و تعالی ببخشد.
از این مسیر اگر نگاه کنیم شاید به نوعی بشود پاسخی به پرسش شما داد، چون در غرب هم مسیری که کلیسا طی کرد و تجربهای که از اقتدار کلیسا ایجاد شد مردم را به این سمت و سو کشاند که البته این وضعیت در جامعه ما هم ممکن است اتفاق بیفتد. استاد مطهری یکی از دلایل گرایش به مادی-گری را همین تجربه اصحاب کلیسا و به اصطلاح تجربه حکومت دینی میداند. ارباب کلیسا بودند که جامعه را به این سمت و سو میکشاندند. البته در مباحث امام موسی صدر هم این گونه مباحث را داریم و ایشان هم از نقش عالمان دین در جامعه سخن میگوید و توقعات و انتظارات زیادی را که عمدتاً هم رنگ و بوی اجتماعی دارد بر دوش عالمان دینی قرار میدهد.
با این نگاه دین را نیز اجتماعی میبیند و نه فردی که از اجتماع منزوی است و به اجتماع کاری ندارد. بنابراین اینجا وقتی این دو کنار هم باشند میتوانند به ارتقای افقی و عمودیِ یک انسان و یک جامعه کمک کنند. آن شرایط مادی اگر فراهم شود خیلی هم خوب است و باید هم باشد و مقدمه است و مسیر را تسهیل میکند و امام موسی صدر نیز اتفاقاً از همانجا شروع میکند که بُعد مادی تقویت و نیازمندیهای مادی برطرف شود بعد به سراغ عناصر فرهنگی و معنوی و معرفتی می رود. مثلاً در موقع و مواجهه ایشان با مساله بانوان و زنان میگوید من یکسال مطالعه کردم تا به این نتیجه رسیدم که از بُعد عاطفی وارد شوم و تاثیر ایفا کنم. ایشان نمیآید در سخنرانی از همان ابتدا بگوید حجاب داشته باشد و به آموزههای دینی عمل کنید! موسسات خیریهای که تاسیس میکند و خانمها و بانوان را در آن مشارکت میدهد و جنبههای عاطفی آنها را که در بانوان خیلی قوی است، تقویت میکند و کمکم خودشان به این سمت و سو کشانده میشوند.
بنابراین ما در نگاه امام موسی صدر برساختگی ارزشها را نمیبینیم اما فربه و برجسته شدن و احیا و «بسط و گسترش و همگانی» شدن ارزشها را میتوانیم دریابیم. از این رو ایشان از انسان مسلمان در دنیای معاصر دفاع میکند و بر عنصر اجتماعی دین تأکید میکند و ابعاد اجتماعی دین را با عنوان «ادیان در خدمت انسان» برجسته میسازد. آنچه بنده می فهمم این است که صدر تفسیر جدیدی از مفاهیم کهن ارائه می کند و همه اینها را برای این که در جامعه لبنان حرکتی مؤثر را شروع کند به خدمت می گیرد. از این رو است که معتقد است و تصریح می کند که ادیان در خدمت انسان هستند ولی این به معنای آن نیست که ایشان گرایشات اومانیستی داشته باشد و در تفکر رایج معاصر غرب دسته بندی شود. می توانیم مرزبندی ایشان به عنوان یک عالم دینی را با تفکر رایج و مسلط غرب ببینیم. در تحقیقی که درباره تمدن از دیدگاه ایشان انجام داده ام به تفصیل دیدگاه انتقادی ایشان نسبت به تمدن غرب را مورد اشاره قرار داده ام و در اینجا آن مباحث را تکرار نمی کنم و خواننده را به آن مباحث ارجاع می دهم.
ایکنا: از بیاناتی که داشتید معلوم می شود که صدر، نهادینه شدن ارزش هایی نظیر آزادی در جامعه را صرفا محدود در جهات شناختی نمیداند و بر جهات عاطفی هم تاکید دارد. درست است؟
شناخت یک بخش از آن است، اگر از منظر کسی مانند امام موسی صدر، مطهری و امثالهم نگاه کنیم جهاتِ عاطفی هم یک بخش ابعاد و اضلاع وجودی انسان و جامعه است و استدلالی و برهانی هم یک بخش از آن است. آن نگاهِ سه لایهای که وجود دارد اینجا هم هست. شناخت البته لایه مهم و اساسی است ولی قبل از آن باید احساس و لایه عاطفی لحاظ شود و سپس گام به گام همه لایهها و ابعاد تقویت شود. نمیشود برای یک انسان گرسنه از فضائل و ارزشها سخن گفت بدون آن که شکم او سیر شود و یا فاقد کار باشد. آزادی هم از همین مسیر میگذرد.
انسان محتاج به نیازمندی-های ضروری و اساسی زندگی، نمیتواند از آزادی هم بهرهمند شود و اگر هم به آزادی برسد به خاطر این که فاقد شرایط آزادی است و نمیتواند از آن حفاظت و حراست کند آزادی را از دست میدهد. به چنین افراد و جامعهای به زور هم نمیتوان آزادی را تحمیل کرد. آزادی تحمیل کردنی هم نیست. باید خودِ انسان بخواهد که از آزادی خود در زندگی بهره ببرد و شرایط آن مهیا شود. بخش عمده این شرایط به خودِ انسان بازمیگردد و بخشی به جامعه و حکومت و نهادهایی که در یک جامعه استقرار دارند. به باور صدر دین میتواند در این زمینه نقش آفرینی کند و نباید از این فضا دور باشد و باید بتواند به نیازهای اجتماعی انسان پاسخ دهد.
ایکنا: اشاره ای داشتید به این که آزادی تحمیل کردنی نیست که البته می توان این را به همه ی ارزش ها به طور عام تعمیم داد. انتقادی را هگل (البته هگلِ متقدم و در مقاله استقرار شریعت در مذهب مسیح) به مسیحیت وارد می کند و بر ایجابیت دین مسیح می تازد و می گوید مسیحیت به دنبال این است که یک سری ارزش هایی را از بیرون تحمیل کند و کمتر در پی درونی کردن این ارزش هاست. گویا صدر به این مسئله به خوبی توجه داشته است که اسلام در وهله اول بر درونی کردن ارزش ها (و از جمله آزادی) تاکید دارد.
با توجه به اینکه اسلام یک دین اجتماعی و یک دین سیاسی و یک دینی که همراه با سیاست و حکومت تلقی میشود این دو لایه را همزمان دارد اجرا میکند یعنی هم به انسان میگوید شما ای انسان! اختیاراً و انتخاباً برای حضور در جامعه برنامه ریزی کنید و به صورت ایجابی نقش آفرینی کنید و هم این که انتخاباً و اختیاراً قانون شکنی و گناه نکنید چه به طور آشکار و چه در خفا، چه در خیابان و چه در منزل و در خصوصیترین عرصه زندگی خودتان (یعنی همان جنبه درونی). از آن طرف اسلام در عرصه اجتماعی قواعد و مقرراتی وضع میکند و بر نظم خیلی تاکید میکند (یعنی همان جنبه ایجابیت و بیرونی). به تعبیر امام علی(ع) ایشان تقوا و نظم را در کنار هم قرار داده است یعنی هم یک عنصر بیرونی و هم عنصر درونی است که میتواند به این سمت و سو، این ترقی و این برداشت میتواند به ما کمک کند، یعنی ما هیچ کدام را کنار نمیگذاریم.
من مثالی عرض کردم که زمان نماز همه نماز میخوانند ولی میبینیم فساد هم در این جامعه وجود دارد. بسیاری به حج مشرف میشوند و حج به جا میآورند ولی باز هم مشاهده میکنیم که افراد به حج رفته ای هستند که بر اساس آموزه های اسلام عمل نمی کنند. پس مشخص میشود آن نماز واقعاً نماز نیست، آن عبادت و آن مناسک فقط یک چیز ظاهری و صوری است و نتوانسته است در باطن انسانها تاثیری بگذارد؛ تاثیری که بتواند مسیر توسعه، صلاح، رستگاری و تعالی انسانها را طی بکند. در خیلی از جوامع این فضا وجود دارد اگر آن جنبه کنترلی و نظارتی حذف شود میبینیم آشفتگی زیادی وجود دارد.
در خانوادهها هم این وجود دارد یعنی جنبه تربیتی هم است؛ برای مثال صبح والدین، فرزندان خود را برای نماز بیدار کنند، تا حدی که جنبه تربیتی دارد خوب است ولی این بیداری و اقامه نماز توسط کودک و نوجوان و جوان چه زمانی ارزش دارد؟ زمانی که فرزند خودش بیدار شود و نماز بخواند. در واقع هم جنبه بیرونی و هم جنبه درونی همزمان ملاحظه می-شود و درهمتنیدهاند چون انسان اینطوری است. بالاخره لایههای وجودی و ادارکی انسان به گونهای است که نمیتواند (تاثیرپذیری درون و برون از یکدیگر را نادیده بگیرد)؛ شما از این فضا تاثیر میگیرید و هم بر این فضا تاثیر میگذارید. هر دو وجود دارد، وجود شما در عرصه اجتماعی همین است، هم از آن فضا تاثیر میگیرید و هم در آن فضا تاثیر میگذارید.
حرکت امام موسی صدر از مسیر آزادی میگذرد ولی در این مسیرِ آزادی، نمیگوید اول آزادی سیاسی، اصلاً بحث آزادی سیاسی را مطرح نمیکند، میگوید این جوان ما، این خانواده ما، این انسانی که در جامعه لبنان است، این انسان محروم، تعابیر مختلفی از این دارد، این انسان نباید گرسنه باشد، این انسان نباید بیسواد باشد، این انسان نباید از سرنوشت خودش برکنار باشد و باید بتواند نقشآفرینی بکند، دولت پاسخ نمیدهد و ایشان دائم انتقاد میکند از دولت میخواهد به وضعیت جنوب رسیدگی کند، به مدارس جنوب رسیدگی کند، آنجا افرادی که بودند جزء دولتمردان و سیاستمداران و نمایندگان شیعه هم تلقی میشدند.
سیاستمدار و فرد متنفذ شیعه میگفت بچه من درس میخواند و دیگر کافی است و دیگر لازم نیست شما درس بخوانید. آزادی اشتغال و آزادی آموزش از مردم سلب شده بود و مردم در فقر اقتصادی و فرهنگی و سیاسی به سر میبردند. امام موسی صدر این آزادی ها را مطالبه و مطرح میکند که دولت باید شرایط تحصیلِ همه فرزندان جنوب را فراهم کند، دولت باید شرایط تامینِ معیشتِ همه مردم را فراهم وحق برخورداری از بهداشت را برای مردم تامین بکند. از آن طرف هم خودش دست روی دست نمیگذارد و منتظر نمیماند که دولت وارد شود و این کار را انجام دهد، خودش تا جایی که از دستش برمیآید در امر آموزش، در امر خدمترسانی و بخصوص موسسات خیریهای که درست میکند و در نهایت جنبش محرومان لبنان را پایهریزی میکند اقدام میکند.
جنبش اجتماعیِ محرومان لبنان از تظاهرات بسیار گستردهای در شهرهایی مانند صیدا آغاز میشود و تبدیل به یک حرکت عظیم اجتماعی میشود که فقط هم خواستِ شیعیان نیست و همه را ایشان دعوت می کند که در این جنبش مسالمت آمیز محرومان حضور یابند و مطالبات خود را فریاد بزنند که اینجا نتیجهاش این می شود که یک مطالبه سیاسی شکل میگیرد که در قالب تظاهراتِ گسترده در برخی شهرهای لبنان تداوم مییابد و بر آن است که اهداف جنبش محرومان لبنان را پیش ببرد.
ایشان عقبماندگیهای بخش سیاسی و اقتصادی را تا اندازهای که میتواند تامین و جبران میکند، بخش فرهنگی را هم سعی میکند تقویت کند و پیش ببرد. هم با دولت لبنان رایزنی میکند و هم با دولتهای اسلامی و عرب رایزنی میکند و هم با نخبگان جهان اسلام رایزنی میکند که این فضا را بشکند. بنابراین از این نگاه اگر توجه کنیم میبینیم که به عناصر مختلفی توجه دارد و فقط نمی-توانیم بگوییم این میتواند همان مسیر را برود نه ممکن است برای اینکه تاکید میکند انسان بتواند در سرنوشت خودش حاکم بشود.
در بخش نقد دین و نقد عالمان دین هم امام موسی صدر توصیهها و بحثهایی دارد که اگر لازم باشد آنها را مطرح میکنیم، آنجا هم عالم دینی باید به وظیفه خودش عمل بکند و نگاهش به دین، اجتماعی است و این دین باید بتواند وضعیتِ اجتماعی ما را سامان بدهد اگر نتواند سامان بدهد باید کنار گذاشته شود. البته ایشان معتقد است که دین اسلام میتواند این اتفاق را رقم بزند منتها از چه مسیری؟ مسیری که طی میکند نقطه کانونیاش بهرهمندی و برخورداری از آزادی است، هم انسان خودش را آزاد کند و هم این جامعه آزاد شود و بتواند مسیر صحیح پیشرفت را طی کند.