آیا انقیاد سیاسی مانع پیشرفت علم است؟/ نقش خاندان‌ها در توسعه علم
کد خبر: 3696471
تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۰:۲۳

آیا انقیاد سیاسی مانع پیشرفت علم است؟/ نقش خاندان‌ها در توسعه علم

گروه دانشگاه ــ در نقد و بررسی کتاب «گاه و بی‌گاه دانشگاه در ایران» مولف بر شکل‌گیری دانشگاه بر اساس پویایی شناسی جامعه و نه نقش دولت‌ها تاکید داشت و ناقدان نیز بر این مسئله که مداخلات سیاسی خاندان‌ها الگویی جهانی بوده که ایران از آن تبعیت کرده و در همه جا به ضرر علم نبوده، تاکید کردند.

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ هشتمین نشست از سلسله نشست‌های فصل سخن با عنوان «نقد و بررسی کتاب گاه و بی‌گاه دانشگاه در ایران»، نوشته مقصود فراستخواه، عصر امروز شنبه، 12 اسفندماه جاری و با حضور نعمت‌الله فاضلی و سیدمحمدامین قانعی‌راد به عنوان ناقدان جلسه و جمعی از صاحب نظران در سالن ادب پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی واقع در خیابان دکتر آئینه‌وند برگزار شد.

در این نشست، مقصود فراستخواه، مولف کتاب «گاه و بی‌گاه دانشگاه در ایران» با ارائه توضیحاتی پیرامون کتاب خود به سخنرانی پرداخت و اظهار کرد: در این کتاب سعی داشتم بگویم دانشگاه را یک چیز محض و خیلی پاکیزه و تمیز نمی‌دانم. من یک دفاعیه از دانشگاه دارم و نمی‌خواهم این مسئله را بپوشانم که می‌خواهم از حیثیت نداشته دانشگاه در این جامعه دفاع کنم، یعنی دانشگاهی که در این جامعه انواع بلایا برای آن اتفاق افتاده است.

وی با اشاره به نقش دولت در تعیین جهت برای دانشگاه‌، ادامه داد: دولت مدرنیزاسیون قبل از انقلاب پدرخوانده دانشگاه شد، بر خلاف خیلی‌ها معتقد نیستم رضاشاه دانشگاه را ایجاد کرد و بررسی کردم که چه انسان‌ها و چه متفکران و کنش‌گران اجتماعی باعث ایجاد دانشگاه شدند. آنچه که رضاشاه انجام داد پذیرش این مسئله بود که با تاخیر و با اهداف خاصی دانشگاه را تاسیس کند و بعد پدرخوانده آن هم شد، اما اینکه تا یک جایی جلو بیاید و بعد از آن دانشگاه کاری نداشته باشد.

دانشگاه ناشی از پویایی شناسی جامعه بود

این مولف افزود: اما یک زمانی حکومت مدعی دانشگاه شد و قبل انقلاب دولت دیگر پدرخوانده دانشگاه نبود بلکه شاکی دانشگاه بود و اولین کاری که بعد از انقلاب شد تعطیلی دانشگاه بود و مشکلات از همین اینجا ناشی شد. من به عنوان یک دانش‌آموز می‌خواهم دفاع تئوریک از دانشگاه انجام دهم تا بگویم دانشگاه ناشی از پویایی شناسی جامعه بود و دانشگاه ایرانی از یک داینامیزم اجتماعی برخاست، اما انواع و اقسام مشکلات بر سر راه آن وجود داشته و اینکه دانشگاه ارتباطی با قدرت و ثروت ندارد.

وی در توضیح بیشتر پیرامون اثر خود گفت: آنچه که می‌بینیم این است که دانشگاه بر اساس بخشی از طرف‌های منافع، علایق اجتماعی، صنفی و ... تشکیل شده و دانشگاه هم بخشی از قدرت و ثروت و علایق گروه‌های اجتماعی است. علم در یک خلا نیست و بخشی از اینهاست، اما گاهی برخی گروه‌ها، علایق‌شان به نفع بیشتر مردم است و مسئولیتی که دنبال می‌شود به نفع تغییر جامعه و نه جمعیت محدودی است و کمک به رشد جامعه می‌کند. همان‌طور که لیبرالیسم ارزش‌هایی را دنبال کرد تا سرمایه‌گذاری آن روی طبقه متوسط جواب دهد و این سرمایه‌گذاری برای جامعه مفید بود و البته مشکلاتی هم برای جامعه ایجاد می‌کرد.

فراستخواه با بیان اینکه دانشگاه یک چیز پاکیزه که ارتباطی با دیگر مسائل ندارد، نیست و دانشگاه هم بخشی از جهان و واقعیت‌های جامعه است، افزود: نهنگ‌ها در اقیانوس‌ها پرورش می‌یابند، دانشگاه در اروپا نهنگی به تبع اقیانوس جامعه آن است، اما این حوضچه‌های کوچک جامعه ایران نتوانسته نهنگ پرورش دهد، دلیل آن هم این است که سیستم بازرگانی با پویایی‌های جامعه اروپا نداشتیم. در ایران شهر به معنایی که توانست توسعه پیدا کند نداشته‌ایم و یا آن وضعیت پویایی طبقاتی که در اروپا شکل گرفت در ایران نبود، نه آنکه آنجا خاندان نبود، اما یک تکثر منابعی بود که دانشگاه هم در این فضا متشکل از تکثر و پویایی‌ها می‌توانست وارد بشود و کارهایی انجام دهد و حرفه‌ها و صنوفی شکل گیرد. در ایران حرفه‌ها و صنوف ضعیف بودند و این سبب شد که پویایی‌های لازمه یک جامعه برای توسعه دانشگاه نتواند درست عمل کند. من یکی از مشکلات دانشگاه در ایران را وضعیت دولت در ایران می‌دانم که آن هم نتیجه مسائل اجتماعی است و از آسمان نیامده است.

بر اساس این گزارش، در ادامه و پس از اتمام سخنان مولف، نعمت‌‌الله فاضلی، عضو هیئت علمی دانشگاه در نقد و بررسی اثر مولف و با بیان اینکه کتاب گاه و بی‌گاه دانشگاه در ایران، بی‌گاهی را گفته اما گاه را نمی‌گوید، گفت: این کتاب یک نظریه دارد و آن اینکه دانشگاه در ایران تاسیس اجتماعی نشد، به تعبیر نویسنده در صفحه 23 کتاب؛ ما موفق به تاسیس اجتماعی دانشگاه نشدیم، ما درصدد داشتن دانشگاه و نه ساختن آن بودیم.

وی ادامه داد: در عین حال تئوریکی که از منظر نهادگرایی می‌توان از این کتاب متوجه شد این است که ما نخبگان داشتیم اما نهاد نداشتیم و موفق نشدیم نهاد دانشگاه را در ایران توسعه دهیم. این بحث را هم از یک منظر تاریخی، به گذشته‌های خیلی دور می‌برد، نویسنده درباره عصر تمدن اسلامی (سال 55 هجری) تا به امروز، ضمن آنکه نشان می‌دهد چگونه موفقیت‌هایی داشتیم و آثار و اندیشمندان بزرگی را تاریخ تمدن اسلامی تقدیم کرده، در عین حال نشان می‌دهد که این موفقیت‌های ما موفقیت نهادی نبوده و تاسیس دانشگاه را در ایران به وجود نیاورده است.

فاضلی گفت: ارزیابی که ایشان از این تئوری ارائه کردند، این بوده است که بیشترین مشکل را در این دانستند که استقلال نهادی و استقلال علم در دانشگاه‌ها در ایران توسعه پیدا نکرده، یعنی نظام‌های سیاسی حداقل استقلال‌های آکادمیک برای دانشگاه و علم را ندادند و این باعث شده که ما نتوانسته‌ایم تا به امروز اقلیم مناسب علم را ایجاد کنیم و نتوانستیم مدل ساخته شدن فرهنگی اجتماعی که علم می‌گوید را دنبال کنیم و ما به دلیل نپذیرفتن استقلال و آزادی حداقلی برای علم نتوانستیم این امر را پیش ببریم.

وی افزود: در این کتاب گفته می‌شود اشکال گوناگونی از سوءظن‌های شرعی و عصبانیت‌های مذهبی که از علم داشته‌ایم و به تعبیر نویسنده باعث شده دانشمندان بدون دانشگاه داشته باشیم. دانشجویانی را تربیت می‌کردیم که می‌درخشیدند، اما زیر پای دانشجویان به تعبیر ایشان خالی بود، به این دلیل که نهاد علم را نداشتیم و درگیری‌های ضمنی داشتیم و آنچه که ایشان از آن به عنوان رخداد علم در جامعه نام می‌برند به وجود نیامد. اثر ایشان سرشار و غنی از مفاهیم و ایده‌ها است که همه آنها قابل گفت‌وگو است.

فاضلی با بیان اینکه ایده اصلی برای تالیف این کتاب و روح کتاب این است که در بنیاد آن یک ماهیت‌گرایی (Essentialist) نهفته است، گفت: به عنوان خواننده که کتاب را می‌خوانم احساس می‌کنم در انتهای راه با یک ذات تاریخی اجتماعی مواجهیم که به ما اجازه نداده موسس اجتماعی و فرهنگی علم باشیم.

آیا انقیاد سیاسی می‌تواند مانع پیشرفت علم شود؟

وی ادامه داد: بحث کتاب از صدر اسلام شروع می‌شود و تا امروز هم می‌آید و من را به این جمع‌بندی می‌رساند که در تصور نویسنده از تاریخ حرکت علم در ایران این نکته متبادر شده که جامعه نوعی ذات دارد، اگرچه یک جاهایی خواستند به صراحت بگویند این چنین نیست، اما متن را که می‌‌خوانیم آشکار می‌شود که در تاریخ ما همه حکومت‌ها آمدند و رفتند و همه نوع تجربه‌ای داشته‌ایم؛ اما در پایان کار می‌گوید ما همان بوده‌ایم که هستیم و اتفاقی که باید می‌افتاده در حیطه علم نیفتاده و می‌گوید پس ذات وجود دارد. این ذات را هم ایشان با یک عناصر روشنی نشان می‌دهد که یکی از آنها مداخلات حکومت‌ها است که این مداخلات همه جا وجود دارد، اما به این پرسش که آیا در همه جا مداخلات سیاسی مانع از تاسیس نهاد علم می‌شود؟ را پاسخ نداده‌اند.

فاضلی افزود: اگر چه بعضی از محققان در حوزه تاریخ نشان داده‌اند که اتفاقا خیلی جاها مداخله حکومت‌ها باعث پیشرفت علم شده، مثلا کشورهای سوسیالیستی، هیتلر و آلمان نازی، ایتالیا و ... توسعه‌های شگرفی درحوزه علوم مختلف از جمله ریاضیات، نظامی، هسته‌ای، هوا و فضا و ... داشته‌اند و به طور کامل نهادهای علم را مدیریت می‌کردند، در آغاز قرن 20 خیلی از همین دانشمندان نتوانستند در آلمان بمانند و به کشورهای دیگر رفتند. آلمان آن‌قدر قدرت پیدا کرد که دو جنگ جهانی را رقم زد و پشتوانه آن هم قدرت نظامی و پیشرفت‌های علمی آن بود.

وی گفت: یک مقدار باید این مناقشه به لحاظ تئوریک بیشتر باز می‌شد که آیا واقعا مسئله وابستگی نهاد علم به حکومت است که مشکلات را ایجاد می‌کند یا خیر؟ این پرسش در این کتاب پاسخ داده نشده و گفته می‌شود نظامیه‌ها، مکتب‌خانه‌ها، مدرسه‌های علمیه و دارالفنون و دانشگاه‌های ما همیشه در انقیاد نوعی ساختار سیاسی قرار داشته‌‌اند و بعد نتیجه گرفته شده که این انقیاد باعث شده نتوانیم علم را به لحاظ اجتماعی و فرهنگی تاسیس کنیم. بنابراین سوال این است که آیا انقیاد سیاسی می‌تواند مانع پیشرفت علم شود؟

وی با تاکید بر این نکته که علم یک کارهایی کرده و آن «گاه» در کتاب گفته نشده، افزود: واقعیت این است که ما همیشه میل داریم مشکل (Problematic) علم را با فقدان‌های آن توضیح دهیم، اما من تصور می‌کنم امکان‌های علم هم مشکل‌ساز بوده‌اند.

تفکیک دانشگاه و علم از یکدیگر

فاضلی افزود: دانشگاه محل آموزش است و به مراتب مهم‌تر از خود علم است و یک تفکیک‌هایی باید بین این دو قائل شد که نویسنده در این کتاب این تفکیک را انجام نداده‌اند و وقتی از دانشگاه صحبت می‌کنیم نباید از علم صحبت کنیم و باید به عنوان سازمان یاددهنده از آن سخن گفت. این به این معنا نیست که در ضمن یادگیری آن علم نیست، بلکه به این معناست که کار و رسالت دانشگاه امر یادگیری و یاد دهی است و البته بر اساس این جمله که «چو صد آمد نود هم پیش اوست» اگر امر یادگیری انجام بشود، اندیشمندی متولد می‌شود و آثاری خلق می‌کند که آن آثار علم است. اما دانشگاه برای آن آثار نیست که شکل می‌گیرد، دانشگاه در غرب به نحو آگاهانه‌ای برای آموزش، پرورش و شکل‌گیری منش شکل می‌گیرد، به طور مثال تا سال‌های 1950 دانشگاه هاروارد به هیچ عنوان قصد تولید علم نداشته و هدف آن تربیت رهبران آمریکا بود و یکی دو دهه است که به تولید مقاله دست زده و اینها را اندیشمندان غربی آفت دانشگاه نامیده‌اند.

وی گفت: اصل این گونه دانشگاه که آن دانشگاه لیبرال می‌گفتند، پرورش فضیلت‌های مدنی بوده، نکته آن است که وقتی از دانشگاه در ایران صحبت می‌کنیم، مشکلات آن در امکان‌های آن و نه در فقدان‌ها است. یعنی دانشگاه ایرانی مثل بقیه دانشگاه‌ها اگر چه بر خلاف دانشگاه‌های اروپایی برای پرورش فضیلت‌های مدنی شکل نگرفت و به آن نگاه ابزاری داشتند و قرار نبوده چیزی را پرورش دهد و انسان متفاوتی خلق کند و ارزش‌های متفاوتی را ترویج کند و قرار نبوده چیز تازه‌ای جز همان تولید مقاله و فناوری ایجاد کند، اما اتفاقی که افتاده این است که دانشگاه در ایران، یک سری چالش‌های فرهنگی ایجاد کرده که آن چالش‌ها با توجه به رسالت دانشگاه در نوع خاصی از ارزش‌ها شکل گرفته است.

وی افزود: اتفاق نظر وجود دارد که رواداری، تساهل و تسامح از ارزش‌های اصلی دانشگاه است و یا مقوله استقلال و آزادی که برای دانشگاه یک مفهوم سیاسی نیست، بلکه یک مفهوم ارزشی دانشگاه است و یا عقلانیت که برای دانشگاه یک ارزش است و یک راهبرد تکنیکی و یا فنی نیست بلکه بحث و استدلال شود و عقلانیت به مثابه یک ارزش فرهنگی است، اینکه افراد بر سر یک موضوع استدلال کنند و برهان بیاورند.

فاضلی با بیان اینکه تغییر برای دانشگاه یک ارزش است، ادامه داد: دانشگاه وظیفه خود می‌داند که تغییر و پویایی را به عنوان یک ارزش فرهنگی، ایده‌آل و به شکلی از معنا ایجاد کند، ارزش‌هایی که گفته می‌شود میراث فرهنگی بشر بر سر آن اجماع دارند و دانشگاه توانسته جهانی شود.

وی با اشاره به اینکه در کتاب به ما نشان داده نشده دانشگاه‌ در ایران چه کار کرد، گفت: منظور این است که دانشگاه در ایران نتوانسته نهاد مولد علم در یک منطقی که یک قیاس بین‌المللی کنیم باشد و یا در چشم‌اندازی بین‌المللی و در مقایسه با کشورهایی مانند ژاپن و آلمان مولد فناوری باشد و کنار آنها قرار بگیرد، اما دانشگاه توانسته مرکز اصلی مشکلات فرهنگی معاصر ایران باشد، موتور تغییر باشد، موتور مولد رواداری باشد، نه به این معنا که توانسته اینها را تثبیت و یا در جامعه به نتیجه برساند، توانسته در جامعه اینها را به صورت امری مناقشه‌آمیز معرفی کند.

وی افزود: اشکال دانشگاه در ایران را این می‌دانم که دانشگاه نتوانسته علم و فناوری را جلو ببرد و دانشگاه برای این نبوده و رسالت دانشگاه علم نیست.

فاضلی با اشاره به نقد خود از این کتاب عدم توجه به مناقشات دانشگاه با جامعه و حکومت گفت: دانشگاه یک امکان‌هایی ایجاد کرد که آن امکان‌ها مناقشه‌انگیز بودند و آن مناقشه‌ها چه قبل انقلاب و چه پس از انقلاب وجود داشت و دارد، با این تفاوت که آن مناقشات را در زمان پهلوی، جامعه در مقابل دانشگاه شکل داد و در جمهوری اسلامی، این مناقشات توسط حکومت مقابل دانشگاه ایجاد شده است و مناقشه جمهوری اسلامی با دانشگاه، مناقشه بر سر علم و معنای آن نیست. مناقشه بر سر ذات دانشگاه و فرهنگی است که برای تغییر در جامعه ایجاد می‌کند و این کتاب دانشگاه را از منظر علم و نه نهاد یادگیری و یاددهنده معرفی کرده است.

الگوی جهانی نقش خاندان‌ها در توسعه علم در ایران

در ادامه این نشست، نوبت به محمدامین قانعی‌راد، دیگر ناقد حاضر در جلسه رسید، وی با ارائه نقدی بر توضیحات مولف کتاب، خاطرنشان کرد: باید به این نکته تاریخی توجه شود که علم در مراحل اولیه رشد خود، از حمایت خاندان‌ها برخوردار بوده و اینکه شما می‌فرمایید خاندان‌ها و نه حرفه‌ها، همه جای دنیا این‌گونه بوده و منابع تاریخی نشان می‌دهد علم نیاز به یک حامی (Sponsorship) داشته و این هم در وهله اول از خاندان‌های اشرافی که دارای یک ایدئولوژی بودند و متناسب با آن ایدئولوژی می‌خواستند دانشی را تولید کنند و حمایت می‌کردند.

وی افزود: دانشگاه یک نهاد صنفی مستقل که آدم‌های مستقلی در آن باشند نبوده و شاید اولین نهادهای مستقل علمی، انجمن‌های علمی بودند، حتی Royal Society که در قرن 17 ایجاد شد، انجمن سلطنتی است. بنابراین نقش خاندان‌ها در شکل‌گیری علم در ایران از الگوی جهانی توسعه تبعیت می‌کند و این‌گونه نیست که اینجا این اتفاق افتاده و در جاهای دیگر نیفتاده است.

انتهای پیام

captcha