به گزارش ایکنا از همدان،شهید غلامحسین صفری چهارم اسفندماه سال ۱۳۴۴ در شهرستان آبادان به دنیا آمد. پدرش محمد نام داشت. بنابر ضروریات زندگی همراه با خانواده به همدان و شهرستان ملایر نقل مکان کردند. سال ۱۳۵۱ وارد دبستان شد و تحصیلات خود را آغاز کرد و تا پایان دوره راهنمایی ادامه تحصیل داد.
با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان سرباز به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و روانه جبهههای نبرد حق علیه باطل شد تا در برابر تجاوز ارتش بعث عراق به مرزهای ایران ایستادگی کرده و از ملت و کشور خویش دفاع کند. در عملیاتهای متعدد شرکت کرد و در مناطق مختلف عملیاتی حضور فعال داشت و همراه با دیگر همرزمان خود حماسهها آفرید.
سرانجام پس از ماهها مجاهدت در راه خدا در نوزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی ابوغریب در درگیری با نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله مستقیم دشمن به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست. مزار او در گلزار شهدای شهر سامن از توابع شهرستان ملایر واقع است.
وصیتنامه سرباز شهید «غلامحسین صفری»
به نام خدا
همه از سوی او آمدهایم و بازگشتمان هم به سوی اوست
بنام خالق یکتای و بیهمتای بخشنده و مهربان. سپاس میگویم پروردگار متعال که ما را به راه راست هدایت فرمود و درود میفرستم بر پیامبران الهی که با رهنمودهای لازم درست زندگی کردن را به انسانهای روی کره زمین آموختند.
سلام بر پدر و مادر عزیز خودم که با تربیت صحیح و نان حلال و زحمتکشی مرا به اینجا رساندهاند. برادران و خواهران عزیزم را سلام عرض میکنم و اگر در طول زندگی کاری کرده باشم که باعث ناراحتی آنها شده باشد امیدوارم که این برادر کوچک خودشان را ببخشند.
همچنین از تمامی اقوام و همسایگان و دوستان و همکلاسیهایم طلب بخشیدگی دارم. در وصیتنامهها رسم بر این بود که فرد از تقسیم کردن اموال خود به دیگران مینوشت اما در این وصیت من هیچگونه مالی ندارم که از آن صحبت کنم بلکه فقط یک جان و بدن سالم دارم که آن را هم از خدا به من رسیده و در راه خدا تقدیم خواهم کرد.
امروز من در لباس مقدس سربازی هستم. این لباس از شجاعت و شهامت و دلیری برای دفاع از میهن در راه رضای خدا بافته شده و وظیفه من را مشخص کرده است. خداوند متعال امروز به من توفیق داده است که لباس رزم بر تن کنم و در مقابل دشمن مثل کوه استوار بایستم و هرگز نخواهم گذاشت که دشمن به کشورم آسیب رساند مگر نه اینکه فردوسی شاعر بزرگوار فرموده است:
همه سر به سر تن به کشتن دهیم / از آن به که کشور به دشمن دهیم
اگر کشت خواهد همی روزگار / چه نیکوتر از مرگ در کارزار
چنانچه تمام ابرقدرتهای جهان دست به دست هم دهند نمیتوانند ما را شکست دهند. همانگونه که امام خمینی میفرماید در این جنگ چه کشته شویم و چه بکشیم در هر دو حال ما پیروزیم چرا که متجاوز نیستیم و کشورگشایی نخواهیم کرد، ما دفاع از کشور و ناموس و دین خود را داریم. ما فقط صلح و دوستی را در تمام جهان میخواهیم و دوست داریم کشوری آرام، با امنیت و به دور از دشمنان داخلی و خارجی داشته باشیم.
آری نمیدانم دوباره به شهرم و به خانهام برمیگردم یا هرگز قسمت نشود که دوباره شما را ببینم اما وصیت من به تمام مردم ایران این است که همیشه خدا را مدنظر داشته باشند و نگذراند دشمنان جوان ما را گمراه کنند بلکه جوانان را به سوی علم و ایمان تشویق کنند. خون شهدا هیچ وقت به هدر نمیرود و همیشه خاطره جنگ را به یاد داشته باشند و شهدا را به یاد بسپارند و ایثارگری رزمندگان را برای نسل آینده بازگو کنند و هرگز به فراموشی نسپارند.
اینجا کربلای ایران است و جای امتحان. خدایا شاهد باش که برای رضای تو حرکت کردم. خدایا تو شاهد باش که من از وطنم به قصد رضا و اجرای فرامین تو هجرت کردم و ناظر باش که تنها و بیآلایش پشت پا به زندگی زدم و با اخلاص جای پای شهیدان گلگون کفن گذاشتم و اینک خونم را به تو میدهم و سر و جسم را به تو وامیگذارم.
شهادت میدهم به اینکه خدایم یکتاست و بزرگتر از آن است که وصف شود. محمد(ص) و علی(ع) و اولادش ائمهاطهار(ع) و صاحب ولایت حضرت مهدی(عج) است.
غلامحسین صفری
1 اردیبهشت 1365
انتهای پیام