به گزارش ایکنا از اصفهان، آیتالله سیدمحمود طالقانی، مفسر قرآن کریم و از بنیانگذاران نواندیشی در تفسیر پرتوی از قرآن خود و در تفسیر آیه ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ سوره بقره آورده است:
امتیاز هرکتاب وعلمی بهحسب امتیاز موضوع است، موضوع چیزی است که مطالب ومسائل آن کتاب پیرامون آن میباشد، مانند مقدار منفصل و متصل: در علم حساب وهندسه، جسم: از جهت دوگونه تغییر در علم فیزیک وشیمی، بدن: در علم طب وتشریح. چون موضوع شناخته شود تعریف ونتیجه هم شناخته میشود. مطالب هر کتابی یا از راه تجربه وحس اثبات میگردد یا به وسیله برهان و تقعل، یا مانند قرآن، فطرت اولی و وجدان ناآلوده آن مطالب را میپذیرد و عقل و تجربه اثبات مینماید. موضوع بحث قرآن انسان است، نه از جهت سازمان جسمی یا روانی، بلکه از جهت ذات وحقیقت انسانیت یعنی ضمیر خیرخواه حقجو که صلاح و فساد آن منشأ صلاح و فساد نفسیات و اخلاق و اعمال میگردد.
پرتو هدایت قرآن، آن ضمیر حقجوئی را برمیافروزد و به راه میاندازدکه سازمان اولیهاش منحرف و فاسد نشده و از باطل و آلودگی حریم میگیرد، یعنی دارای تقوای فطری است، این موضوع قرآن و مشخص این کتاب است از دیگر کتابها. تشخیص موضوع تعریف را معلوم میدارد: قرآن کتاب هدایت متقین است،گو اینکه هدایت خود از جهتی مطلوب ذاتی است، ولی غایت ونتیجه را رستگاری اعلام نموده، این سه مطلب موضوع و تعریف و غایت است که علماء هر علمی در آغاز شروع با آن، دانستن این سه موضوع را لازم دانستهاند، بیان کامل این سه مطلب تنها دراول همین سوره بقره است که پس از سوره حمد قرآن با آن آغاز میگردد، و نظم و ترتیب سورهها و آیات قرآن را میرساند. اینک با هم دقت در این آیات مینمائیم تا با توجه به معنای لغات و کلمات بنگریم چه میفهمیم.
ذلک الکتاب: با آن که هنوز قرآن به آخر نرسیده و همه آیاتش پیش از این اشاره فرود نیامده بوده تا به صورت کتاب درآید، ذلک اشاره به چه میتواند باشد؟
آیا با توجه به ذلک که برای اشاره دور و توسعهای که در معنای کتاب است بهتر از هر توجیهی این نیست که بگوئیم اشاره به صورت محقق قرآن است؛ پیش از آنکه به صورت الفاظ و عبارات درآید چنانکه هر حقیقت علمی که در عالم بسیط عقل است پیش از آنکه با عالم حس تنزل نماید در عالم ذهن صورت میگیرد، معنای نزول قرآن هم همین است که پیش از تنزل کامل در ذهن کلی عالم- یا به تعبیر روایات آسمان دنیا- نازل شده.
لاریب فیه: چون معنای ریب را مرادف شک دانستهاند و نفی مطلق شک با این همه شکوکی که در ذهنها و کتابها وجود داشته و دارد درست نمیآید ظاهر کلام را تأويل وجه نمودهاند، چنانکه گفتهاند مقصود نفی شایستگی ریب است، یا جمله در معنای نهائی است مانند: «لارفث ولافسوق، یعنی نباید کسی شك نماید، یا نفی شك در باره هدایت است بنا بر آنکه هدی حال برای ضمير فيه باشد با توجه بمعنای ریب - که گفته شد ریب اضطراب ذهن و سوءظن است و بعلل نسبت داده می شود ، و توجه اینکه با | بررسی گذشته تاریخ معلوم می شود که شکوک و شبهات مردمی در باره قرآن منشأش آراء بی پایه با عصبيتها یا تلقینات دشمنان بوده، به بلاغت و پرمایه بودن این جمله پی میبریم. این جمله با صراحت اعلام میدارد که اضطرابها وشكوك و بداندیشی ها منشأش قرآن نیست بلکه منشأش علل نفسانی و انحرافهای فکری و کوتاهی از واقع بینی و عوامل سیاسی و اجتماعی است، ذهنهای محدود بشری در اثر مقدمات غلط علمی یا تلقينها و تقليدها محدودتر میگردد و جز آراء وعقائدی که نتیجه این علل است و مانند پرده غلیظی فکر را فرا میگیرد باور نمینماید یا به نظر شك و تردید مینگرد. هنگامی که پس از قرن اول فلسفه یونان در میان مسلمانان رواج یافت و آراء و نظرهای آن در باره مسائل الهی و معاد وخلقت و چگونگی زمین و آسمان از اصول مسلمه گردید،کسانی که بعضی از آیات قرآن را با آن آراء منطبق نیافتند دچار اضطراب عقیده و شك گردیدند. بسیاری از علماء و فلاسفه اسلامی برای حفظ عقاید مسلمانان بهتأویل و تطبيق آیات پرداختند، تا آنکه در اثر پیدایش اصول علمی دیگر اساس آن فلسفه واژگون گردید و آن نظریات و تخیلات چون ابر موسمی متلاشی گردید و آیات حکیمانه قرآن با بلاغت مخصوصش مانند ساختمان محکم جهان ثبات خود را نشان داد، امروز هم شك و تردید و کوتاه اندیشی از مردمی است که شیفته و خود باخته نظریات علمی یا نظامات اجتماعی روزند ولی بهزودی که کوتاهی با اشتباه این مطالب در اثر پیدایش نظرهای کاملتر و عالیتر آشکارا گردید خوب خواهند درك کرد که قرآن از افق اعلائی اعلام میدارد: «لاريب فيه، بحث مشروحتر و قانع کنندهای پس از این به تناسب آیات خواهد پیش آمد.
هدی للمتقين: در بحث لغت بیان شد که متقی گیرنده و قرار دهنده وقایه است، آنچه از آسیبی باز دارد یا حدی را نگهدارد مانند سپر، چتر، ستون، سد، وقایه گویند: ترمز اتومبیل هم وقایه است و اهمیتش بیش از ابزار و دستگاههای دیگر است، حفظ از تصادم و سقوط بهوسیله ترمز است، راننده به اندازه قدرت و استحکام آن اختیار و تسلط دارد.
وجدان آگاه و فعال که شهوات و عواطف و خشم را از سرکشی و تصادم با حدود و حقوق دیگران نگهدارد وقایه نفس انسانی و صاحب آن متقی است. این وجدان با اختلاف همراه هر نفسی وجود دارد:« و نفس وماسواها فالهمها فجورها و تقواها» تکرار گناه و واقع شدن در سراشیب عصیان بند بار آن را سست میگرداند یا میگسلاند، برای چنین شخصی که متوقف مانده یا دچار سقوط گردیده هدایت چه سودی دارد، هدایت قرآن فطرت را برمیانگیزد، وجدان و اخلاق و اعمال را همآهنگ میسازد.
این مطلب درباره حقیقت عدالت از سقراط بزرگ است که منطبق با حقیقت تقوا میباشد، گوید: اگر بخواهیم حقیقت عدالت ( یا تقوا) را در وجود یک فرد تشخیص دهیم نخست باید تقوا را در اجتماع درک نمائیم، مانند خطر ریز که خواندنش آنگاه آسان میشود که به صورت درشت درآید و با آن تطبیق شود: پیکره عمومی اجتماع از سه طبقه تشکیل میشود:1- دانشمندان وسیاستمداران 2- سپاهیان 3- تولیدکنندگان و فراهم سازندگان وسایل زندگی. هر یک از این سه طبقه دارای پیشه و خو مخصوصی مطابق کارو وظیفه خودند که به حسب آن اجتماع یا دولت صفت و نامی دارد. نظر به طبقه اول حکیمانه و فاضلانه، از جهت طبقه دوم شجاع و غیور، از جهت طبقه سوم مولد ومقتصد است. وظیفه طبقه نخست تعیین وظایف و حدود و تنظیم قوانین بر طبق خیر وصلاح میباشد، طبقه دوم در تحت فرمان طبقه اول وظیفه دفاع و حفظ حدود و اجراء قوانین را داردف طبقه سوم وظیفهاش تولید ومبادله و تدمین اقتصاد میباشد، قرار گرفتن هر طبقه2ای در حدود خود و بهرهمندشدن از آزادی و دخالت نکردن د حدود دیگران عدل است و چنین اجتماعی عادلانه میباشد، نگهداری حدود واجراء قوانین به وسیله قوای انتظامی و اجرائی تحت فرمان قوای عقلی حکام و دانشمندانف تقوای اجتماعی و سیاسی نامیده میشود، اگر تقوای اجتماعی برقرار ماند.
هر طبقه و فردی از سرمایههای مادی و معنوی درست بهرهمند میگردد و راه تکامل پیش میگیرد، و اگر طبقهای از حد خود بیرون رفت و بهحدود دیگران تجاوز نمود، پیکر عمومی دچار اختلال وضعف و فناء میگردد. این نقش برجسته تقوا است که در سازمان اجتماع ظاهر میشود، نقش ریز و نهان آن در سازمان درونی انسان صورت میگیرد. سازمان درونی انسان سه قسمت است: مبدء تعقل و تفکر که ذهن است. مبدء تمایلات ولذات حیوانی که شهوت است، مبدء خشم و دفاع که غیرت است ، كار مبدء ذهنی و عقلی درك حقایق علمی و عملی، عاقبت بینی، وصلاح اندیشی میباشد، شهوت تغذیه و تمایل جنسی برای حفظ فرد و تأمین نوع است، مبدء عصبی حافظ حقوق است و با فرمان و هدایت عقل باید از تجاوز بحدود وحقوق جلوگیری نماید، وقوای درونی را در حد خود نگهدارد، چنین انسانی دارای وقایه و متقی است، و عقل استعدادیش با پرتو هدایتی که از بیرون رسد بسوی کمال و درك غیب میگراید، اگر این وقایه ونظام نفسانی در اثر تحریکات وسرکشی بعضی از قوای درونی از میان برود و مبدء شهوانی وغضبی عقل وذهن را بخدمت خود در آورد و بارزوی رسیدن به شهوات بیرون از حد وا دارد دیگر استعداد پذیرش هدایت از میان میرود، اکنون که لغت تقوا و تحقق آن در سازمان اجتماع وفرد بررسی شد میتوان گفت: معنای جامع تقوا، ضمیر بیدار بحق و نگهدار حریم است و اثر آن هم آهنگی قوای نفسانی وظهور فضائل خلقی مانند عدالت و عفت و شجاعت میباشد. علماء اخلاق چون از این هم آهنگی و وابستگی غفلت کرده اند هرخلق نیکو و نکوهیده ای را جدا بررسی نموده و برای آراسته شدن بأن دستوری داده و کمتر نتیجه گرفتهاند. پس تقوا از واژههای مخصوص قرآن و آئین است و حقیقت آن همه کمالات معنوی و فضائل خلقی را در بردارد و تنها پرهیز در ظاهر یا تسلیم به آئین نیست ، در لغت فارسی - پروا ، از «پرهیز، بهحقيقت آن نزدیکتر است، چون نظر قرآن در اینگونه صفات تخری و پیشه است نه اتصاف زوال پذیر ) بهتر است متقین را به پرواپیشگان، ترجمه نمائیم .
منبع کتاب پرتوی از قرآن/ آیت الله سید محمود طالقانی، ج 1 ص
انتهای پیام