خدمت به مردم؛ با فضیلت‌تر از طوافِ کعبه
کد خبر: 3719590
تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۶
منبر مجازی: اصول جامعه قرآنی 17/

خدمت به مردم؛ با فضیلت‌تر از طوافِ کعبه

گروه اجتماعی- خدمت‌رسانی یکی از اصول جامعه قرآنی است که در سیره شهدا بسیار دیده می‌شود؛ امام حسن عسکری(ع)‌‌ می‌فرمایند: دو خصلت است که بالا دست ندارند: ایمان به خدا و نفع‌رساندن به برادران».

 خدمت به مردم و محرومان در سیره شهدا/ خدامحوری و انسان دوستی، خلاصه تمام دین

به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، در یادداشت «ضرورت رازداری در جامعه قرآنی/ رمز پیروزی بزرگ رزمندگان در والفجر8»، به «رازداری» به عنوان یکی از اصول اجتماعی در جامعه قرآنی، پرداخته شد و در این یادداشت که حجت‌الاسلام سید محمدحسین راجی، استاد کفایه حوزه، مدرس دانشگاه و رئیس بنیاد صحیفه سجادیه در خراسان رضوی در اختیار ایکنا قرار داده است، به «خدمت به مردم» به عنوان یکی از اصول جامعه قرآنی پرداخته می‌شود.
در قرآن داستان‌‌های زیادی در مورد خدمت رسانی به مردم مطرح شده است که الگوی خدمت رسانی به مردم در آن، حضرت موسی(ع) معرفی می‌‌شوند؛ حضرت موسی(ع) یکی از وابستگان به حکومت فرعون را می‌‌کشند؛ فرار کرده و تحتِ تعقیب قرار می‌‌گیرند. خود را به مدین می‌‌رسانند و کنار یک چاه در مدین و زیر سایه‌‌ای می‌‌نشینند. از طرفی گرسنه و از طرفی دیگر تحت تعقیب فرعونیان هستند.
در همان لحظه می‌‌بینند که دو دختر با گوسفندان‌شان در گوشه‌‌ای ایستاده‌اند. موسی(ع) از آن‌‌ها می‌‌پرسند که چرا آن جا ایستاده‌اند. دختران به حضرت موسی(ع) جواب می‌‌دهند که منتظرند تا مردان نامحرم از کنار چاه بروند و آن‌‌ها بتوانند به گوسفندانشان آب بدهند. اینجا حضرت موسی(ع) با آن وضعیت گرسنگی به واسطه فرار از دست ماموران فرعون نسبت به آنان بی‌تفاوت نمی‌‌گذرد؛ گوسفندان آن دختران را می‌‌گیرند و به آن‌‌ها آب می‌‌دهند. بعد آن‌‌ها را به دختران تحویل می‌‌دهند و خودش دوباره زیر سایه می‌‌نشینند.
حضرت موسی(ع) دستانشان را به طرف آسمان بلند می‌‌کنند و می‌‌گویند :«خدایا من فقیرم، چیزی به من برسان». در روایت آمده که اینجا حضرت موسی(ع) منظورش فقط نان و غذا بوده است اما دیدیم که خدا همه چیز به او داد؛ خدا به او شغل داد، به او زن و فرزند داد و... ( نکته ضمنی اینکه از خدا درخواست‌‌های بزرگی داشته باشیم).
خدمتِ پیامبران به محرومان و مستضعفان
حضرت موسی(ع) با آن وضعیت خطرناک و گرسنگی به مردم خدمت کرد و یکی از دلایل اینکه خدا چنین افرادی را به پیامبری مبعوث می‌‌کند، خدمت زیاد آنان به مردم است. همه پیامبران به محرومان و مستضعفان خدمت می‌‌کردند.
با فضیلت‌تر از طوافِ کعبه
اسحاق بن عمار می‌گوید، امام صادق(ع)‌‌ فرمود: «ای اسحاق! هر که این خانه(کعبه) را یک‌بار طواف کند خداوند برای او هزار حسنه می‌نویسد و هزار سیئه از او محو می‌کند و هزار درجه او را بالا می‌برد و هزار درخت برای او در بهشت می‌کارد و ثواب آزاد‌کردن هزار بنده برایش می‌نویسد تا به ملتزم می‌رسد، هشت درِ بهشت را برای او می‌گشاید» و سپس به او می‌فرمایند: «از هر کدام از آن‌ها که خواستی وارد شو». گفتم: «فدایت شوم. همه این‌ها برای کسی است که طواف می‌کند؟» فرمودند: «نَعَمْ أَ فَلَا أُخْبِرُکَ بِمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا؟، بله. آیا به تو خبر ندهم از چیزی که از این هم بافضیلت‌تر است؟» عرض کردم: آری.
فرمودند: «مَنْ قَضَی لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ طَوَافاً وَ طَوَافاً حَتَّی بَلَغَ عَشَرَةَ، هر کس حاجتی برای برادر مؤمنش برآورده کند، خداوند برای او[ثواب] طوافی و طوافی و طوافی و ... می‌نویسد. [حضرت همین طور شمرد] تا به 10 طواف رسید».
ما منکر اهمیت خدمت رسانی به مردم نیستیم اما بعضی حرکات را نیز درست نمی‌‌دانیم. مثلا می‌‌گویند - که البته واقعیت هم ندارد - که زائران فلان شهر هزینه حج خود را به ساختن بیمارستان اختصاص دادند. خب اشتباه کردند. اگر بمیرند و حج واجب انجام نداده باشند، یهودی از دنیا رفته اند. حج بر آن‌‌ها واجب بوده و باید می‌‌رفتند، چه کسی گفته بروند و بیمارستان بسازند؟ کسی که برای او حج واجب شده است نمی‌‌تواند از کیسه خلیفه ببخشد. اما اگر چنین کسی قبلا حج عمره یا واجب رفته ضرورتی ندارد دوباره برود و می‌‌تواند چنین کاری انجام دهد. اگر حج تمتّع بر کسی واجب است باید برود ولی اگر رفتن به حج مستحب است باید اهمّ و مهم کرد و اولویت‌بندی کرد و بهتر است که به خدمت به محرومان و مستضعفان مشغول شود.

خدمت به مردم و محرومان در سیره شهدا/ خدامحوری و انسان دوستی، خلاصه تمام دین
مصادیقِ خدمت به مردم
مثلاً شخصی پول لازم دارد، کمکش کنیم. خانه‌ای داریم می‌توانیم مدتی کسی را بیاوریم آنجا باشد تا ان شاء الله خانه‌دار شود، این کار را انجام دهیم. اگر داریم مسیری را با خودرو طی می‌‌کنیم و می‌بینیم شخصی کنار خیابان ایستاده است، و هوا سرد یا گرم است، سوارش کنیم. اگر کاسبی داریم و می‌بینیم شخصی آمده است و پولی ندارد، به او تخفیف بدهیم. برایش کار را به نیت صدقه ارزان‌تر انجام بدهیم. این کارها را انسان می‌تواند انجام بدهد.
یک مغازه‌‌دار و حاجی بازاری، هر چند به شاگرد نیازی ندارد، اما می‌‌تواند شاگرد قبول کند و مثلاً یک میلیون تومانی که برای او در ماه مبلغ زیادی نیست را به او حقوق بدهد چرا که این میزان پول برای آن شاگرد که محروم است، پول بسیار زیادی است. کسی که پول زیادی دارد، می‌‌تواند صندوق قرض‌الحسنه‌‌ای راه بیاندازد و به محرومان وام بدهد. یا می‌‌تواند وقف کند که همه این‌‌ها مصادیق خدمت به مردم و محرومان است.
اردوهای جهادی، خدمت‌رسانی به محرومان
همین اردوهای جهادی که بچه‌‌های بسیجی انجام می‌‌دهند بسیار در امر خدمت به محرومان موثر است و من توصیه می‌‌کنم حتما خودمان در این اردوها، مثلا برای یک هفته شرکت کنیم تا تاثیرات آن را ببینیم. هم‌چنین می‌‌توانیم فرزندان‌مان را به این اردوها بفرستیم.
جدای از صرف پول، می‌‌توانیم به عنوان نمونه اگر ماشینی داریم یا کاری از دست‌مان برمی‌‌آید آن را در خدمت به مردم و محرومان به کار گیریم.
مدیر جهادی در حوزه خدمت به محرومان همین حاج عبدالله والی بود. حاج عبدالله والی، معروف به مدیر جهادی بودند که سال‌ها در منطقه بَشاگردِ هرمزگان، کار جهادی انجام داد. در آن منطقه بی‌آب و علف و فقیر که از یک طرف به سیستان و از یک طرف به کرمان می‌‌رسد - وسط مناطق محروم قرار گرفته است - ایشان کار جهادی انجام داد و بر اثر ۱۲ بار ابتلا به بیماری مالاریا(که به دلیل وضع نامناسب بهداشتی منطقه در آنجا شیوع داشت) سلامتی خود را نیز در این راه از دست داد و تا پایان عمر از عوارض ناشی از این بیماری رنج می‌برد. خاطرات ایشان در کتاب «تا خمینی شهر» آمده است.
در بیان حضرت موسی بن جعفر(ع) نیز آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً فِی الْأَرْضِ یَسْعَوْنَ فِی حَوَائِجِ النَّاسِ- هُمُ الآْمِنُونَ یَوْمَ الْقِیَامَة، برای خداوند در روی زمین، بندگانی است که در راهِ رفعِ حوایج مردم تلاش می‌کنند. آنان در روز قیامت، ایمن‌اند».
خدمت به مردم و محرومان در سیره شهدا
شهدا نمونه‌‌های برجسته خدمت به مردم و محرومان بودند. کدام شهید را سراغ دارید که به محرومان خدمت نکرده باشد؟ دغدغه شهدا، علما، بزرگان و عرفا همه در وادی خدمت به مردم و محرومان است.
شهردارِ نمونه
کسی نقل می‌کند: باران خیلی تند می‌آمد. شهید مهدی باکری به من گفت: «من می‌روم بیرون». گفتم: «در این هوا کجا می‌خواهی بروی؟». جواب نداد. اصرار کردم، بالاخره گفت: «می خواهی بدانی؟ تو هم بیا». با لندرور شهرداری راه افتادیم در شهر. نزدیکی‌‌های فرودگاه یک حلبی‌آباد بود، رفتیم آنجا. در کوچه پس کوچه‌‌هایش پر از آب و گل بود و صاف می رفت در یکی از خانه‌‌ها، در خانه را که زد، پیرمردی آمد دم در، ما را که دید، شروع کرد به بد و بی‌راه گفتن به شهردار. می‌گفت: «آخر این چه شهرداری است که ما داریم؟ نمی‌آید یک سری به ما بزند ببیند چه می‌کشیم». آقا مهدی به او گفت: «بسیار خب پدرجان، اشکال ندارد شما به ما بیل بده، درستش می کنیم». پیرمرد گفت: «برید بابا شما هم! بیلم کجا بود!». از یکی از همسایه‌‌ها بیل گرفتیم. تا نزدیکی‌‌های اذان صبح توی کوچه، راه آب می‌کندیم.
نماینده حاتم طائی!
همسر شهید حسن طهرانی مقدم تعریف می‌کند: «در بخشیدن، به کم راضی نمی‌شد. حاجی، نمایندگیِ مجاز حاتم طائی توی قرن بیست و یکم بود! شب‌ها که خسته و دیر به خانه برمی‌گشت همیشه یکی - دوتا مشتری جلوی خانه‌اش برای گفتن مشکلات و کمک گرفتن ایستاده بودند. آن‌ها را که می‌توانست خودش می‌داد و آن‌ها که از توانش خارج بودند، معرفی می‌شدند به افراد خیّرِ دیگر. کسی دست‌خالی از درِ خانه‌اش برنمی‌گشت. حتی اگر کسی نمی‌آمد و چیزی نمی‌گفت هم حاجی سرش درد می‌کرد برای کمک. یکی از دوستان ایشان می‌‌گوید که هر موقع با شهید طهرانی مقدم بودم و مستضعفی از ایشان درخواست کمکی داشت، ایشان دستش را که به جیب می‌‌برد هر چه داشت را به او عطا می‌‌کرد».

خدمت به مردم و محرومان در سیره شهدا/ خدامحوری و انسان دوستی، خلاصه تمام دین
شستن لباسِ خواهر و برادر ناتَنی
شهید حمید باکری سه ساله بود که مادرشان فوت کرد. از آن موقع نامادری‌شان را مثل مادر خودشان دوست داشتند. رفتیم خانه‌‌شان در بیرون شهر. به من گفت «همین جا بنشین من برمی‌گردم، دیر کرد. آمدم بیرون، ببینم کجاست. داشت لباس برادر و خواهر‌‌های ناتنیش را می‌‌شست؛ گفت من این جا دیر به دیر می‌‌آیم. می‌خواهم هر وقت آمدم، یک کاری کرده باشم».
دکتر شیخ و بیمارِ نیازمند
ساعت یک نیمه‌شب بود. همراه دکتر برای ویزیت یک مریض رفتیم. در کوچه‌پس‌کوچه‌های پایین‌شهر به یک خانه رسیدیم که درب چوبی کوچکی داشت. پدرم تا کمر خم شد تا توانست وارد خانه شود. من اما هنوز کوچک بودم و راحت‌تر وارد شدم. یک پیرزن نحیف و فرتوت زیرِ کُرسی دراز کشیده بود و ناله می‌کرد. همراهش هم یک زن میانسال بود که سر و وضع مناسبی نداشت. پدر، پیرزن را معاینه کرد. خیلی دقیق و باحوصله. زیر لب گفت: «خدا را شکر» و رو به همراه مریض هم گفت: «با اجازه‌ شما».
راه افتادیم طرف در. پدرم خیلی آرام یک‌ مشت سکه گذاشت گوشه‌ سینی مسی بزرگی که روی کرسی بود و از اتاق خارج شد. همراه مریض آمد توی حیاط دنبال ما و گفت: «ببخشید آقای دکتر، حال مریض ما خوب می‌شود؟ نسخه‌اش چی، نسخه نمی‌دهید؟‌». دکتر لبخندی زد و گفت: «به لطف خدا مریض شما هیچ مشکلی ندارد. فقط دچار ضعف عمومی شده است. آن پول‌هایی که جسارت کردم و گذاشتم توی سینی را ببرید برای مریض، میوه‌های خوب بخرید و خوب بشویید و بدهید بخورد. ان شاالله خوب می‌شود». همراه مریض سرش را انداخت پایین و گفت: «خدا عمرتان بدهد دکتر. انگار درد ما را خیلی زود فهمیدید». دکتر خودش پول که نگرفت، پول میوه‌ها را هم داد.
خاطرات دکتر شیخ در کتاب «فریاد در تاکستان» آمده و خوب است در دانشگاه‌ها خصوصاً دانشگاه‌‌های پزشکی، یک واحد درسی به این‌جور کُتُب اختصاص داده شود. چه ایرادی دارد یک پزشک، پول عملش را از انسانی که مشکل مالی دارد نگیرد و پولی هم به بیمار بدهد؟ مگر این صدقه نیست؟ مگر بزرگان پزشکی این‌طور نبودند؟ دکتر شیخ نه تنها از بیمار پول نگرفت بلکه به او کمک هم کرد.
سرِ نوشابه، بهای طبابت!
در داستان دیگری دختر مرحوم دکتر شیخ تعریف می‌کند: «روزی متوجه شدم، پدر مشغول شستن و ضدعفونی‌کردن انبوه سر نوشابه‌های فلزی است. با تعجب گفتم: پدر، بازی‌تان گرفته است؟ چرا سر نوشابه‌ها را می‌شویید؟ و پدر جوابی داد که اشکم را درآورد. او گفت: دخترم، مردمی که مراجعه می‌کنند باید از سر نوشابه‌های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند، این سر نوشابه‌های تمیز را آخر شب در اطراف مطب می‌ریزم تا مردمی که مراجعه می‌کنند از این‌ها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضی‌ها‌ خجالت می‌کشند که چیزی داخل صندوق مطب نیندازند...».
ایشان نه مرجع تقلید بودند، نه آخوند و نه انسان عجیب؛ بلکه یک پزشک بود که به وظیفه خودش خوب عمل می‌کرد. نامِ ماندگار برای این افراد است، افرادی مانند دکتر شیخ، دکتر قریب و...
بعضی از پزشکان برای خودشان بُرج‌ها ساخته‌‌اند؛ آن‌ هم با پول‌هایی که مردم به‌سختی آن را به دست آورده‌اند. البته پزشک‌هایی هم هستند که به فکر محرومان هستند. در جریان زلزله بم پزشکان دلسوز بسیاری به آنجا رفته بودند و واقعاً جهاد می‌کردند. یا پزشک‌هایی که به کشورهای آفریقایی می‌روند و در آن فقر عجیب مردم، به آنان خدمت می‌کنند. همه ی این‌ها جهاد اجتماعی است. البته مانند بقیه جهادها، علما پیشگام این جهاد هم بودند.
محروم را دست خالی برنمی‌‌گرداند
از قول حاج ملامحمد صالح برغانی نقل شده که می‌فرمود: پدرم گفت: در خواب دیدم پیغمبر اکرم(ص)‌‌ نشسته اند و علماء نیز در محضر پیامبر نشسته‌اند و مُقدم بر همه، ابن فهد حلّی جای دارد. تعجب کردم که این همه علما با آن مقامات و شهرت، چگونه است که همه در مقامی پایین‌تر از ابن فهد جای دارند؟ با این‌که ابن فهد را در میان علما چندان شهرتی نیست، از این رو راز موضوع را از پیامبر خدا(ص) پرسیدم. ایشان فرمودند: «علت این است که دیگر علما هنگامی که فقیر به آنان مراجعه می‌کند اگر از مال فقرا نزد ایشان بود به او می‌دادند وگرنه جواب می‌کردند اما ابن فهد هرگز فقیران را از نزد خود، محروم باز نمی‌گردانید».
فروش منزلِ شخصی و لوله کشی آب در روستا
یكی از روحانیون فداكارِ حوزه‌ علمیه قم [به نظرم برادر آیت‌الله مشکینی بودند]، در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، برای تبلیغ و ارشاد به یكی از روستاهای كشور رفت. آنجا آب آشامیدنی سالم و مناسب نداشت و ساكنان دِه برای تهیه‌ی آب بسیار در زحمت بودند و بودجه‌ای هم برای تأمین آب لوله‌کشی نداشتند.
آن روحانی ایثارگر پس از مراجعت به قم، منزل مسكونی خویش را فروخت و با پولش هزینه لوله‌کشی آن روستا را تأمین كرد و خود در خانه‌ای اجاره‌ای سكنی گزید و تا وقتی كه از این جهان رخت بربست مستأجر بود. پس از وی فرزندانش نیز تا مدتی مستأجر بودند.

خدمت به مردم و محرومان در سیره شهدا/ خدامحوری و انسان دوستی، خلاصه تمام دین
خدامحوری و انسان دوستی، خلاصه تمام دین
امام حسن عسکری(ع)‌‌ می‌فرمایند: «خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْ‏ءٌ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَان، دو خصلت است که بالا دست ندارند: ایمان به خدا و نفع‌رساندن به برادران». شاید بتوان گفت، تمام دین در این دو جمله جمع شده است: خدامحوری و انسان‌دوستی.
بگو فاضل گفته بود
یکی از فرماندهان سابق نیروی انتظامی[به نظرم آقای قالیباف] می‌گوید: روزی خدمت آیت‌الله‌العظمی فاضل لنکرانی شرفیاب شدم. ایشان فرمودند: «من ۵۰ سال است دارم اسلام می‌خوانم. بگذار خلاصه‌اش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده، به‌جای مستحبات تا می‌توانی کار مردم را انجام بده، بعد هم گفتند: اگر قیامت کسی از شما سؤال کرد، بگو فاضل گفته بود».
پس خدمت به مردم از اصولی است که باید بین ما ترویج پیدا کند.

 انتهای پیام

مطالب مرتبط
captcha