به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نمایش«یک دقیقه و 13 ثانیه» به کارگردانی شهرام گیلآبادی، پس از اجرای عمومی تماشاخانه ایرانشهر در سال گذشته، این شبها دومین تجربه اجرای عمومی خود را در پردیس تئاتر شهرزاد پشت سر میگذارد؛ نمایشی با بازی درخشان 4 بازیگر زن تئاتر کشور؛ سیما تیرانداز، پانتهآ بهرام، لادن مستوفی و مینا دریس.
«یک دقیقه و 13 ثانیه» حکایت 4 زن گورخوابی است که هر کدام با تفاوتهایی در خاستگاه اجتماعی خود، منزجر از شرایط پیش آمده در روند زندگیشان، بر روی صحنه نمایش بغضهای فروخورده و آمال و آرزوهای نهچندان دستنیافتنیشان که عواملی موجب شده است که مانع رسیدن آنها شود را با مخاطبان و تماشاگران این نمایش درمیان میگذارند.
همواره در مواجهه با افراد خیابانی، کارتنخواب و آنهایی که اصطلاحاً بیخانمان هستند و در نهایت به ورطههایی چون اعتیاد و جرم و جنایتهای اجتماعی میافتند ذهنیتی که وجود دارد این اسن که زمینههایی برای انحراف آنها به چنین شرایطی وجود داشته است و یا اینکه به اصطلاح آنها دارای خانه و کاشانه و یا بهتر بگوییم خانوادهای با چارچوبهای درست و متعارف نبودهاند که به چنین سرنوشتی دچار شدهاند در حالیکه این نمایش روی دیگر سکه را به ما نشان میدهد و حکایت از نمایندگانی از اقشار مختلف اجتماع را بر روی صحنه تئاتر به منصه ظهور درمیآورد که شرایط حاکم بر زندگی آنها نه تنها بغرنج نبوده است که اتفاقاً در بسیاری از موقعیتها و زمانها به نظر میرسد ایدهآلترین زندگی را نیز داشتهاند.
زنی که سیما تیرانداز نقش او را بازی میکند و البته متأسفانه نام شخصیت نمایشی او فراموش شده است تا حدودی نسبت به سه زن دیگر، شرایطی دارد که انتظار میرود این چنین سرخورده و مستأصل، زندگیش به چنین سرنوشتی دچار شود؛ او فردی است که در دوران کودکی سر راه رها شده است و البته در ادامه سر از پرورشگاه درآورده و اما بعد به حال خود رها شده و به اختیار خود چنین زندگی فلاکت باری را انتخاب کرده است.
این شخصیت نمایشی شرایط روحی و روانی بغرنجتری را نسبت به باقی سپری میکند و واکنشهای او نست به محرک های بیرونی بسیاری هیجانی و اغراق شده صورت میگیرد که البته بازیگر به درستی برای رسیدن به این پاساژ حسی و آستانه انفجار و تخلیه هیجانات توسط کارگردان و با اتکای به متن خوب نمایش، هدایت شده است. او انسانی اصطلاحاً عقدهای که بسیاری از کمبودهای زندگیش را با واکنشهای شدید حسی به مخاطب منتقل میکند، شخصیتی به شدت زودرنج است و به واسطه بیمهری، بیعدالتی و بسیاری از ظلمهایی که به او شده است، نسبت به هرتفقدی از ناحیه هر انسانی واکنش مثبت نشان میدهد اما تاب و توان شنیدن و یا واکنش های منفی و انزجاری مخاطبان را نسبت به خود ندارد. از آنجا که همواره در زندگی نگاه تحقیرآمیزی به اوشده است درصدد مقابله با هر انسانی برمیآید و مخاطب خود چه خیرخواه و چه بدخواه را با استفاده از الفاظ رکیک و غیرمحترمانه یک موجود خیابانی به استهزاء میگیرد.
زنی که پانته آ بهرام نقش او را ایفا کرده است و خوشبختانه نام او در خاطر مانده است و خود را سمانه معرفی میکند اما انسانی متکبر و به اصطلاح عامیانه از خود متشکری است که تاب هیچگونه حرفی، نظری و پیشنهادی برخلاف ردی و نظر و پیش زمینههای ذهنی خود را ندارد. او نه یک زن بیسر و پای خیابانی که از ابتدا یله و رها در خیابان و جامعه رها شده باشد بلکه وجود او لبریز از اعتراضی است که نسبت به یک وجود مستکبر و دیکتاتور داشته و دارد و آن فرد کسی نیست جز پدرش که در تمام دوران زندگی نسبت به راه و روشی که سمانه آن را اختیار کرده مخالف و مانع بوده و بنا به قول خود شخصیت نمایشی آنها قادر نبودند مخالف رأی و نظر و خواسته آنها عمل کرده و بری آینده و سرنوشت خود تصمیم بگیرند.
زندگی سمانه از نظر اقتصادی و طبقه اجتماعی، به مثابه زندگی افرادی متوسط رو به متمول جامعه بوده است، فردی که برای رشته دانشگاهی خودش موسیقی را انتخاب میکند و در برههای از زمان بیدغدغه و با علاقه این رشته را در دانشگاه تعقیب میکند، ابتدا به ساکن به نظر میرسد که درد و بغضی در زندگی نداشته باشد و البته در بدو امر مخاطب چنین درباره او متصور شود که خوشی زیر دلش را زده است در حالیکه سمانه در برابر جبر والدین و به ویژه پدرش که او را برای رهیافت به سوی سبک زندگی که مورد دلخواه اوست در تنگنا قرار داده است، سر به عصیان بلند میکند.
لادن مستوفی شخصیت زنی را در این نمایش ایفا میکند که اتفاقاً او از نظر تبار و مرتبه اجتماعی در رده طبقه مرفه و متمول جامعه قرار میگیرد. نام او پری است، دختر نازدانه یک کارخانهدار اسم و رسمدار که تمام ثروت و مکنت پدر به او ارث رسیده و خواهد رسید اما زندگی او نیز دستخوش مطامع جبارانه پدرش قرار میگیرد و ناخواسته به عقد و ازدواج با فردی عیاش و هوسران درمیآید که خواست و اراده پدر است تا جایی که او را ابتدا نسبت به جامعه و بعد مردان جامعه بدبین و بدگمان میسازد.
در این نمایش چندان پرداختی نسبت به زن چهارمی که هر بار قصد حرف زدن دارد اما در مقابل سه زن دیگر او را مجبور به سکوت میکنند، نمیشود؛ نام او آوا است با صدایی خوش و دلنشین و قطعاتی را هر از چندگاهی با آواز تغزلی خود میخواند اما سه زن دیگر تا پایان نمایش او را دعوت که نه با ضرب و شتم مجبور به سکوت میکنند.
از نمایشی که محمد چرمشیر یکی از مفاخر نمایشنامه نویسی دهههای اخیر نویسنده اصلی آن است جز این نیز انتظار نمیرود که یک سیر منطقی را در روایت یکی از بغرنجترین معضلات حال حاضر جامعه دنبال کند. در ابتدا طبیعی است که ما در مواجهه با اولین روایت شخصیت زن این نمایش به او این حق را بدهیم که به واسطه بیخانمانی و سرراهی بودن به سرنوشتی اینچنین شوم و یا حتی بدتر از این نیز دچار شود اما کم کم در مواجهه با دو شخصیت دیگر یعنی سمانه که به ظاهر از طبقه متوسط و فرهنگی جامعه است و سرآخر روبرو شدن با زن سوم این نمایش یعنی پری که به طبقه قشر تاجر و به شکل عامیانهتر به قشر مایهدار جامعه تعلق دارد به این نتیجه می رسیم تفکر و نگرش غالب و حاکم بر جامعه ایرانی معلق میان سنت و مدرنیته هر سه آنها را به یک مقصد سیاه و ظلمانی رهنمون ساخته است تا جایی که هر کدام نسبت به همه عناصر و اجزای جامعه چه آنهایی که در سرنوشت شوم آنها دخلی هستند چه آنهایی که با چنین نگاهی به شکل بالقوه توانایی رقم خوردن سرنوشت مشابهی را برای سایر افراد جامعه دارا هستند و چه آنهایی که در این معرکه بیگناه و بیطرف هستند، بدبین، منزجر و عاصی هستند.
نمایش«یک دقیقه و 13 ثانیه» نه به شکل مطلق بلکه نسبی و تنها با دارا بودن رگههای پُررنگی از تفکر فمینیستی، شخصیتهای نمایش خود را از قشر زنان به عنوان افرادی که بیشترین لطمه را از ناحیه اجتماع مردسالارانه خوردهاند انتخاب کرده است هر چند که ممکن است شکل دیگری از چنین روایتی نیز صادق باشد و بتوان شخصیتهای مذکری را نیز به واسطه چنین نگاه عمیقی در میان اقشار جامعه پیدا کرد که نه به واسطه نگاه فتنهانگیز زنان بلکه جبر حاکم بر جامعه بدون تفکیک جنسیتی، به سرنوشتی فلاکتبار دچار شده باشند.
به نظر میرسد چنین انتخابی از ناحیه نویسنده در طراحی شخصیتهای نمایشی از قشر زنان به واسطه بازی حسی، طنازانه و عشوهگریهای ذاتی آنها تعمدی است که معمولاً صورت میگیرد بدون آنکه در ابتدا اساساً اعتقادی به انگارههای تفکری فمینیستی در نهاد نویسنده و خالق اثر وجود داشته باشد تا آنجا که در پایان اجرای نمایش تأثیر دوچندان آن را ته نشین شده درضمیر مخاطب خواهیم دید.
نمایش روایتی دوپهلو به موضوعات مورد نظر خود دارد که در نهایت تمامی آنها به شکل مطلق تلخ و منزجرکننده است اما به واسطه موضع بازیگر و بیانی طعنهآلود و گاه مسخرهآمیز آنها به جهت در میان گذاشتن این اطلاعات از زندگی شخصیشان مخاطب را به خندهای تلخ وادار میکند، تلخ از آن جهت که مخاطب حتی بعد از شلیک خنده و تا لحظاتی قرار گرفتن در فضای طنزگونه اما بلافاصله خندهاش را فروخورده و به فکر فرو رفته و نسبت آنچه که در کُنش و واکنش و لحن گفتار بازیگر وجود دارد را با خود میسنجد؛ این همان گروتسکی است که از جمله موارد مرسوم روایتگری در دهههای اخیر در تئاتر ایران و جهان است یعنی ایجاد فضایی طنز در بیان برخی از مشکلات و معضلات جامعه و دنیای پیرامون که فوراً به تلخکامی و تأمل مخاطب در رویارویی با واقعیتهای تلخ و فاجعهبار روزگار منجر میشود.
اما آنچه که گیلآبادی را در انتخاب شیوه اجرایی مؤثر به توفیق نسبی رسانده است متأثر از ابزار و امکاناتی است که نویسنده آن را در اختیار او گذاشته است، شیوه روایتی کارگردان برگرفته از قابلیتهای موجود در نمایشنامه شورایی است یعنی برقرار دیالوگهای متناوب بازیگران با مخاطبانی که گویی آنها را سنگ صبور خود قرار داده و با آنها به درددل مشغولند و البته هر از چند گاهی از آنها به جهت سرنوشت شومی که به آن دچار شدهاند تأیید میخواهند و ایجاد چنین تعاملی نیاز به آرایش صحنه به شیوه میدانی و چهارسو به مثابه معرکهای است مه مخاطبان به آن دعوت شدهاند.
قطعاً در چنین فضایی و به واسطه برقراری دیالوگ میان بازیگ و مخاطبان این امر بعید نیست که مخاطبان به واکنشهای متفاوت و ادای جملاتی به دور از انتظار پرداخته که بروز چنین اتفاقی نیازمند هوشمندی زایدالوصف بازیگر تئاتر دارد تا با متوسل شدن به قدرت بالای بداههپردازی خود، جوابی و یا واکنشی به اصطلاح در آستین داشته باشد تا بتواند درپاسخ به آن بگوید و یا بروز دهند تا هم نمایش از ریتم نیفتد و هم اینکه به نتیجهای معقول منتهی شود. این مسئله را از آن جهت باید اینجا گفت توفیق نسبی کارگردان در بازگویی مؤثر و سازنده یک واقعیت تلخ جاری در مناسبات اجتماعی در روایت «یک دقیقه و 13 ثانیه» ارتباطی مستقیم به متن اعتنای نمایشی و بازی درخشان بازیگران آن دارد.
به قلم امیرسجاد دبیریان
انتهای پیام