ارزیابی مدعیات «داوکینز» در کتاب «پندار خدا» در جهت انکار وجود خداوند
کد خبر: 3724162
تاریخ انتشار : ۳۰ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۳:۴۴

ارزیابی مدعیات «داوکینز» در کتاب «پندار خدا» در جهت انکار وجود خداوند

گروه اندیشه ــ ریچارد داوکینز در کتاب «پندار خدا» دلایلی را برای نفی وجود پروردگار اقامه کرده است که علی‌اصغر مروت ضمن مقاله‌ای پاسخ به‌وضوح نشان داده است که دلایل الحادی داوکینز در نفی خدا چیزی جز نظریاتی پسمانده نیستند که پاسخ‌های بسیاری برای آن یافت می‌شود.

ارزیابی مدعیات «داوکینز» در کتاب «پندار خدا» در جهت انکار وجود خداوند

به گزارش ایکنا؛ کلینتون ریچارد داوکینز یکی از خداناباوران مشهور است که به دلیل نقد دین و دین‌گرایی شهرت پیدا کرده است. ریچارد داوکینز یک زیست‌شناس است، اما علاقه‌مندی‌اش به زیست‌شناسی را از سر علاقه‌مندی‌اش به طبیعت‌شناسی نمی‌داند. وی معترف است: «من به زیست‌شناسی به جهت دلبستگی فلسفی وارد شدم و دیدم که داروینیسم جواب‌هایی را برای عمیق‌ترین مسائل وجود و غایت در چنته دارد».
داوکینز کتاب‌های متعددی در زمینه تکامل نوشته است. نخستین کتاب او با عنوان «ژن خودخواه» که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد، او را به مجامع علمی معرفی کرد. داوکینز در این کتاب نقش کلیدی ژن‌ها را در فرگشت تشریح می‌کند. داوکینز در کتاب پندار خدا عنوان می‌کند که به احتمال قریب به یقین، خالقی ماوراء الطبیعه وجود ندارد و ایمان دینی یک پندار غلط جاافتاده است.
او فصل اول کتابش را با توضیح این نکته آغاز می‌کند که بسیاری از مفسران، شور و شوق او به علم را همچون نوعی ایمان دینی می‌یابند. اما می‌پرسد «آیا دین کلمه مناسبی برای این شوق است؟» و می‌افزاید این حیرت احترام‌آمیز در برابر پیچیدگی طبیعت، اساس نگرشی است که می‌توان آن را «دین اینشتینی» خواند، چون اینشتین واژه «خدا» را به‌عنوان استعاره‌ای برای طبیعت و سرشت رازآمیز کیهان به‌کار می‌برد. اما داوکینز متأسف است که بسیاری از دانشمندان «خدا» را به این معنای استعاریِ همه‌خداانگارانه و شاعرانه استعمال می‌کنند و همین سبب باعث سردرگمی‌ها و بدفهمی‌های فراوان می‌شوند.
در فصل سوم، داوکینز به برهان‌های اصلی مدافع وجود خدا می‌پردازد. او «پنج اثبات» توماس آکویناس را مورد بحث قرار می‌دهد و استدلال می‌کند که سه برهان نخست آن به دور باطل می‌انجامند و «به هیچ‌وجه معلوم نیست که بتوان با توسل به مفهوم خدا به‌طور طبیعی به این سیر قهقرایی خاتمه داد.» او پیشنهاد می‌کند که برهان چهارم آکویناس (برهان مراتب) به مانند ایراد ثقیلی از یک «یک متفرعن متعفن بی‌همتا» سبکسرانه‌است. او برهان پنجم را، که «برهان نظم» می‌باشد، به فصل بعد موکول می‌کند که در آن به تشریح نظریه فرگشت می‌پردازد و توسط آن برهان صُنع را رد می‌کند.
در فصل چهارم، داوکینز به شرح فرگشت توسط انتخاب طبیعی می‌پردازد تا نادرستی برهان نظم را نشان دهد. او استدلال می‌کند که توضیح وجود خالق عالم سخت‌تر از توضیح پدیده‌هایی است که قرار است با فرض وجود چنان خالقی تبیین شوند. داوکینز منظور خود را با این تمثیل بیان می‌کند که هر نظریه‌ای در مورد وجود کیهان باید همچون «جرثقیل انتخاب طبیعی» باشد و نه «قلاب فضایی» خلقت که فقط مسئله را معلق می‌سازد.
ریچارد داوکینز در «پندار خدا» به تفصیل، به نفی خدایی که ناظم منظومه‌های طبیعی است پرداخته است. البته او در این کتاب، به اجمال، به نفی خدایی که اجابت‌کننده دعا، معجزه‌گر و همه‌توان در عینِ همه‌دانی نیز پرداخته است. بحث داوکینز در نفی خدای ناظم دارای سه مفهوم اصلی است: انتخاب طبیعی، پیچیدگی و احتمالِ ناچیز. او به هنگام قرار دادنِ «انتخاب طبیعی» به جای خدای ناظم، به جای نقد علمی این نظریه پرطرفدار که از انتخاب طبیعی به عنوانِ طریقِ الهیِ خلقت یاد می‌کند، صرفاً با تمسخر از کنار این نظریه می‌گذرد و در بحث از «پیچیدگیِ» خدای ناظم، دچار مغالطه اشتراک لفظی می‌شود. همچنین او در بحث از پذیرفتنی یا قابل انکار دانستنِ آنچه واقعیتِ آن «احتمال ناچیزی» دارد نیز در کتاب خود به تناقض‌گویی می‌افتد.
علی اصغر مروت استادیار دانشگاه پیام نور در مقاله «ارزیابی دیدگاه‌های الحادی داوکینز در کتاب پندار خدا» که در شماره ۳۰ پژوهشنامه فلسفه دین منتشر شده است به بررسی مدعیات داوکینگز پرداخته است. وی در این مقاله درصدد است نشان دهد مهم‌ترین استدلال‌های داوکینز از مدت‌ها قبل از طرح آن‌ها توسط او، در کتب اهل کلام، پاسخ‌های درخور تأملی یافته‌اند. اما داوکینز بدون انتقاد از آن پاسخ‌ها، در حقیقت بدون این که خود متوجه باشد، بحث خود در وجود خدا را ناتمام رها کرده است.

چهار استدلال داوکینز در نفی خدا
نفی خدای ناظم: از نظر قائلان به برهان نظم، بدیل ایجاد تصادفی منظومه‌ها، ایجاد آن‌ها از طریق یک خدای ناظم است و گزینه دیگری متصور نیست. اما از نظر داوکینز و برخی از تکامل‌باوران، می‌توان «انتخاب طبیعی» داروین را به عنوان یک بدیل پذیرفتنی به جای یک خدای طراح و ناظم قبول کرد. بر اساس این دیدگاه، هر نوعی از گیاهان یا جانوران که از نظر پیدایش دارای پیچیدگی زیادی باشد مسبوق به نوعی دیگر است که پیچیدگی اندکی کمتر داشته است.
اما چرا یک خدای ناظم در کنار انتخاب طبیعی در کار نباشد؟ در ابتدا به نظر نمی‌رسد که منافاتی بین این دو وجود داشته باشد؛ به این معنا که برخی از منظومه‌ها مصنوع خدایی ناظم و برخی دیگر مصنوع جریان انتخاب طبیعی باشد. اما داوکینز سعی می‌کند با بحث خاص خود فرضیه وجود یک آفریننده فراطبیعی و دارای شعور را برای نظم انکار کند. فرضیه خدای ناظم برای تبیین نظم موجود در پدیده‌ها ارائه شده است، اما، چون دقت شود، ملاحظه خواهد شد که این تبیین نه تنها مشکل را حل نمی‌کند، بلکه مشکل بزرگتری را پیش روی ما می‌گذارد: مشکل تبیین یک موجود پیچیده‌تر به نام خدا.
نخستین نکته‌ای که در نقد دلیل فوق به نظر می‌رسد خلط دو معنا از «پیچیدگی» در استدلال داوکینز است. در مورد منظومه‌های طبیعی، پیچیدگی آن‌ها مربوط به نسبت‌های پیچیده «اجزاء» آنهاست؛ اما آیا وقتی از پیچیدگی خدا گفت‌وگو می‌شود برای ذات پیچیده او اجزائی فرض می‌شود؟ خدا مجرد است و مادیات مرکب‌اند؛ بنابراین خداوند باید بسیط باشد. این نکته‌ای است که اکثر الهیون در مورد آن اجماع دارند و از میان منتقدان داوکینز نیز پالنتینگا به آن اشاره کرده است.
نفی خدای معجزه‌گر؛ داوکینز در جایی از کتاب خود لفظ «خدا» را چنین تعریف می‌کند: «یک هوش فراانسانی و فراطبیعی ... که جهان را و هرچه در آن است، از جمله ما انسان‌ها را، از روی قصد طرح کرده و آفریده است»؛ و در این تعریف، به ناظم بودن خدا اشاره می‌کند، اما در جایی دیگر از کتابش از خدا به عنوان موجودی «مداخله‌گر، معجزه‌پرداز، فکرخوان، سزادهنده گناهان و اجابت‌کننده دعا» نیز یاد کرده است. بدیهی است این دو تعریف را می‌توان مکمل هم دانست.
داوکینز معجزه را مخالف اصل علیت و در تعارض با آن می‌داند. قوانین جهان هستی حاکی از این روابط علی‌اند و از نظر او هر نوع اعجازی را طرد می‌کنند. اما آیا الهیون چنین تصوری از حقیقت اعجاز دارند. البته این طبیعی است که بسیاری از عوام چنین تصوری از معجزه داشته باشند، اما خواص مورد نظر ما یعنی متکلمان چه می‌اندیشند؟ پاسخ این است که می‌توان متکلمانی را یافت که هرگز به علیتی غیر از علیت الهی ولو در طول علیت الهی قائل نیستند؛ اما عده بیشتری از متکلمان به خلاف این می‌اندیشند. به عنوان نمونه‌ای از این متکلمان می‌توان به متکلمان شیعی اشاره کرد که در آثار خود بار‌ها توضیح داده‌اند معجزه بر خلاف اصل علیت نیست، بلکه بر خلاف علل عادی است و هنگامی که معجزه‌ای اتفاق می‌افتد رویدادی بر اساس نوعی از «علیت» که همان علل غیرعادی است اتفاق می‌افتد.
نفی خدای اجابت‌کننده دعا: از نظر داوکینز مسئله وجود خدا مسئله‌ای علمی است؛ به این معنا که علم می‌تواند در باب وجود یا عدم خدا اظهار نظر کند. این در حالی است که در هیچ کتاب علمی بحثی در باب خدا نیست. با این حال داوکینز اصرار دارد که دانشمندان می‌توانند از دانش خود برای پاسخگویی به این مسئله استفاده کنند. حال می‌توان پرسید: دلیل داوکینز برای این ادعا چیست؟ و در پاسخ می‌توان گفت: دلیل او بسیار کوتاه است: «جهانی با یک سرور آفریننده بسیار متفاوت از جهانی بدون چنین سروری خواهد بود».
بیایید در همراهی با نظر داوکینز فرض کنیم بتوان این فعل را به خدا نسبت داد: خداوند مانع از این می‌شود که کسی ادراکی از رنگ‌ها داشته باشد. اگر خدایی با این صفت وجود داشته باشد، هیچ کس هیچ رنگی را ادراک نکرده و نخواهد کرد. اما تجربه خلاف این را نشان می‌دهد. ما تجربه‌های گوناگونی از رنگ‌ها داریم و هیچ عاملی ما را از داشتن آن‌ها منع نکرده است؛ بنابراین با اتکا به این تجربه‌ها می‌توان به ضرس قاطع گفت که چنان مانعی که در اینجا خداست وجود ندارد! بنابراین می‌بینید که غیرمادی بودن ذات خدا مستلزم نادرستی انکار وجود او از طریق تجربه نیست.
اکنون می‌توان پرسید: آیا توصیفی که الهیون از خدا کرده‌اند حاوی امکاناتی است که به دانشمندان تجربی این اجازه را بدهد که در مورد وجود یا عدم خدا اظهار نظر کنند؟ البته این بدیهی است که تاکنون کسی از وجود خدایی که مانع واقعیتی تجربی مانند ادراک رنگ‌ها بشود سخن نگفته است، اما در کتب مقدس و همچنین در کتب کلامی به واقعیت‌هایی تجربی اشاره شده و تصریح شده است که این امور کار خدا هستند و نه کار علل طبیعی.
داوکینز این را در نظر نمی‌گیرد که اگرچه خداوند در مقام «فعل» به کار‌هایی تجربی دست می‌زند، نسبت دادن این کار‌ها به او دیگر تجربی نیست، بلکه مابعدالطبیعی است و بنابراین یک دانشمند تجربی صلاحیت این را که در باب وجود یا عدم خدا تحقیق کند ندارد. دیدگاهی که داوکینز ناپذیرفتنی می‌داند به نظر پذیرفتنی می‌رسد. بنابراین، تجربه نمی‌تواند وجود خدای اجابت‌کننده دعا را نفی کند. اگرچه این را هم می‌توان گفت که به همین دلیل اثبات وجود خدا هم از طریق تجربه ممکن نیست.
اگر بخواهیم با توجه به تقسیم فوق از نظریات، در مورد ارزش کار داوکینز داوری کنیم، نباید بگوییم که مهم‌ترین دلایل الحادی داوکینز در نفی خدا چیزی جز نظریاتی پسمانده نیستند. بر دلایلی که داوکینز در نفی خدا مطرح کرده است، چنان که دیدیم، می‌توان پاسخ‌هایی از متون کلامی پیدا کرد.
انتهای پیام

captcha