لطیف چون گل؛ سبک چون نسیم
کد خبر: 3705442
تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۶
در رثای مرحوم استاد کتابی؛

لطیف چون گل؛ سبک چون نسیم

گروه فرهنگی ــ مرحوم استاد کتابی، روحی بزرگ و در عین حال بسیار لطیف به لطافت گل و نسیم سحری داشت و دیدارش انسان را به یاد مردان خدا می‌انداخت.

لطیف چون گل؛ سبک چون نسیم

به گزارش ایکنا از اصفهان، در یادداشتی به قلم علی‌اصغر باباصفری و از شاگردان دکتر محمدباقر کتابی آمده است: حدود دو ماه پیش بود که اصفهان، شهر فرهنگ و علم و ادب و هنر، ناباورانه به سوگ بزرگمردی نشست که تاریخ این دیار نظیر او را کمتر به خود دیده است؛ آری! استاد جمشید مظاهری در نوزدهم بهمن‌ماه گذشته به سوی پروردگارش پر کشید و شهری را سوگوار و داغدار خویش ساخت. هنوز در ماتم از دست دادن این استاد بزرگ بودیم که خبر درگذشت استاد دکتر سیدمحمدباقر کتابی، کام جانمان را تلخ‌تر کرد و ما را به سوک خود نشاند.
مرحوم استاد دکتر سیدمحمدباقر کتابی در سال 1302 در خانواده‌ای اصیل و روحانی در اصفهان چشم به جهان گشود. ایشان در طول عمر با برکتشان از محضر استادان و بزرگانی چون: مرحوم حاج آقا رحیم ارباب، حاج میرزا علی آقاشیرازی، آیت الله خادمی، آیت الله طیب و جمع دیگری از بزرگان بهره‌مند شد. خاطراتی که مرحوم دکتر کتابی از استادان خویش برای دانشجویان نقل می‌کرد بسیار شیرین و آموزنده بود. انس و الفت ایشان با اهل علم و کسب معرفت و تجربه از محضرشان، به این استاد عزیز تشخصی بخشیده بود. به یاد دارم از استاد خودشان مرحوم آیت‌الله حاج آقا رحیم ارباب مطالبی را نقل می‌کردند و می‌گفتند که مرحوم ارباب با وجود این که من بسیار جوان بودم به من علاقه و محبت خاصی داشتند به گونه‌ای که حتی هنگام نماز جماعت، من را جلوتر از صف اول و کمی عقب تر از خودشان قرار می‌دادند. مرحوم استاد کتابی به‌طور خاص به‌شدت تحت تاثیر شخصیت و روحیات و افکار استاد خود، مرحوم ارباب بود که خود ایشان نیز از دست پروردگان عالم، فقیه و فیلسوف بزرگ، مرحوم جهانگیر خان قشقایی بود. اهل علم می‌دانند که مرحوم جهانگیرخان قشقایی، راه و روشی متفاوت از سایر علما داشته بود و همین طرز فکر و منش در شاگردان وی نظیر مرحوم ارباب و به تبع آن در شاگرد شاگرد ایشان تاثیر کرده بود.
مرحوم دکتر کتابی از آن دسته استادانی بود که علم و فروتنی را باهم داشت. از جنبه علمی بسیار فاضل و فرهیخته بود؛ کلاس‌های ایشان عمدتا در حوزه ادبیات عرفانی بود و به ویژه حافظ و مثنوی و غزلیلات شمس را به خوبی و به زیبایی تمام تدریس می‌کرد. شیوه تدریسی متفاوت از سایر استادان داشت به گونه‌ای که برای دانشجویان، بسیار دلنشین و جذاب بود. بیان ایشان حاکی از روح بلند و معنوی او بود که بسیاری از حقایق عرفانی را دریافته و چشیده بود و در عین حال تواضعی به غایت داشت. معلمی دلسوز و مهربان بود که در عین متانت و آرامش، شوخ طبعی و ظرافت‌های خاص خود را نیز داشت.
کلاس‌های ایشان سرشار از معنویت و عرفان بود، اما نه به صورت خشک و عبوس؛ بسیاری از مسائل را با چاشنی طنز و شوخ طبعی بیان می‌کرد به گونه‌ای که دانشجویان سر کلاسشان اصلا و ابدا احساس ملال و خستگی نمی‌کردند. آنچه در گفتار و سلوک عملی ایشان به خوبی دیده می‌شد، رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط و تعصب بود. استفاده به جا از آیات قرآن و احادیث و نیز اشعار و سخنان بزرگان و ذکر خاطرات از استادان و عالمان برجسته، به کلام ایشان جلوه و جذابیت خاصی داده بود که با لحنی آرام و ملایم و در عین حال بسیار گرم و صمیمی و گیرا بیان می‌کرد.
مرحوم استاد ما، سعه صدری مثال زدنی داشت و آرامش روح و روانش بر حرکات و سکنات و وجنات او آشکار بود. در طول 34 سالی که افتخار شاگردی ایشان را داشتم حتی یک بار هم ایشان را عصبانی ندیدم! با دقت و حوصله فراوان به سؤالات و مطالب دانشجویان گوش می‌داد و با مهربانی و لبخند و آرامش پاسخ می‌گفت. به یاد دارم 33 سال پیش که در دوره کارشناسی درس حافظ را با ایشان داشتم، در پاره‌ای موارد با دیدگاه ایشان موافق نبودم؛ اجازه خواستم تا مطالبم را به صورت کنفرانس در کلاس ارائه کنم، ایشان با خوشرویی تمام پذیرفتند و یک جلسه از کلاس را در اختیارم گذاشتند. پس از ارائه مطالبم با وجود این که به مقتضای نوجوانی و خامیم درباره دیدگاه استاد و نقد نظریاتشان تندروی کرده بودم اما استاد با رویی گشاده مرا تشویق کرد و بدون تندی و تعصب موارد مطرح شده را نقد فرمود.
شوق وصف ناپذیر ایشان به علم و فراگیری دانش و آموختن یافته‌ها و معلومات به دانشجویان و طالبان علم و معرفت تا پایان عمر همراه ایشان بود، به گونه‌ای که علی‌رغم کهولت سن، شور و شوقی زاید الوصف داشت و حضور در جمع دانشجویان و مشتاقان علم، وی را به وجد می‌آورد. علاقه وافر استاد به دانشجویان و شیفتگان معرفت به حدی بود که تا پایان عمر با برکتش منزل خود را محل و محفل پذیرش ایشان کرده بود و به گرمی پذیرای همگان بود.

وارستگی و عدم تعلق به دنیا و مظاهر فریبنده آن در گفتار و کردار او هویدا بود. وجود مرحوم استاد کتابی ، به سان خرمن بزرگ و ارزشمندی بود که خوشه خوشه از محضر بزرگان علم و ادب و فلسفه و فقه وعرفان و سایر علوم گرد آورده بود و بی هیچ بخل و ضنتی در اختیار همگان می‌گذاشت.
آثار قلمی ایشان (آنچه تاکنون چاپ شده است) اگرچه زیاد نیست، اما همین مقدار نشان از مراتب علم و فضل ایشان دارد. کسب فیض از محضر عالم بزرگی چون حاج میرزا علی آقا شیرازی که از شارحان نهج البلاغه به شمار می‌رفت ، موجب شد که مرحوم استاد به تالیف کتاب ارزشمند«کلید گشایش نهج البلاغه» بپردازد و مفردات نهج البلاغه را به خوبی شرح و تفسیر کند. همچنین کتاب دیگر ایشان، شرح حال رجال معروف علم و ادب و هنر اصفهان است که در سال 75 به چاپ رسیده است، علاوه بر این نوشتن مقدمه بر 9 کتاب و چاپ تعدادی مقاله ارزشمند و نیز تالیف چندین کتاب دیگر که متاسفانه هنوز چاپ نشده است، از جمله آثار قلمی استاد به شمار می‌رود. اما آنچه مایه تشخص استاد کتابی بود، جنبه معلمی و وارستگی و اخلاق مداری و تهذیب نفس ایشان است که از وی شخصیتی کم نظیر ساخته بود؛ شخصیتی که آمیزه‌ای از عرفان و رندی و ظرافت و شوخ طبعی و نکته دانی و نکته گویی و دینداری و دین ورزی را با خود داشت. مرحوم استاد کتابی، روحی بزرگ و در عین حال بسیار لطیف به لطافت گل و نسیم سحری داشت و دیدارش انسان را به یاد مردان خدا می‌انداخت. او در زمره کسانی بود که در روزگار فریب و دغلکاری و ظاهرسازی، انسانی بی ریا، بیزار و به دور از تظاهر و مقدس مآبی بود به گونه‌ای که برخی سخنان ایشان، حالات و گفتار ملامتیه را فرایاد می‌آورد! در عین حال فردی بود که بسیار مقید به اصول و موازین دینی و ارادتمند و عاشق خاندان پیامبر(ص) بود. به خاطر دارم زمانی که در مقطع کارشناسی ارشد در مشهد تحصیل می‌کردم چندین بار ایشان را در حرم حضرت رضا (ع) دیدم که با چه خضوع و ادب و احترامی در مقابل ضریح امام می‌نشست و دعا و قرآن می‌خواند.
سال‌های متمادی تدریس ایشان در آموزش و پرورش و دانشگاه‌های مختلف و به ویژه تدریس در دانشگاه اصفهان، موجب تربیت و پرورش شاگردانی شد که آموزه‌های آن استاد بزرگ را همچون چراغی فرا راه خود و جامعه داشته‌اند و یاد و خاطره آن پیر فرزانه و عارف وارسته را همواره در ذهن و ضمیر خود زنده نگه می‌دارند. اکنون که او به معبود و محبوب خویش پیوسته است به روح بلند او درود می‌فرستم و آرامش و آمرزش الهی را برای او می‌خواهم. روانش در مینوی پروردگار، قرین رحمت و شادی باد.
هنوز طنین صدای او در سرم می‌پیچد که با حس و حالی خاص و شوری وصف ناشدنی، با صدای گرم و مهربانش غزل حافظ را در کلاس می‌خواند:
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست.
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست....

یادداشت از علی اصغر باباصفری

captcha