جای خالی برخی واژگان قرآن در «مفردات» راغب اصفهانی
کد خبر: 3690563
تاریخ انتشار : ۲۳ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۸

جای خالی برخی واژگان قرآن در «مفردات» راغب اصفهانی

گروه اندیشه: کتاب مفردات راغب اصفهانی از مشهورترین فرهنگ‌نامه‌هایی است که در زمینه قرآن کریم تدوین شده اما تعدادی از الفاظ قرآن از منظر او مغفول مانده است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، نخستین گام برای تفسیر سنتی قرآن کریم استظهار الفاظ و واکاوی معنای شرح‌الاسمی کلمات است. تا زمانی که معنای واژگان آیات برای ما روشن نشود نمی‌توانیم به مفاهیم گزاره‌ها دست بیابیم. همین ضرورت باعث شده است در طی سال‌ها کتاب‌های بسیاری در زمینه ترجمان مفردات آیات قرآن کریم تالیف شود. یکی از مشهورترین و مقبول‌ترین این آثار «مفردات الفاظ القرآن» تالیف راغب اصفهانی است. سیدمجید نبوی پژوهشگر مطالعات قرآنی در تحقیقی که در زمینه این کتاب انجام داده است دریافته تعدادی از الفاظ پرتکرار قرآن کریم در این کتاب نیامده است. به همین منظور فهرستی از این کلمات را در قالب یادداشتی به همراه ریشه‌شناسی هر کدام از کلمات تدوین کرده است که گزیده‌ای از آن از نظر می‌گذرد؛
«حسین بن محمد مشهور به راغب اصفهانی کسی است که یکی از مهمترین کتاب‌های لغت قرآنی را با عنوان «مفردات ألفاظ القرآن» نگاشته است. کتاب او توسط انتشارات دار القلم - الدار الشامیة و در بیروت - دمشق در سال ۱۴۱۲ ق‏ به چاپ رسیده است. با وجود این که کتاب راغب اصفهانی از بهترین کتاب‌های لغت قرآنی است، اما پس از جست‌وجو‌هایی که این جانب انجام دادم متوجه شدم که تعداد ۵۰ لغات قرآنی از دید راغب اصفهانی جا مانده است و ایشان در کتابش آن‌ها را ذکر نکرده است که در ادامه به این لغات اشاره می‌شود. ابتدا لغت‌ها ذکر می‌شود سپس توضیح مختصری درباره آن کلمه ارائه می‌شود و بعد به آیه‌ای که کلمه مورد نظر در آن وجود دارد اشاره می‌شود.
۱. إِبْراهیم: این کلمه از ریشه «ابر» یا «برهم» است. این کلمه اسم غیر عربی‏ و نام پیامبر اولوالعزمی است که خداوند او را خلیل خود نامیده است: «وَ إِذِ ابْتَلی‏ إِبْراهیمَ‏ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ؛ و پروردگار ابراهیم او را به کاری چند بیازمود (بقره/ ۱۲۴)». در معانی الاخبار در باره‌ی کلمه إبراهیم آمده «أنه هم فبر و البراهمة قوم لا یجوزون علی الله بعثة الرسل». آقای قرشی این کلمه را در ریشه «ابر» می‌آورد و کتاب لسان العرب آن را در ریشه» برهمه» ذکر می‌کند.
۲. إِسْرائیل: این کلمه اسم غیر عربی‏ و نام حضرت یعقوب (ع) به معنای بنده‌ی خدا المظفّر علی اللّه می‌باشد. قرآن می‌فرماید: «کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلى‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراة؛ همه خوراکی‌ها بر فرزندان اسرائیل حلال بود، جز آنچه پیش از نزول تورات، اسرائیل (- یعقوب‏) بر خویشتن حرام ساخته بود. (آل عمران/۹۳)».
۳. إِسْماعیل: ریشه این کلمه «إِسمعل» یا «سمعل» است این کلمه‏ اسم غیر عربی‏ و نام دو نفر از پیامبران می‌باشد که اولی اسماعیل پسر ابراهیم و دومی اسماعیل صادق الوعد از پیامبران بنی اسرائیل است که غیر از اسماعیل بن ابراهیم است. ‏ قرآن می‌فرماید: «وَ عَهِدْنا إِلی‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ‏ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ» (بقره/ ۱۲۵) ما ابراهیم و اسماعیل را فرمان دادیم خانه مرا پاکیزه دارید برخی در و برخی درآورده‌اند».
۴. أَلَتْناهُمْ: این کلمه از» أَلِت‏ ولت یلت ولتا» است و کلمه «أَلَاتَنِی‏ عن حقی» یعنی مرا از حقم بازداشت می‌باشد. «أَلَتْناهُمْ» یعنی نقصان‏ و کم کردن، قرآن می‌فرماید: «وَ ما أَلَتْناهُمْ‏ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ» (طور/۲۱) و از پاداش عملشان هیچ نمی‌کاهیم.»
۵. إلْیَاس‏: این کلمه ظاهرا معرب است و نام یکی از پیامبران می‌باشد:‏ «.. وَ إِلْیاسَ‏ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ» (انعام/ ۸۵) ... و الیاس، که همه (پیامبران) از صالحان بودند.»
۶. أَمْتاً: «أمْت» به معنای اندازه گیری است، همچنین «أَمْتاً» به معنای بلندی و مکان مرتفع نیز آمده است‏: «لا تَری‏ فی‌ها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً» (طه/ ۱۰۷) در آن هیچ کجی- یعنی پستی- و بلندی نمی‌بینی.»
۷. أمل: «أمل» به معنای آرزو و امید است. «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ‏ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (حجر/ ۳) واگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان کند، زودا که بدانند.»
۸. الْإِنْجیل: این کلمه از «النجل» به معنای اصل علوم و حکم گرفته شده است، همچنین به معنای کتاب آسمانی است که بر حضرت عیسی نازل شد نیز می‌باشد: «وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ (‏آل عمران/ ۳) و تورات را و انجیل را نازل کرد.»
۹. انام: این کلمه از ریشه «أنم» به معنای هر آنچه که از جمیع مخلوقات بر روی زمین آشکار (و موجود) شده است می‌باشد: «وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ‏ (الرحمن/۱۰) زمین را برای مخلوقات قرار داد.»
۱۰. أَیُّوبَ: این کلمه از ریشه» ایب یا» است. أَیُّوب از انبیاء مشهور می‌باشد که نامش ۴ بار در قرآن کریم آمده است‏. أَیُّوب به معنای بازگشت و رجوع کننده به سمت خدا می‌باشد. «وَ إِذْ نادی‏ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمین (الأنبیاء/ ۸۳) و (یاد کن) ایّوب را هنگامی که پروردگارش را ندا داد که به من زیان (و رنج) رسیده، در حالی که تو مهرورزترینِ مهرورزانی.»
۱۱. تَبَسَّم: «بَسْما» به معنای لبخندی است که کمتر از خنده می‌باشد: «فَتَبَسَّمَ‏ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها (نمل/ ۱۹) سلیمان از سخن او لبخند زد.»
۱۲. بابل: این کلمه از ریشه «ببل» است و بابل نام شهری باستانی در قسمت‌های مرکزی کشور عراق است: «ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ (بقره/ ۱۰۲) و آن که بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل نازل شد.»
۱۳. بقعه: به معنای قطعه‏ای از زمین است: «فَلَمَّا أَتا‌ها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ (قصص/۳۰) و هنگامی که به سراغ آن (آتش) آمد، از جانب راست درّه، در آن جایگاه خجسته، از (میان یک) درخت ندا داده شد.»
۱۴. تِلْک: اسم اشاره‌ی دور برای مفرد مؤنّث است، به معنی آن. «الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبین» (یوسف/ ۱) الف، لام، را، آن (ها) آیاتِ کتابِ روشنگر است.»
۱۵. تنور: از ریشه «تنر» به معنای جایی است که نان در آن پخته می‌شود: «وَ فارَ التَّنُّورُ (هود/۴۰) و آب ازآن تنور جوشید.»
۱۶. جبریل: این کلمه از ریشه «جِبْرل»، و ترکیب «جبر» یعنی عبد، و «إِیل» همان الله‏ می‌باشد، بنابر این جبریل به معنای بنده¬ی خدا و منظور از آن فرشته وحی و روح القدس است. کلمه جبریل سه بار در قرآن مجید آمده‏ است: «مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْریلَ‏ (بقره/۹۸) هر که دشمن خدا و فرشتگان او و پیامبرانش و جبریل و میکال باشد.»
۱۷. حتم: این کلمه به معنای قضای تقدیر شده و قطعی است. کلمه حتم و جزم و قطع هر سه به یک معنی است. ‏ «کانَ عَلی‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا (مریم/۷۱) و این حکمی حتمی از جانب پروردگار تو است.»
۱۸. حث: به معنای عجله کرن در رسیدن به چیزی است. کلمه حَثیثاً به معنای سرعت و شتاب، سریع آمده است: «یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثاً (اعراف/۵۴) شب را در روز می‏پوشاند و روز شتابان آن را می‏طلبد.»
۱۹. خردل: به معنای دانه کوچک است، و منظور از آن در قرآن نشان دادن کوچکی عمل است: «وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ‏ أَتَیْنا بِها (انبیاء/۴۷) اگر عملی به سنگینی یک خردل (کوچک) هم باشد به حسابش می‏آوریم. «۲۰. خلع: به معنای در آوردن: «اخْلَعْ إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ (طه/۱۲) من پروردگار تو هستم کفش خود را در آور. «۲۱. إِدْریس: از پیامبران الهی که به آسمان برده شده است و نامش فقط دو بار در قرآن آمده است: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْریس (مریم/۵۶) و در این کتاب ادریس را یاد کن. «۲۲. اَدهی: به معنی امر عظیم و امر ناپسند: «وَ السَّاعَةُ أَدْهی‏ وَ أَمَرُّ» (قمر/۴۶) و قیامت سخت‏تر و تلختر است.»
۲۳. داود: این کلمه از ریشه «دود» است و اسم غیر عربی به معنای محبوب می‌باشد. داود از پیامبران بنی اسرائیل پدر سلیمان است همچنی او فرزند یسّا از فرزندان یهودا می‌باشد که نزدیک به سال ۱۰۳۳ قبل میلاد در بیت‌اللحم‏ متولد شد: «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ (بقره/۲۵۱) و داود جالوت را کشت.»
۲۴. أَذاعُوا: از ریشه ذیع به معنای اشاعه و آشکار کردن است: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ (نساء/۸۳) و، چون خبری، چه ایمنی و چه ترس به آن‌ها رسد، آن را در همه جا فاش می‏کنند.»
۲۵. رفق: به معنای ضد سختی و زور است. رَفیقاً یعنی همنشین خوب، مدارا کننده، دوست: «وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً (نساء/۶۹) و ایشان نیکویاران و همنشینانند.»
۲۶. روم‏: امپراطوری بزرگی بود که بر متصرفات وسیعی در آسیا و اروپا و آفریقا حکومت داشت و ایتالیا نیز قسمتی از آن محسوب می‌شد: «غُلِبَتِ الرُّومُ (روم/۲) رومیان مغلوب شدند. «۲۷. زکرِیا: از انبیای مشهور بنی اسرائیل که نامش هفت بار در قرآن آمده است. «وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا (آل عمران/۳۷) و زکریا را سرپرستی او پذیرفت.»
۲۸. أَزْلام: از ریشه «زلم» به معنی تیری است که با آن قرعه کشی و قمار می‌کردند. «وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ (مائده/۳) و اینکه (گوشت حیوان را) به تیر‌های قرعه بخش کنید، این‌ها همه بیرون شدن از فرمان (حق‏) است. «۲۹. زَمْهَریراً: از ریشه «زمهر ازْمِهْرَارا» به معنای سختی و شدت سرما است. «لا یَرَوْنَ فی‌ها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً (انسان/۱۳) در آن جا نه (گرمی‏) آفتابی و نه سختی سرمایی بینند.»
۳۰. زنجبیل: نوعی از نباتات است. «وَ یُسْقَوْنَ فی‌ها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبیلاً (انسان/۱۷) در آنجا جامی بنوشانندشان که آمیخته با زنجبیل باشد.»
۳۱. زهر: شکوفه، زینت و بهجت: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا (طه/۱۳۱) و چشمانت را بسوی آنچه کامیاب کردیم خیره مکن بان اصنافی را از ایشان خوشی زندگانی دنیا.»
۳۲. سدی: به معنای مهمل و بدون تکلیف و بدون ثواب و عقاب: «اَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً‏» (قیامت/ ۳۶) آیا انسان گمان می‌کند که مهمل و بی‏حساب وا گذارده شود؟»
۳۳. سفح: از ریشه «سَفْحا» و به معنای ریختن، جاری شدن‏ است و «مَسْفُوحاً» به معنای ریخته شده می‌باشد: «.. إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً (انعام/ ۱۴۵) جز اینکه مردار یا خون ریخته شده باشد.»
۳۴. صرخ: به معنای صیحه شدید، (فریاد) و یاری طلبیدن و یاری کردن است. «یَسْتَصْرِخُهُ‏ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ (قصص/۱۸) مردی که دیروز از او مدد خواسته بود با فریاد از او مدد خواست.»
۳۵. ضفادع: از «ضفدع» به معنای قورباغه‏ است. «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ‏ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ (اعراف/۱۳۳) ما نیز بر آن‌ها نشانه‏هایی آشکار و گوناگون، چون طوفان و ملخ و شپش و قورباغه‌ها و خون فرستادیم.»

captcha