به گزارش خبرگزاری ایکنا، محسن بهاری، رزمنده مدافع حرم مازندرانی که در حماسه خان طومان حضور داشت، حوادث خان طومان را به خوبی تشریح کرد که روایت جانسوز این رزمنده مدافع حرم در ادامه آمده است:
منطقه خان طومان به لحاظ جاده کمربندیای که 8 کیلومتر است و داعش از این راه به ترکیه نفت میفروشد و تجهیزات نظامیاش را تهیه میکند، موقعیت استراتژیکی برای تروریستها محسوب میشود. ما درحال پیشروی و گرفتن این جاده بودیم و درصورت پیروزی قوای ما حلب به صورت کامل در محاصرهمان قرار میگرفت. ترکیه به تروریستها خبر داد که باید هر چه زودتر تکلیف این کمربندی و شاهراه روشن شود، چون در صورت بسته شدن آنجا توسط ایرانیها دیگر ارسال سلاح، مهمات و نیرو از این مسیر امکان پذیر نیست که در این صورت خیلی دوام بیاورید 10 روز است.
روسیه شبانه روز در حال بمباران این منطقه بود تا اینکه آمریکا به روسیه اعلام کرد دو روزی دست نگه دارد و در واقع آتش بس شود و حملات توپخانهای و هواییاش را متوقف کند تا کشتهها و زخمیها جمعآوری شوند. آمریکا با این امر به نوعی دو روز روسیه را از بازی نظامی خارج کرد. گروههای مختلف تروریستی هم که بعضا با هم مشکل داشتند در این قضیه متحد شده و تصمیم گرفتند وضعیت خان طومان را مشخص کنند و بعد راجع به مشکلاتشان بحث کنند.
در این ایام، عربستان تمام زندانیهای خاورمیانه را میخرید و به عنوان مجاهد به مرزها میفرستاد تا سه ماه برایشان بجنگند، بعد از سه ماه اگر زنده بودند، آزادند و در این مدت هم حقوق خود را به روز میگیرند. در این بین دو هزار نیرو هم برای هجوم تزریق شد و تمام سلاح هم از مرز آمد. نیروهای اسلام در این طرف درگیری قوایی متشکل از 70 رزمنده مازندرانی از ایران، 850 افغانستانی از تیپ فاطمیون، 400 نجبا عراقی و 280 سوری بود.
من از روز چهارشنبه با دوربین ترمالی که داشتم، متوجه شدم دشمن کاملا در حال آماده شدن است و اطلاع هم دادم اما گفتند چون آتش بس اعلام شده و بچههای سازمان ملل اینجا هستند، دشمن حمله نمی کند. با این حال بچه های نیروی قدس به این اکتفا نکردند و گفتند شما آمادگی داشته باشید. شهید رادمهر 15 فروردین با نیروهایش رسید، چهار روز بعد این درگیری آغاز شد که رزمنده هایی مثل سالخورده و بواس در این جریان شهید شدند و خط عمار شکست خورد، اما نیم ساعت بعد دوباره خط پس گرفته شد. واقعا باید به مازندرانی بودن مان افتخار کنیم چون جانانه جنگیدند. شهید خلیلی که با آرپیچی نفربر میزد، خودش مجروح شد و تروریستها چند روز بعد اعلام کردند او را اسیر کردند و کشتند.
دشمن چهارشنبه نیرو آورد و پنجشنبه ساعت یک بعد از ظهر آتش تهیه شروع شد. ما هنوز اطلاعات دقیق از منطقه نداشتیم. رزمندههایی که در دفاع مقدس بودند میگفتند: در کربلای 4، هر یک متر یک متر خمپاره میآمد، اما در خان طومان آن روز هر یک وجب، یک وجب یک خمپاره میخورد، حتی بچههایی که در سنگر هم بودند، زخمی میشدند. خان طومان را سال گذشته در برج 9 گرفته بودیم، به خاطر همین دشمن تمام نقاط را از جمله ساختمان فرماندهی، مخابرات و آماد را ثبت شده داشت و نیاز نبود چهار تا خمپاره بزند، بعد تصحیح کند و گلوله پنجم درست بخورد به هدف. همان اولین گلوله مستقیم میخورد به هدف. حالا با توجه به دو هزار نیروی تکفیری که وجود داشت همه دست به دست هم دادند تا خان طومان را پس بگیرند.
جنگیدن در سوریه سخت است. آنجا دیگر جنگ با کلاش و تیربار نیست. دشمن برای زدن یک نفر، توپ 23 که مختص هواپیما است میآورد و با کرنت آدم میزنند در صورتی که این سلاح فقط تانک را منفجر می کند. عربستان آنقدر سلاح می دهد که برایش مهم نیست چه سلاحی کجا مصرف میشود. ساعت یک تا یک و نیم آن روز آتش تهیه شروع شد. در ساعت سه یا سه و نیم بعد از ظهرتانک پی ام پی انتحاری و پر از مهمات منفجرهرا به طرف خان طومان فرستادند، اما قبل از اینکه تانک پی ام پی به وسط شهر برسد، یکی از رزمنده های زرهی فاطمیون با تانک ، تانک بی ام پی را زد. اگر تانک آنها وسط شهر میآمد و منفجر میشد، آمار شهدا زیاد میشد. حتی رزمندهای که راننده تانک بود و تانک پی ام پی را هدف قرار داد، خودش شهید شد. وقتی پی ام پی منفجر شد، به قدری موجش زیاد بود که زمین از هم پاشید، هرکس نزدیک بود، شهید شد و آنکه دورتر بود، موج انفجار او را گرفت.
با این انفجار عظیم خیلی از رزمندههای فاطمیون و دیگر گروهها همان دقایق وحشت زده شدند و مجبور شدند به عقب برگردند و عدهای هم مجروح و زخمی بودند، ماندیم 70 نفر مازندرانی و 100 تا 150 نفر هم سایر نیروها (جمعاً 200 نفر) در مقابل دو هزار تروریست. بعد از این انفجار، از طریق بهپاد و هلی شات خبر دادند که خط خالی شده و نیروهای آنها در حال عقب نشینی هستند، تانکها را حرکت بدهید. از هر خطی که 150 متر هم نمیشد، 5 یا 6 تا تانک آمد. بدنه تانکها هم سر بود و وقتی آرپیچی به آن میخورد سر میخورد و رد می شد. جلوی چشم ما یکی از رزمندهها با آرپیچی زد به تانک و تانک دشمن منفجر نشد، فقط گلوله آرپیچی روی تانک سر خورد و رد شد.
نیروهای آنان 4 خط و چهار مدل مختلف نیرو داشتند و دائم هم بهشان نیرو تزریق میشد. سری اول آنها موادی به بدنشان میزنند که چیزی نمیفهمند و خوشحالی زایدالوصفی به آنها دست میدهد و هر چیزی جلویشان بیاید را نابود میکنند. پشت سر مهاجمینشان، نیروهای اعتقادیشان بود، سومین گروه مزدورها و پولکیها بودند و در ردیف چهارم نیروهایی بودند که فقط تیر خلاصی میزدند. این گروه آخر که میآیند بقیه نیروها میدانند اگر بخواهند زنده بمانند باید خط را بگیرند در غیر این صورت کشته میشوند. شهیدان سیدطاهر و حسین مشتاقی در این مرحله شهید شدند و شهید قنبری دیده بان ما هم چون در همان ساعت اول به شهادت رسید، توانستند پیکرش را به پشت جبهه برگردانند، اما بقیه ساعت 4 به بعد شهید شدند و پیکرشان در دست نیروهای داعش ماند. قبلا به راحتی با گرفتن مبلغی پیکرها را میدادند، اما الان عربستان آنقدر در گوششان خواندند که جسدها را ندید تا خانوادههای آنها تا قیام قیامت در ذهنشان باشد که پیکر عزیزانشان ماند آنجا. مانند پیکر شهید حبیب الله پور که سال قبل شهید شده بود.
از بعدازظهر اوضاع به گونهای شد که نبرد کوچه به کوچه شده بود و دیگر کلاش را انداختیم و با نارنجک میجنگیدیم، جنگ تن به تن شده بود که اعلام کردند، برگردید عقب. عقب برگشتن برای ما که رفیقانمان را که سر یک سفره با هم نشسته بودیم و حالا دیگر شهید شدند بسیار سخت بود که بدون پیکرشان برگردیم. نمیدانستیم باید جواب خانوادهشان را چطور بدهیم. بچههای مازندران در آن وضعیت و در شرایطی که آب و غذا هم نداشتیم تصمیم گرفتیم بمانیم و بجنگیم. در این موقعیت سردار رستمیان قصد داشت به خط برود که گذاشتیم گفتیم حاجی اگر صدای شما پشت بی سیم قطع شود دیگه کار بچه ها تمام است.
ما خط به خط، کوچه به کوچه عقب آمدیم، اینکه می گویند محاصره شدیم و فرار کردیم و از پشت ما را زدند، اشتباه است، خدا شاهد است مدیون هستند کسانی که این حرف ها را میزنند. خبر شهادت من را هم دادند. آن بنده خدا که شهادت مرا اعلام کرد، بی راه نگفت. با ماشینم مهمات میبردم، وقتی فهمیدم دو تا از بچهها شهید شدن، گفتم بروم سمت آن خونه تا بتوانم پیکر آنها را بیاورم عقب، آنجا در معرض دید دیده بان خودی و دشمن بود. ماشین را در 150 متری آن خانه پشت خاکریز گذاشتم تا دیده بان آنها ماشین را نبیند که بزند. در فاصله 4 تا 5 متری خانه، دیده بان آنها مرا دید و خمپاره 120 را زدند که با موج انفجار پرت شدم به طرف دیوار و بیهوش شدم و از دید دیده بان خودی خارج شدم که او هم فکر کرد به شهادت رسیدم و در بی سیم اعلام کرد که محسن بهاری نیز به شهادت رسید.
بعد از 3 یا 4 ساعت که به هوش آمدم، بدنم سست بود، کشان کشان خودم را به ماشین رساندم، فندکی که در جیب داشتم روشن کردم، دستم را از آیینه انداختم پایین زیر چرخ جلو، مسیر دو کیلومتری را آرام آرام با ماشین یک ساعت و نیم آمدم تا نیروهای دشمن ماشین را نبینند و نزنند. رزمندههای ما مظلومانه به شهادت رسیدند. خان طومان در 40 کیلومتری حلب بود. خان طومان بهانه بود، هدف آنان حلب بود، اگر مقاومت نمی کردیم و تا یک روز آنها را خان طومان متوقف نمیکردند، تکفیریها به راحتی به حلب میرسیدند، مثل قضیه منافقین که قصد داشتند به تهران برسند، اما در کرمانشاه متوقف شدند. اما ما 200 نفری در مقابل دو هزار نفر ایستادگی کردیم. بچه ها خان طومان با چنگ و دندان ایستادگی کردند.
خدا اگر بخواهد کسی را ببرد به او شجاعت و نیروی زائد الوصفی میدهد. علی عابدینی، سید رضا طاهر و حسین مشتاقی از این دست بودند. من 13 سال در کردستان و دو سال در زاهدان بودم و این دومین سری بود که به سوریه میرفتم، با این چیزها بیگانه نبودم، اما در طول عمرم اینگونه آتش تهیه ندیده بودم. واقعا بچهها مردانه ایستادگی کردند جلوی 2000 نفر. وقتی حاج قاسم آمد و فهمید دویست نفر جلوی دو هزار نفر ایستادگی کردند، گفت مازندران کارش را به خوبی انجام داد. به برکت خون شهدا ورودی شهر دست ما بود. تکفیریها ازآن نیروی دو هزار نفره اعلام کردند 700 کشته دادند. بعد از این اتفاق روسیه تازه متوجه شد که در این آتش بس چه دوری خورده و حالا از زمین و هوا می زند.چقدر به آنها گفتیم در این جریان آمریکا نقش دارد و هر جا آمریکا نقش داشته باشد، قطعا مسئله ای در آن هست و حواستان باشه.
سمت راست ما ارتفاعی بود که بالایش چند تا خانه بود. ما اگه قرار بود دور نخوریم باید حتما آن خانه ها که چون دیوارش زرد بود، معروف به خانه زرد بود را نگه میداشتیم که به آن ارتفاع تل اربعین میگفتند. تا ورودی آن خانه رسیدیم، پهباد ما اعلام کرد در خانه کسی نیست اما اطلاعات غلط بود. سید رضا طاهر با رعایت احتیاط دیوار به دیوار و ستون به ستون رفتند، تا سید رضا در را باز کرد، یک خشاب کامل بر سینه سید رضا طاهر خالی شد که با همان حال در لحظات آخر با زبان مازندرانی گفت «دله نه این وشون دله درنه» مشتاقی با بی سیم پشت دیوار شنید و مجالی هم به او ندادند پشت خانه به شهادت رسید.
شهید کابلی هم با اصابت خمپاره به شهادت رسید. شهید بلباسی که در مناطق عملیاتی راهیان نور همیشه با او بود، رفت که شهید کابلی را بیاورد، شهید بریری هم برای کمک به بلباسی رفت تا در میان تیر و ترکش تنها نباشد. وقتی پیکر کابلی را روی ماشین گذاشتند، با قناسه هر دو را از پشت زدند. عکسهای شهید بلباسی را اگر ببینید صاف دراز کشیده و پشت سرش خون جاری شد. اینها واقعا مردانه ایستادند. من خط به خط عقب می آمدم و شاهد این قضایا بودم.
شهید رادمهر رفت به سمت ساختمان فرماندهی تا اطلاعات را امحا کند، اما سیدجواد اسدی میدانست که ساختمان در محاصره است رفت تا کمک رادمهر شود. سیدجواد دوید داخل کوچه تا وارد ساختمان فرماندهی شود، وسط راه دوازده هفت به اوخورد و پرت شد خورد به دیوار و افتاد پایین. آتش سنگین بود و هر دو به شهادت رسیدند.با توپ 23 هر چی آمد، می دوختنش!
اسامی شهدای خان طومان به این شرح است: سيدرضا طاهر، سعید کمالی، محمد بلباسی، سيدجواد اسدی، حسین مشتاق، حبیبالله قنبری، محمود رادمهر، رحیم کابلی، علی عابدینی، علیرضا بریری، رضا حاجیزاده، حسن رجائیفر، علی جمشیدی، سیدشفیع شفیعی.
انتهای پیام