نقد قرآنی ادبیات پارسی و بازویرایش آن از آموزه‌های غلط
کد خبر: 3705213
تاریخ انتشار : ۲۵ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۱:۱۷
یادداشت وارده/

نقد قرآنی ادبیات پارسی و بازویرایش آن از آموزه‌های غلط

گروه ادب ــ رضا اسماعیلی در یادداشتی بر نقد قرآنی تأکید کرده و معتقد است؛ باید در مکتب شعر و ادب پارسی، با تلفیق «دانش» و «بینش» به دنبال تقویت «تفکر نقادانه» و تربیت نسلی «پرسشگر» و «خلاق» باشیم، تا از ترویج خرافه و گزافه در دین پیشگیری کنیم.

شنبه////نقد قرآنی ادبیات پارسی و باز ویرایش آن از آموزه‌های غلط دینی

به گزارش ایکنا، رضا اسماعیلی، شاعر و منتقد و پژوهشگر حوزه ادبیات آئینی به مناسبت بعثت اسوه «اندیشه‌ورزی»، و چکاد «دانایی» و «بینایی»، پیامبر نور و حضور، حضرت رسول اکرم(ص) یادداشتی را نوشته است که در ادامه از نظر می‌گذرد؛
بای بسم الله
پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید؛ «اَلْعَقْلُ نُورٌ خَلَقَهُ اللّهُ لِلاْنْسانِ وَ جَعَلَهُ یُضیءُ عَلَی الْقَلْبِ لِیَعْرِفَ بِهِ الْفَرْقَ بَیْنَ الْمُشاهَداتِ مِنَا لْمُغَیَّباتِ: عقل نوری است كه خداوند آن را برای انسان آفرید و آن را روشنگر قلب (و روح) قرار داد تا در پرتو آن فرق بین آنچه كه آشكار است و آنچه كه پنهان است را بشناسد.» (منتخب میزان الحكمة، محمدمحمدی ری شهری، ص 358، به نقل از الكافی، ج 1، ص 16، ح 12.)
« لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ اَلْعَقْلَ‏ اِسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ‏ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ لاَ أَكْمَلْتُكَ إِلاَّ فِيمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ: وبه راستی خداوند عقل را آفرید و به او فرمود: رو كن! پس او رو كرد. سپس فرمود: برگرد! پس او برگشت. آن گاه خدای تبارک وتعالی فرمود: به عزت و جلالم سوگند كه من آفریده ای از تو بزرگوارتر و فرمانبردارتر نیافریدم. به تو آغاز می‌كنم و به تو برمی‌گردانم. معیار ثواب و كیفر تویی.» (تحف العقول، ص 28.)
گفتار بزرگان ادبی را با قرآن، عترت و عقل محک بزنیم
در ادبیات پارسی، گاهی به گزاره‌های غلطی در قالب منظوم و منثور بر می‌خوریم که چون این گزاره‌ها از زبان بزرگان ادبی نقل شده است، آنها را بدون چون و چرا می‌پذیریم و تکرار می‌کنیم. این پذیرش به معنای مرعوب بودن در مقابل بزرگان و نوعی تقلید بی‌چون و چرا از آنهاست. در حالی که انسان جایزالخطاست و گفتار و کردار هر انسانی در هر جایگاهی قابل نقد است.
با بازخوانی اشعار بزرگان ادبی – به ویژه ضرب المثل های پارسی - به گزاره‌های غلطی از جنس زیر بر می‌خوریم که مضمون آنها در تقابل با آموزه‌های اصیل دینی و موازین عقلی است و نیاز به نقد و بررسی و ویرایش عالمانه دارد:
تا توانی با خرد بیگانه باش/عقل را غارت کن و دیوانه باش!
***
جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟/در کف شیر نری خونخواره‌ای
***
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد/گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
***
زنان را همین بس بُود یک هنر/نشینند و زایند شیران نر
***
دلا خو کن به تنهایی، که از تن‌ها بلا خیزد/سعادت آن کسی بیند، که از تن‌ها بپرهیزد
***
شاعری طبع روان می‌خواهد/نه معانی، نه بیان می‌خواهد
***
به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است!
پیش و بیش از هر چیز باید بدانیم که نقد کلام بزرگان هرگز به معنای بی‌احترامی کردن به آنان نیست. بله، فردوسی، عطار، مولانا، سعدی و حافظ جز مفاخر و مشاهیر ادبی ما هستند و احترام آنها واجب است، ولی احترام گذاشتن به این معنا نیست که ما در مقابل آنان تسلیم محض باشیم و بدون تدبر و تفکر هر چه گفته‌اند بپذیریم. اسلام با چنین طرز تفکری مخالف است. باید گفتار بزرگان را با معیار قرآن و عترت و موازین عقلی محک زد و آنچه که مطابق با آموزه‌های اصیل دینی و موازین عقلی است پذیرفت و آنچه که مخالف آنهاست، کنار گذاشت. استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری در این زمبنه می‌گوید: «سعدی خودمان در یک رباعی چنین اشتباه بزرگی کرده‌است، می‌‌گوید:
من آن مورم که در پایم بمالند/نه زنبورم که از نیشم بنالند
می‌گوید من آن مورچه‌‌ای هستم که زیر پا لگدم می‌کنند، زنبور نیستم که نیش بزنم و از نیشم ناله کنند:
کجا خود شکر این نعمت گزارم/که زور مردم آزاری ندارم
نه آقای سعدی! مگر امر دایر است که انسان یا باید مور باشد و یا زنبور که می‌گویی من از میان مور بودن یا زنبور بودن، مور بودن را انتخاب می‌کنم؟ تو نه مور باش که زیر دست و پا له شوی و نه زنبور باش که به کسی نیش بزنی. سعدی این‌ طور باید می‌گفت:
نه آن مورم که در پایم بمالند/نه زنبورم که از نیشم بنالند
چگونه شکر این نعمت گزارم/که دارم زور و آزاری ندارم
اگر آدم زور داشته باشد و آزاری نداشته باشد، جای شکر دارد و الّا اگر زور نداشته باشد و آزار هم نداشته باشد، مثل این می‌‌شود که شاخ ندارد و شاخ هم نمی‌‌زند. اگر شاخ داشتی و شاخ نزدی، آن وقت هنر کرده‌ای.» (مجموعه‌ آثاراستاد شهید مطهری، ج۲۳، ص: ۱۷۳.)
«...گاهی در ادبیات منظوم یا منثور ما تعلیماتی دیده می‌شود كه كم و بیش تقوا را به صورت اول که ضعف و عجز است نشان می‌دهد. سعدی در گلستان می‌گوید:
بدیدم عابدی در كوهساری/قناعت كرده از دنیا به غاری
چرا گفتم به شهر اندر نیایی/كه باری بند از دلبر گشایی
بگفت آنجا پری‌رویان نغزند/چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند

این همان نوع از تقوا و حفظ و صیانت نفس است كه در عین حال ضعف و سستی است. اینكه انسان از محیط لغزنده دوری كند و نلغزد هنری نیست؛ هنر در این است كه در محیط لغزنده، خود را از لغزش حفظ و نگهداری كند.» (مرتضی مطهری- ده گفتار- صفحه 20-23)
«تفکر نقادانه» و پرهیز از تقلید کورکورانه
دقیقه‌ای که استاد مطهری بر آن تأکید کرده، تقویت «تفکر نقادانه» و بیرون زدن از دایره «تقلید» کورکورانه و طوطی‌وار است. یعنی باید با چشم و گوش باز حرف‌ها را شنید و بعد از تجزیه و تحلیل عقلانی آنها را پذیرفت. چنان که خداوند در قرآن می‌فرماید: «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ: همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می‌کنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایت شان کرده، و آنها خردمندان‌اند./ قرآن کریم، سوره زمر، آیه 18.»
در آموزه‌های وحیانی و قرآنی بسیار بر این مهم تأکید شده است. این که در مقابل عقاید دیگران منفعل نباشیم و هر حرفی را با عقل و منطق و معرفت دینی بسنجیم و بعد از یقین به درستی آن، بپذیریم. چرا که در اسلام «آگاهی و معرفت» دو نوع است: 1 – معرفت مسموع 2 – معرفت مطبوع.
چنان که امام على(ع) در حدیثی مىفرمايد:«العِلمُ عِلمانِ: مَطبوعٌ و مَسموعٌ و لايَنفَعُ المَسموعُ إذا لَم يَكُنِ المَطبوعُ: دانش، دو گونه است: مطبوع و مسموع. دانش مسموع، بدون دانش طبيعى، سودمند نيست.»
منظور از «علم مسموع»، علمی است که از دیگران یا از طریق مطالعه کتاب به دست آمده است. یعنی منبع آن گفته‌ها و شنیده‌های دیگران است. «علم مطبوع» اما به علمی گفته می‌شود که حاصل کشف و شهود و سیر و سلوک علمی انسان است. علمی که محصول اندیشیدن، تفکر، تدبر و خلافیت است. مطالعه کتاب، تنها راهی برای کسب علم مسموع است. ولی زمانی «علم مسموع» ارزش دارد که با «علم مطبوع» در آمیزد و ارزش افزوده پیدا کند. یعنی منجر به رشد «تفکر نقادانه و خلاقانه» در انسان شود.
توجه به این مسئله هنگام مطالعه آثار منظوم و منثور پارسی – به ویژه ضرب‌المثل‌ها – بسیار مهم است. شایسته است آثار بزرگان ادبی را با دید انتقادی بخوانیم و هر ضرب المثلی را به صرف این که سخن «بزرگان ادبی» است، نپذیریم . یادمان باشد که حرف بزرگان وحی مُنزل نیست. دیگر این که هر کتابی با هر محتوایی نیز مصداق «یار مهربان» نیست. نباید در مقابل مطالبی که از کتاب‌ها فرا می‌گیریم تسلیم محض باشیم. به این دقیقه توجه داشته باشیم که صرف کتاب خواندن و افزودن بر محفوظات، دردی از ما دوا نمی‌کند، آنچه که در کتاب و کتابخوانی باید مورد توجه قرار گیرد این است که مطالعه قدرت تفکر نقادانه را در ما تقویت کند. یعنی در فرایند مطالعه مواظب باشیم که دچار استحاله فرهنگی نشویم، به گونه‌ای که کتاب‌ها به جای ما فکر کنند و شخصیت ما را بسازند! حواسمان باشد که مطالعه ما را به انبار «محفوظات» تبدیل نکند، بلکه مطالعه راهکاری برای تقویت قدرت تحلیل و ارزیابی علمی در ما باشد، تا بتوانیم محفوظات خام را به «معلومات» راهگشا و کاربردی تبدیل کنیم.
نقل داستانی از استاد شهید آیت الله مطهری در این خصوص خالی از لطف نیست. استاد مطهری در فرازی از کتاب «تعلیم و تربیت در اسلام» می‌گوید: «یک وقت یک خارجی آمده بود کرج، با یک دهاتی روبرو شد. این دهاتی ‏خیلی جواب‌های نغز و پخته‏ای به او می‏داد. هر سؤالی که می‌ کرد خیلی عالی ‏جواب می‏داد. بعد او گفت که تو اینها را از کجا می‌‏دانی؟ گفت: «ما چون سواد نداریم، فکر می‌کنیم». این خیلی حرف پرمعنایی است. آن که ‏سواد دارد معلوماتش را می‌گوید، ولی من فکر می‏کنم، و «فکر» خیلی از سواد بهتر است. این مسئله که باید در افراد و در جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا بشود –یعنی قوه تجزیه و تحلیل در مسائل پیدا بشود – یک مطلب اساسی ‏است؛ یعنی در همین آموزش‌ها و تعلیم و تربیت‌ها در مدرسه‏ها وظیفه معلم‏ بالاتر از این که به بچه یاد می‏دهد این است که کاری بکند که قوه تجزیه و تحلیل او قدرت بگیرد، نه این که فقط در مغز وی معلومات بریزد، که اگر معلومات خیلی فشار بیاورد ذهن بچه راکد می‏شود.»
پیوند «احساس‌گرایی» با «اندیشه‌ورزی»
جان کلام آن که نقد قرآنی و عقلانی ادبیات پارسی و باز ویرایش آن از آموزه‌های غلط دینی و اخلاقی نیاز هنوز و همیشه جامعه ماست. باید در مکتب شعر و ادب پارسی، با تلفیق «دانش» و «بینش» به دنبال تقویت «تفکر نقادانه» و تربیت نسلی «پرسشگر» و «خلاق» باشیم، تا از ترویج خرافه و گزافه در دین پیشگیری کنیم. باید از «احساس‌گرایی»، «رمانتیسم» و «سانتی مانتالیسم» افراطی در ادبیات - که در مواردی به ابتذال ختم می‌شود – بپرهیزیم و «احساس‌گرایی» را با «اندیشه‌ورزی» پیوند بزنیم تا خلاقیت ما بارور شود و قدرت تحلیل پیدا کنیم. باید بدانیم که عقاید باطل و خرافی از روزنه «جهل» و «انفعال دینی» به پیکره جامعه سرایت می‌کند. چیزی که بدعت‌گزاران و تحریف‌گران را جسور می‌کند، بی‌تفاوتی و انفعال جامعه دینی است. اگر ما در برابر کژاندیشی‌ها و پدیده‌های خرافی و غیرعقلانی در زمان مناسب واکنش نشان دهیم، دیگر کسی جرئت نمی‌کند با سوءاستفاده از احساسات دینی مردم به تحمیق آنان بپردازد. چنان که در حدیثی از امام صادق(ع) می‌خوانیم: «فإنَّ فیناٰ اَهلَ البَیْتِ فی کُلِ خَلَفٍ عَدُولا یَنفونَ عَنهُ تَحریف الغاٰلینَ وَ انْتِحالَ المُبطلینَ وَ تأویلَ الجاهِلینَ: از امامان اهل بیت در هر نسلی، عالمان دینی عالیقدری وجود دارند که از تحریف غالیان، غلط اندازی و گزافه گویی باطل گویان و تأویل جاهلان از ساحت دین جلوگیری می‌کنند.» (شیخ حسن زین الدین: معالم الاصول، صفحه 7 چاپ المکتبة الاسلامیة 1370.)
آری، باید طرحی نو در اندازیم و به دنبال آشتی «عقل» و «عشق»، و تقویت «تفکر نقادانه» در شعر و ادبیات باشیم؛ چرا که تنها با بازشناسی و تکریم مقام رفیع و بی‌بدیل «عقل» و ستایش «دانایی» و «بینایی» می‌توان با باورهای غلط و جهل و خرافات مبارزه کرد– اینچنین باد.
انتهای پیام

 

captcha