به گزارش ایکنا از کردستان، امروز ستونهای مسجد جامع سنندج باردیگر شاهد آه و ناله مادری بود که با صدایی گرفته، کمری شکسته و دیدگانی گریان، فرزند شهیدش را صدا میکرد تا شاید ...
امروز سنندج عزادار یکی از جوانان رشیدی بود که وقتی در آخرین سفرش با مادر و پدر و برادرش خداحافظی میکرد تا به محل ماموریتش برود، نمیدانست این آخرین دیدار و آخرین خداحافظیاش با آنها بود. وقتی اشکهای مادرش را در زمان بدرقهاش دید، دلش گرفته بود اما نمیدانست این آخرین دیدارش با زادگاهش است. امروز يک بار ديگر قلب مردم سنندج به درد آمد، شهر عزادار گشت و همه آمده بودند برای استقبال و میزبانی از شهيدی که خطر مبارزه با ترویسم و شهادت در این راه، هیچگاه او را از تصمیمش برای دفاع از خاک وطنش باز نداشت.
امروز همه آمده بودند، از مادری که به یاد فرزند شهیدش هر از گاهی قطره اشکی از چشمانش سرازیر میشد تا پیرمردی که با پشت خمیده با چشمان پر از اشک و انتظار، نظارگر نالههای مادر شهیدی بود که می خواست روزی او را در لباس دامادی ببیند، آری امروز همه آمده بودند تا فرزند شهیدشان را تا آرامگاه ابدی همراهی کردند.
در طول مسیر چیزی که بیش از همه جلب توجه میکرد حضور جوانانی بود که با شور و هیجانی وصفناشدنی به استقبال برادر خود آمده بودند و هرکدام با حمل گوشهای از جنازه این شهید گرانقدر با خانواده وی همدردی میکردند.
و چه زیبا بود در میان حزن و اندوه عشق و ارادت تک تک کسانی که در این آیین معنوی در زیر آفتاب سوزان تابستان با دلی آکنده از غم و اندوه به پاسداشت غیرت این دلاورمرد کُرد حضور یافته و به نشانه ادای احترام به آنان با سری افکنده و اشکی در چشم لبیک گویان این شهید گرانقدر را تا منزلگاه ابدی همراهی کردند.
و در آخر پیر وجوان، زن و مرد همه و همه با این لاله پرپر شده کُرد خداحافظی کرده و از وی طلب شفاعتشان نزد معبود عاشقان را داشتند.
گزارش از ملیحه سیفی