وضعیت انسان بعد از مرگ
کد خبر: 3737197
تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۹
آیت‌الله هادوی تهرانی تشریح کرد:

وضعیت انسان بعد از مرگ

گروه حوزه‌های علمیه ــ استاد تفسیر حوزه علمیه با اشاره به روایتی که مرحوم فیض کاشانی با سند معتبر نقل کرده است، به تشریح ارتباط روح انسان با جسم بعد از مرگ و در عالم قبر پرداخت.

وضعیت انسان بعد از مرگبه گزارش ایکنا؛ آیت‌الله مهدی هادوی تهرانی در ادامه سلسله جلسات تفسیر سوره مبارکه مجادله با اشاره به آیه شریفه «للکافرین عذاب مهین» گفت: این عذاب، عذابی است که نه فقط عذاب سختی است، بلکه خوار و پستشان می‌کند و ارزششان را از بین می‌برد. با خواری و خفت ما آنها را عذاب می‌کنیم.

وی افزود: این خیلی مهم است؛ عزت در مقابل خفت. ان العزة لله جمیعا: عزت همه‌اش مال خداست. اگر کس دیگری عزت دارد، و لرسوله و للمومنین، به تبع خداست. همه اصلش از خداست و گروه مقابل خدا گرفتار خواری و خفت‌اند.

هادوی تهرانی ادامه داد: در ادامه  خدا اشاره به روز قیامت دارد. روزی که اگر ما باورش کنیم، آن موقع حال و روز ما خیلی عوض می‌شود. خیلی از کار هایی را که می‌کنیم دیگر نمی‌کنیم و خیلی از کارهایی که نمی‌کنیم را می‎‌کنیم. اگر باورمان باشد یوم یبعثهم الله جمیعا: خدا همه رابر می‌انگیزد. دیگر اینجا تفکیک و تمییزی نیست. دسته ای انتخاب شوند و دسته ای نه.

این استاد تفسیر بیان کرد: روایت دارد مرحوم فیض رضوان الله علیه در کتاب حق الیقین در فصل معاد ذکر می‌کند: می‌گوید: انسان وقتی از دنیا می‌رود، اینطور نیست که روح او اول که از بدن جدا شد، این بدن را کاملا ترک کند. یک مدتی همراه این بدن است. جدا می‌شود ولی هنوز همراه بدن است. بعد می‌بیند که این بدن را دارند به سمت گور می‌برند. بعد می‌بیند که این را داخل گور گذاشتند. بعد می‌بیند که خاک بر سر این جنازه می‌ریزند. جنازه خودش... . بعد روایت اینجا دارد که این وقتی که این خاک می ریزند روی قبرش و قبرش را آماده می‌کنند، بعد نگاه به دور و بر می‌کند که اطرافش یک عده آمدند بر سر قبرش گریه می‌کنند. زن بچه فامیل‌ها و دوستان... . بعد می‌بیند که یواش یواش این ها دارند می‌روند . روایت می‌گوید که اینجاست که یکدفعه این یک نگرانی‌ای درونش پیدا می‌شود. مدام صدا می‌زند که کجا می روید. من را تنها نگذارید. همه می‌روند... . تعبیر روایت آنجا این است: یک احساس فوق العاده تنهایی شدید می‌کند. همه آنهایی که این همه برایشان زحمت کشیده بود، بچه ها، دوستان و... همه گذاشتند رفتند و یکدفعه تنهای تنها شد.

وی ادامه داد: در روایت دارد که یکدفعه نگاه می‌کند و متوجه می‌شود که یک نفر آنجاست. خیلی برایش شیرین است که بالاخره یک نفر پیدا شد او را تنها نگذارد، می‌پرسد: تو کی هستی؟ می‌گوید: من همانی هستم که در دنیا به من کم توجه کردی! می‌گوید: به این بچه ها و زنت و ... توجه می کردی، همه رفتند این ها؛ ولی من همانی هستم که به من کم توجه کردی؛ من عمل تو هستم که در دنیا کم توجه داشتی که اصلا چکار می‌کنی؟!

هادوی تهرانی بیان کرد:  ما دائما مراقب این هستیم که دیگری چه می‌کند؛ غلط های دیگران را می‌گیریم. به ما گفته اند فکر کار خودت باش و ببین خودت درست عمل می کنی یا نه، قو انفسکم و اهلیکم: اول خودتان را حفظ کنید بعد نزدیکان را.

این استاد تفسیر عنوان کرد: مدام ما مردم را هدایت کنیم، کار خوبی است، اما این چه فایده دارد که تو مردم را هدایت کنی ولی خودت گرفتار آتش باشی! اگر خودت اول نجات پیدا کردی بعد دیگران را هدایت کنی، این به درد می‌خورد. در اصول کافی مرحوم کلینی؛ باب علم. آنجا دارد که هفتاد گناه جاهل بخشیده می‌شود تا یک گناه عالم بخشیده شود. چرا؟! چون عالم علم دارد حجت بر او تمام شده است و بارش از دیگران سنگیش تر است.

وی تاکید کرد: این عمل همراه ما در تمام مراتب عالم هست. این‌ها با ما متحد می‌شود؛ این اعمال که تکرار می‌شود، اصطلاحا می‌گویند که ملکه پیدا و این ملکات با نفس ما یکی می شود و این همراه نفس ما در مراحل مختلف می‌رود. البته در روز قیامت اعمال جزئی هم فهرست می‌شود. پرونده اعمال باز می شود و همه چیز آنجا هست و همه اعضا و جوارح دارند شهادت می دهند.

هادوی تهرانی عنوان کرد: مراقب باشید این جواهری که در اختیار ماست،‌ چگونه داریم مصرف می‌کنیم. این گوهر عمر، الان چه سریع می‌گذرد. به هر حال عمر زود می‌گذرد و تمام می شود. من همیشه این روایت را نقل کردم. ببینید نوح(ع) در قرآن می گوید دوران نبوتش قبل از طوفان چقدر بوده است؟ ۹۵۰ سال. اگر نوح حدودا ۵۰ ساله بوده که به پیغمبری رسیده است، می‌شود ۱۰۰۰ سال. بعد از طوفان، نوح مدتی زنده بوده است. چقدر؟ روایات مختلف است. ۱۲۰۰، ۴۰۰، ۶۰۰، تا ۱۸۰۰ هم فکر کنم داریم. بعد روایت دارد: خوب دقت کنید. می گوید وقتی که عزرائیل علیه السلام برای گرفتن جان نوح آمد؛ تعبیر روایت این است که آمد. وقتی آمد از سمت آفتاب آمد خدمت نوح و عرض کرد: آقا اجازه می‌فرمایید شما را قبض روح کنم؟ روایت دارد: نوح به او گفت: این آفتاب چشم من را اذیت می‌کند. اجازه می‌دهی من به سایه بروم. عزرائیل عرض کرد آقا اجازه ما هم دست شماست. بله. بعد تعبیر روایت این است که نوح یک قدم برداشت، (خوب دقت کنید) از آفتاب به سایه رفت. نوحی که حداقل ۱۲۰۰ سال عمر کرده است. بیشتر هم گفته اند... . چی گفت؟ اینجا روایت نقل می کند: فرمود: تمام عمر من در نظرم به اندازه این یک قدمی است که از آفتاب به سایه برداشتم.

این استاد تفسیر تصریح کرد: عمر نوح... عمر ما... اصلا کجا؟؟ ۶۰ سال نهایت ۱۰۰ سال اگر برسیم کجا و ۱۲۰۰ و ۱۸۰۰ و ... کجا؟!! آن عمر را می گوید به اندازه یک قدم. عمر ما چی هست اصلا؟ یک چشم به هم زدن هم نیست... . حالا این حقیقتی را قرآن می گوید. داستان نیست.

انتهای پیام

captcha