به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، مصطفی ملکیان پژوهشگر حوزه اخلاق و فلسفه در نشست ترجمه و تفکر که عصر چهارشنبه چهارم بهمنماه به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، ابتدا با اشاره طرح پرسشی در خصوص ارتباط بین ترجمه و تفکر در جامعه و میزان سازگاری آنها گفت: در این زمینه سه دیدگاه وجود دارد؛ دیدگاه نخست به سازگاری کلی معتقد است، دومین دیدگاه به ناسازگاری کلی و سومین دیدگاه به سازگاری جزئی و ناسازگاری جزئی قائل است.
وی افزود: هرچند من به سازگاری کلی معتقدم، اما برای ارتباط اینها چهار بحث را باید تفکیک کرد. ابتدا اینکه چه ارتباطی باید بین ترجمه و تفکر برقرار باشد. موارد 2و 3و4 این است که ترجمه چه ویژگیهایی باید داشته باشد.
وی در ادامه گفت: ترجمه از 5 لحاظ با تفکر ارتباط دارد؛ اولا ترجمه فرایندی است که هر جامعهای را با آخرین دستاوردهای علوم و معارف بشری و دیگر نقاط جهان آشنا میکند. اینکه این دستاوردها چه ماهیتی دارند. اگر فرایند ترجمه به هر دلیلی خسارتی متحمل شود جامعه صدمه میبیند. در واقع ما از طریق ترجمه است که باخبر میشویم، حاصل کار 7 میلیون انسان دیگر به کجا رسیده است. روان شدن ترجمه در یک جامعه یعنی روان شدن آخرین دستاوردهای بشر در آن جامعه است.
ملکیان در ادامه افزود: دومین مزیت ترجمه این است که وقتی از آخرین دستاوردهای بشر آشنا شدیم جامعه در باب اینکه کارهای تکراری انجام ندهد سرمایهگذاری میکند. این صرفهجویی بسیار بزرگی است که یک جامعه میتواند، داشته باشد. بسیار بیمنطقی است که به فرض مثال ما از اول چرخ را از نو اختراع کنیم و کاری که کشورهای دیگر انجام دادهاند را از صفر شروع کنیم و انجام دهیم.
این استاد فلسفه تأکید کرد: سومین مزیت ترجمه این است که ترجمه ماده خام تفکر به ما میدهد. ما همیشه برای فکر کردن باید مواد خام داشته باشیم و در خلأ نمیتوان فکر کرد. این مواد خام مانند غذایی است که باید به معده داد تا شیره معده آن را تخریب نکند. افرادی که فکر میکنند میتوان بدون مواد خام فکر کرد دیوانه هستند. در واقع فرق انسان دیوانه با انسان عاقل در همین است که دیوانه روی فضای خالی فکر میکند و انسان عاقل روی فضای پر فکر میکند. در بسیاری از مواقع فکر کردن ما مانند نبرد دن کیشوت با ابرهاست.
وی در ادامه به چهارمین مزیت ترجمه اشاره کرد و گفت: ترجمه جامعه را از تکآوایی نجات میدهد. بزرگترین مصیبت یک جامعه تکآوایی بودن آن است. اگر حتی بهترین آوا هم باشد، اما تک آوا باشد، این تکآوایی به جامعهتان زیان میزند. در عالم انسانی و فرهنگ انسانی تنوع بسیار مهم است. عالم انسانی عالم نیازهای متقابل است. اگر عالمی عدم نیاز به دیگران کرد آنجاست که ناقوس مرگ خود را سر داده است و آغاز پایان آن است. بسیاری از اسلام شناسان و خاورشناسان به این نکته تأکید دارند که شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی در گذشته نتیجه نهضت ترجمه بوده است. این امر در زمان ما بهمراتب اهمیتش بیشتر است. چون این تکآوایی جامعه را خاکسترنشین میکند. باید همه آرا در یک جامعه مطرح شوند و در مصافی که باهم دارند نشان داده شود که کدام بهتر میتوانند مسائل را حل کنند.
ملکیان یادآور شد: ما باید آماده باشیم و خود را آماده کنیم که همه آرا و نظرها را بشنویم و در این کارزار خودمان را تقویت کنیم. بزرگترین خدمت فرهنگی به یک جامعه ترجمه کردن است. ترجمه کردن جامعه را از نشاط برخوردار میکند چراکه دائماً از خودش تغذیه نمیکند و تغذیههای جدیدی خواهد داشت. ما نباید به این مصیبت رضایت دهیم برای اینکه این تکآوایی از بین برود.
وی در تشریح مزیت پنجم ترجمه گفت: به دنبال اینکه این تکآوایی در جامعه از بین رفت یک نظریه در جامعه استقرار پیدا میکند و به تعبیر کانت یک صلح جهانی شکل میگیرد. وقتی فهمیدیم برای حل یک مشکل هزاران راهحل پیدا شده نظریه ناآشکاری حقیقت در ذهن ما شکل میگیرد. حقیقت ناآشکار است، به این معنی که وقتی راهحلهای مختلف برای یک مسئله ارائه میشود، نظر من هم یک نظر در کنار نظرهای دیگر است. پس به این نتیجه میرسیم که حقیقت آشکاره نیست، بلکه ذرهذره و گامبهگام باید به آن نزدیک شد. یعنی ایدئولوژیک اندیشی از میان میرود.
ملکیان افزود: ایدئولوژی اندیشی یعنی اینکه برای حل مشکلات یکراه حل واحد وجود دارد و آن راهحل همانی است که پیش من است. اگر به این باور داشته باشیم و در ذهن ما استقرار پیدا کند و به همه انسانها اینگونه نگاه میکنیم که با حق عریان و صریح مخالفت کردهاند. آیا اگر اینگونه باشد میتوانیم عاطفه مثبت نسبت به دیگران داشته باشیم؟ صلح پایداری که کانت آرزو میکرد فقط با نظریه ناآشکارگی حقیقت محقق میشود.
این مدرس فلسفه گفت: نظریه ناآشکارگی حقیقت دو پیامد برای جامعه دارد؛ یکی اینکه آنهایی که با من مخالفاند با حق صریح مخالف نیستند، بلکه با نظر من مخالف هستند. پس میتوانیم مخالفتهای شما را هضم کنم و بپذیرم. بنابراین همه باهم میتوانیم روابط عاطفی مثبت داشته باشیم. دومین پیامد این است که تا دستبهدست هم ندهیم مسئله حل نمیشود. چون اقوال، نقاط قوت و ضعف دارند و در این فرایند میتوانند همدیگر را کامل کرده و ضعفهای همدیگر را بپوشانند. در نهایت صلح پایدار جهانی فقط با نظریه ناآشکارگی حقیقت محقق میشود. با هیچ شعار، بیانیه یا بخشنامه محقق نمیشود.
وی در ادامه نکاتی درباره اینکه ترجمه بتواند در این فرایند به جامعه کمک کند، گفت: ترجمه برای اینکه بتواند این کار را بکند باید سه شرط داشته باشد. ابتدا آنچه ترجمه میشود، نباید یک صورت کاریکاتوری از جهان را ارائه کند. یعنی نباید مترجمان ما بخشهایی از دستاوردهای بشر را تأکید کنند و بخشهای دیگر تفکر بشری را نادیده بگیرند. فرهنگ بشری را نباید تقطیع کرد هرچند میتوان آن را تلخیص کرد. اگر در جامعهای در یک حوزه یا دو حوزه دیدید که ترجمههای زیادی انجام میشود، اما در حوزههای دیگر کم است آن زمان کاریکاتوری است. برای اینکه این کار صورت نگیرد، باید در هر حوزه کتابهایی داشته باشیم که از بالا به آن حوزه نگاه میکنند، یعنی تصور کلی از آن حوزه به دست بدهند.
ملکیان افزود: نکته دوم این است که باید آثار یک متفکر ترجمه شود. اما برای فهم یک متفکر آثار آن کافی نیست بلکه آثاری که درباره آن متفکر وجود دارد را باید ترجمه کرد. همچنین کتابهایی که در نقد آن متفکر نوشتهشده است هم باید ترجمه شود. در این صورت است که وزن آن متفکر مشخص میشود. نکته دیگر اینکه کتابهایی که متفکر را سادهسازی میکنند باید ترجمه شود، سادهسازی باعث میشود جامعه دچار تأخیر فرهنگی نشود. برای فرایند ترجمه باید دائرهالمعارف و فرهنگهای توصیفی هم داشته باشیم.
وی در ادامه با اشاره به ویژگیهای مترجمان گفت: مترجم باید زبان مبدأ و مقصد را خوب بلد باشد. مترجم باید وجدان بالای کاری داشته باشد و همچنین از رسوایی پیش مردم بترسد. زمانی این محقق میشود که در جامعه نقد وجود داشته باشد. نکته دیگر اینکه ما در علوم انسانی مانند علوم تجربی و ریاضی هم باید به یک اصطلاحات تثبیتشده در نزد همه برسیم تا ترجمههای خوبی داشته باشیم. ترجمهها باید آهسته به یکزبان تثبیتشده برسند.
ملکیان در پایان گفت: مترجمان از اینکه از هم بیاموزند باید استقبال کنند. نباید فکر کنیم که زیر دِینِ دیگران بودن بد است. انیشتین میگوید من روی دوش غولان هستم. اگر خودمان غول نیستیم چه اشکالی دارد که روی دوش یک غول باشیم.