به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) نشست علمی با عنوان «مجبوریم یا مختار» با موضوع نگاهی به مسئولیت افراد در آنچه انجام میدهند، از منظر تئوری انتخاب با سخنرانی علی صاحبی، روانشناس بالینی و مربی ارشد موسسه بینالمللی ویلیام گلسر، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
وی در ابتدا با اشاره به تعریف تئوری انتخاب بیان کرد: تئوری انتخاب چیزی بوده که مردم در طول تاریخ انجام میدادند و یک نفر هم آن را مشاهده کرده و بعد هم اسمی روی آن گذاشته است، در واقع تئوری انتخاب ابداعی نیست؛ مثلا فروید در تئوری ناخودآگاه یک چیزی ساخته و ابداع کرده است اما تئوری انتخاب چنین ادعایی ندارد و میگوید رفتاری وجود داشته و این رفتار که مشاهده شده به صورت فرمول در آمده است.
صاحبی تصریح کرد: تئوری انتخاب میگوید انسانها در رفتار خودشان با محیط و انسانهای دیگر مختار هستند اما در این حد که رفتار خودشان را چگونه تنظیم کنند، هنگامی که سیل یا زلزله میآید مختار نیستید که بگویید زلزله نیاید، ولی وقتی گسلهای زمین تحریک شد و دیدیم که زلزله آمده، این جا انتخاب دارید که شب را در ماشین بخوابید یا این که جایی نروید و در منزل بمانید. در این جا شما از دیدگاه تئوری انتخاب مختار هستید که رفتار خودتان را انتخاب کنید.
وی در ادامه افزود: البته بحث جبر و اختیار، بحث فلسفه است و روانشناسی عهدهدار آن نیست و حوزه علم روانشناسی نیز نبوده است، حوزه روانشناسی علم رفتار است که رفتار نیز در رفتارگرایی کلاسیک منظور است، همچنین رفتار به فعالیتهای ذهنی هم اطلاق میشود نه عمل، بنابراین علم روانشناسی، علم رفتار است و در مورد رفتار آدمی سخن میگوید، تئوری انتخاب در مورد انتخاب رفتار خودمان، اعتقادش این است که در انتخاب رفتارمان ناخودآگاهمان ما را پیش میبرد یا این که ناخودآگاه جمعی کار را پیش میبرد، لذا تئوری انتخاب هم یک نظریه است که میگوید ما در انتخاب رفتار به صورت مطلق مسئول و مختار هستیم.
صاحبی گفت: تئوری انتخاب میگوید آیا انسانها در انتخاب رفتارشان مجبورند یا مختار، این که ما در زندگی مجبوریم یا مختار در ساحت روانشناسی نیست بلکه حیطه علم روانشناسی، رفتار را شامل میشود. مثلا این که فرضا شما مختار هستید پای صندوق رای بروید یا خیر، پس بحث ما، روی رفتار است.
وی در ادامه بیان کرد: به طور کلی در روانشناسی دو رویکرد متمایز وجود دارد، یک رویکرد تحت عنوان کنترل بیرونی است و رویکرد دوم نیز کنترل درونی نام دارد، فروید، ادلر، اسکینر و ... تا متاخران آنها کنترل بیرونی هستند، چون احساس آنها این است که انسان توسط نیروهایی غیر از نیروهایی که صد در صد در اختیار خودش است کشانده میشود، یعنی عناصر بیرونی را در سرنوشت رفتاری انسان دخالت میدهند. در مقابل، رویکردی داریم که کنترل درونی نام دارد.
صاحبی تصریح کرد: پس رویکردهای روانشناسی را به دو دسته تقسیم میکنیم؛ رویکرد بیرونی و کنترل درونی وجود دارد و تئوری درونی میخواهد بگوید ما در انتخاب رفتار مبتنی بر کنترل درونی مختاریم هستیم، کنترل درونی میگوید کسی را نمیتوانید مجبور کنید و نکته جالب این است که بخش اعظم جامعه بشری اعتقاد زیادی به کنترل بیرونی دارند و چون عناصر بیرونی را موثر میدانند در نتیجه میگویند ما مسئولیتی نداریم. انسانها اعتقادات خود را نیز بهراحتی از دست نمیدهند و معتقدند که میشود کنترل بیرونی داشت و مردم را مجبور به رفتاری کرد. در سراسر جهان هم همین است که مردم فکر میکنند میتوانند مردم را مجبور کنند. چون اعتقاد به کنترل بیرونی دارند، مانند دیکتاتورهای بزرگی که فکر میکنند میتوانند مردم را مجبور کنند، لذا کسانی که کنترل بیرونی را قبول دارند فکر میکنند که میتوانند افراد را مجبور کنند.
وی در ادامه افزود: پس انسانها از درون یا از بیرون برانگیخته میشوند؛ اگر از بیرون است عناصر بیرونی آنها را تحریک میکند، پس انسانها مختار نیستند و اگر از درون برانگیخته میشوند پس عناصر بیرونی فقط و فقط محرک هستند.
صاحبی بیان کرد: تئوری انتخاب به عنوان یک تئوری کنترل درونی میگوید، چیزهایی در انسان وجود دارد که موجب صدور رفتار میشود؛ یکی این است که انسان در بدو تولد یک سری نیازها روی ژن او وجود دارد، همانطور که انسان لب و دهان دارد و ... دارد که ژنها برای او میسازند و پنج نیاز اساسی روی ژن افراد است و برای ارضای این نیازها انسانها یک سری خواستههای اختصاصی را انتخاب میکنند که به ژن هم ربطی ندارد، مثلا چشم به انسان داده شده، اما این که چه استفادهای کند ژن تعیین نمیکند، لذا پنج نیاز و یکسری خواسته وجود دارد؛ مثلا یک نیازی به همه داده شده به نام نیاز به غذا خوردن که ژن میگوید غذا نخورید میمیرید، ولی حالا چه غذایی بخوریم مختاریم، میتوانیم غذای گوشتی بخوریم یا ...، پس باید غذا خورد و در اینجا اجبار است، اما چه غذایی بخوریم این جا میتوانیم انتخاب کنیم. همچنین یک چیز دیگری هم انسان به نام ادراک به معنای دریافت دارند که موجب رفتار او میشود. اگر این سه را نگاه کنم میبینم که چقدر اینها به صورت مطلق در اختیار انسان هستند.
وی در ادامه افزود: تئوری انتخاب میگوید ما سه عنصر اساسی داریم، البته اختیاری در نیازهای اساسی ژنتیک ندارید که مثلا ساختار گوش شما چگونه باشد، دوم این که، خواستههایی دارم که زندگی من را رقم میزند و سوم ادراکی دارم که به معنای درک من از محیط است که موجب میشود که من چه رفتاری را داشته باشم. اینک اگر این طور نگاه کنیم تئوری انتخاب معتقد به روانشناسی آزادی و مسئولیت شخصی است و میگوید انسانها آزادی شخصی دارند، یعنی در انتخاب رفتارهای خود اختیار مطلق دارند.
صاحبی گفت: در نتیجه از این دیدگاه، انسانها برایند عناصر بیرونی نیستند، قربانی گذشته خودشان نیستند، بازیچه لایههای زیرین مغز نیستند و اعتقاد تئوری انتخاب این است که ما رفتارهای خود را انتخاب میکنیم تا الآن هم این کار را کردهایم ولو این که هوشیار نبودهایم در نتیجه رفتارهای خود را انتخاب میکنیم. در واقع تئوری انتخاب میگوید این دیدگاه به شما کمک میکند که ما برای ارضای نیازهای ژنتیکی خودمان رفتارهای مسئولانهتری را انتخاب کنیم، البته به این صورت است که رفتارهای خودمان را فقط میتوانیم انتخاب کنیم نه این که بتوانیم همه مردم را مجبور به کاری کنیم. پس تئوری انتخاب میگوید فقط میتوانید رفتار کنونی خودتان را انتخاب کنید و در این حوزه مختار هستید.
مربی ارشد موسسه بینالمللی ویلیام گلسر در ادامه بیان کرد: نکته دیگر این که، ما انتخابهای کنونی را میتوانیم بررسی کنیم اما بینهایت انتخاب نداریم، در واقع مجموعهای از انتخابها را داریم که میتوان از بین آنها انتخاب درست را داشت ولو این که ممکن است که انتخاب مطلوب شما نباشد که در این صورت مجبور هستید به انتخاب غیر مطلوب خود تن دهید، اما به هر حال انتخاب کردهاید. پس بینهایت راه نداریم اما میتوان با بررسی بین تعدادی از انتخابها، انتخاب درستی داشت، در نتیجه تئوری انتخاب میگوید انتخابهای کنونی را داریم و در این که کدام را انتخاب کنیم مختار هستیم، ولی این که راههای دیگری بسازیم خیر اینگونه نیت و راههای دیگری وجود ندارد؛ لذا میتواند کمک کند که با پرسشهای اساسی تئوری انتخاب، به صورت مداوم خودمان را ارزیابی کنیم که در این جا چه کاری میتوانیم انجام دهیم و دیگر در انتخاب کارها مختار هستیم، ولی خیلی هم مختار نیستیم.
وی تصریح کرد: تئوری انتخاب میگوید در فرایند تصمیم گیری روی رفتار خودمان همواره مختاریم و حداقل دو انتخاب پیش راه ما وجود دارد، اما باید بدانید که هر راه حلی که انتخاب میکنید پیامدهای خاص خودش را دارد و باید ببینید که حاضر هستید با کدام یک کنار بیایید. اگر بپذیریم که فقط روی رفتار خودمان مختار هستیم و در این صورت نتیجه این میشود که فقط مسئولیت رفتار خودمان را داریم و نه دیگری و در این زمان از انتقاد کردن به دیگران و خودمان نیز پرهیز میکنیم، تئوری انتخاب میگوید، اقدام عملی ما نیز بر اساس تواندمندیهای درونی برای دستیابی به خواستههای واقعی است.
صاحبی بیان کرد: ما در هر شرایط بدی که هستیم و اگر با کسی مشکل داریم، یعنی رابطه ما رابطه خوبی نیست و در این زمان تئوری انتخاب میگوید یکی از دلایلی که موجب این اتفاق شده است این است که شما باعث شدهاید که آنها خواستههای خودشان را به شما تحمیل کنند و این شرایط محصول رفتار شما است و میگوید تو آزادی داری و از این به بعد میتوانی رفتارت را تغییر بدهی، آموزه اصلی تئوری انتخاب این است که ما بیش از این که تصور میکنیم بر زندگی خود، کنترل داریم، چون بخش اعظم زندگی ما توسط رفتارهای ما ساخته میشود.
این روانشناس بالینی در ادامه افزود: بنابراین ما قربانی نیستیم و ادای قربانیها را در میآوریم، اگر بتوانیم بفهمیم که قربانی عناصر بیرون نیستیم، نگرشی به وجود میآید که میگوییم این زندگی، زندگیای است که بیشتر مبتنی بر خواستههای خود است؛ اساس تئوری انتخاب این است که در مورد سه عامل مسئولیتپذیری، واقعیتپذیری و انتخاب صحبت میکند که انسان همواره انتخاب دارد، ما نه این که هر انتخابی داشته باشد و بتواند انتخاب کند که کجا به دنیا بیاید و ... در این زمینه انتخابی ندارد، بلکه انتخاب رفتار خودش را میتواند داشته باشد، مثلا قد من مناسب والیبال نیست، حالا که نمیتوانم والیبالیست شوم میتوانم انتخاب کنم که سراغ تنیس بازی کردن یا ... برود، ولی انتخاب والیبال را ندارم، پس تئوری انتخاب در مورد انتخابها صحبت میکند و البته فقط هم در مورد رفتار خود انسان است و نه رفتارهای دیگران؛ بنابراین از دیدگاه تئوری انتخاب در صدور رفتارمان همواره مختار هستیم.
وی در ادامه افزود: تئوری انتخاب رفتار آدمی را مانند یک کوه میبیند، مولانا هم انسان را به کوه تشبیه میکند، تئوری انتخاب میگوید، بخشی از رفتار انسان یعنی قله کوه که گویی تو صیر آن در آب افتاده و از آب بیرون است و دیده میشود، ولی زیر آن چیزی که باعث رفتار میشود عناصر بیرونی نیستند، زیر آن چیزی به نام ادراک فرد، خواستهها و نیازهای اساسی وجود دارد. تئوری انتخاب معتقد است که این سه باعث میشود که رفتاری از فرد سر بزند و این رفتار روی یک چیزهایی سوار شده است و تمام این کوه در اختیار فرد است و عناصر بیرونی نمیتوانند تاثیری داشته باشند بلکه فقط محرک هستند.
صاحبی تصریح کرد: تئوری انتخاب معتقد است که انسان خواستههایی برای ارضای نیازهای خودش دارد و پنج نیاز اساسی دارد، اما برای ارضای آنها از طریق خواستهها آنها را بر طرف میکند، لذا رفتار اینطور است که هر آدمی که رفتار میکند داشتهای دارد، اما خواستهای هم دارد و برای رسیدن به خواسته، رفتار میکند و رفتار تلاش منسجم فرد برای رسیدن به خواستهاش است.
وی در ادامه افزود: انسان در درون مغز خود ترازویی دارد و دائما دو چیز را مقایسه میکند و در این مکان از یک شرایطی برخوردار است و اگر خواستهاش با داشتهاش یکی بادش رفتاری نمیکند، مثلا میخواهد برود بانک و چک را به پول تبدیل کند اگر به او بگویند که چک اعتبار ندارد اینجا رفتار جدید روی میدهد، در غیر این صورت پول را میگیرد و میرود. اگر خواسته با داشته همخوان بود رفتار جدیدی ایجاد نمیشود، اما اگر بین خواسته و دریافت من شکاف باشد رفتاری انجام میدهم، مقایسه میکنم و میبینم که به خواسته نمیرسم، لذا رفتاری میسازم که به هدفم برسم. خلاصه این که رفتار از دیدگاه تئوری انتخاب رفتار کلی است که از جزئیاتی تشکیل شده است.
این روانشناس بالینی در انتها و در مقام جمعبندی گفت: در نتیجه تئوری انتخاب این است که هر آنچه که از موجود آدمی سر میزند یک رفتار است، هر رفتاری که از موجود آدمی سر میزند معطوف به هدفی است، هدف همه رفتارهای ما ارضای یک یا چند نیاز از نیازهای پنج گانه خود ما است، من رفتارهای خودم را انتخاب میکنم پس در نتیجه اگر خودم انتخاب کردم؛ یعنی در برابر تک تک رفتارهای خودم مسئول هستم. این میشود مختار بودن من در صدور رفتار از دیدگاه تئوری انتخاب.